درس طب استاد تبریزیان
94/09/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بحث مقدمه طب اسلامی – نقش اعتقاد در درمان
اگر کسی اعتقاد پیدا کند که این آب درمان است، درمان میشود. آب که درمان نیست ولی چون اعتقاد دارد، آب خوردن هم برای او درمان میشود.
اگر شخصی اعتقاد پیدا کند که خاک مثل تربت امام حسین(ع) درمان است، درمان میشود. کسی به شیخ حسنعلی نخودکی مراجعه میکرد و میگفت که همسر من بیمار است. شیخ به او میگفت خودت انجیر بخور و همسر او خوب میشد. این ها فقط و فقط اعتقاد و باور است.
مسئله اعتقاد به درمان، اختصاص به طب اسلامی ندارد بلکه در طب امروزی غربی ها این مسئله را فهمیده اند به همین جهت بر دنیا حاکم شده اند. داروهای آن ها عرض کردیم دارو نیست بلکه دارو ها را در اذهان میسازند.
درمان انبیاء هم به همین شکل است. اگر انبیاء بیماران را درمان میکنند به وسیله اعتقاد است. کسی که این مسئله را بفهمد و تصدیق کند میتواند در زمینه درمان خیلی نقش داشته باشد. مسئله، تولیدِ اعتقاد است.
اگر 70% از حوزه علمیه قم بگوید که آب درمان است، آب درمان میشود. الان باید باور را در مردم ایجاد کنیم. طب امروزی این باور را در اذهان مردم ایجاد کرده است و این باور مردم است که آن ها را درمان میکند.
راجع به حضرت عیسی میدانیم که رسالت او مبتنی بر درمان است:
﴿وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّه﴾[1]
یعنی و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مىبخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مىكنم.
معجزه حضرت عیسی این بود که بیماران را درمان میکرد. خود حضرت عیسی تصریح دارد که به خاطر وجود اعتقاد و باور، مردم درمان میشوند. بنده یک سری مقاطعی از انجیل امروزی آورده ام:
حضرت عیسی از کوه پایین آمد و شروع به سخنرانی کرد. وقتی مردم گوش دادند مبهوت شدند:
فَبُهِتُوا مِنْ تَعْلِيمِهِ لأَنَّهُ كَانَ يُعَلِّمُهُمْ كَمَنْ لَهُ سُلْطَانٌ وَلَيْسَ كَالْكَتَبَةِ[2]
یعنی پس مردم مبهوت شدند زیرا حضرت عیسی گونه ای به آن ها آموزش میداد مانند افرادی که قدرت الاهی دارد نه مانند افرادی که در مدرسه آموخته اند.
مردم وقتی صحبت های او را شنیدند مبهوت شدند و بعد از سخنرانی شخصی که پیسی داشت آمد و عرض کرد مبتلا به پیسی هستم من را پاک کن حضرت فرمود من هم میخواهم شما پاک بشوی و در همان لحظه خوب شد.
مردم با ذهنیتی که از حضرت عیسی دارند که بدون پدر متولد شده است و در گهواره سخن گفته است مسئله درمان را تقویت کرده است. شخص مریض به حضرت عیسی ایمان آورده است.
بنابراین درمان، یک مسیر سهل و آسان است. حقیقت درمان این است که نزد مردم اعتقاد وجود داشته باشد که داروی اسلامی درمان است.
در داستان دیگر آمده است:
و لما دخل يسوع كفر حانوم, جاء إليه قائد مئة يطلب إليه و يقول : يا سيد غلامى مطروح فى البيت مفلوجاً متعذباً جداً فقال له يسوع: أنا أتى و أشفيه فأجاب قائد المئة و قال: يا سيد لست مستحقاً أن تدخل تحت سقفى و لكن قل كلمة فيبرأ غلامى لأنى أنا أيضاً إنسان تحت سلطان لى جند تحت يدى أقول لهذا : اذهب! فيذهب,و لأخر: ائت! فيأتى و لعبدى: افعل هذا فيفعل فلما سمع يسوع تعجب , و قال للذين يتبعون: الحق أقول لكم لم أجد و لا فى إسرائيل إيمان بمقدار هذا.... ثم قال يسوع لقائد المئة: اذهب و كما آمنت ليكن لك فبرأ غلامه فى تلك الساعة
یعنی حضرت عیسی هنگامی که داخل شهر کفرناحوم شد افسری که سردار گروهان صد نفره بود آمد و عرض کرد پسر من فلج است و در خانه افتاده است بعد از آن حضرت عیسی فرمود به شما میگویم که میان بنی اسرائیل کسی مومن تر از این سردار ندیدم سپس فرمود برو و چون ایمان آوردی آنچه میخواهی محقق خواهد شد پس پسرش خوب شد در همان ساعت.
اسم حضرت عیسی در انجیل یسوع بوده است و امروزه جویش معروف است.
حضرت به آن سردار فرمود چون مومن شده ای پسرت درمان میشود. یکی اینکه فرمود کسی را به اندازه ایمان این شخص نیافتم و دیگر اینکه به آن سردار فرمود چون ایمان آورده ای پسرت درمان میشود.
این داستان ها در انجیل به ترتیب آمده است. بنابراین اینگونه حضرت عیسی طبیب شده است.
در داستان دیگری میفرماید:
امْرَأَةٌ نَازِفَةُ دَمٍ مُنْذُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً قَدْ جَاءَتْ مِنْ وَرَائِهِ وَمَسَّتْ هُدْبَ ثَوْبِهِ، لأَنَّهَا قَالَتْ فِي نَفْسِهَا: إِنْ مَسَسْتُ ثَوْبَهُ فَقَطْ شُفِيتُ. فَالْتَفَتَ يَسُوعُ وَأَبْصَرَهَا، فَقَالَ: ثِقِي يَا ابْنَةُ، إِيمَانُكِ قَدْ شَفَاكِ. فَشُفِيَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ تِلْكَ السَّاعَةِ
یعنی زنی به مدت دوازده سال خونریزی داشت آن زن آمد و دست به نخ لباس حضرت عیسی زد زیرا در پیش خودش گفت اگر پیراهن حضرت را دست بزنم خوب میشوم حضرت عیسی متوجه شد و فرمود باور کن دخترم ایمان تو، تو را خوب کرد و آن زن در همان ساعت خوب شد.
دست زدن به لباس دارو نیست ولی اعتقاد از آن کار دارو میسازد. البته این داستان ها در انجیل است. و انجیل هم تحریف شده است. ولی ما این داستان ها را به عنوان تایید روایات خودمان آورده ایم.
روایاتی که میفرماید پیامبر بر چشمان حضرت امیر مسح کردند و چشمان حضرت همان لحظه خوب شد. یا روایت دیگری از انس بن مالک که میگوید بعد از واقعه اُحُد حضرت امیر 63 زخم از خنجر و نیزه داشت و پیامبر روی آن زخم ها مسح میکردند و زخم ها خوب میشدند.
در جنگ صفین دست شخصی قطع شد و حضرت دست را در جای خود چسباند و چیزی خواند و دست او خوب شد.
در روایت دیگر آمده است:
قُلْتُ يَوْماً لِلْبَاقِرِ ع أَنْتُمْ ذُرِّيَّةُ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ رَسُولُ اللَّهِ وَارِثُ الْأَنْبِيَاءِ كُلِّهِمْ قَالَ نَعَمْ وَرِثَ جَمِيعَ عُلُومِهِمْ قُلْتُ وَ أَنْتُمْ وَرِثْتُمْ جَمِيعَ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ أَنْتُمْ تَقْدِرُونَ أَنْ تُحْيُوا الْمَوْتَى وَ تُبْرِءُوا الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ تُخْبِرُوا النَّاسَ بِمَا يَأْكُلُونَ وَ مَا يَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِهِمْ قَالَ نَعَمْ بِإِذْنِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ ادْنُ مِنِّي يَا أَبَا بَصِيرٍ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى وَجْهِي فَأَبْصَرْتُ السَّهْلَ وَ الْجَبَلَ وَ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ [3]
ابوبصیر کور بود و نزد امام صادق و امام باقر (ع) آمد و عرض کرد شما وارثان پیامبر هستید و میتوانید مرده را زنده کنید و انسان لال را درمان کنید و امام باقر فرمود بله میتوانیم به اذن خداوند و فرمود نزدیک شو و با دست خود روی صورت و چشمان من مسح کرد و من بینا شدم و آسمان و آفتاب و خانه و همه چیز را دیدم
این سوال های ابوبصیر از اینکه آیا شما میتوانید مرده را زنده کنید از روی شک نبود بلکه او ایمان داشت که ائمه میتوانند این کارها را انجام بدهند و به همین جهت شفاء یافت.
روایت دیگر میفرماید:
ابو حمزه ثمالی میگوید دست پسرم به شدت شکست و او را نزد شکسته بند بردم و او گفت دست پسرت شکستگی شدید دارد اجازه بدهید لوازمم را بیاورم و در این هنگام عوذه ای از امام سجاد یادم آمد و آن را روی جای شکستگی خواندم و دستش خوب شد. زمانی که شکسته بند برگشت گفت دستان پسر تو هیچ مشکلی ندارد. این کار از شما شیعیان بعید نیست چون شما ساحر هستید. ابوحمزه گفت این سحر نیست بلکه دعائی از امام سجاد آموخته ام شکسته بند گفت به من یاد بده ابوحمزه گفت بعد از اینکه شما گفتی سحر است دیگر به تو یاد نخواهم داد.
ابوحمزه اعتقاد داشت و عوذه را خواند و دست پسر او خوب شد. بنابراین ایجاد اعتقاد مهم است. کسی که به طبیب مراجعه میکند چه چیزی او را درمان میکند؟ نوبت دهی چند ماهه و انتظار چندین نفر در مطب و میز بزرگ دکتر و لباس سفید دکتر و لوازم درمان او و حتی کچلی دکتر در درمان نقش دارد. پیش خود میگوید از زیادی درس خواندن کچل شده است.
البته اعتقاد ما این است که داروهای اسلامی حقیقتا دارو است اما اعتقاد به آن ها نیز نیاز است. اما داروهای شیمیایی اصلا دارو نیست بلکه خاک است.
اگر کسی با یک سخنرانی در میان مردم باور ایجاد کند مردم مراجعه میکنند و خوب میشود. بین مردم داریم این مطلب را اثبات میکنیم که درمان سرطان مانند درمان سرماخوردگی است. مردم اگر این را باور کنند داروی امام کاظم(ع) آن ها را خوب میکند. البته این سخت است چون دکترها صدها سال است که دارند تبلیغ میکنند که سرطان درمان ندارد. کل امکانات مانند رادیو و تلویزیون، وزارات، موسسات، بیمارستان ها و درمانگاه ها در اختیار آنان است و مرتب تبلیغ میکنند.
باور کنین افرادی که به گفته دکترها اعتقادی ندارند و سرطان را درمان نمیکنند و شیمی درمانی نمیکنند گزندی از بیماری نمیبینند و خوب میشوند. ممکن است که توده سرطانی باقی بماند اما 20 سال زنده میمانند.
البته این کارِ کارخانه های دارو سازی است.
ما امکانات نداریم که به گوش مردم این مطالب را برسانیم. بنابراین نیاز به کار زیادی دارد. اگر این مسئله از راه منبر و تبلیغ تبلیغ کنیم مشکلات مردم حل میشود.
افلاطون شاگرد سقراط بوده است. سقراط وجود افلاطون را تحمل نمیکرد چون بیش از استاد قدرت پیدا کرده بود. سقراط با پادشاه در میان گذاشت که باید به افلاطون زهر بنوشاند. روزی معین شد و افلاطون قبلا به مادر خود گفت که حوض خانه را از شیر پر کن و جنازه من را داخل حوض بیانداز. نزد سلطان رفت و گفته شد به دستور استادت باید زهر بخوری. افلاطون زهر را خورد و افتاد. مادر او به سفارش افلاطون او را در حوض انداخت و افلاطون به استفراغ افتاد و خوب شد. افلاطون نزد سلطان آمد و گفت سقراط یک بار من را کشت و من حق قصاص دارم. گفت سه ماه دیگر به او زهر میدهم. افلاطون در مدت سه ما سه نفر را اجیر کرد تا در راه سقراط بنشینند و به یکی پشم و یه یکی آب و به دیگری خاک داد و گفت این ها بکوبید و اگر سقراط از شما پرسید چه کار میکنید بگویید به دستور افلاطون برای شما زهر درست میکنیم. سه ماه به همین حالت گذشت. بعد از سه ماه زهر را به سقراط داد و او مرد و باقیمانده زهر را خود افلاطون نوشید و گفت این آب بود و من او را زجر کش کردم.
طب امروزی مردم را زجر کش میکنند. وقتی گفته میشود که سرطان درمان ندارد مردم زجر کش میشوند. شش ماه تا یک سال با شیمی درمانی شخص سرطانی را نابود میکنند. موها میریزد و سیستم عصبی از کار میافتد و خونی باقی نمیماند. نود درصد اشخاصی که شیمی درمانی میشوند زنده نمیماند.
حتی اگر کسی بیماری سخت خود را به کسی نگوید خوب میشود. ما در این باره روایت صحیح السند داریم.
دکتری به من گفت 15 سال است که توده ای در بدن دارم و کنار جائی که هستیم آزمایشگاه دارم و جرات نکردم بروم آزمایش کنم چون اگر بگوید سرطان است میدانم یک سال دیگر بیشتر عمر نمیکنم.
میدانند که اگر بیمار خبر دار نشود خوب میشود چون اسم بیماری، بیمار را میکشد. امروزه بدون مهابا به بیمار میگویند که سرطان داری.
حضرت موسی به خداوند عرض میکند:
فَقَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ يَا رَبِّ مِمَّنِ الدَّاءُ قَالَ مِنِّي قَالَ مِمَّنِ الدَّوَاءُ قَالَ مِنِّي قَالَ فَمَا يَصْنَعُ النَّاسُ بِالْمُعَالِجِ قَالَ يُطَيِّبُ بِذَلِكَ أَنْفُسَهُمْ فَسُمِّيَ الطَّبِيبَ لِذَلِك[4]
یعنی حضرت موسی از خداوند سوال میپرسد بیماری از کیست؟ خداوند میفرماید از من است عرض میکند درمان از کیست؟ میفرماید از من است عرض میکند مردم با معالج چه میکند؟ میفرماید مردم با او دل خود را خوش میکنند.
دکتر همین که به بیمار بگوید تو از من هم سالم تری بیمار خوب میشود.
تا اینجا نقش اعتقاد در مطلق درمان بود و الان بحث دوم راجع به نقش اعتقاد در درمان اسلامی
باید عرض کنم اعتقاد در درمان اسلامی یقینا نقش دارد. راجع به یک بیماری پیامبر برای یکی دعا میکند و یه شخص دیگری سفارش میکند که آب باران بخورد و به دیگری میگوید سیاهدانه بخور و به شخص دیگری داروی پیچیده ای را تجویز میکند. پیامبر چرا برای یک بیماری درمان های متفاوتی را تجویز میکند؟ حکمت این مسئله اعتقاد شخص است. اگر کسی اهل اعتقاد است با یک دعای پیامبر خوب میشود. اگر اعتقاد کمتری داشته باشد به سیاهدانه سفارش میکند. و اگر شخصی اصلا باور نداشته باشد و صرفا نگاه به دارو میکند داروهای پیچیده او را درمان میکند.
بعضی باید اعتقاد به خداوند داشته باشند و بعضی باید اعتقاد به پیامبر داشته باشند و بعضی علاوه بر این باید اعتقاد به دارو نیز داشته باشند و در بعضی اگر فقط به دارو اعتقاد داشته باشند کافی است.
اعتقاد به خداوند و رسول
روایتی را قبلا خواندیم:
أَنَّهُ حَضَرَ يَوْماً عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ أَمِيرِ الْمَدِينَةِ فَشَكَا مُحَمَّدٌ إِلَيْهِ وَجَعاً يَجِدُهُ فِي جَوْفِهِ فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ رَجُلًا شَكَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَجَعاً يَجِدُهُ فِي جَوْفِهِ فَقَالَ خُذْ شَرْبَةَ عَسَلٍ وَ أَلْقِ فِيهَا ثَلَاثَ حَبَّاتِ شُونِيزٍ أَوْ خَمْساً أَوْ سَبْعاً وَ اشْرَبْهُ تَبْرَأْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَفَعَلَ ذَلِكَ الرَّجُلُ فَبَرَأَ فَخُذْ أَنْتَ ذَلِكَ فَاعْتَرَضَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ كَانَ حَاضِراً فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَدْ بَلَغَنَا هَذَا وَ فَعَلْنَاهُ فَلَمْ يَنْفَعْنَا فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالَ إِنَّمَا يَنْفَعُ اللَّهُ بِهَذَا أَهْلَ الْإِيمَانِ بِهِ وَ التَّصْدِيقِ لِرَسُولِهِ وَ لَا يَنْتَفِعُ بِهِ أَهْلُ النِّفَاقِ وَ مَنْ أَخَذَهُ عَلَى غَيْرِ تَصْدِيقٍ مِنْهُ لِلرَّسُولِ فَأَطْرَقَ الرَّجُل[5]
یعنی روزی امام باقر نزد امیر مدینه در زمان اموی ها بوده حاضر میشود پس محمد از درد دل شکایت کرد فرمود یک قاشق مربا خوری عسل بردار و در آن سه دانه یا پنج و یا هفت دانه سیاهدانه بریز و بنوش به اذن خداوند خوب میشوی یک نفر از اهل مدینه اعتراض کرد که این روایت از پیامبر به ما رسیده اما برای ما فائده ای نداشت امام باقر (ع) غضب ناک شد و فرمود همانا خداوند به وسیله این دارو به اهل ایمان و تصدیق کنندگان پیامبر نفع میرساند. و این دارو برای اهل نفاق مفید نیست پس آن مرد سرش را پایین انداخت.
در این روایت حصر آمده است. یعنی این دارو فقط برای کسانی که ایمان به خداوند و پیامبر دارند نافع است.
اعتقاد به دارو
در روایت دیگری درباره تربت امام حسین(ع) آمده است:
وَ إِنَّمَا يُفْسِدُهَا مَا يُخَالِطُهَا مِنْ أَوْعِيَتِهَا وَ قِلَّةُ الْيَقِينِ لِمَنْ يُعَالِجُ بِهَا فَأَمَّا مَنْ أَيْقَنَ أَنَّهَا لَهُ شِفَاءٌ إِذَا يُعَالِجُ بِهَا كَفَتْهُ بِإِذْنِ اللَّهِ مِنْ غَيْرِهَا مِمَّا يُعَالَجُ بِه[6]
یعنی تربت امام حسین(ع) درمان تمام بیماری ها است و همانا آنچه که از کثیفی های ظرف و کمبودن یقین کسی که با آن درمان میکند او را فاسد میکند. پس کسی که ایمان دارد این تربت شفاء است برای او درمان است و او را از هر آنچه که با آن درمان میشود کفایت میکند به اذن خداوند.
بنابراین طبق این روایت فقط اعتقاد به دارو کافی است.
در نظر گرفته شدن بیماری هنگام مصرف دارو
درباره آب زمزم آمده است:
مَاءُ زَمْزَمَ دَوَاءٌ لِمَا شُرِبَ لَه[7] یعنی آب زمزم درمان است برای آنچه که قصد میشود.
بنابراین باید اعتقاد به دارو باشد و بیماری نیز در نظر گرفته بشود.
نوع چهارم از اعتقاد(قصد استشفاء و درمان شدن)
مجرد قصد استشفاء کافی است:
كُلُوا مَا يَسْقُطُ مِنَ الْخِوَانِ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ بِإِذْنِ اللَّهِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَسْتَشْفِيَ بِهِ [8]
یعنی آنچه از ظرف غذا میریزد را بخورید زیرا در آن درمان از تمام بیماری ها است به اذن خداوند برای کسی که قصد درمان با آن داشته باشد.
اگر کسی ریزه های غذا را بدون قصد درمان بخورد برای او فایده ای ندارد.
نوع پنجم از اعتقاد(تاثیر اعتقاد در ضرر و نفع رساندن دارو)
بعض داروها اگر اعتقاد به ضرر باشد ضرر میرساند:
فَمَنْ أَكَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَاءٌ كَانَتْ دَاءً وَ مَنْ أَكَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَوَاءٌ كَانَتْ دَوَاء[9]
یعنی اگر کسی بادمجان بخورد و اعتقاد داشته باشد که بیماری زا است به شخص زیان میرساند و اگر بادمجان خورده بشود به اعتقاد اینکه درمان است بادمجان برای آن شخص درمان میشود.
من خود دیدم که دو نفر با دو اعتقاد متفاوت بادمجان خوردند. کسی که اعتقاد داشت بادمجان برای او حساسیت زا است دور دهان او تاول زد و دیگری که اعتقاد داشت بادمجان برای او درمان است دل درد او را درمان کرد.
از من میپرسند آیا طب اسلامی مقابل کدام بیماری عاجز است؟ میگویم مقابل هیچ بیماری عاجز نیست ولی در مقابل خود بیمار عاجز است.
سوال: بیماری فیستول و درمان آن چیست؟
جواب: زخمی نوعا در مقعد یا گوش چشم یا گوشه دهان به وجود میآید و به راحتی درمان نمیشود و همراه درد و سوزش است. درمان آن داروی جامع امام رضا با عسل یا بدون عسل روی زخم بمالند.
سوال: جوانی سیاتیک دارد و حسب الامر ناخن روی کمر گذاشته اند و حجامت هم کرده اند ولی درد شدیدی دارد درمان او چیست؟
جواب: اگر مسئله ناخن به شکل درست انجام شده باشد جواب میدهد. مرحله بعد در روایات آمده است که پارچه ای دو تا سه متری از باسن تا مچ پا شدید ببندند تا جائی که بخواهد غش کند و در مچ پا در خمیدگی پا نیشتری و تیغی بزنند و خون سیاهی خارج میشود و خوب میشود. اگر با این دو کار خوب نشد معلوم میشود که مشکل او سیاتیک یا دیسک کمر نیست. درمان او میتواند ماساژ و استفاده از سویق نخود و داروی ابن مسعود و داروی لبنی عسل اگر پیدا کند و یا حجامت انتهای ستون مهره ها وسط خمیدگی میتواند موثر باشد.