«درس طب در روایات»
استاد تبریزیان
96/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بحث گوشت – ماهی
یک سری امور از حیوانات حلال گوشت را نباید خورد. حلال گوشت بودن به معنای جواز خوردن تمام اعضاء نیست و خوردن یک سری امور از حیوانات حلال گوشت به صلاح نیست. البته مسئله در بحث «تذکیه» و «اطعمه و اشربه» از مباحث فقهی، بحث میشود.
آنچه در اینجا مورد نظر است، اعم از حرمت و کراهت است زیرا بحث ما سلامتی و ضرر است.
اجزائی از حیوانات حلال گوشت که خوردن آن ها به صلاح نیست
خون
مراد از خون، خون «مسبوح» است. خونی که بعد از ذبح از گردن خارج میشود. مستفاد از روایات این است که خوردن تمام خون ها به صلاح نیست.
خوردن «المُتِخَلف الذَّبیحَه» یعنی خونی که بعد از ذبح در بدن حیوان و لای گوشت ها باقی میماند، از جهت فقهی اشکالی ندارد ولی از جهت طبی صلاح نیست.
در روایات بر نخوردن خون تاکید شده است. بنابراین بهتر است انسان از مصرف خون پرهیز کند. سعی کند گوشت ها خوب شسته بشود و خونی که از آن ها جدا میشود را نخورد. هرچه انسان کمتر خون بخورد کمتر مبتلا به بیماری های قلبی و عروقی میشود.
هرچه مصرف خون بیشتر بشود، احتمال ابتلا به بیماری های قلبی و عروقی و بیماری های پوستی مانند جذام و امثال آن بیشتر خواهد بود. شاید بیماری های امروزی مانند «پسترویازی» معلول خوردن خون باشد.
رستوران ها و کبابی ها رعایت نمیکنند زیرا سعی میکنند که خون به همراه گوشت بماند تا هم بیشتر بشود و هم طعم گوشت بهتر بشود که اینکار ضرر دارد.
دِشوه و غدد
روایات متعددی در زمینه ممنوعیت خوردن دشوه و غدد آمده است و فرموده اند که خوردن آن ها رگ و ژن جذام را به حرکت در میآورد. شاید بیماری جذام شامل بیماری های پوستی مانند پسترویازی و امثال آن هم بشود.
طحال
طحال به جهت اینکه خون است و ترکیب آن از خون است حرام شده است. در روایات آمده است که طحال، خانهی خون فاسد است. یا اینکه تولید خون فاسد در بدن میکند. طحال خوردن ممکن است باعث ابتلا به سرطان خون بشود.
اگر دیده میشود سرطان خون زیاد است، یکی از علت های آن مصرف طحال است. بعضی خیلی اهمیت نمیدهند، شاید بعضی ار رستوران ها با کباب، طحال هم چرخ میکنند و ما خبر نداریم و فقط میبینیم که مشکلات خونی و سرطان خون زیاد میشود.
نخاع
نخاع مادهی سفیدی است که داخل مهره است. رشتهی بلند که از گردن تا دم کشیده میشود. در روایات علت حرمت نخاع این است که در زنان و مردان منشا آب منی است.
قانون های کلی در روایات بیان میشود مثلا راجع به گوشت ها، گوشت سر دست بهتر از گوشت ران است زیرا از محل خروج فضولات حیوان دور است. قانون دیگر این است که خوردن هرچه در ارتباط با منی و تولید مثل باشد، صلاح نیست که نخاع از این جمله است.
از این روایت بدست میآید که نخاع در تشکیل آب منی نقش دارد. این یک نکته درمورد آناتومی بدن است که در اینجا آمده است.
جلد پنجم کتاب که در حال نگارش است، با گذاشتن این روایات در کنار هم، علم کامل آناتومی اسلامی به وجود خواهد آمد.
این مسئله شاید به چشم نیاید که امام (ع) فرمود نخاع منشا آب منی است ولی در بحث آناتومی و تشریح بدن این نکته خیلی ارزش دارد.
در روایت آمده است:
فَقُلْتُ فَكَيْفَ حُرِّمَ النُّخَاعُ قَالَ لِأَنَّهُ مَوْضِعُ الْمَاءِ الدَّافِقِ مِنْ كُلِّ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ هُوَ الْمُخُّ الطَّوِيلُ الَّذِي يَكُونُ فِي فَقَارِ الظَّهْر[1]
یعنی ... نخاع محل آب منی است در مذکر و مونث است ...
از این روایت به دست میآید که زنان هم مانند مردان آب منی دارد و منشا آن نخاع است.
آذان الفؤاد (گوش قلب)
مراد از گوش قلب، محل ارتباط ما بین قلب و رگ های عمده، یعنی رگ هایی که از قلب خارج میشود و به قلب وصل است. نوعا از مادهی چربی میشود که شباهت به گوش دارد.
علت ضرر این محل در روایات نیامده است و علم باید پیشرفت کند تا علت نهی را متوجه بشود.
فرج
آلت تناسلی ماده خورده نمیشود زیرا در ارتباط با تولید مثل و منی و امثال این ها است.
قضیب
آلت تناسلی نر
بیضتان
دو بیضهی موجود در نر. در روایت آمده است:
وَ حُرِّمَ الْخُصْيَتَانِ لِأَنَّهُمَا مَوْضِعٌ لِلنِّكَاحِ وَ مَجْرًى لِلنُّطْفَة[2]
یعنی دو بیضه حرام شده است زیرا موضع نکاح و مجرای نطفه هستند.
قانون دیگر این است، خوردن هرچیزی در ارتباط با عمل نکاح و دخول و امثال این ها جائز نیست.
آب منی گوسفند و گاو و امثال این ها پاک است ولی خوردنشان حرام است یا ضرر دارد.
در روایت آمده است که بیضه ها و طحال سهم شیطان از ذبیحه است.
جفت
محل بچه و چیزی که در آن بچهی حیوان در شکم مادر، در آن قرار میگیرد و هنگام بعد از تولد بچه از شکم مادر خارج میشود.
مَراره(کیسهی صفرا)
الحَدَق (سیاهی چشم و قسمت رنگی چشم)
غده و دشمهای که در مغز قرار دارد
شاید امروزه به آن (غدهی هیپوفیز) میگویند.
در روایت آمده است:
الْخَرَزَةُ الَّتِي تَكُونُ فِي الدِّمَاغ[3]
یعنی دانهی تسبیحی که در مغز وجود دارد.
مغز وقتی کاملا پخته میشود، دانه ای وجود دارد که سفت باقی میماند.
عَلباء (دو عصب درشتی که در پشت گردن وجود دارد و سر را به کمر متصل میکند)
الْحَيَاء (رحم شتر و رحم حیوان که شاید علت حرمت رحم ارتباط با نطفه باشد)
مثانه (چون محل جمع شدن ادرار است)
فرث (مادهای که در معده و روده قرار دارد)
الاَوداج(رگ های خونی بزرگ که در گردن وجود دارد)
در روایت آمده است:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَفَعَ عَنِ الْيَهُودِ الْجُذَامَ بِأَكْلِهِمُ السِّلْقَ وَ قَلْعِهِمُ الْعُرُوق[4]
یعنی خداوند جذام را از یهود با خوردن برگ چغندر و کندن رگ ها برداشت.
پوست حیوان
در روایت آمده است:
أَنَّ فِي الشَّاةِ عَشَرَةَ أَشْيَاءَ لَا تُؤْكَلُ، مِنْهَا الْجِلْد[5]
یعنی در گوسفند ده چیز خورده نمیشود و پوست از آن ها است.
«اکل» شامل «طعام» و «ادام» میشود ولی «طعام» فقط شامل غذای اصلی است.
ظاهرا «کله پاچه» مشمول این نهی نیست.
استخوان
البته در روایات، استخوان جزء مکروهات است و غذای جنیان معرفی شده است. از جمله چیزهایی که جنیان بر پیامبر(ص) شرط گذاشتند، اختصاص داشتن استخوان به اجنه است.
امروزه ثابت شده است که خوردن استخوان سبب جنون گاوی یا جنون به طور کلی میشود چون جن به انسان آسیب میرساند.
مغز و خود استخوان کراهت دارد.
القِرن(شاخ)
الظِّلف (سُم)
الشعر(مو)
قلوه (کلیه)
قلوه نهی تنزیهی به عنوان کراهت و ضرر شده است. در روایت آمده است:
أَنَّهُ كَانَ لَا يَأْكُلُ الْكُلْيَتَيْنِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُحَرِّمَهُمَا لِقُرْبِهِمَا مِنَ الْبَوْلِ[6]
یعنی پیامبر(ص) کلیه نمیخورد بدون اینکه حرام باشد زیرا به ادرار نزدیک هستند.
استفاده میشود که به طور کلی خوردن چیزهای نزدیک به ادرار مانند کلیه و مثانه و هالب های آن و امثال آن، صلاح نمیباشد.
قانون دیگر این بود که چیزهای نزدیک به «پشکل» حیوان نیز صلاح نیست.
نسبت به کل آلایش حیوان، اعم از قلب و جگر و سیرابی و امثال این ها، نهی وجود دارد و مختصر کراهتی دارد. مانند جگر که خوردن آن خیلی صلاح نیست.
خوردن حیوان زمان تولید مثل و به هیجان آمدن حیوان صلاح نیست
خوردن چیزهایی که از حیوان هنگام زنده بودن جدا میشود مانند دنبه جائز نیست و نجس است و در صورت برخورد با بدن، بدن نجس میشود.
پاچهی گوسفند هم خوب است ولی خیلی تعریف نشده است. پیامبر(ص) فرمود:
لَوْ دُعِيتُ إِلَى كُرَاعٍ لَأَجَبْت[7]
یعنی اگر کسی من را به پاچه دعوت کند قبول میکنم.
معلوم میشود که «اقل الطعام» است یعنی غذای بی ارزش است.
ماهی
قانون کلی وجود دارد. معروف است که اگر ماهی پولک داشته باشد خوب و حلال است ولی اگر پولک داشته باشد صلاح نیست ولی از در روایات اضافه شده است، بحث «قشر» (پوست) است. اگر ماهی پوسته ای سفت داشته باشد خوردن آن مانع شرعی ندارد. به همین جهت راجع به میگو که پولک ندارد فرموده است:
أَ مَا تَرَاهَا تَقَلْقَلُ فِي قِشْرِهَا[8]
یعنی آیا نمیبینی پوستی دارد که در آن حرکت میکند؟
خرچنگ به خصوص نهی شده است چون از مسوخ است.
ممکن است که یک ماهی پولک داشته باشد ولی بد اخلاق است و خودش را به هرجا و به هر سنگی میمالد و پولک های آن به مرور زمان از بین میرود.
بنابراین برای تشخیص پولک باید به زیر گوش یا روی دُم مراجعه کرد.
در روایت آمده است:
كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا ع السَّمَكُ لَا يَكُونُ لَهُ قِشْرٌ أَ يُؤْكَلُ فَقَالَ إِنَّ مِنَ السَّمَكِ مَا يَكُونُ لَهُ زَعَارَّةٌ فَيَحْتَكُّ بِكُلِّ شَيْءٍ فَتَذْهَبُ قُشُورُهُ وَ لَكِنْ إِذَا اخْتَلَفَ طَرَفَاهُ يَعْنِي ذَنَبَهُ وَ رَأْسَهُ فَكُلْه[9]
یعنی به امام رضا (ع) نامه نوشتم آیا ماهی بدون پوست و پولک خورده میشود؟ فرمود بعضی از ماهی ها جنب و جوش زیاد دارند و خود را به چیزی میمالند و پولک ها از بین میرود ولی اگر دو طرف ماهی یعنی سر و دم هم اندازه نیست آن را بخور.
بنابراین اگر ماهی پولک داشته باشد یا اینکه اندازهی دو طرف آن مساوی نیست، حلال است.
عرض کردیم ما در اینجا صحبت از حکم فقهی نمیکنیم، بلکه صحبت ما دربارهی ضرر یا منفعت داشتن است. مانند اینکه «جرّی» یعنی ماهی بدون پولک خیلی نهی شده است ولی حرام نیست. نمیدانم که ماهی «ازوم بروم» بدون پولک است یا نه؟
در روایت آمده است:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْجِرِّيثِ فَقَالَ وَ مَا الْجِرِّيثُ فَنَعَتُّهُ لَهُ فَقَالَ قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ ثُمَّ قَالَ لَمْ يُحَرِّمِ اللَّهُ شَيْئاً مِنَ الْحَيَوَانِ فِي الْقُرْآنِ إِلَّا الْخِنْزِيرَ بِعَيْنِهِ وَ يُكْرَهُ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الْبَحْرِ لَيْسَ لَهُ قِشْرٌ مِثْلُ الْوَرِقِ وَ لَيْسَ بِحَرَامٍ إِنَّمَا هُوَ مَكْرُوه[10]
یعنی از امام باقر(ع) در مورد جریث پرسیدم فرمود جریث چیست؟ برای حضرت توضیح دادم فرمود لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ تا آخر آیه سپس فرمود خداوند چیزی از حیوانات را در قرآن حرام نکرده است مگر خود خوک را و هر چیزی از دریا که مانند برگ، پولک و پوست سفت نداشته باشد مکروه است و حرام نیست.
مکروه به معنای ضرر است و صحبت از حلیت و حرمت نیست زیرا تمام فقهاء خوردن ماهی بدون پولک را حرام کرده میدانند.
در روایت دیگر آمده است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْجِرِّيِّ وَ الْمَارْمَاهِي وَ الزِّمِّيرِ وَ مَا لَيْسَ لَهُ قِشْرٌ مِنَ السَّمَكِ أَ حَرَامٌ هُوَ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ الَّتِي فِي الْأَنْعَامِ- قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ قَالَ فَقَرَأْتُهَا حَتَّى فَرَغْتُ مِنْهَا فَقَالَ إِنَّمَا الْحَرَامُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فِي كِتَابِهِ وَ لَكِنَّهُمْ قَدْ كَانُوا يَعَافُونَ أَشْيَاءَ فَنَحْنُ نَعَافُهَا[11]
یعنی از امام صادق(ع) در مورد ماهی بدون پولک و مارماهی و زمر(حیوان آبزی، کوچک و باریک که پا را زخم میکند و سبیل درشت و واضح دارد) و چیزی که پولک ندارد آیا حرام است؟ فرمود این آیه در سورهی انعام را بخوان قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ راوی میگوید آن را خواندم تا از آن فارغ شدم پس فرمود حرام فقط چیزی است که خداوند حرام کرده است ولی گاهی مردم (افرادی که طبع سلیم دارند مانند پیامبران) اموری را انجام نمیدادند که ما هم آن ها را انجام نمیدهیم.
امام(ع) میفرماید حرام نیست ولی چون افرادی که طبع سلیم دارند، از آن ها استفاده نمیکنند ما هم آن ها را رها میکنیم.
بنابراین با اینکه تمام فقها خوردن جری و ماهی بدون پولک را حرام کرده اند، ما میبینیم که خوردن آن حرام نیست بلکه صحبت از ضرر داشتن است زیرا طبع سلیم آن ها را نمیپذیرد.
این نهی، سنخ دیگری از حرمت است که همان بهداشت است. در اینجا امام(ع) به عنوان «مشرع» نیست بلکه به عنوان یک طبیب است.
فقهاء هیچگاه ائمه(ع) را به عنوان یک طبیب و یک کارشناس تغذیه نگاه نکردند و به همین جهت روایات با هم متعارض شده است.
بنابراین روایات متعارض نیستند. امام (ع) گاهی به شکل یک «مشرع» و گاهی به شکل یک «طبیب» ظاهر میشود که یکی از موارد آن بحث «جری» است.
به طور کلی گاهی امام(ع) به عنوان یک طبیب و کارشناس تغذیه، ارشاد به ضرر میکند و گاهی هم به عنوان «مشرع» چیزهایی را حرام میکند.
در مورد برخی چیزها، علاوه بر ضرر، امور دیگری در کار است. به نظر حرمت گوشت خوک بیشتر مسئلهی سیاسی اجتماعی است. خداوند خواست غذای مسیحیان و مسلمانان تفاوت داشته باشد تا با هم تنازعی نداشته باشند.
حیواناتی که ممسوخ هستند، حرمت ارشادی دارند زیرا طبع انسان گوشت ممسوخ را نمیپذیرد زیرا گوشت انسان است ولی در خصوص خوک، نهی مولوی وارد شده است. بنابراین حکمت حرمت منافرت با طبع نیست زیرا اگر اینچنین بود نهی ارشادی میآمد.
مسیحیان شتر را حرام میدانند و مسلمانان خوک را حرام میدانند به همین جهت تفکیک غذایی شده است. دربارهی غذای عمده ای که نایاب است و ممکن است نزاع به وجود بیاید، تفکیک صورت گرفته است.
گندم فراوان است و فرموده است:
﴿وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُم﴾[12]
یعنی گندم اهل کتاب برای شما حلال است.
در گذشته بین قبائل بر سر گاو و گوسفند و شتر دعوا میشد و بر سر گندم دعوایی نبود. جنگ «مسوس» که بین اعراب به مدت پانزده سال طول کشید، بر سر یک شتر بود.
پیامبر(ص) این مسائل تفکیکی را به جهت جلوگیری از منازعات، خیلی رعایت میکرد مثلا پیامبر(ص) دختر ابوبکر و عمر را به جهت جلوگیری از جنگ و دعوا و جلوگیری از نابودی شیعیان، به عقد خود درآورد.
البته این مسائل «منصوص العله» نیست بلکه «مستنبط العله» است و من فکر میکنم یکی از حکمت های حرمت خوک این است.
در سیاست، به واقع موجود نگاه میشود و ملاکات شرعی مد نظر قرار نمیگیرد. مثلا اگر ما امروز به مقدسات سایر فرق، اگر چه از روی حق، ناسزا بگوییم، شیعیان ترور میشود.
﴿ وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم﴾[13]
یعنی (به معبود) كسانى كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند...
این بحث حکم شرعی و تابع ملاکات شرعی نیست بلکه سیاست است.
خوک چه خصوصیتی بین تمام مسوخات دارد که حرام مولوی شده است؟ شاید علت آن موارد دیگری از جمله تفکیک غذایی بین مسلمانان و مسحیان باشد.
ضرر موجب حرام ارشادی است ولی خوک حرام مولوی شده است که معلوم میشود علاوه بر ضرر حکمت دیگری در حرمت آن وجود دارد.
بله گفته بودم که امکان دارد با به دست آوردن ملاک تام حرمت، تمام احکام مولوی به احکام ارشادی منقلب بشوند.