«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

95/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث گوشت – معرفی بیماری ذات الجنب(عفونت ریه)

 

روایاتی هست که بر حرمت بعض گوشت ها مانند گوشت خوک و خون و گوشت مردار دلالت دارد. مفاد این روایات موافق با قرآن است و شبهه ای ندارد.

اما بعضی از روایات بر حلیت برخی موارد مانند سوسمار و فیل و کلاغ مانند آن دلالت دارد که فقهاء به حرمت آن فتوا داده اند.

دلیل تعارض فتوای فقهاء با این روایات چیست؟

ائمه (ع) ‌فرموده اند:

لَيْسَ الْحَرَامُ إِلَّا مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ[1]

یعنی چیزی حرام نیست مگر آنچه در قرآن حرام شده است

پس چرا فقهاء به حرمت غیر از چیزهایی که در قرآن حرام شده است هم فتوا داده اند؟

در روایات علت ممنوعیت استفاده از غیر حرام های قرآنی چیزهایی مانند «قذر»(کثیف بودن حیوان) یا «مسوخ» (حیواناتی که انسان بوده اند) یا «کثیفی غذای حیوان» یا «کارهای کثیف حیوان» مانند کلاغ و موش (فویسقه) می‌باشد.

این تعبیرات برای ایجاد نفرت است وبرای اثبات حرمت نیست زیرا روایات می‌فرماید این ها حلال هستند.

پیامبر(ص) وظیفه دارد که ایجاد نفرت کند و بعض امور را حرام کند. ایجاد نفرت بر اساس طبع سلیم انسانی است. ممکن است طبع بشر به جهت نیاز مبرم تغییر کند و متنفرات طبع را بپذیرد. پیامبر(ص)‌طبع تغییر یافته را با ایجاد نفرت تعدیل می‌کند.

نفرت چیزی است که خیلی زود محقق می‌شود. اگر چند نفر به شخص از چیزی بد تعریف کند، آن شخص از آن چیز متنفر می‌شود و پیامبر(ص) از این روش برای برگرداندن طبع سلیم استفاده کرده است.

بنابراین، تعارضی بین آیه‌ی قرآن که به حلال بودن همه چیز غیر از گوشت خوک و مردار و خون دلالت دارد و بین روایاتی که دیگر چیزها را حرام کرده است وجود ندارد.

کلمه‌ی حرمتی که فقهاء برای حرام های غیر مذکور در قرآن به کار می‌برند به معنای حرمت شرعی نیست بلکه به معنای نپذیرفتن طبع انسانی است.

حیوان هم طبع دارد و با همین طبع، از خوردن خیلی چیزها صرف نظر می‌کند. گوسفند و گاو از گوشت و از خیلی از گیاهان و از غائط و غذره تنفر دارد.

خداوند در انسان هم طبع و سلیقه ای قرار دارد که به وسیله‌ی آن چیزهایی را بپذیرد و چیزهایی را نپذیرد. آنچه می‌پذیرد برای او نفع دارد و اگر چیزی را نمی‌پذیرد برای او ضرر دارد.

بنابراین نهی در روایات اشاره به ضرر است و معنای آن تنفر طبع سالم انسانی از «منهی عنه» است و به معنای حرمت شرعی نیست.

کلمه‌ی حرام در رساله ها خالی از اشکال نیست زیرا در قرآن آمده است که فقط چهار چیز حرام است.

بله، گوشت سگ، ماهی های بدون پولک، پرندگان حرام گوشت، گوشت انسان و هر حرامی که در آیات قرآن نیامده است، حرام شرعی نیست بلکه حرام است به جهت اینکه ضرر دارد و طبع انسانی پذیرای آن ها نیست.

آنچه در قرآن حرام شده است علاوه بر ضرر، مصرف آن ها به مصلحت انسان هم نیست. این مصالح و مفاسد به ذهن بشر نمی‌آید.

بنده معتقد هستم بیشترین مصلحت در حرمت گوشت خوک این است که مسلمانان با مسیحیان و کافران غذای مشترک نداشته باشند تا با هم سر غذا درگیر نباشند.

روایات زیادی که در مورد مسخ بودن بعضی حیوانات وجود دارد به خاطر ارشاد به طبع سلیم است. مراد این است که خوردن گوشت این حیوانات مناسب با طبع انسانی نیست.

در مورد انسان سه حالت وجود دارد:

حالت اول، طبع سلیم است که در پیامبران و امامان معصوم(ع) وجود دارد. پبامبر(ص) از خیلی چیزها متنفر بود ولی حرام نمی‌کرد. این همان مسئله‌ی تنفر و عدم پذیرش طبع انسانی است.

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَزُوفَ‌ النَّفْسِ[2]

یعنی پیامبر(ص) خیلی چیزها را نمی‌خورد ...

حالت دوم نیاز است که به عنوان مثال در اعراب زمان جاهلیت وجود داشته است. عرب های سرزمین حجاز، به جهت غیرقابل کشت بودن زمین، هر چه پیدا می‌کرده اند مانند ملخ و سوسمار می‌خوردند.

هرچند طبع آن ها خوردن ملخ و سوسمار را نمی‌پذیرفت ولی به جهت نیاز از آن ها استفاده می‌کردند. خوردن ملخ فقط برای زمان نیاز است و برای هر زمانی نیست. امروزه فقط در چین ملخ خورده می‌شود.

حالت سوم اضطرار است. برای انسان مضطر همه چیز حلال است، گوشت خوک، مردار و خونی که حرام است، برای انسان مضطر حلال است.

دو دسته از روایات با هم تعارض دارند. برخی می‌گویند غیر از خوردنی های حرامی که در قرآن آمده است حلال است و برخی دیگر می‌گویند غیر از مواردی که در قرآن ذکر شده است حرام های دیگری وجود دارد.

علماء طبق قواعد و قانون هایی که دارند، روایات تحلیل را طرح کرده اند. ولی روایات تحلیل موافق قرآن است زیرا قرآن می‌فرماید فقط چهار چیز حرام است.

دیدیم که روایات تحلیل هم معتبر و هم زیاد هستند.

صلاح در طرح نیست و باید با تعقل و فهم، زبان روایات را به دست بیاوریم. زبان روایات تحریم، حرمت شرعی نیست بلکه از باب ایجاد تنفر و چندش است.

روایات تحریم که در مقابل روایات تحلیل هستند زبان تحریم ندارند بلکه می‌خواهند بگویند طبع سالم انسانی پذیرای چنین چیزهایی نیست.

با این روش مشکل تعارض بین روایات تحریم و تحلیل حل می‌شود.

بول شتر در مواقع اضطرار است و برای درمان استفاده می‌شود.

در روایت آمده است:

أَلْبَانُ اللِّقَاحِ‌ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ عَاهَةٍ، وَ لِصَاحِبِ‌ الرَّبْوِ أَبْوَالُهَا[3]

یعنی ... برای صاحب بیماری آسم، بول شتر بهتر است

بنابراین برای شخصی که مبتلا به آسم است بول شتر وارد شده است.

در روایت آمده است:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَزُوفَ‌ النَّفْسِ‌ وَ كَانَ يَكْرَهُ الشَّيْ‌ءَ وَ لَا يُحَرِّمُهُ[4]

یعنی پیامبر(ص)‌ بسیار نفس خود را باز می‌داشت و از خیلی چیزها خوشش نمی‌آمد ولی آن ها را تحریم نمی‌کرد

«عزوف النفس» یعنی پیامبر(ص)‌ به واسطه‌ی طبع سالمی که داشت از برخی غذاها دوری می‌کرد و این دوری کردن به جهت حرمت شرعی نبوده است.

در روایت دیگری آمده است:

مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا الْخِنْزِيرَ وَ لَكِنَّهُ النَّكَرَةُ.[5]

یعنی خداوند هیچ جنبنده ای را غیر از خوک حرام نکرده است ولی طبع انسان خیلی چیزها را نمی‌پسندد.

این روایت به صراحت می‌فرماید فقط خوک حرام است.

در روایت دیگر آمده است:

أن عليا ع سئل عن أكل‌ لحم‌ الفيل‌ و الدب‌ و القرد، فقال: ليس هذا من بهيمة الأنعام التي تؤكل‌[6]

یعنی از حضرت علی (ع)‌در مورد گوشت فیل و خرس و میمون سوال شد فرمود این گوشت ها جزء گوشت های خوردنی نیست.

ما می‌خواهیم بگوییم، قرآن فقط چهار چیز را حرام کرده است و باقی چیزهایی که حرام شده است از اصل خوردن خارج هستند یعنی نیازی به حرام کردن ندارند و طبع سلیم از خوردن آن ها دوری می‌کند و این حالت از حرمت بالاتر است.

اگر فتوایی بر حرمت غیر از آنچه در قرآن حرام ذکر شده است داده می‌شود باید از باب این باشد که جزء خوردنی ها نیستند و طبع سلیم از خوردن آن دوری می‌کند.

در روایت دیگر آمده است:

كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يُؤْكَلَ مِنَ الدَّوَابِّ لَحْم‌ الْأَرْنَبِ وَ الضَّبِ‌ وَ الْخَيْلِ‌ وَ الْبِغَالِ‌ وَ لَيْسَ بِحَرَامٍ كَتَحْرِيمِ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ وَ لَيْسَ بِالْوَحْشِيَّةِ بَأْسٌ.[7]

یعنی امام صادق(ع) از خوردن گوشت خرگوش و سوسمار و اسب و قاطر کراهت داشت و حرام نیست مانند حرمت میته و خون و گوشت خوک پیامبر(ص) از گوشت الاغ اهلی نهی کرد و گوشت الاغ وحشی اشکال ندارد.

مراد این نیست که خرگوش و سوسمار و مانند آن حرام است ولی حرمت آن کمتر از حرمت مردار و گوشت خوک است، بلکه مراد این است که خرگوش و سوسمار حرمت ندارند و در عین حال صلاحیت خوردن ندارند زیرا طبع سلیم پذیرای خوردن آن ها نیست.

معلوم می‌شود روایاتی که برای موارد ممنوعی که در قرآن نیامده است تعبیر به «تحریم» کرده است با روایاتی که گوشت خوک را «حرام» کرده است متفاوت است.

حرمت گوشت خوک با حرمت مثلا گوشت فیل و خرگوش و سوسمار متفاوت و معنای متفاوتی دارند.

روایاتی که برای حرمت گوشت خوک هستند، حکم مولوی را بیان می‌کنند و روایاتی که مثل گوشت خرگوش را حرام کرده است، ارشاد به ضرر یا ارشاد به غذای انسانی نبودن می‌کنند.

بله، اگر کسی خوک بخورد علاوه بر ضرر، عقاب هم دارد ولی اگر مثلا گوشت سوسمار بخورد فقط به خود ضرر رسانده است و اگر عقابی هم باشد به جهت اضرار به نفس است.

پیامبر(ص)‌گاهی حرمت را بیان می‌کند و گاهی ایجاد چندش می‌کند. ایجاد چندش گاهی از بیان کثیف بودن غذای حیوان است و گاهی بیان مسخ و انسان بودن حیوان است و مانند آن است.

در روایت آمده است:

أَنَّهُ أُتِيَ بِضَبٍّ فَلَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ‌ وَ قَذَّرَهُ‌.[8]

یعنی برای پیامبر(ص) سوسمار آورده شد و پیامبر(ص) از آن نخورد و آن را کثیف دانست.

در روایت ها آمده بود که پیامبر(ص) خیلی چیزها را نمی‌خورد و حرام نمی‌کرد. بنابراین پیامبر(ص)‌ایجاد تنفر می‌کند. وقتی مردم ببینند که پیامبر(ص) از چیزی متنفر است، آن ها هم از آن چیز متنفر می‌شوند.

اگر عالمی از چیزی بد بگوید مردم تبعیت می‌کنند،‌چه رسد به پیامبر(ص) زیرا مردم از پیامبر(ص) حتما تبعیت می‌کنند.

خبائث حرام هستند و طیبات حلال هستند ولی چه کسی خباثت و طیبات را تشخیص می‌دهد؟ طبع سالم معصومین (ع)‌ خبیث بودن و طیب بودن را تشخیص می‌دهد.

اینکه پیامبر(ص) می‌فرماید فلان گوشت کثیف است، وسیله ای برای دور کردن مردم از خوردن خبائث است.

تحریم خبائث بخاطر حرمت مولوی نیست بلکه به جهت ضرر داشتن آن است. کسی نگفته است مثلا لجن خوردن حرام است در حالیکه لجن خوردن از خبائث است و نباید خورده بشود. بلکه چون مضر است حرام است.

تحریم هایی که غیر از آنچه در قرآن آمده است، به معنای منع است زیرا اگر به معنای حرمت شرعی باشد با قرآن منافات پیدا می‌کند.

روایتی نداریم که بگوید هر چیزی که ضرر دارد حرام است اگر این روایت وجود داشت، همه چیز حرام می‌شد زیرا خواندیم که همه چیز ضرر دارد.

بله، اگر ضرر معتد به باشد و ضرر زیاد باشد، حرمت می‌آورد.

خواندیم که در روایت آمده است:

وَ لَمْ يُحَرِّمْ إِلَّا مَا فِيهِ‌ الضَّرَرُ وَ التَّلَفُ وَ الْفَسَاد[9]

یعنی چیزی حرام نشده است مگر اینکه در آن ضرر و تلف و فساد بوده است...

بنابراین هرچیزی که حرام شده است ضرر دارد نه اینکه هر چیزی که ضرر دارد حرام شده است.

در روایت صحیح السند آمده است:

لَا يَصْلُحُ أَكْلُ شَيْ‌ءٍ مِنَ السِّبَاعِ إِنِّي لَأَكْرَهُهُ‌ وَ أَقْذَرُهُ.[10]

یعنی خوردن چیزی از درندگان صلاحیت ندارد زیرا من یا بدم می‌آید و آن را کثیف می‌دانم.

امام (ع)‌فرمود «لایصلح» یعنی صلاحیت ندارد، بنابراین صحبت از تحریم نیست. حالت تنفر و چندش غیر از حرمت است.

در روایت دیگر آمده است:

أَنَّهُ كَرِهَ مَا أَكَلَ الْجِيَفَ‌ مِنَ‌ الطَّيْرِ.[11]

یعنی حضرت علی (ع)‌از پرنده ای که کثافت و مردارد می‌خورد بدش می‌آمد.

«جیف» به معنای حیوان گندیده یا لجن است.

در روایت دیگر آمده است:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَزُوفَ‌ النَّفْسِ‌ وَ كَانَ يَكْرَهُ الشَّيْ‌ءَ وَ لَا يُحَرِّمُهُ فَأُتِيَ بِالْأَرْنَبِ فَكَرِهَهَا وَ لَمْ يُحَرِّمْهَا.[12]

یعنی پیامبر(ص)‌از خوردن خیلی چیزها صرف نظر می‌کرد و از چیزی بدش می‌آمد ولی آن را حرام نمی‌کرد ...

این روایت در عدم تحریم صراحت دارد.

می‌گوییم مواردی که خوردن آن ها نهی شده است، دو قسمت دارد. گاهی حرام شرعی است وگاهی به جهت ضرر داشتن و کثیف بودن نهی شده است.

در روایت دیگر آمده است:

سُئِلَ الْبَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ لُحُومِ‌ الْخَيْلِ‌ وَ الْبِغَالِ‌ وَ الْحَمِيرِ، فَقَالَ: حَلَالٌ وَ لَكِنَّ النَّاسَ يَعَافُونَهَا.[13]

یعنی از امام باقر(ع) در مورد گوشت اسب و قاطر و الاغ سوال شد فرمود حلال است ولی مردم از خوردن آن صرف نظر می‌کنند.

مراد از «مردم» انسان های سالم است زیرا مثلا آمریکایی ها گوشت انسان هم می‌خورند.

امام (ع) به حلیت گوشت الاغ تصریح می‌کند ولی طبع بشری از خوردن گوشت الاغ دوری می‌کند.

در روایت صحیح السند دیگری آمده است:

إِنَّ أَكْلَ‌ الْغُرَابِ‌ لَيْسَ‌ بِحَرَامٍ إِنَّمَا الْحَرَامُ مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ لَكِنَّ الْأَنْفُسَ تَتَنَزَّهُ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ ذَلِكَ تَقَزُّزاً.[14]

یعنی خوردن کلاغ حرام نیست همانا حرام آن چیزی است که خداوند در قرآن حرام کرده است ولی طبع انسانی به خاطر چندش آمدن از خوردن خیلی چیزها پرهیز می‌کند.

با وجود این همه روایات چگونه می‌توانیم غیر از محرمات قرآنی را حرام بدانیم؟ در عین حال به جهت پرهیز کردن نفس انسانی، نمی‌توانیم خیلی چیزها را بخوریم.

شاید بتوان بعض از نجاست ها را خورد. روایاتی که در گذشته خواندیم مانند غذایی که در آن موش یا خون افتاده است دلیل آن است.

 

بیماری ذات الریه

عفونت حاد فضاهای داخل ریه را ذات الریه می‌گویند. این عفونت تحت تاثیر عوامل میکروبی است که در روایات هم آمده است.

این بیماری در روایات «ذات الجنب» نامیده می‌شود.

بعضی می‌گویند ذات الجنب، دردی در دو طرف سینه به شکل فرو رفتن سوزن است.

سرما خوردگی شدید یکی از عوامل ذات الریه است، ضعف جسمانی، تماس با فرد مبتلا،‌ تومورها، حالت اغماء، رکود اخلاط(بلغم) هم از دیگر عوامل ابتلا به ذات الریه است.

علت اصلی ذات الریه، غلبه‌ی بلغم است. بلغم در رگ ها رسوب می‌کند و مانع جریان خون در ریه می‌شود و در نتیجه ریه مبتلا به عفونت می‌شود.

علائم

شروع عفونت تنفسی در قسمت فوقانی است، لرز، درد شدید در طرفی که مبتلا به این بیماری است، دفع خلط، تب، صدای خُرخُر به خصوص هنگام بازدم، سردرد، تورم لوزه، ضعیف شدن صداهای تنفسی، ایجاد زخم در ریه، درد قفسه‌ی سینه، کوفتگی، سردرد، سرفه‌ی شدید همراه با خلط.

گاهی خلط همراه با خون یا به رنگ سبز یا زرد است که همه از علائم ابتلا به ذات الریه است.

درمان

درمان غلبه‌ی بلغم با داروی بلغم زدا یا داروی طریفل یا مرکب سه یا داروی ابن مسعود که همه بلغم زدا هستند، اگر عفونت یا سرفه شدید شد می‌توان با داروی جامع امام رضا (ع) با آب رازیانه‌ی داغ در هنگام خواب به مدت سه شب، هر شب به اندازه‌ی یک نخود درمان کرد.

جامع با آب عسل، داروی امام کاظم(ع)، عسل و سیاهدانه هم برای درمان عفونت ها بسیار موثر و مفید است.


[1] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص42.
[2] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص43.
[3] هدایه الامه، شیخ حرعاملی، ج8، ص155.
[4] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص43.
[5] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص43.
[6] تفسیر عیاشی، عیاشی، ج1، ص290.
[7] تهذیب الاحکام، ‌ شیخ طوسی، ج9، ص42.
[8] دعائم الاسلام، قاضی نعمان، ج2، ص123.
[9] فقه الرضا، امام رضا ع، ص254.
[10] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص43.
[11] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ‌ج9، ص20.
[12] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ‌ج9، ص43.
[13] هدایه الامه، شیخ حرعاملی، ج8، ص86.
[14] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ‌ص18.