«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

95/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث گوشت – معرفی بیماری آتلکتازی (پژمرده شدن ریه)

 

صحبت راجع به مسئله‌ای است که مطرح نشده است و جای بحث دارد.

خداوند در قرآن می‌فرماید:

﴿قُلْ لا أَجِدُ في‌ ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيم‌﴾[1]

یعنی بگو: «در آنچه بر من وحى شده، هيچ غذاى حرامى نمى‌يابم بجز اينكه مردار باشد، يا خونى كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوك- كه اينها همه پليدند- يا حيوانى كه به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا [نام بتها] بر آن برده شده است.» اما كسى كه مضطر (به خوردن اين محرمات) شود، بى آنكه خواهان لذت باشد و يا زياده روى كند (گناهى بر او نيست) زيرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است‌

خداوند به پیامبر(ص)‌ آموزش می‌دهد چگونه در مقام استدلال، با یهود مناظره کند.

بنی اسرائیل خیلی چیزها مانند گوشت شتر و چیزهای دیگر را برای خود حرام کرده بودند ولی پیامبر(ص) می‌فرماید در آنچه به من وحی شده است چیزی غیر از چهار چیز را حرام پیدا نکرده ام، ولی می‌بینیم در کنار این چهار چیز (مردار، خون، گوشت خوک، غیر مذکی) صدها مورد مانند فیل و خرگوش و مار و تمامی درندگان حرام است.

زبان این آیه «آبی از تخصیص» است یعنی تخصیص بردارد نیست و اگر تخصیص بخورد تمام درندگان و تمام خبائث و تمام مسوخات و دیگر محرمات شرع از این عام خارج می‌شوند که «تخصیص اکثر» لازم می‌آید و تخصیص اکثر قبیح است و از حکیم صادر نمی‌شود.

در روایت صحیح السند آمده است:

أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سِبَاعِ‌ الطَّيْرِ وَ الْوَحْشِ‌ حَتَّى ذُكِرَ لَهُ الْقَنَافِذُ وَ الْوَطْوَاطُ وَ الْحَمِيرُ وَ الْبِغَالُ وَ الْخَيْلُ فَقَالَ لَيْسَ الْحَرَامُ إِلَّا مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ خَيْبَرَ عَنْ أَكْلِ لُحُومِ الْحَمِيرِ وَ إِنَّمَا نَهَاهُمْ مِنْ أَجْلِ ظُهُورِهِمْ أَنْ يُفْنُوهُ وَ لَيْسَتِ الْحُمُرُ بِحَرَامٍ ثُمَّ قَالَ اقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ- قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ‌.[2]

یعنی از امام باقر(ع) در مورد پرندگان درنده و حیوانات وحشی سوال شد و برای او جوجه تیغی و پنگوئن و الاغ و قاطر و چهارپایان را ذکر کردند فرمود چیزی حرام نیست مگر آنچه در قرآن حرام شده است و پیامبر(ص) از خوردن الاغ نهی کرده است به جهت استفاده از سواری آن ها است و الاغ ها حرام نیستند سپس این آیه را قرائت کرد قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ

در روایت معتبر دیگر از امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) آمده است:

إِنَّ أَكْلَ‌ الْغُرَابِ‌ لَيْسَ بِحَرَامٍ إِنَّمَا الْحَرَامُ مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ لَكِنَّ الْأَنْفُسَ تَتَنَزَّهُ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ ذَلِكَ تَقَزُّزاً. [3]

یعنی خوردن کلاغ حرام نیست حرام آن است که خداوند در قرآن حرام کرده است ولی نفس انسانی از خیلی چیزها دوری می‌کند زیرا از آن ها چندش می‌گیرد.

روایاتی که می‌فرماید آنچه غیر از موارد ذکر شده در آیه‌ی 145 سوره‌ی انعام آمده است، حرام نیست زیاد است و البته روایاتی هم داریم که می‌فرماید مثلا گوشت کلاغ حرام است ولی از جهت اعتبار سند به این روایت نمی‌رسند.

در روایت معتبر دیگری آمده است:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَزُوفَ‌ النَّفْسِ‌ وَ كَانَ يَكْرَهُ الشَّيْ‌ءَ وَ لَا يُحَرِّمُهُ فَأُتِيَ بِالْأَرْنَبِ فَكَرِهَهَا وَ لَمْ يُحَرِّمْهَا.[4]

یعنی پیامبر(ص)‌ بسیار نفس خود را از خوردنی های بسیاری باز می‌داشت و از خیلی چیزها خوشش نمی‌آمد ولی آن ها را تحریم نمی‌کرد برای او خرگوش آوردند و از آن خوشش نیامد و حرام نکرد.

در روایت دیگر آمده است:

كَانَ يَكْرَهُ‌ أَنْ‌ يُؤْكَلَ‌ مِنَ‌ الدَّوَابِ‌ لَحْم‌ الْأَرْنَبِ وَ الضَّبِّ وَ الْخَيْلِ وَ الْبِغَالِ وَ لَيْسَ بِحَرَامٍ كَتَحْرِيمِ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ وَ لَيْسَ بِالْوَحْشِيَّةِ بَأْسٌ.[5]

یعنی امام صادق(ع)‌ از گوشت جنبدگان از گوشت خرگوش، سوسمار، اسب و قاطر خوشش نمی‌آمد و مانند مردار و خون و گوشت خوک حرام نیست ...

اگر همه‌ی روایات را بررسی کنیم به این می‌رسیم که گوشت خرگوش حرام نیست. گوشت خرگوش نزد سنی ها حلال است.

به جهت تعارض به ظاهر شدیدی که بین روایات و آیه‌ی قرآن وجود دارد. فقهاء بعض از روایات را قبول می‌کنند و بعض دیگر را طرح می‌کنند.

ما می‌گوییم طرح روایات نباید به سرعت انجام دهد بلکه برخی از این روایات سند معتبر دارند و نمی‌توان آن ها را به راحتی حمل بر تقیه کرد.

روشی در استدلال و استنباط دارم که روش «تَطَبُّع و فهم» است. یعنی این آیات و روایات نیازمند فهم و بررسی است.

حرام هایی که وجود دارند یا «حرمت مولوی» دارند و یا دارای «حرمت ارشادی» هستند. حرمتی که در آیه‌ی قرآن آمده است «حرمت مولوی» دارد.

نوع دوم از حرمت، «حرمت ارشادی» است. انسانی که طبع سلیم دارد از خود به خود از مواردی که حرمت ارشادی دارد استفاده نمی‌کند.

گوسفندان گیاهی را بو می‌کند و نمی‌خورد و گیاهی را می‌خورد. در وجود گوسفند پسندیدن و نپسندیدن نهادینه است. مسلما آنچه را نمی‌پسندد برای او ضرر دارد.

در انسان هم «طبع پسندیدن» وجود دارد ولی ممکن است شرائطی برای انسان به وجود بیاید و او را به استفاده کردن از آنچه نمی‌پسنندد وادار کند.

خروج از «طبع سلیم» گاهی به خاطر نیاز و گاهی به خاطر تعدی از طبع سلیم است.

یکی از کارهای پیامبران(ص) هدایت مردم به سمت طبع سلیم است. مواردی که جزء این هدایت باشند، موارد حرام نیست بلکه مواردی است که ملاک آن ها طبع سلیم انسانی است.

مثلا در آمریکا گوشت انسان می‌خورند. موسسه‌ی «بیف مان» سیصد نوع غذا از گوشت انسان درست می‌کنند. این ها از طبع سلیم خارج شدند و متوحش هستند.

چرا قرآن از بین تمام غیر ماکولات، فقط چهار مورد را حرام کرده است. چرا در قرآن روی «تحریم کردن حلال ها» حساسیت بیشتری دارد؟

﴿ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ﴾[6]

یعنی اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد

ما آیه ای نداریم که بگوید چرا حرام خداوند را حلال می‌کنید بلکه تاکید بیشتر روی حرام نکردن حلال است.

چرا حرام کردن چیزی به عنوان عقوبت است؟

﴿ فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾[7]

یعنی بخاطر ظلمى كه از يهود صادر شد، و (نيز) بخاطر جلوگيرى بسيار آنها از راه خدا، بخشى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود، حرام كرديم‌

مقتضای جمع بین آیاتی که فقط چهار چیز را حرام کرده اند و روایاتی که بیشتر از آن چهار چیز را ممنوع کرده اند این است که بشر با ملاک طبع خودش موارد مضر را می‌تواند از موارد مفید تشخیص بدهد همانطور که گوسفند با طبع خودش موارد مفید و مضر را تشخیص می‌دهد درحالیکه از جائی آموزش ندیده است.

انسان لجن و چیز گندیده نمی‌خورد زیرا طبع سلیم به او حکم می‌کند.

کار پیامبر(ص) برگرداندن طبع سلیم است و در چنین مواردی حرمت مولوی درکار نیست و فقط زنده کردن حالت تنفر بر موارد منافی با طبع سلیم است.

حیوان هم گاهی به خاطر ناچاری به خوردن غذره رو می‌آورد و باید استبراء شود. هم حیوان و هم انسان ممکن است از طبع سلیم خارج بشوند.

خوردن گوشت انسان بنابر قرآن باید حرمت مولوی نداشته باشد زیرا طبق آیه‌ای که خوانده شد (آیه‌ی 145 از سوره‌ی انعام) فقط چهار چیز حرام شده است. قرآن خوردن گوشت انسان را بی نیاز از تحریم می‌داند.

﴿ أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوه‌﴾[8]

یعنی آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد

بنابر این آیه هیچ انسانی بدون اینکه خوردن گوشت انسان توسط خداوند حرام شود، حاضر به خوردن گوشت انسان نیست.

بنابراین خوردن گوشت انسان حرام نیست بلکه طبع سلیم انسانی خوردن گوشت انسان را نمی‌پذیرد.

در آیه آمده است:

﴿قُلْ لا أَجِدُ في‌ ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ ‌﴾[9]

«طاعم یطعمه» اشاره به غذاهایی است که انسان می‌خورد و طبع انسان می‌پسندد. بنابراین غذاهایی که انسان نمی‌پسندد نیازمند تحریم نیست زیرا خود انسان از آن غذاها استفاده نمی‌کند.

چهار چیز حرام شده است ولی گوشت انسان اصلا جزء‌ »طاعم یطعمه» یعنی غذاهایی که انسان می‌خورد، نیست و انسان به طور خودکار گوشت انسان نمی‌خورد.

به همین جهت روایات می‌فرماید مواردی وجود دارد که حرام نیست ولی مخالف طبع انسانی است و نباید مورد استفاده قرار بگیرند.

پیامبر(ص) ایجاد تنفر می‌کرد:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَكَثَ بِمَكَّةَ يَوْماً وَ لَيْلَةً يَطْوِي‌ ثُمَ‌ خَرَجَ وَ خَرَجْتُ مَعَهُ فَمَرَرْنَا بِرِفْقَةٍ جُلُوسٍ يَتَغَدَّوْنَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ الْغَدَاءَ فَقَالَ لَهُمْ نَعَمْ أَفْرِجُوا لِنَبِيِّكُمْ فَجَلَسَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ وَ جَلَسْتُ وَ تَنَاوَلَ رَغِيفاً فَصَدَعَ بِنِصْفِهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أُدْمِهِمْ فَقَالَ مَا أُدْمُكُمْ هَذَا فَقَالُوا الْجِرِّيثُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَمَى بِالْكِسْرَةِ مِنْ يَدِهِ وَ قَامَ قَالَ أَبُو سَعِيدٍ وَ تَخَلَّفْتُ بَعْدَهُ لِأَنْظُرَ مَا رَأْيُ النَّاسِ فَاخْتَلَفَ النَّاسُ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَقَالَتْ طَائِفَةٌ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّه‌

یعنی پیامبر(ص) یک شبانه روز در مکه چیزی نخورده بود و گرسنه بود سپس از مکه به همراه من خارج شد و از کنار عده ای گذشت که صبحانه می خوردند به پیامبر(ص) صبحانه تعارف کردند پیامبر(ص)‌نشست و یک نونی نصفه کرد سپس به خورشت آن ا نگاه کرد و فرمود خورشت شما چیست؟ عرض کردند جریث (یک نوع ماهی بدون پولک و حرام) است پیامبر(ص)‌نون را رها کرد و بلند شد و به عده ای دیگر رسیدیم و تعارف به صبحانه کردند و پیامبر(ص) نشست و تکه نانی خورد و فرمود خورشت شما چیست؟ عرض کردند سوسمار پیامبر(ص)‌نان را رها کرد و بلند شد و به صفا رسیدیم و دیگ هایی دیدیم که می‌جوشد عرض کردند غذا پخته نشده است و هرکجا بودید برگردید و با ما غذا بخورید فرمود چه چیزی در دیگ ها است؟ عرض کردند الاغ های از کار افتاده ای داشتیم و ذبح کردیم پیامبر(ص) نزدیک دیگ ها آمد و با پا آن دیگ ها را ریخت

کار پیامبران(ص) ایجاد تنفر است و تحریم نمی‌کنند. کارهای پیامبر(ص)‌ برای ایجاد تنفر و بازگرداندن انسان به طبع سلیم است.

مانند آن چیزی که ما در مورد مرغ های آنتی بیوتیکی می‌گوییم تا مردم متنفر بشوند و خودشان از آن گوشت مصرف نکنند.

در مورد مسوخ هم همینگونه است، وقتی انسان می‌فهمد فیل آدم بوده است یا خرس یا میمون انسان بوده اند، در انسان حالت تنفر پیدا می‌شود. یا وقتی پیامبر(ص) می‌فرماید غذای مرغ کثیف ترین غذاها است، طبع انسان از آن متنفر می‌شود.

حالت «تنفر طبع» از تحریم بالاتر است یعنی اصلا طبع انسان نمی‌پسندد و نیازمند تحریم نیست.

البته شاید شرائطی به وجود بیاید که مردم از مرز طبعی خود تجاوز کنند.

پیامبران همیشه طبع سلیم دارند.

در روایت صحیح السند آمده است:

مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا الْخِنْزِيرَ وَ لَكِنَّهُ‌ النَّكَرَةُ.[10]

یعنی خداوند در قرآن از جنبدگان فقط خوک را حرام کرده است ولی موارد دیگر را خود انسان نمی‌پذیرد و استفاده نمی‌کند.[به همین جهت حرام شده اند]

«النکره» یعنی «ینکر علیه اکله» یعنی دیگران از خوردن آن دوری می‌کنند و اگر کسی آن را بخورد به او می‌گویند این چه چیزی است که می‌خوری؟

این روایت در اینکه انسان بعضی از چیزها را نمی‌پسندد تصریح دارد و قابل تاویل نیست.

در روایت دیگر آمده است:

أن عليا ع سئل عن أكل‌ لحم‌ الفيل‌ و الدب‌ و القرد، فقال: ليس هذا من بهيمة الأنعام التي تؤكل‌[11]

یعنی از حضرت علی (ع)‌در مورد گوشت فیل و خرس و میمون سوال شد فرمود این گوشت ها جزء گوشت های خوردنی نیست.

یعنی فیل و خرس هر چند حرام نیستند ولی جزء حیواناتی نیستند که انسان می‌خورد.

در روایت دیگر آمده است:

كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يُؤْكَلَ مِنَ الدَّوَابِّ لَحْم‌ الْأَرْنَبِ وَ الضَّبِ‌ وَ الْخَيْلِ‌ وَ الْبِغَالِ‌ وَ لَيْسَ بِحَرَامٍ كَتَحْرِيمِ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ وَ لَيْسَ بِالْوَحْشِيَّةِ بَأْسٌ.[12]

یعنی امام صادق(ع) از خوردن گوشت خرگوش و سوسمار و اسب و قاطر کراهت داشت و حرام نیست مانند حرمت میته و خون و گوشت خوک پیامبر(ص) از گوشت الاغ اهلی نهی کرد و گوشت الاغ وحشی اشکال ندارد.

 

بیماری آتلکتازی(Atelectasis)

قسمتی یا تمام ریه بدون هوا می‌شود و هوا ورود نمی‌کند و در اثر عدم هوا ریه پژمرده و کوچک می‌شود.

علت این بیماری انسداد مجاری تنفسی به نام «برونش» ها به خاطر غلبه‌ی بلغم است. بلغم بیش از اندازه در سینه، داخل مجاری تنفسی می‌شود و باعث انسداد مجاری می‌شود. ممکن است علت های دیگری هم داشته باشد.

علت دیگر این بیماری درمان سرفه است. پیامبر(ص) فرمود از سرفه ناراحت نباشید زیرا سرفه نافع است. این مسئله را طب جدید هم می‌پسندد. یکی از فوائد سرفه در اینجا ظاهر می‌شود.

علائم

تب، شوک، ضعیف شدن، کاهش صداهای تنفسی، تنگی نفس، سرفه های تحریکی، کوچک شدن ریه، کشیده شدن دنده ها، بالا قرار گرفتن حجاب حاجز(پرده‌ی دیافراگم)، برآمده شدن قفسه‌ی سینه

درمان

ایجاد سرفه‌ی مصنوعی برای خارج کردن خلط، تخلیه‌ی خلط به هر وسیله‌ای یا به وسیله‌ی دارو، تخلیه‌ی ترشحات موجود در مجاری تنفسی، داروی متسع کننده‌ی مجاری تنفس و در طب اسلامی و داروهای دیگر دارویی جز ادرار شتر وجود ندارد.


[1] سوره انعام، آیه145.
[2] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص42.
[3] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص18.
[4] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص43.
[5] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص43.
[6] سوره مائده، آیه87.
[7] سوره نساء، آیه160.
[8] سوره حجرات، آیه12.
[9] سوره انعام، آیه145.
[10] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص43.
[11] تفسیر عیاشی، عیاشی، ج1، ص290.
[12] تهذیب الاحکام، ‌ شیخ طوسی، ج9، ص42.