«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

95/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث سلامتی در زینت (مسکن) – درمان بیماری سرطان خون و معرفی آناتومی و کارکرد طحال

 

مسکن

 

هندسه‌ی مسکن در سلامتی انسان نقش دارد. آیا مسکن باید بزرگ باشد یا باید کوچک باشد؟ از روایات استفاده می‌شود که در مسکن نباید اقتصاد کرد و خانه باید بزرگ باشد. بزرگی خانه تاکید شده است و جزو اموری است که سبب سعادت انسان محسوب می‌شود. خانه نباید تنگ باشد.

در روایت آمده است:

مِنْ سَعَادَةِ الْمُسْلِمِ سَعَةُ الْمَسْكَنِ‌ و الْجَارُ الصَّالِحُ وَ الْمَرْكَبُ الْهَنِي‌ء[1]

یعنی از سعادتمندی مسلمان بزرگی خانه و همسایه‌ی نیکو و مرکب خوب است.

حداقل کسی که خانه‌ی بزرگ داشته باشد، دنیای خوبی خواهد داشت.

روایات در این زمینه متعدد است و در وسائل یک باب و بیشتر در این زمینه آمده است.

در روایات تنگی و کوچکی خانه جزو علل شقاوت و بدبختی انسان ذکر شده است.

در روایت آمده است:

تَذَاكَرُوا الشُّؤْمَ عِنْدَهُ فَقَالَ الشُّؤْمُ‌ فِي‌ ثَلَاثَةٍ فِي الْمَرْأَةِ وَ الدَّابَّةِ وَ الدَّارِ فَأَمَّا شُؤْمُ الْمَرْأَةِ فَكَثْرَةُ مَهْرِهَا وَ عُقُوقُ زَوْجِهَا وَ أَمَّا الدَّابَّةُ فَسُوءُ خُلُقِهَا وَ مَنْعُهَا ظَهْرَهَا وَ أَمَّا الدَّارُ فَضِيقُ سَاحَتِهَا وَ شَرُّ جِيرَانِهَا وَ كَثْرَةُ عُيُوبِهَا[2]

یعنی نزد امام صادق(ع) از بدی یاد شد فرمود در سه چیز نحسی است در زن و چهارپا و خانه .... بدی خانه و شومی آن تنگی و کوچکی آن و همسایه‌ی بد است.

در روایت دیگر آمده است:

لِلْمُؤْمِنِ رَاحَةٌ فِي‌ سَعَةِ الْمَنْزِلِ‌[3]

یعنی برای مومن در بزرگی خانه، راحتی است.

مومن به معنای شیعه است. مسلمان ناصبی از کافر هم بدتر است و مسلمان شیعه هم داریم، خود شیعه هم چند قسم دارد مانند مومن متقی و مومن فاسق. مومن شامل تمام قسمت های آن می‌شود.

البته اسلام به طور کلی به صرفه جویی و اقتصاد تاکید می‌کند.

﴿إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين‌﴾[4]

یعنی خداوند اسراف کاران را دوست ندارد.

کلمه‌ی اسراف بد معنا شده است. اسراف به معنای داشتن خانه‌ی بزرگ یا خوردن غذاهای خوب مثل روغن زیتون چهل هزار تومانی نیست. ملاک این است که اسراف در چیزی است که برای بدن ضرر داشته باشد.

خانه‌ی کوچک اسراف است زیرا ضرر دارد.

در روایت دیگر آمده است:

مَنْ بَنَى فَاقْتَصَدَ فِي بِنَائِهِ لَمْ‌ يُؤْجَر[5]

یعنی کسی که خانه بسارد و در آن تنگ دستی کند اجری ندارد.

بگوید می‌خواهم خانه‌ی کوچک بسازم، کار درستی نیست و اجر و ثواب ندارد.

البته خانه حد و مرز هم دارد.

در روایت آمده است خانه ای که در آن سکونت می‌کنید و استفاده می‌کنید باید بزرگ باشد. مثلا خانه ده اتاق داشته باشد ولی از سه اتاق آن استفاده می‌شود. این کار اسراف است.

هدف اگر استفاده کردن و در آسایش بودن خانواده باشد خوب است ولی اگر خانه‌ی بزرگ برای فخر فروشی و مسابقه در برتری یافتن باشد کار درستی نیست.

در روایت آمده است:

فَلَا تَبْنُوا مَا لَا تَسْكُنُون‌[6]

یعنی آنچه از آن برای سکونت استفاده نمی‌کنین نسازید.

فردی پنج خانه دارد که فقط در یکی سکونت دارد، این کار اسراف است.

افرادی که خانه‌ی بزرگ می‌سازند ولی برای سکونت نیست علتی دارد که خواهیم خواند.

محل سکونت باید به قدر کفاف باشد.

در روایت آمده است:

كُلُّ بِنَاءٍ لَيْسَ بِكَفَافٍ فَهُوَ وَبَالٌ‌ عَلَى‌ صَاحِبِهِ‌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[7]

یعنی هر خانه ای که کفاف انسان را نمی‌دهد وبال صاحبش است در روز قیامت.

اگر ساخت و ساز از حد کفایت و از حد نیاز بیشتر باشد در روز قیامت وبال و چیز اضافه ای محسوب می‌شود.

مقدار نیاز به متر محدود نمی‌شود و قانون آن پنهان کردن رفت وآمد است. طوری نباشد بیشتر کارها در حیاط انجام شود. خانه ای خوب است که کارهای مومن و کارهای ناموس مومن را پنهان کند.

تمامی کارها باید پنهان باشد و نیازی به رفت و آمد در منظر دیگران نباشد.

در روایت آمده است:

ثَلَاثَةٌ لِلْمُؤْمِنِ فِيهِ رَاحَةٌ دَارٌ وَاسِعَةٌ تُوَارِي عَوْرَتَهُ وَ تَسْتُرُ حَالَهُ مِنَ النَّاسِ وَ امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ تُعِينُهُ عَلَى أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ ابْنَةٌ أَوْ أُخْتٌ أَخْرَجَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ إِمَّا بِمَوْتٍ أَوْ بِتَزْوِيج‌[8]

یعنی سه چیز برای مومن راحتی است خانه‌ی بزرگی که ناموس و حالش را از مردم بپوشاند و زن صالحه ای که او را در امر دنیا و آخرت یاری نماید و دختر یا خواهری را از منزلش به خاطر موت یا بخاطر ازدواج خارج کند.

مردم نباید از کارهای داخل خانه‌ی مومن خبر داشته باشند.

احتمال دارد مراد این باشد که خانه باید به گونه ای ساخته شود که مردم فکر کنند شخص مومن در فراخ است و مشکل مالی ندارد.

اگر خانه تنگ باشد، در صورت امکان باید خانه را بزرگ کند ولی اگر امکان توسعه نیست، خانه‌ی بزرگ تری بسازد.

در روایت آمده است:

إِنَّ أَبَا الْحَسَنِ ع اشْتَرَى دَاراً وَ أَمَرَ مَوْلًى لَهُ أَنْ‌ يَتَحَوَّلَ‌ إِلَيْهَا وَ قَالَ إِنَّ مَنْزِلَكَ ضَيِّقٌ فَقَالَ قَدْ أَحْدَثَ هَذِهِ الدَّارَ أَبِي فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنْ كَانَ أَبُوكَ أَحْمَقَ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ مِثْلَه‌[9]

یعنی امام کاظم (ع) خانه ای خرید و به خادم امر کرد تا در آن ساکن شود و فرمود خانه‌ی تو کوچک است خادم عرض کرد این خانه را پدرم ساخته است امام (ع) فرمود اگر پدرت احمق باشد خودت هم باید احمق باشی.

پدرت خانه‌ی تنگی ساخته است، شما نباید به آن پایبند باشی.

 

علت ساختن خانه های بزرگ

کسی که اموال حرام جمع کند، خداوند او را به ساخت و ساز مبتلا می‌کند.

در روایت آمده است:

مَنْ‌ كَسَبَ‌ مَالًا مِنْ‌ غَيْرِ حِلِّهِ سَلَّطَ عَلَيْهِ الْبِنَاءَ وَ الطِّينَ وَ الْمَاء[10]

یعنی کسی که مال حرام به دست بیاورد خداوند بر او ساخت و ساز و گل و آب را مسلط می‌کند.

در روایت دیگر آمده است:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ مِنْ أَرْضِهِ بِقَاعاً تُسَمَّى‌ الْمَرْحُومَاتِ‌ أَحَبَّ أَنْ يُدْعَى فِيهَا فَيُجِيبَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ مِنْ أَرْضِهِ بِقَاعاً تُسَمَّى الْمُنْتَقِمَاتِ فَإِذَا كَسَبَ الرَّجُلُ مَالًا مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ بُقْعَةً مِنْهَا فَأَنْفَقَهُ فِيهَا[11]

یعنی خداوند متعال جاهایی از زمین را به نام مرحومه نامید که دوست داشت مردم در این مکان ها دعا کنند تا مستجاب شود و خداوند مکان هایی را به نام محل های نقمت نامید پس هرگاه مردی کسب حرام کند خداوند یکی از این مکان ها به او می‌دهد تا برای آن زمین خرج کند.

معلوم می‌شود خرجی می‌کند که از بین می‌رود ولی اگر کسی تجارت او ساخت و ساز باشد، کار او محسوب می‌شود و مشمول این روایت نیست یا اگر کسی ملک بزرگی بسازد در این زمان سرمایه محسوب می‌شود.

مراد از ساختمان همان ساخت و ساز است.

 

عقاب ساخت و ساز

کسی که مجسمه می‌سازد یا نقاشی می‌کند در روز قیامت مکلف به دمیدن روح به آن می‌شود و کسی که بنائی که در آن سکونت نمی‌کند بسازد، خداوند او را مکلف به حمل آن بناء می‌کند.

در روایت آمده است:

مَنْ بَنَى فَوْقَ مَسْكَنِهِ كُلِّفَ‌ حَمْلَهُ‌ يَوْمَ‌ الْقِيَامَة[12]

یعنی کسی که بیشتر از سکونت خود ساختمان بسازد، در روز قیامت باید آن را حمل کند.

در روایت دیگر آمده است:

مَنْ‌ بَنَى‌ بُنْيَاناً رِيَاءً وَ سُمْعَةً حُمِّلَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ وَ هُوَ نَارٌ تَشْتَعِلُ ثُمَّ تُطَوَّقُ فِي عُنُقِهِ وَ يُلْقَى فِي النَّارِ فَلَا يَحْبِسُهُ شَيْ‌ءٌ مِنْهَا دُونَ قَعْرِهَا إِلَّا أَنْ يَتُوب‌ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَبْنِي رِيَاءً وَ سُمْعَةً قَالَ يَبْنِي فَضْلًا عَلَى مَا يَكْفِيهِ اسْتِطَالَةً مِنْهُ‌ عَلَى جِيرَانِهِ وَ مُبَاهَاةً لِإِخْوَانِه‌[13]

یعنی کسی که خانه ای برای ریا و فخرفروشی بسازد خداوند آن را زیر آن تا زمین هفتم به گردن او می‌اندازد و آتش است و در آتش می‌اندازد و چیزی مانع آن آتش در جهنم نمی‌شود تا اینکه به انتهای جهنم برسد گفته شد ای پیامبر(ص) چگونه خانه برای ریا ساخته می‌شود فرمود خانه ای می‌سازد بیش از نیازش تا به وسیله‌ی آن فخرفروشی کند.

 

ارتفاع خانه ها

سقف خانه نباید از هفت ذراع یعنی چیزی حدود سه متر و نیم یا هشت ذراع یعنی چهار متر، بلند تر باشد.

در روایت آمده است:

إِذَا بَنَى الرَّجُلُ فَوْقَ‌ ثَمَانِيَةِ أَذْرُعٍ‌ نُودِيَ يَا أَفْسَقَ الْفَاسِقِينَ أَيْنَ تُرِيد[14]

یعنی هنگامی که کسی بلندتر از هشت ذراع خانه بسازد ندا می‌رسد ای فاسق ترین فاسق ها چه می‌خواهی؟

گاهی سقفی دوبلکس یا خیلی بلند است، در این موارد مشمول این روایت می‌شوند ولی گاهی خانه چند طبقه است و هر طبقه کمتر از چهارمتر باشد، بیشتر روایات تعبیر به سقف دارند بنابراین شامل طبقات نمی‌شود.

در روایت دیگر آمده است:

إِنَّ اللَّهَ وَكَّلَ مَلَكاً بِالْبِنَاءِ يَقُولُ لِمَنْ رَفَعَ سَقْفاً فَوْقَ ثَمَانِيَةِ أَذْرُعٍ أَيْنَ تُرِيدُ يَا فَاسِق‌[15]

یعنی خداوند ملکی را موکل کرده است برای خانه، به کسی که سقف را بلند تر از هشت ذراع می‌سازد می‌گوید کجا می‌خواهی برسی ای فاسق؟

تعبیر به سقف است، یعنی یک سقف نباید بیشتر از سه و نیم یا چهارمتر باشد. مگر اینکه بگویم، ارتفاع سقف از زمین مراد است که در اینصورت ارتفاع سقف طبقه‌ی دوم از زمین، شش یا هفت متر است که در اینصورت مشمول نهی می‌شود.

اگر سقف خانه بیش از سه متر و نیم باشد، در آنجا جن و شیاطین ساکن می‌شوند. روایات می‌فرمایند، شیاطین و میکروب و ویروس، نه در زمین و نه در آسمان، بلکه در هوا سکونت دارند.

به حسب ظاهر، مساجد و حرم ها نباید بلند تر از سه و نیم متر باشند ولی چون ذکر خداوند زیاد می‌شود، جن و میکروب و ویروس را فراری می‌دهد.

درباره‌ی مساجد خواهیم خواند که نباید سقف بسازند. خواستند برای مسجد پیامبر(ص) سقف بسازند، ایشان نهی کرد و فرمود عريش‌ كعريش‌ موسى‌[16]

یعنی با برگ درخت خرما سقف درست کرد.

به همین جهت روزی که بارانی است اجازه داده شده است که انسان درون خانه نماز بگذارد.

در روایت آمده اسیت:

ابْنِ‌ بَيْتَكَ‌ سَبْعَةَ أَذْرُعٍ فَمَا كَانَ فَوْقَ ذَلِكَ سَكَنَهُ الشَّيَاطِينُ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيْسَتْ فِي السَّمَاءِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا تَسْكُنُ الْهَوَاءَ[17]

یعنی بلندی سقف خانه خود را سه متر و نیم بساز، آنچه بیش از سه و نیم متر باشد، شیطان ساکن می‌شود، شیطان نه در آسمان و نه در زمین ساکن است، بلکه در هوا ساکن است.

امروزه هم می‌گویند که میکروب و ویروس معلق در هوا است.

در روایات تعبیر به «سُمک» یعنی حجم خانه آمده است. ارتفاع سقف از کف خانه مراد است.

در روایت دیگر آمده است:

مَا رُفِع‌ مِنَ السَّقْفِ فَوْقَ‌ ثَمَانِيَةِ أَذْرُعٍ‌ فَهُوَ مَسْكُون‌[18]

یعنی هر سقفی که بلندتر از هشت ذراع باشد مسکن جن خواهد بود.

إِذَا كَانَ سَمْكُ الْبَيْتِ فَوْقَ سَبْعَةِ أَوْ قَالَ ثَمَانِيَةِ أَذْرُعٍ كَانَ مَا فَوْقَ السَّبْعِ أَوْ قَالَ الثَّمَانِيَ الْأَذْرُعِ مُحْتَضَراً وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مَسْكُونا[19]

یعنی اگر حجم و بلندی خانه بیشتر از هفت یا هشت ذراع باشد بالاتر از آن جن حاضر می‌شود و مسکن شیاطین می‌شود.

مراد ارتفاع خانه از کف است، معنای «سُمک» این معنا را تایید می‌کند.

بین مردم عرب متعارف است که می‌گویند این خانه «مسکون» است.

در روایت دیگر آمده است:

أَنَّهُ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ فَقَالَ أَخْرَجَتْنَا الْجِنُ‌ مِنْ‌ مَنَازِلِنَا يَعْنِي عُمَّارَ مَنَازِلِهِمْ فَقَالَ اجْعَلُوا سُقُوفَ بُيُوتِكُمْ سَبْعَةَ أَذْرُعٍ وَ اجْعَلُوا الْحَمَامَ فِي أَكْنَافِ الدَّارِ قَالَ الرَّجُلُ فَفَعَلْنَا فَمَا رَأَيْنَا شَيْئاً نَكْرَهُه‌[20]

همانا شخصی نزد امام باقر(ع) رفت و عرض کرد جن ما را از خانه هایمان خارج کرده است فرمود سقف خانه را هفت ذراع قرار بدهید و حمام را در اطراف خانه قرار دهید راوی می‌گوید این کار را انجام دادیم و بدی ندیدیم.

از آزار و اذیت جن از خانه های خود فراری شده اند.

امروزه اگر خیلی ها مبتلا به جن زدگی و آسیب جن و مشکلات مشابه مانند ام اس هستند به جهت عدم رعایت اندازه و ارتفاع سقف است.

از این روایت استفاده می‌شود جن می‌تواند به انسان آسیب برساند. امروزه مسئله‌ی «بخور حضرت مریم» مورد سوال است که آیا کار درستی است؟ آیا جن می‌تواند به انسان آسیب برساند؟ این روایت می‌فرماید جن می‌تواند به انسان آسیب برساند و او را از خانه فراری دهد.

راه دفع اذیت جن هم کم کردن ارتفاع سقف خانه است.

حمّام یا حمام (بدون تشدید به معنای کبوتر) هردو محتمل است. «اکناف» یعنی اطراف خانه و گوشه‌ی خانه که برای کبوتر نیست بلکه برای محل استحمام است.

در روایت آمده است که حمام را در اطراف و کنار خانه قرار بدهید تا جن و شیاطین در آن ساکن شوند.

حمام برای تمییز کردن و شستن است و آزار و اذیت شیطان و جن را دفع می‌کند زیرا می‌روند در حمام ساکن می‌شوند و در خانه ساکن نمی‌شوند.

البته احتمالا در چاه ساکن می‌شوند.

در کعبه کسی ساکن نمی‌شود و اگر هم سکونت باشد، کعبه استثناء است.

شاید این ممنوعیت، شامل ساختمان های چند طبقه هم بشود، زیرا در روایت می‌فرماید «ابْنِ‌ بَيْتَكَ‌ سَبْعَةَ أَذْرُعٍ»[21] یعنی سقف خانه نباید بیشتر از هفت ذراع باشد یعنی سقف دیگر مطرح نیست بلکه خود خانه هم نباید بیش از هفت ذراع ارتفاع داشته باشد. بنابراین شامل خانه های چند طبقه هم می‌شود.

البته احتمالاتی مطرح است، یا بیت را بر سقف خانه حمل کنیم که شامل خانه های چند طبقه نمی‌شود ولی اگر بر خود بناء حمل کنیم، ساختن ساختمان های چند طبقه ممنوع می‌شود.

برخی اعتقاد دارند خانه های چند طبقه مشکلات جن زدگی به همراه دارند، آمار گرفته اند، افرادی که در طبقات بالا زندگی می‌کنند بیشتر مبتلا به آسیب های جن می‌شود.

البته ما می‌گوییم بیشتر همان احتمال اول مراد است، یعنی سقف نباید بیش از سه و نیم متر باشد.

 

درمان بیماری «لمَفوما»

 

داروی های سرطان مانند ثفا و سلعه و داروی پیامبر (ص) و علاوه بر این استفاده از داروی بلغم زدا نیز باید باشد زیرا لمفوما عبارتست از جمع شدن گلبول سفید به مقدار زیاد در لمف ها است که همان بلغم است. یا اینکه از داروی طریفل استفاده کنند که با استفاده از این دو دارو، گلبول های سفید به شکل خلط خارج می‌شود و باعث کوچک شدن غده های لمفاوی می‌شود.

البته دستور دعائی و غذایی نیز وجود دارد و استفاده از ژل رویال با عسل و استفاده از هسته‌ی میوه ها مانند هسته‌ی سیب و به و گلابی و هلو و بقیه هسته ها.

 

طحال

 

آناتومی طحال و کار آن در روایات ذکر شده است. در دوره‌ی جنینی خون و گلبول قرمز تولید می‌کند که با تولد نوزاد، تولید خون متوقف می‌شود و خون در اطراف دنده ها تولید می‌شود.

طحال ساختمان عروقی دارد و در روایات خواندیم که یک بافت رگی دارد و مانند صافی عمل می‌کند.

کسی اعتراض کرد که چه فرقی بین کبد و طحال وجود دارد که خوردن اولی حلال ولی خوردن طحال حرام است؟ امام(ع) در جواب یک طحال و یک کبد را در ظرفی پاره کرد و در آن آب مالیدند و طحال تبدیل به رگ و پوست شد و بقیه به شکل خون خارج شد ولی کبد رنگ آن از بین رفت و تبدیل به یک تکه گوشت سفید شد. امام (ع) فرمود این فرق آن ها است.

بنابراین طحال صرفا رگ و پوست است. کار این بافت رگی، این است که با عبور خون از این رگ ها، گلبول های پیر از بین می‌روند و گلبول های پیر را می‌کشد و از بین می‌برد و از گردش خون خارج می‌کند.

یکی دیگر از کارهای طحال زخیره سازی گلبول قرمز است و خارج کردن گلبول های غیر طبیعی از جریان خون است و در جریان دفاع بدن در مقابل عفونت ها نقش دارد و از دستگاه خونساز محافظت می‌کند و در فعالیت مغز و استخوان هم کمک می‌کند و دخالت دارد.

در روایات می‌فرماید طحال محل تمرکز سوداء است و در طب امروزی می‌گویند طحال محل تمرکز گلبول قرمز است و بعید نیست مراد از سوداء گلبول قرمز باشد. در روایات داریم «مفیض» یعنی سرریز سوداء طحال است و گلبول های اضافه و پیر و دارای خلل را طحال خارج می‌کند.

در روایت داریم طحال «بیت الدم الفاسد» یعنی خانه‌ی خون فاسد است. گلبول های فاسد وقتی از طحال رد می‌شوند از بدن خارج می‌شوند.

ما می‌گوییم طبایع چهارگانه رکن بدن است وگلبول قرمز هم رکن بدن است ولی زیادی و اضافه از گلبول قرمز مطلوب نیست.

در روایت می‌خوانیم که طبائع چهارگانه قوام بدن هستند و بر آن ها بدن استوار است و بدون آن ها بدن زنده نمی‌ماند. تلف شده های این طبائع همان غلبه‌ی طبائع است. غلبه‌ی سوداء همان گلبول های قرمز فاسد و تلف شده است که بیماری محسوب می‌شوند.

اصل سوداء برای بدن ضروری است.

ثُمَّ خَلَقْتُ فِي الْجَسَدِ بَعْدَ هَذَا الْخَلْقِ‌ الْأَوَّلِ، أَرْبَعَةً وَ هُنَّ مِلَاكُ الْجَسَدِ وَ قِوَامُهُ بِإِذْنِي، لَا يَقُومُ الْجَسَدُ إِلَّا بِهِنَّ وَ لَا تَقُومُ مِنْهُنَّ وَاحِدَةٌ إِلَّا بِالْأُخْرَى، وَ مِنْهَا الْمِرَّةُ السَّوْدَاءُ وَ الْمِرَّةُ الصَّفْرَاءُ وَ الدَّمُ وَ الْبَلْغَم‌[22]

یعنی بعد از خلقت اولیه در جسد چهار چیز خلق شد که به اذن من ملاک و قوام جسد هستند و جسد قوام فقط به آن ها قوام دارد و هیچ یک از آن چهار چیز بدون دیگری قوام ندارند. آن ها سوداء و صفراء و دم و بلغم هستند.

شاید در طب سنتی این اعتقاد نداشته باشد ولی در طب اسلامی این چهار طبع برای بدن لازم است.

فَأَيُّمَا جَسَدٍ اعْتَدَلَ فِيهِ هَذِهِ الْأَنْوَاعُ الْأَرْبَعُ الَّتِي جَعَلْتُهَا مِلَاكَهُ وَ قِوَامَهُ فَكَانَتْ كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ رُبُعاً لَا تَزِيدُ وَ لَا تَنْقُصُ، كَمُلَتْ، صِحَّتُهُ وَ اعْتَدَلَ بُنْيَانُهُ فَإِنْ زَادَ مِنْهُنَّ وَاحِدَةٌ عَلَيْهِنَّ فَقَهَرَتْهُنَّ وَ مَالَتْ بِهِنَّ، دَخَلَتْ عَلَى الْبَدَنِ السُّقْمُ مِنْ نَاحِيَتِهَا بِقَدْرِ مَا زَادَتْ وَ إِنْ كَانَتْ نَاقِصَةً تَقِلُّ عَنْهُنَّ حَتَّى تَضْعُفَ عَنْ طَاقَتِهِنَّ وَ تَعْجِزَ عَنْ مُقَارَنَتِهِنَّ [23]

یعنی هر جسدی که این طبائع چهارگانه در آن معتدل بود و هر کدام به اندازه یک چهارم بود و کم و زیاد نبود صحت جسد کامل است و بنیان او نیز معتدل است ولی اگر هر یک زیاد تر باشد و بر دیگران غلبه پیدا کند بیماری داخل بدن می‌شود به همان اندازه‌ای که غلبه وجود دارد و اگر کمتر باشد جسد ضعیف می‌شود تا اینکه از همراهی بقیه طبع ها باز بماند.

بنابراین غلبه‌ی طبع بد است و این به زیادی و گلبول های پیر و فاسد تفسیر می‌شود.

اگر فصد و حجامت اصولی باشد فقط گلبول های فاسد بیرون می‌آید. مانند تمییز کردن چاه که باید برای تمییز کردن آن چند سطل آب بیرون بکشیم.

گاهی مراد از سوداء، سودائی است که در معده به وجود آمده است و میزان ماندگاری غذا در معده به وجود آمده است.


[1] الخصال، شیخ صدوق، ج1، ص183.
[2] من لایحضرالفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص556.
[3] المحاسن، برقی، ج2، ص611.
[4] سوره انعام، آیه141.
[5] المحاسن، برقی، ج2، ص608.
[6] المحاسن، برقی، ج1، ص226.
[7] الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج6، ص531.
[8] المحاسن، برقی، ج2، ص610.
[9] الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج6، ص525.
[10] المحاسن، برقی، ج2، ص608.
[11] الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج6، ص532.
[12] المحاسن، برقی، ج2، ص608.
[13] من لایحضرالفقیه، شیخ صدوق، ج4، ص11.
[14] المحاسن، برقی، ج2، ص608.
[15] المحاسن، برقی، ج2، ص608.
[16] تفسیر عیاشی، عیاشی، ج2، ص112.
[17] الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج6، ص529.
[18] المحاسن، برقی، ج2، ص609.
[19] المحاسن، برقی، ج2، ص609.
[20] مکارم الاخلاق، طبرسی، ص128.
[21] الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج6، ص529.
[22] الفصول المهمه، شیخ حرعاملی، ج3، ص245.
[23] الفصول المهمه، شیخ حرعاملی، ج3، ص245.