«درس طب در روایات»
استاد تبریزیان
94/08/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خوندماغ، خواب رفتن دست، گرفتگی یا انسداد
خوندماغ
اولین درمان سیب است، در روایت آمده: «دخلت المدينة ومعى أخى سيف فأصاب الناس الرعاف، وكان الرجل إذا رعف يومين مات فرجعت إلى المنزل، فإذا سيف أخى رعف رعافا شديدا، فدخلت على أبى عبد الله (ع) فقال: يا زياد أطعم سيفا التفاح، فرجعت فأطعمته إياه فبرئ.»[1] یعنی «وارد شهر مدینه شدم و برادرم سیف همراه من بود، مردم مبتلا به خوندماغ شدند در مدینه و مردی که مبتلا میشد پس از دو روز خونریزی میمرد، به خانه برگشتم و برادرم سیف مبتلا به خوندماغ شدید شد، بر امام صادق (ع) وارد شدم و امام فرمودند ای زید به سیف سیب بهعنوان غذا بده، من هم به او سیب بهعنوان غذا دادم و او هم خورد و خوب شد.» این نوع خوندماغ یک بیماری همهگیر است و نوعی وبا است. مراد خوردن سیب بهعنوان غذا، زیاد خوردن سیب است.
دومین درمان سویق سیب است، در روایت آمده: «رعفت سنة بالمدينة فسئل أصحابنا أبا عبد الله عليه السلام عن شئ يمسك الرعاف فقال لهم: اسقوه سويق التفاح فسقوني فانقطع عني الرعاف.»[2] یعنی «در سالی در مدینه مبتلا به خوندماغ شدم، اصحاب ما از امام صادق (ع) سؤال کردند از چیزی که جلوی خوندماغ را بگیرد، امام فرمودند به آن شخص سویق سیب بدهید، آنها هم به من سویق سیب دادند و خوندماغ من قطع شد.» در این روایت اشاره به خوندماغ شد ولی نه نوعی که همهگیر بود بلکه تنها یک نفر مبتلا شده بود.
برای تهیه سویق سیب ابتدا باید سیب را ورقورق کرد و آن را خشک کرد سپس آن را آسیاب کرد و بعد آن را در ماهیتابه یا دستگاه تفت داد تا جایی که رنگ آن تغییر کند، برای خشککردن بهتر است از آفتاب استفاده شود البته میتوان از دستگاه هم استفاده کرد، در روایات به سیب لبنانی تأکید شده ولی میتوان از هر نوع سیبی استفاده کرد، برای پوست سیب چندان تعریف نشده و سبب ابتلا به آپاندیس میشود ولی شاید اگر خشک شود و تفتداده شود مشکلی نداشته باشد.
سومین درمان آب سوره حمد است، در روایت آمده: «کسی که مبتلا به خوندماغ است بینیاش را بگیرند (یا بگیرد)، این را بخوانند و بنویسند يا من أمسك الفيل عن بيته الحرام امسك دم فلان بن فلانة، آب سوره حمد را روی سر و پیشانی بریزند، به اذن خدا این خوندماغ را قطع میکند.»[3] مراد از آب سوره حمد یا نوشتن سوره حمد و شستن آن با آب و جمعکردن آن آب است یا خواندن سوره حمد بر آب، البته احتمال اول قویتر است. مراد از فلان، نام بیمار و مراد از فلانة، نام مادر بیمار است.
چهارمین درمان آیه قرآن است، ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ﴾[4] ﴿يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا﴾[5] ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا﴾[6] [7]
پنجمین درمان، در کتاب مکارم الاخلاق آمده: «روی پیشانی کسی که مبتلا به خوندماغ است با خون خودش یا با زعفران بنویسند ﴿وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[8] ، همانا درمان خواهد شد اگر خدا بخواهد.»[9]
سه درمان آخری که ذکر شد همه از کتاب مکارم الاخلاق بود و مطالب این کتاب چون سند ندارد ازنظر اعتبار ضعیف است.
درمان خواب رفتن دست
در روایت آمده: «شكا إلى أبي جعفر (ع) رجل فقال : إن لي ابنة يأخذها في عضدها خدر أحيانا حتى تسقط ، فقال له : غذها أيام الحيض بالشبث المطبوخ والعسل ثلاثة أيام.»[10] یعنی «مردی به امام باقر (ع) شکایت کرد، من دختری دارم که گاهی دستش خواب میرود تا جایی که میافتد، امام فرمودند در روزهای قاعدگی این را بهعنوان غذا به او بده، شوید پخته و عسل، به مدت سه روز.» در این روایت راوی نگفته که دخترش در روزهای قاعدگی این مشکل را پیدا میکند، پس این مشکل همیشه وجود دارد که دستش خواب میرود و غش میکند. شاید بتوان گفت که این درمان برای هرکسی که این مشکلات را دارد مفید است.
خواب رفتن دست و پا نوعاً سه علت دارد، یکی غلظت خون، دوم کمخونی و سوم فشار روی اعصاب است که میتواند به علت جابجایی مهرهها باشد. با توجه به اینکه امام فرمودند در روزهای قاعدگی به بیمار شوید پخته و عسل داده شود، شاید بتوان گفت که مشکل بیمار ناشی از کمخونی بوده زیرا در روزهای قاعدگی فرد دچار کمخونی میشود، همچنین شاید بتوان گفت که شوید و عسل برای کمخونی مفید هستند و میتوان به ترکیبات داروی خونساز (تره، باقلی، شکر، مقل، هلیله، بلیله، آمله) که در جلسه قبل معرفی شد، شوید و عسل هم اضافه کرد البته اگر شوید پخته باشد بهتر است ولی شاید خام آنهم همین خاصیت را داشته باشد، البته این استشعار است. با توجه به قراین و شواهد هرکدام از این ترکیبات برای زیاد کردن یک بخش از خون مفید است، یکی برای گلبول قرمز، یکی برای پلاکت و مانند اینها، شاید گفته شود که ترکیب این مواد باهم موجب میشود اثرشان کم شود و یا ضرر داشته باشد، در جواب باید گفت که برای این ادعا دلیلی وجود ندارد و جایی نهی نشده و حتی توصیه به جمع بین گیاهان دارویی هم شده که در آینده خواهیم خواند.
گرفتگی یا انسداد
در روایات تعبیر «سَدد» آمده که در لغت به معنی راه بستهشده است، این راهی که بستهشده میتواند شامل رگهای خونی، دستگاه گوارش، مجاری ادرار و ... باشد، دراینبین گرفتگی رگها اهمیت بیشتری دارد. اگر این کلمه بهصورت «سُدد» تلفظ شود در لغت به معنی حالتی است که شخص چشمش تار شود و ذهن او کند شود و در گوشش صدایی به وجود آید و سنگین شود و مغز او بهدرستی کار نکند.
اولین درمان بادروج یا ریحان کوهی است، ریحان کوهی از ریحان معمولی برگ ریزتری دارد و ظاهراً تخم ریحان کوهی همان تخم شربتی است، البته در بعضی کتب آمده که بادروج یعنی بادرنج و بادرنج همان بادرنجبویه است که در مشهد فراوان است. در روایت آمده: «حدثني من حضر مع أبي الحسن الأول عليه السلام المائدة فدعا بالباذروج، وقال: إني أحب أن أستفتح به الطعام فإنه يفتح السدد، ويشهي الطعام ويذهب بالسبل، وما أبالي إذا أنا افتتحت به ما أكلت بعده من الطعام فإني لا أخاف داء و ...»[11] یعنی «کسی روی یک سفره با امام کاظم (ع) نشسته بود و امام فرمود بادروج بیاورید، دوست دارم اولین لقمهام بادروج باشد، زیرا این راه بستهشده را باز میکند و سبب اشتها به غذا میشود و التهاب چشم را برطرف میکند، اگر اولین لقمه بادروج باشد دیگر اهمیت نمیدهم که غذا چه باشد و دیگر ترسی از بیماری نخواهم داشت و ...» بهاحتمالزیاد مراد از سدد در این روایت گرفتگی دستگاه گوارش است زیرا صحبت از غذا و اشتها شده است ولی چون در ادامه به التهاب چشم اشاره شد میتوان گفت که گرفتگی اختصاص به دستگاه گوارش ندارد.
دومین درمان حوک است، در مورد اینکه حوک چیست اختلاف است ولی با توجه به روایات بهاحتمالزیاد همان بادروج یا ریحان کوهی است، ریحان کوهی در کوه فراوان است و شبیه به خوشه گندم است، امام صادق (ع) میفرمایند: «الحوك بقلة الأنبياء أما إن فيه ثمان خصال: يمرئ، ويفتح السدد، ويطيب الجشاء، ويطيب النكهة، ويشهي الطعام، ويسل الداء، وهو أمان من الجذام إذا استقر في جوف الانسان قمع الداء كله.»[12] یعنی «حوک سبزی پیامبران (ع) است و هشت خاصیت دارد، غذا را هضم میکند (بهجایی میرساند که بدن تواند استفاده کند) و راه بستهشده را باز میکند و آروغ را خوشبو میکند و بدن (یا دهان) را خوشبو میکند و سبب اشتها به غذا میشود و بیماری را بیرون میکشد و ایمنی از جذام است و اگر (حوک) درون انسان قرار گیرد کل بیماریها را از بین میبرد.» متأسفانه امروزه بهجای استفاده از سبزیهای مفید مانند حوک از سبزیهایی استفاده میکنیم که مفید نیستند و یا مضر هستند مانند تره شاهی یا گشنیز. یک بیماری به نام روده مستقیم است که فرد مبتلا به آن نمیتواند غذا را جذب کند و مستقیم غذا را دفع میکند ازاینرو لاغر میشود، وقتی مجرای منتهی به کبد و طحال بسته شود مواد غذایی جذب نمیشود و همانگونه دفع میشود. در روایت تعبیر «یمرئ» آمده که به معنی رساندن غذا به مرحله جذب و استفاده است و با هضم تفاوت دارد. ازاینرو میتوان گفت مراد از باز کردن را بسته، باز کردن مجاری کبد و طحال است تا کار گوارش بهدرستی صورت گیرد و غذا جذب بدن شود. از طرفی در روایت آمده که وقتی حوک در بدن قرار گیرد کل بیماریها را از بین میبرد، پس میتوان گفت که باز کردن راه بسته اختصاص به مجاری دستگاه گوارش ندارد و میتواند شامل که مجاری حتی رگهای خونی هم باشد.
سومین درمان آویشن و نمک است، در روایت آمده: «والسعتر والملح يطردان الرياح عن الفؤاد ويفتحان السدد ويحرقان البلغم ويدران الماء و ...»[13] یعنی «آویشن و نمک (وقتی جمع شوند) باد (درد یا التهاب) قلب را طرد میکنند و راه بستهشده را باز میکنند و خلط (بلغم) را میسوزاند و سبب ریزش (حرکت) آب میشود و ...» با توجه به روایت که صحبت از مشکلات قلب میکند، مراد از باز کردن راه بسته در این روایت باز کردن گرفتگی عروق قلب است، اگر بخواهیم دارویی برای باز کردن گرفتگی عروق درست کنیم باید آویشن و نمک هم جزو ترکیبات آن باشند. به همین طریق و با جستوجوی روایات متعدد کمکم دارویی به نام بازکننده عروق ساختهایم که خیلی مؤثر است و بهسرعت رگها را باز میکند و دیگر نیازی به عمل جراحی هم نیست، فرقی ندارد که این گرفتگی به علت رسوب چربی باشد یا علل دیگر. در روایت آمده سبب ریزش آب میشود که میتواند مراد آب بدن یا آب مرد یا ادرار باشد. به نظر میرسد که مقدار نمک باید همان قدری باشد که انسان بهطورمعمول قبل از غذا مصرف میکند و در کل آویشن و نمک باید به مقدار صدق استفاده شود، حداقل یک قاشق مرباخوری و تفاوت ندارد قبل از غذا باشد یا بعدازآن.