«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

93/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فواید بیماری و سلامتی و فضیلت داشتن سلامتی بر بیماری

بحث درباره بیماری ها می باشد که معلوم شده، کفاره گناهان است. تطهیر است . زکات بدن و رحمت است. چنین تعبیراتی در روایات وارد شده است و بیماری مدح شده است. آیا بیماری بهتر است یا سلامتی؟ انسان از خدا چه بخواهد؟ بیماری یا سلامتی را بخواهد؟ حالا که بیماری، تطهیر و کفاره گناهان و محو کننده گناهان و زکات بدن است. آیا می توان گفت که بیماری برای انسان بهتر است و باید آن را از خدا طلب کند؟ روایات متعددی هم به این مضامین داریم که چند طایفه هستند.

طایفه اول:

یک طایفه روایت داریم که بیان می کنند، بیماری خیر و رحمت است.

روایت از پیامبر داریم که به عیادت ابوذر رفتند: «قال رسول الله صلى الله عليه وآله: كيف أصبحت يا أبا ذر؟ قال: أصبحت وعكا يا رسول الله فقال صلى الله عليه وآله: أصبحت في روضة من رياض الجنة، قد انغمست في ماء الحيوان وقد غفر الله لك ما يقدح من دينك فأبشر يا أباذر.»[1] یعنی «چگونه صبح کردی ای ابوذر! عرض کرد: صبح کردم در حالی که تب داشتم. حضرت (ص) فرمودند : صبح کردی در حالی که در باغی از باغ های بهشت بودی، در آب حیوان و کارهای حیوانی غوطه ور شدی (خواب و خوراک و ...) و خداوند گناهانی که دینت را خدشه دار می کرد را آمرزید، بشارت میدهم به تو ای ابوذر.»

و در روایت دیگری آمده: «‌نعم الوجع الحمى تعطي كل عضو قسطه من البلاء ، ولا خير فيمن لا يبتلى.»[2] يعنى «تب چه درد خوبى است كه سهميه هر عضو بدن از بلا را، به او مى‌دهد و كسى كه بلا نبيند و مبتلا نشود، خيرى در او نيست.»

و در روایت دیگری می فرماید :‌ «المرض للمومن تطهیر و رحمه.»[3] یعنی «بیماری برای مومن تطهیر و رحمت است.»

رحمت هم هست. اگر بیماری رحمت و تطهیر است و کسی که بیمار می شود، در حقیقت در باغی از بهشت می باشد پس بیماری خوب است و انسان باید آرزوی بیماری کند ؟ آیا چنین است؟

طایفه دوم:

روایاتی که فواید و منافع بیماری را بیان می کند.

روایت از پیامبر داریم که می فرماید : «للمريض أربع خصال، يرفع عنه القلم ويأمر الله الملك يكتب له فضلا كان يعمله في صحته ويتبع مرضه كل عضو في جسده فيستخرج ذنوبه منه فان مات مات مغفورا له وان عاش عاش مغفورا له.»[4] یعنی «برای بیمار چهار خصلت است:قلم مواخذه از او برداشته می شود و خداوند به فرشته امر می کند که کار هایی که در زمان سلامتی انجام می داده است را برای او در زمان بیماری بنویسد و بیماری سراغ هر عضوی از بدنش که می رود، گناهان آن عضو را خارج می کند، پس اگر بمیرد آمرزیده مرده است و اگر زنده بماند آمرزیده زنده مانده است.»

نکته: بعید نیست هم قلم تکلیف و هم قلم مواخذه از بیمار برداشته شود. البته در صورتی که از انجام دادن فرائض ناتوان باشد.

روایت دیگری داریم که زمانی که پیامبر(ص) به عیادت سلمان در بیماری اش رفتند، فرمودند: «يا سلمان، إن لك في علتك ثلاث خصال: أنت من الله عز وجل بذكر، و دعاؤك فيه مستجاب، و لا تدع العلة عليك ذنبا إلا حطته، متعك الله بالعافية إلى انقضاء أجلك.»[5] یعنی « ای سلمان در این بیماری سه تا منفعت داری. به یاد خدا می افتی و دعایت مورد اجابت قرار می گیرد. و این بیماری،گناهی را باقی نمی گذارد، مگر اینکه بیامرزد. خداوند تو را تا آخر عمر از سلامتی و عافیت برخوردار گرداند.»

طایفه سوم:

روایاتی که بر مذمت کسی که بیمار نمی شود، دلالت دارد.

روایت داریم که اعرابی از کنار پیغمبر می گذشت. پیغمبر به او فرمود: «أ تعرف أم ملدم ؟ قال : وما أم ملدم؟ قال : صداع يأخذ الراس ، و سخونة في الجسد ، فقال الاعرابي : ما اصابني هذا قط، فلما مضى قال : من سره أن ينظر إلى رجل من أهل النار فلينظر إلى هذا.»[6] یعنی «آیا ام ملدم (تب) را می شناسی ؟ گفت: اى رسول خدا! ام ملدم چيست؟ فرمود: سر دردى که سر را در بر می گیرد و گرمی و حرارتی است در بدن، گفت: اى رسول خدا! من تا كنون مبتلايش نشده ‌ام، وقتی از نزد رسول خدا رفت، رسول خدا (‌ص) به ياران خود فرمود: کسی که دوست دارد مردی که از اهل جهنم است را ببیند، به این شخص نگاه کند.» چون مبتلا به تب در تمام عمرش نشده است

در روایت دیگری معصوم می فرماید: «إني لاكره أن يعافى الرجل في الدنيا ولا يصيبه شئ من المصائب.»[7] یعنی «دوست ندارم که انسان در دنیا سالم باشد و چیزی از بلاها به او نرسد.»

و در روایت دیگری حضرت امیر(ع) می فرماید: «كفى بالسلامة داء.»[8] یعنی «سلامتی همیشگی، بیماری است.»

از پیامبر هم نقل شده است: «ملعون کل جسد لا یزکی.»[9] یعنی «ملعون است هر بدنی که تزکیه نشود.» زکات بدن بیماری است.

و روایت دیگری آمده: «ملعون ملعون كل بدن لا يصاب في كل أربعين يوما...الخبر.»[10] یعنی «معلون است، ملعون است هر بدنی که در چهل روز به ابتلایی(مصیبتی) نرسد.»

طایفه چهارم:

روایاتی است که مضمونش این است که مومن حقیقی بیماری را دوست دارد.

روایتی داریم از پیامبر (ص) که می فرماید : «إن لاهل البلايا في الدنيا لدرجات في الآخرة ما تنال بالاعمال حتى أن الرجل ليتمنى أن جسده في الدنيا كان يقرض بالمقاريض ، مما يرى من حسن ثواب الله لاهل البلاء من الموحدين ، فان الله لا يقبل العمل في غير الاسلام.»[11] یعنی «اهل بلاها در دنیا درجاتی در آخرت دارند که این درجات با عمل به دست نمی آید. (با بلا وسختی وبیماری بدست می آید) تا حدی که شخص در روز قیامت دوست دارد که بدنش با قیچی تکه تکه می شد .از بس می بیند که ثواب موحدین از اهل بلا در آخرت زیاد است. و خداوند عمل کسی که مسلمان نیست را قبول نمی کند.»

در روایت دیگری آمده است: «لا يبلغ أحدكم حقيقة الايمان حتى يكون فيه ثلاث خصال حتى يكون الموت أحب إليه من الحياة، و الفقر أحب إليه من الغنى، و المرض أحب إليه من الصحة.»[12] یعنی «کسی به حقیقت ایمان نمی رسد، تا اینکه سه خصلت داشته باشد؛ مرگ برای او از زندگی محبوب تر باشد و فقر برای او از بی نیازی، محبوب تر است و بیماری نزد او از سلامتی محبوب تر باشد.»

روایتی داریم که پیامبر تبسم فرمودند. عرض کردند یا رسول الله چرا تبسم فرمودید؟ فرمودند: «قال: عجبت من المؤمن وجزعه من السقم، ولو يعلم ما له في السقم من الثواب لاحب أن لا يزال سقيما حتى يلقى ربه عز وجل.»[13] یعنی «تعجب کردم از مومن و بی صبری او در حالت بیماری، و اگر بداند برای او در بیماری چه ثوابی است، دوست می داشت که همیشه بیمار باشد تا با پروردگار خودش ملاقات کند.»

روایات دیگری داریم که دلالت دارد بیماری، خوب و خیر است.

روایتی از پیامبر است در وصیت به امیرالمومنین (ع) که می فرماید: «يا علي أنين المؤمن تسبيح، و صياحه تهليل، و نومه على الفراش عبادة، و تقلبه من جنب إلى جنب جهاد في سبيل اللَّه.»[14] یعنی «ای علی ناله مومن تسبیح است و فریاد زدن او لا اله الا الله گفتن است. و خوابش عبادت است. و جابجایی او در رختخوابش از این سمت به آن سمت، جهاد در راه خدا محسوب می شود.»

روایاتی که دلالت بر این مطلب دارد که اگر خداوند بنده ای را دوست داشته باشد، او را در بلا غوطه ور، و با بلا احاطه کند.

در روایت آمده: «إن الله تبارك وتعالى إذا أحب عبدا غته بالبلاء غتا وثجه بالبلاء ثجا.»[15] یعنی «وقتی خداوند بنده ای را دوست داشته باشد؛ او را در بلا غوطه ور می کند و با بلا احاطه کند.»

روایات «الاتحاف» داریم که می فرماید: «إذا أحب الله عبدا نظر إليه فإذا نظر إليه، أتحفه من ثلاثة بواحدة: إما صداع، و إما حمى، و إما رمد.»[16] یعنی «هرگاه خداوند بنده ای را دوست داشته باشد به اون نگاه می کند. و زمانی که به اون نگاه کند یکی از این سه تحفه به او میدهد؛ یا میگرن یا تب یا التهاب چشم.»

با این همه فضیلت برای بیماری آیا بیماری بهتر است یا سلامتی ؟ انسان از خداوند کدام را باید بخواهد؟

صحیح این است که سلامتی بهتر است و مطلوب تر است و در عین این که بیماری این همه فایده دارد سلامتی بهتر است. دلیل:

روایت اول: رسول الله ‌(ص) می فرماید : «إن المؤمن إذا حم حماة واحدة تناثرت الذنوب منه كورق الشجر فإن صار على فراشه فأنينه تسبيح، وصياحه تهليل، وتقلبه على فراشه كمن يضرب بسيفه في سبيل الله، فإن أقبل يعبد الله بين إخوانه وأصحابه كان مغفورا له، فطوبى له إن تاب، وويل له إن عاد، والعافيه أحب إلينا.»[17] یعنی «مومن اگر یکبار مبتلا به تب شود، گناهان او مانند برگ درختان می ریزد. پس اگر در رختخواب قرار بگیرد ناله اش سبحان الله گفتن است و فریاد زدنش لا اله الا الله گفتن است و جابجایی او در رختخواب همانند کسی است با شمشیر در راه خدا می جنگد . اگر در این حال روی به عبادت آورد گناهانش آمرزیده می شود. خوشا بحالش اگر توبه کند و وای بر او اگر به گناه برگردد. و عافیت نزد ما محبوب تر است.» هر چیزی نزد پیامبر محبوب تر باشد، باید خیر زیادی هم در دنیا و هم در آخرت داشته باشد.

روایتی داریم که پیامبر از کنار شخصی عبور کردند که دعا می کرد و از خداوند صبر می خواست. پیامبر فرمودند: «سألت البلاء فاسأل الله العافية.»[18] یعنی «از خدا بلا خواستی .از خدا عافیت طلب کن.» درست نیست که بلا طلب کنی.

روایت دیگری داریم که پیامبر (ص) وارد بر بیماری شدند و فرمودند: به من خبر بده چگونه اینطور بیمار شدی؟ «قال : صليت بنا صلاة المغرب فقرأت القارعة ، فقلت : « اللهم إن كان لي عندك ذنب تريد أن تعذبني به في الآخرة فعجل ذلك في الدنيا، فصرت كماترى ، فقال: بئسما قلت! الا قلت: ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب النار. فدعا له حتى أفاق.»[19] یعنی «عرض کردم نماز مغرب خواندید، ما هم اقتدا کردیم .سوره قارعه خواندم و سپس گفتم : خداوندا اگر من گناهی دارم که قصد داری بخاطر این گناه، مرا در آخرت عذاب کنی، آن را در دنیا قرار بده .به این شکل شدم. (در روایت دارد که مرغ پر کنده شدم ) پیامبر(ص) فرمود: بد چیزی گفتی. آیا بهتر نبود بگویی خدایا در دنیا و آخرت به ما حسنه (سلامتی ) عطا بفرما و ما را از آتش جهنم دور بدار. پیامبر برای او دعا کرد تا خوب شد.»

روایاتی داریم که دال براین معناست که سلامتی نعمت است.

پیامبر (ص) می فرماید: «نعمتان مکفورتان (مجهولتان): الامن و العافیه.»[20] یعنی «دو نعمت مجهول هستند: امنیت و تندرستی.» و در روایت دیگری الصحه و الامان یعنی سلامتی و امنیت آمده است.

در روایت دیگری آمده است: «خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ زائِلَ العَقلِ مَشغولَ القَلبِ: فَأوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ و...»[21] یعنی «پنج خصلت هست که اگر شخص یکی از آن ها را نداشته باشد زندگی ناقصی دارد، عقلش ناقص است، قلبش همیشه مشغول هست؛ اول آن ها سلامتی بدن است و دومی امنیت و...»

روایت دیگری می فرماید: «النعيم في الدنيا الامن وصحة الجسم و تمام النعمة في الاخرة دخول الجنة وما تمت النعمة على عبد قط لم يدخل الجنة»[22] یعنی «نعمت دنیا امنیت و سلامتی بدن است و مکمل این نعمت این است که در آخرت وارد بهشت شود و هیچ وقت نعمت، بر بنده ای تمام نمی شود، مگر اینکه وارد بهشت شود.»

جمع بین روایات:

بهترین جمع پزشکی این است که روایاتی که بیماری در آن ها مدح شده است و بیان شد که بیماری خیر است و زکات بدن است و این گونه توصیف ها، در طب اسلامی و دینی، خودش یک روش درمانی در جهت روحیه دادن به بیمار است.

نوعاً موقعی پیامبر(ص) فرموده اند: بیماری نعمت است و کفاره گناهان است و تطهیر و زکات بدن و رحمت است که، بالای سر بیمار بوده اند. وقتی عیادت بیمار حاضر می شدند می فرمودند؛ زیرا اصل طب، چه اسلامی و غیر اسلامی، روحیه دادن به بیمار است .پیامبر(ص) با این کار و بیانات به بیمار روحیه می داد، تا بیمار، وضع موجود و بیماری را بپذیرد؛ زیرا از روایاتی که قبلا خواندیم استفاده می شود که اگر بیمار وضعیتش را نپذیرد، بیماری اش سخت تر می شود.

همانند روایتی که می فرماید: «إن الحمى طهور، من رب غفور، قال الرجل: بل الحمى يفور بالشيخ الكبير حتى تحله في القبور، فغضب رسول الله صلى الله عليه وآله فقال: ليكن بك ما قلت، فمات منه.»[23] یعنی «پیامبر فرمودند: تب طهور است از جانب پرودگار بسیار آمرزنده و آن شخص پاسخ داد : تب می جوشد در بدن پیرمرد تا وارد قبرش کند. پیامبر(ص) ناراحت شد، سپس فرمود: چون این طوری فکر میکنی این طوری هم خواهد شد . آن شخص به همان شکل مرد.»

 

روش درمان اسلامی:

طرز تفکر بیمار در درمانش و بهبودی بیماری نقش دارد؛ این یک روش درمانی است. به بیمار بگویی بیماری طهارت است، محو کننده گناهان است، کفاره هست. هر کدام یک درمان است و بیمار به این وسیله دل خوش می شود و به آن وضعی که دارد، راضی می شود بیماری اش سبک تر می شود. ولی اگر بیمار را بترسانی و بگویی که این چه بیماری ای بود که بر سرت آمد و انتقام خداست و...، او روحیه اش را می بازد .و این خطرناک ترین صورت برای بیمار است. اگر روحیه را ببازد کارش تمام است و بهبود نمی یابد.

روایت داریم که: «کان النبی مسقاما»[24] یعنی «پیامبر همیشه بیمار بودند.» حضرت عیسی (ع) با این که طبیب بودند و مرده را زنده می کردند ولی در روایت داریم که: «لقد كان يصيبه وجع الكبار في صغره، ويصيبه وجع الصغار في كبره.»[25] یعنی «وقتی (حضرت عیسی) کودک بود به بیماری بزرگسالان مبتلا می شد و وقتی که بزرگ شد به بیماری کودکان مبتلا می شد.» برای این است که مردم ادعای خدایی در مورد پیغمبر خدا نکنند . با این وجود باز هم می گفتند : پسر خداست.پیامبر نوعا وقتی بر سر بیمار حاضر می شد، می فرمودند که بیماری تطهیر است و کفاره است. ولی وقتی می بیند که کسی بیماری می خواهد می فرماید و العافیه احب الینا؛ عافیت نزد ما محبوب تر است. بئس ما قلت؛ چرا این کار را میکنی ... چرا بلا خواستی؟ چرا نگفتی خداوندا به من سلامتی بده.خیلی راه حل ظریف و لطیفی است.

آن چه برای ما در بحث درمانی مهم است، مضامین این روایت ها است که هر طبیب اسلامی باید داشته باشد و بتواند بیمار را روحیه دهد. برخلاف کافران که کسی نیست این حرف ها را بزند. بیماری را بد شانسی حساب می کنند و می گویند ما بد شانس هستیم که بیمار می شویم. چون بحث تطهیر و کفاره بودن برای گناهان را قبول ندارند.

علت بیماری مومن و شیوه برخورد او با بیماری :

ولی برای مومن، وقتی به او بگویند بیماری کفاره گناهان است و تطهیر است. روحیه می گیرد و دل خوش می شود. مومن حقیقی، بیماری برای او محبوب تر از سلامتی است. او بیماری را فراموش می کند و لذت می برد و دیگر احساس درد نمی کند . این روش درمانی بسیار عالی و مترقی است؛ زیرا انسان در آن ، بیماری و وضعیتش را دوست دارد. وقتی دوست دارد، درد را احساس نمی کند، بلکه احساس دل خوشی می کند.

تئوری اسلامی برای بهبودی بیمار

تئوری اسلامی به ما راه را نشان می دهد که چگونه بیماران صعب العلاج را درمان کنیم. چگونه روحیه بدهیم. بهترین راه، راه اعتقادی است. و اگرنه تمام دعا هایی که در مفاتیح و غیر مفاتیح خواندیم، ندیدیم که یک مورد امام از خدا بیماری بخواهد، بلکه همیشه عافیت و طول عمر خواسته اند. یک مورد یافت نشده است که ائمه یا پیامبر، چه در قرآن و چه در روایات از خداوند بلا یا بیماری بخواهند. و همیشه از خدا سلامتی و عافیت خواسته اند. زیرا این کار مطلوب است. سلامتی بهتر است. خداوندی که با بیماری گناهان را می آمرزد، می تواند با کارهای نیک و توبه و استغفار گناهان را پاک کند و بیامرزد و تطهیر حاصل شود. سزاوار نیست که انسان از خدا بیماری طلب کند بهتر است که همواره سلامتی و عافیت بخواهد.

علت بیماری کافر و برخورد او با بیماری :

در مورد کافر روایت داریم بیماری کافر یک انتقام است. می فرماید: «المرض للمؤمن تطهير ورحمة وللكافر تعذيب ولعنة.»[26] یعنی «بیماری برای مومن تطهیر و رحمت است و برای کافر عذاب و نفرین است.» چون کافر نمی داند چرا بیمار است و گناه و پاک شدن گناه را نمی شناسد و آن را بد شانسی حساب می کند.

روایت دیگری داریم که می فرماید: «كل ذلك للمؤمن عقوبة له في الدنيا وعذاب له فيها، وأما الكافر فنقمة عليه في الدنيا وسوء العذاب في الآخرة، ولا يكون ذلك إلا بذنب، والذنب من الشهوة، وهي من المؤمن خطأ ونسيان وأن يكون مستكرها وما لا يطيق، وما كان في الكافر فعمد وجحود واعتداء وحسد، وذلك قول الله عز وجل " كفارا حسدا من عند أنفسهم ".»[27] یعنی «تمام بیماری ها برای مومن عقوبتی در دنیا و عذابی در همین دنیاست. ولی برای کافر انتقامی است در این دنیا و عذاب بدی در آخرت است و این فقط بخاطر گناه است، و گناه هم بخاطر شهوت است، و این گناه و شهوت از مومن، اشتباه و نسیان است و اکراه هم دارد و از طاقتش خارج است، ولی درمورد کافر عمدی و انکار کردن و عدوان و حسادت است.» پس معلوم می شود سنخ بیماری مومن با سنخ بیماری کافر متفاوت است.

سلامتی از بیماری بهتر است. دعاهایی که داریم که به حد تواتر است که می فرمایند عافیت را از خدا بخواهید و پیامبر و اهل بیت (ع) خودشان هم طلب عافیت می کردند. ائمه همیشه مورد بهتر را می خواهند. اگر بیماری بهتر بود اهل بیت انتخاب می کردند.نوعا اینگونه هست که پیامبر این بیانات را در مواقع عیادت فرموده است، ولی برای انسان سالم نمی فرمایند ک برو از خداوند بیماری بخواه. یک مورد هم نداریم که سفارش کنند که از خدا بیماری بخواهید تا گناهانتان بخشیده شود.

بیماری خوب است و کفاره و تطهیر و رحمت است، ولی خواستن بیماری از خدا مطلوب نیست. از خداوند باید عافیت بطلبیم، چون ائمه و پیامبران این کار را کردند .و همه عافیت طلب کرده اند. پیامبر می فرماید : والعافیه احب الینا یعنی: سلامتی نزد ما محبوب تر است. پس معلوم می شود که واقعا سلامتی بهتر است و الا پیامبر همیشه بهتر را می خواهد.

 

تئوری محفوظ شدن گناهان:

تئوری ای هست که گناهان در بدن انسان محفوظ می ماند و این بحث هنوز باز نشده است. و مورد بررسی کامل و تام واقع نشده است. ولی قرآن با صراحت می فرماید که گناهان محفوظ می ماند: ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[28] یعنی «روزى كه زبان ‌ها و دست ‌ها و پاهايشان به زيان آنها بر آنچه (در دنيا) مرتكب مى‌شدند، شهادت خواهند داد.»

کیفیت شهادت اعضا و جوارح:

کار شاهد این است که چیزی را می بیند و در ذهنش محفوظ می ماند و در مقابل قاضی چیزی که دیده را، شهادت می دهد و می گوید: دیدم فلانی، فلان کار را انجام داد. گناهی که انسان مرتکب می شود، در زبان و پا و دست او باقی می ماند. این شهادت به نحو کلام است. به این معنا که پا می آید و صحبت می کند و زبان و دست صحبت می کنند. صرفا یک تاثیر شیمیایی و فیزیکی نیست . اگر هم تاثیر شیمیایی و فیزیکی است، در روز قیامت تبدیل به کلمات و کلام می شود.

آیه دیگری موید این معناست که می فرماید: ﴿وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[29] معنی «و دستهایشان با ما سخن مى‌گويد، و پاهایشان به آنچه انجام مى‌دادند، گواهی مى‌دهد.»

شهادت به نحو صحبت کردن و کلام و کلمات است. و این کلمات گاهی بین پوست و زبان و پا و دست و خداست. و گاهی بین شخص و دستش و یا شخص و پوستش یا زبانش هست. می فرماید: ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا﴾[30] معنی «آنها به پوست هاى تن شان مى‌گويند: "چرا بر ضد ما گواهى داديد؟!"»

مادی بودن محفوظ ماندن گناهان:

این محفوظ ماندن گناهان، امری معنوی نیست، مادی محفوظ می شوند . مانند رادیو ضبط و کامپیوتر و ویدیو و امثال اینها

دلیل مادی محفوظ شدن، روایت پیامبر (ص) است که می فرماید: «للمريض أربع خصال: يرفع عنه القلم، و يأمر الله الملك فيكتب له كل فضل كان يعمل في صحته، ويتبع مرضه كل عضو في جسده فيستخرج ذنوبه منه، فإن مات مات مغفورا له، وإن عاش عاش مغفورا له.»[31] معنی «‌برای مریض چهار خصلت است . قلم از او برداشته می شود و خداوند به فرشته امر می کند که تمام کار های خوبی که در زمان سلامتی انجام می داده است و در زمان بیماری نمی تواند انجام بدهد، برایش نوشته شود. بیماری سراغ هر عضوی از بدن او می رود تا اینکه گناهان آن عضو را خارج کند. اگر بمیرد، آمرزیده بمیرد و اگر زنده بماند آمرزیده زنده بماند.»

توضیح حدیث: بیماری سراغ هر عضوی می آید و گناه را از آن عضو خارج می کند. بحث روح نیست. روح اعضایی ندارد . بدن اعضا دارد. روایت هم با تعبیر «هر عضوی از جسدش» تصریح دارد. بیماری سراغ هر عضوی از بدن انسان می رود و گناه را خارج می کند. پس معلوم می شود که گناه به شکل مادی محفوظ می ماند.

آیا به چه شکل محفوظ می ماند؟ به صورت تغییر و دگرگونی فیزیکی یا شیمیایی یا ژنتیکی است؟ وقتی بیماری مادی است، حتما گناه هم باید مادی باشد .چون سنخیت بین علت و معلول لازم است.

باید بررسی و تحقیق شود، وقتی انسان گناه می کند چه چیزی در بدنش محفوظ می ماند. چه تغییری در بدن اتفاقی می افتد؟

روایاتی که درباره محفوظ ماندن گناهان بیان شد، مویداتی هم دارد.

روایت اول: «إذا مرض المسلم كتب له بأحسن ما كان يعمل في صحته، وتساقطت ذنوبه كما تساقط ورق الشجر»[32] یعنی «زمانی که مسلمان بیمار می شود برای او ثواب بهترین کار هایی که در زمان سلامتی اش انجام می داده است، در زمان بیماری برای او نوشته می شود. و گناهانش همانند برگ درختان می ریزد.»

مانند برگ درختان می ریزد؛ یعنی مادی است .معنایش اینست که محل اتصال و ارتباط گناهان مانند شاخ و برگ درختان است.

روایت دوم: پیامبر (ص) می فرماید: «إن المؤمن إذا حم حماة واحدة تناثرت الذنوب منه كورق الشجر... الخبر»[33] یعنی «مومن اگر یکبار به تب مبتلا شود گناهان او همانند برگ درختان می ریزد.» پس معلوم می شود که محل اتصال و ارتباط گناهان مانند شاخه درختان است ، که برگ به شاخه متصل است.

سوالات

1 . درمان لکنت زبان چیست و چه توصیه ای می فرمایید؟

علت لکنت زبان، قصوری در عضله زبان است و درمان لکنت زبان دو دارو دارد: یکی داروی ترکیبی به نام لکنت زبان که موثر است. و داروی دیگر است که سنگ نوشادر(شبیه سنگ مرمر) را در آب ماست قرار دهید و زبان را با آن بسابید و تکرار کنید تا جایی که زبان کف کند.

همچنین مخلوط آب مرزه با مومیایی؛ یعنی مومیایی را در آن آب حل کنند و بخورند. ولی داروی ترکیبی از همه قوی تر است.

2. درمان خار پاشنه و میخچه چیست؟

میخچه گوشتی: بهترین درمان پوستی مالیدنی است. دارویی ترکیبی هست از حنا و نوره و زرنیخ و آرسنیک. بهر حال باید با آب مخلوط کنند و بمالند و این دارو فوری درمان می کند.

خار پاشنه: زائده و خار استخوانی است، که در طب اسلامی با حجامت زیر پا درمان می شود و باید از ماست و لبنیات و استخوان سازها پرهیز کند و آن ها را کم کند و یا قطع کند تا خار آب شود و از بین برود.

3. یکی از مشکلات در جامعه که هزینه زیادی هم دارد مشکل چاقی و لاغری است، چه توصیه ای می فرمایید؟

درمان چاقی:

اول: اگر شخص هر روز صبح ناشتا حمام برود، لاغر می شود.

دوم: مصرف ماهی است که بدن را منهدم می کند و چشم را گود می اندازد.

سوم: مصرف غذاها و گیاهان گرم است، مانند مغز گردو که بدن را لاغر می کند

چهارم: برگ خرفه و دانه خرفه اگر قبل از غذا خورده شود، اشتها را می زند که باعث لاغری می شود.

درمان لاغری:

اول: رفتن حمام یک روز در میان است. اگر هر روز برود لاغر می شود. اگر ناشتا حمام برود لاغر می شود. و اگر پس از غذا خوردن برود چاق می شود. پس بهتر است یک روز در میان و بعد از غذا خوردن برود.

دوم: خوردن گوشت که می فرماید: «اللحم ينبت اللحم»[34] و خوردن سنجد و سویق سنجد که می فرماید: «ینبت اللحم»

سوم: همه ی انواع سویق چاق کننده هستند؛ چون در روایت داریم: «السويق ينبت اللحم ويشد العظم.»[35] یعنی «سویق (خصوصا گندم) سبب روئیدن گوشت و محکمی استخوان ها می شود.»

چیزهای دیگری هم باعث چاقی می شود، مانند: لباس های نازک و پنبه ای و عطر خوب و بوی خوش و خوردن میوه و به خصوص سیب در اول روز، در چاقی موثر است.

طرز تهیه سویق گندم و جو:

از آرد گندم و سبوس گندم و آرد جو و سبوس جو ساخته می شود.

باید جداگانه تفت داده شوند. سبوس گندم در ابتدا آسیاب شود و سپس تفت داده شود . آرد هم آسیاب شود و بدون روغن سرخ کنند و تفت بدهند. و سبوس جو را اول تفت دهند و سپس آسیاب کنند، آرد جو را نیز تفت دهند و این چهار تا را مخلوط کنند. اصل سویق، سویق گندم و جو است. و سویق های دیگری هم داریم؛ مانند سویق عدس ، سیب، نخود، سنجد و سویق کُنار و ...

4. آیا چربی خون و کبد چرب با هم ارتباطی دارند و درمان هر کدام چیست؟

کبد چرب:

ظاهرا با هم ارتباطی ندارند. چربی کبد معلول خوردن آب وسط غذا خوردن است، که شدیدا نهی شده است که وسط غذا آب نخورید. و غالب بیماری های کبد و خلل هایی که در کبد به وجود می آید، بخاطر نحوه خوردن آب است. ایستاده آب خوردن یا تند تند آب خوردن یا وسط غذا آب خوردن باعث چربی کبد می شود.

چربی خون:

بخاطر غذای چرب است که خون چرب می شود و بهترین درمان چربی خون، سنامکی است. داروی ترکیبی به نام چربی خون هم داریم.

اما برای کبد چرب باز مهم سنامکی هست که تمام چربی بدن، حتی چربی دیواره شکم را خارج می کند، علاوه براین مرکب یک است.

توضیح درباره سنامکی

سنامکی برگ سبزی به نام سنا که مال مکه است، ولی امروزه آنچه در بازار موجود است، مال پاکستان است که اثر کمتری دارد. سنای مکه خوب است، اسهال شدید می آورد و کل چربی بدن را خارج می کند.

طریقه مصرف:

باید مانند چایی، ده دقیقه درون کتری دم بکشد و سپس بخورند. نباید بجوشانند و اگر آسیاب کنند، اثرش کمتر می شود.

وقتی می خورند یکبار یا دوبار دل پیچه و اسهال می گیرند. و همه چربی بدن را خارج می کند و یک داروی ترکیبی هم برای چربی خون هست. سنامکی را نباید پشت سر هم بخورند؛ با فاصله بخورند چون یبوست شدید می آورد.

علائم کبد چرب

از زبان می شود فهمید که در صورت کبد چرب، زبان ترک می خورد.

5. برای افرادی که مبتلا به خشکی چشم و همچنین انحراف در چشم هستند، چه توصیه ای می فرمایید؟

خشکی چشم

بهترین درمان عدس است. عدس زیاد بخورند؛ زیرا خاصیت عدس اینست که اشک چشم را زیاد می کند. و قلب را نازک می کند. سوپ عدس زیاد بخورند و سرمه کافوری استفاده کنند. اگر مجاری اشکی بسته باشد این سرمه کافوری این مجاری را باز می کند.

انحراف در چشم

انحرا ف در چشم مواردش فرق می کند، لذا باید حضوری به افراد تجویز شود.


[1] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ط دارالاحیاء التراث، ج78، ص188.
[2] ثواب الاعمال، الشیخ الصدوق، ص192.
[3] ثواب الاعمال، الشیخ الصدوق، ص193.
[4] ثواب الاعمال، الشیخ الصدوق، ص193.
[5] الامالی، الشیخ الصدوق، ص553.
[6] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج78، ص176.
[7] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط مؤسسةالوفاء، ج81، ص178.
[8] بحار الانوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج78، ص174.
[9] بحار الانوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج78، ص181.
[10] بحار الانوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج78، ص191.
[11] بحار الانوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج78، ص193.
[12] معاني الأخبار، الشيخ الصدوق، ج1، ص189.
[13] الأمالي، الشيخ الصدوق، ج1، ص590، ح817.
[14] الوافي، الفیض الکاشانی، ج26، ص17.5
[15] الكافي، الشيخ الكليني، ط الاسلامية، ج، 2 ص253.
[16] الخصال، الشیخ الصدوق، ص13، ح45.
[17] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، الإسلامية، ج2، ص624.
[18] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط مؤسسةالوفاء ج81، ص172.
[19] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط مؤسسةالوفاء ج81، ص174.
[20] الخصال، الشيخ الصدوق، ص34، ح5.
[21] الخصال، الشيخ الصدوق، ص284، ح34.
[22] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط مؤسسةالوفاء، ج95، ص13۵.
[23] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج78، ص176.
[24] الرسالة السعدية، العلامة الحلي، ج1، ص78.
[25] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج59، ص170.
[26] ثواب الأعمال، الشيخ الصدوق، ج1، ص193.
[27] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط دارالاحیاء التراث، ج58، ص296.
[28] سوره نور، آیه24.
[29] سوره یس، آیه65.
[30] سوره فصلت، آیه21.
[31] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، الإسلامية ج2، ص624.
[32] ثواب الأعمال، الشيخ الصدوق، ج1، ص194.
[33] ثواب الأعمال، الشيخ الصدوق، ج1، ص192.
[34] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط مؤسسةالوفاء، ج66، ص72.
[35] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ط مؤسسةالوفاء، ج66، ص276.