1402/08/02
موضوع: الأوامر/الإجزاء / شرح روایتی از امام حسن عسکری علیهالسلام به مناسبت ولادت آن حضرت
بهمناسبت میلاد امام عسکری بهشرح یکی از احادیث آن حضرت میپردازیم؛ ابن شعبه حرانی حدیثی را در کتاب «تحف العقول» از آن حضرت روایت میکند.
روایت اینگونه دارد:
الإمامُ العسكريُّ: «مَن وَعَظَ أخاهُ سِرّا فَقَد زانَهُ، ومَن وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَد شانَهُ»[1] ؛ هر كه برادرش را در خفا و پنهانى اندرز دهد، بدون شک او را آراسته و اگر آشكارا موعظه كند رسوايش ساخته است.
این روایت یک متن تربیتی در بُعد اجتماعی است، چراکه به تربیت فرد پرداخته و نسبت به اینکه این روش تربیتی بسیار حساس است نیز هشدار داده است، چراکه اگر دقت نشود ممکن است تخریب آن بیشتر باشد.
ارباب لغت و واژه شناسان قرآنی و حدیثی در ترجمه و تفسیر واژهی «موعظه» اگرچه از تعابیر گوناگونی بهره جستهاند، اما در یک محدوده با یکدیگر به نقطه اشتراک رسیدهاند، و آن نقطهی اشتراک این است که موعظه یکی از راهکارهای بسیار مؤثر تربیتی است که میتواند اخلاق و رفتار جامعه را اصلاح نموده و قوام ببخشد.
در معنای این واژه گفتهاند:
«وَعْظ: النُّصْح وَالتَّذْكِير بِمَا يُقَوِّمُ الْأَخْلاقَ وَالأَعْمَالَ»[2] ؛ موعظه، همان نصیحت و یادآوری به آن نکات و چیزهایی است که موجب اصلاح و قوام اخلاق و اعمال در جامعه میشود.
از همین جهت است که قرآن کریم در موضوع دعوت مردم بهسوی خداوند، به راهکار بهرهجویی از موعظه حسنه توصیه و تأکید مینماید.
﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[3] ؛ با حکمت و اندرز نیکو، بهراه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هرکسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایتیافتگان داناتر است.
این توصیه برای این است که دعوت مردم بهسوی خداوند برای اصلاح رفتار مردم در مسیر سعادت آنان و تحصیل رضای خداوند است.
در همین مسیر هنگامیکه خواستهاند واژهی «واعظ» را ترجمه کنند اینگونه گفتهاند:
«الوَاعِظُ: مَنْ يَنْصَحُ وَيُذَكِّرُ وَيَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»[4] ؛ یعنی واعظ کسی است که نصیحت کرده، یادآوری مینماید و امربهمعروف نهیازمنکر میکند.
آری، واعظ برای اینکه کارش موعظه است به این امور میپردازد؛ البته لازم است نکتهای را یادآوری نمایم که واعظ بهطور دقیق همان سخنران در فرهنگ فارسی نیست، بلکه سخنرانی عنوانی عام و جامع است که موعظه، بخشی از آنرا شامل میشود؛ یعنی سخنران یک موضع خطابه دارد و یک موضع موعظهگری، که ماهیت این دو متفاوت است؛ بنابراین موعظه درحقیقت یکی از شیوههای بازگرداندن مردم از مسیرهای انحرافی و ترغیب آنان بهحرکت در صراط مستقیم است.
اینکه گفته میشود: «وَعَظَ الفَقِيهُ النَّاسَ: ذَكَّرَهُمْ بِمَا يَحْمِلُهُمْ إِلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ وَ يَجْعَلُهُمْ يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيُصْلِحُونَ مِنْ سِيرَتِهِمْ، أَرْشَدَهُمْ»[5] .
فقیه و دانشمندی مردم را موعظه کرد؛ یعنی آنان را به چیزهایی یادآوری کرد که موجب ترغیبشان بهحرکت در صراط مستقیم میشود و آنان را به توبه و بازگشت از مسیرهای انحرافی، اصلاح سیره و رفتارشان وامیدارد.
در برخی منابع نیز به نکته دیگری اشاره شده است که توجه به آن خالی از فایده نیست.
گفتهشده که «وعظ» (مصدر موعظه)؛ يعنى وادار نمودن آميخته با تهدید و ترساندن است.
در جای دیگر همانند کتاب «العین»، جناب خلیل مینویسد: «[موعظه]، اندرز دادن به خير و نیکیها است كه توأم با رقّت قلب و مهربانى باشد»[6] .
یعنی موعظهگر در موعظهی خود به دو نکتهی همگام و همراه توجه دارد:
1. به خوف در مجموعه یادآوریها و نصیحتها؛
2. بهامید در موعظهاش.
یعنی هم مخاطب را از عاقبت شوم کارهای زشت میترساند و هم با عاقبت زیبای کارهای خوب او را بشارت میدهد.
تربیت را میتوان بر دو قسم تقسیم نمود:
1. تربیت عقلانی؛
2. تربیت روحانی.
شکی نیست که هر دو بخش تربیت برای آدمی، امری ضروری بهشمار میآید و انسان بدون دارا بودن این دو به تربیت کامل نرسیده و نخواهد رسید، اما تفاوت این دو قسم از تربیت در جهات گوناگون است که یکی از وجوه بارز آن تفاوت در نقطه مرکزی تربیت است.
تربیت عقلانی با مرکزیت عقل و قوه دراکه آدمی آغاز میشود؛ یعنی اهتمام ورزیده میشود تا عقل و اندیشه این انسان با چارچوبهای عقلانی که همان استدلالات عقلی است، پرورش پیداکرده و رشد نماید و درنتیجه قدرت تحلیل پیدا میکند که وقتی در جامعه با حوادث گوناگون مواجه میشود میتواند آنها را تحلیل کرده و موشکافی کند.
شهید مطهری در کتاب «تعلیم و تربیت» خود بهطور مفصل به این نوع از تربیت میپردازد که این نوع از تربیت از نگاه اسلام باید حاکم بر مرکز آموزشی و متون آموزشی جامعه باشد.[7]
اما نوع دوم از تربیت که همان تربیت روحانی است تربیت از راه قلب میباشد و درگیر ساختن قلب باروحیه معنویت و خدایی است که اگرچه این نوع از تربیت همراه با استدلالات گوناگون عقلی و نقلی است، اما بر پایهی استدلال بناگذاری نشده است و با مرکزیت عقل آدمی رشد نمیکند، بلکه با محوریت قلب و روح انسان حرکت مینماید.
موعظه، درحقیقت متولی نوع دوم از تربیت است که نیازی بهاستدلال ندارد، اگرچه منافاتی با استدلال نیز نخواهد داشت.
دراینباره امیرمؤمنان علي در مـقام انـدرز بهفرزند خود اینگونه فرمود: «أحيِ قَلبَكَ بالمَوعِظَةِ»[8] ؛ دلت را بـا اندرز زنده گردان.
همچنین در موردی دیگر حضرت فرمود: «المَواعِظُ صَقالُ النُّفوسِ، وجَلاءُ القُلوبِ»[9] ؛ اندرزها صيقل بخش جانها و جلا دهنده دلهاست.
همانطورکه در ابتدای نوشتار بیان داشتیم؛ موعظه از یکسو یادآوری نسبت به عواقب شوم نیز هست؛ یعنی موعظه، بیدارگر است و بیداری در قلب حاصل میشود، چراکه غفلت نیز در قلب ایجاد میگردد.
امام علی فرمود: «بالمَواعِظِ تَنجَلي الغَفلَةُ»[10] ؛ با اندرزهاست كه (پرده) غفلت كنار مىرود.