1402/07/03
موضوع: الأوامر/الإجزاء /المبحث الثامن: دلالت صیغه امر بر مره و یا تکرار(خلاصهای از مباحث مطرحشده در سال قبل)
در آغاز سال تحصیلی بهخاطر اینکه بحثمان را بهروایات و احادیث متبرک کنیم تا انشاءالله آغاز مبارکی باشد و توفیق پیدا کنیم تا پایان سال بتوانیم این مباحثه را ادامه بدهیم جملهای دربارهی اهمیت علم و ارتباطش با سایر موضوعات دیگر را عرض کنیم. آنچه در روایات و در قرآن به آن تأکید شده موضوع اهمیت علم و دانش است. شکی در این نیست که انسان در هر سنی، در هر مقطعی، در هر جایگاهی باشد خوب است که علم بیاموزد و بر معلومات خودش بیفزاید. از علم نیز گاهی با همین اصطلاحات علمی تعبیر شده است؛ گاهی از آن(علم) به نور تعبیر شده است[1] ، گاهی از علم بهعنوان مجعول فی القلب (یعنی نهاده شده در فطرت) تعبیر شده است[2] ، گاهی به سراج(چراغ) تعبیر شده است[3] .
اما نکتهی مهمی که بهنظر حقیر میرسد و شک نداریم که در اهمیت تعلیم و تعلم مؤثر است، آن ثواب و ارزشی است که برای عالم و متعلم بیان کردهاند و حتماً با این پایه ارزیابی میشود. میان علم و اخلاق یک رابطه دوسویه و متقابل وجود دارد و در روایات بر این رابطهی دوسویه تأکید شده است.
علم بدون اخلاق(اخلاق بهمعنای عام آن) ثمری ندارد. مقصود از اخلاق، فقط مسائل اخلاق اجتماعی تنها، مثل تکبر، تواضع، صداقت، دروغ و اینها نیست، بلکه عبادت هم نوعی اخلاق(اخلاق الهی) است، [کیفیت تعامل عبد با پروردگار متعال، نوعی اخلاق است؛ یعنی چگونگی ارتباط انسان با خدا].
اخلاق و علم رابطهای متقابل دارند؛ در روایات هم [بر این مطلب] تأکید شده است[4] . علم، زمینهی رشد اخلاقی و اخلاق نیز زمینهی فراگیری علم را فراهم میکند.
در اینجا به دو روایت کوتاه از امیرمؤمنان علی اشاره میکنم.
عَنِ الْإِمَامِ عَلِي: «لَيسَ العِلمُ فِي السَّماءِ فَيُنزَلُ إلَيكُم، ولا في تُخومِ الأَرضِ فَيُخرَجُ لَكُم، ولكِنَّ العِلمَ مَجبولٌ في قُلوبِكُم، تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانِيّينَ يَظهَر لَكُم»[5] .
امام على فرمود: دانش، نه در آسمان است كه بر شما فرود آيد، و نه در زير زمين تا برايتان بيرون آيد؛ بلكه دانش در دلهایتان سرشته شده است. [فطرتاً هیچکس نمیتواند علم را دوست نداشته باشد. بیسوادترین، جاهلترین و نادانترین فرد عالَم را اگر از علم برایش سخن بگویی، میگوید علم چیز خوبی است؛ اگرچه او نتوانسته علم را بیاموزد]؛ در ادامه روایت امام فرمود: [نکتهای که عرض کردم اینجاست] به آداب روحانيان[6] (به ادب ملکوتیها، به ادب عباد الله، به ادب عباد الرحمن، به ادب اهل تقوا، به ادب اهل خدا)، متأدّب شويد تا برايتان آشكار گردد.
بهتعبیری حضرت فرمود: بهسبب معنویت اخلاق را ایجاد کنید، آن علمی که در نهان شما گذاشتهشده، این ظاهر میشود. این از رابطهی [متقابل] علم و اخلاق است. ادب روحانی که پیدا کردی، آرامآرام سبب میشود تا علم آموز هم بشوی. اخلاق برای طلبه، برای عالم دینی ضرورت دارد، کسیکه علم حقیقی بیاموزد، این علم، اخلاقش را هم درست میکند. اگر علم آموختیم و عالم شدیم، اما متکبر بودیم، بدانیم که این علم، علم حقیقی نیست. اگر علم آموختیم، اما اهل عبادت و بندگی نبودیم، علم ما علم حقیقی نیست. اگر علم آموختیم، اما اهل خشیة الله نبودیم علم ما علم حقیقی نیست؛ فقط اصطلاحات یاد گرفتهایم. در دنیا افراد زیادی هستند که اصطلاحات فراوانی بلدند؛ یعنی فنون و مهارتها و اصطلاحاتی که بلدند خیلی از ما بیشتر است، از ما جلوترند، کما اینکه در بعضی از فنون برخی از کشورها[ی غیر مسلمان] از مسلمانان جلوترند، اما اینها علم حقیقی نیست؛ چراکه علم آن است که کمالات انسان نیز رشد کند.
مولا امام علی دراینباره فرمودند:
«كُلَّمَا زَادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زَادَتْ عِنَايَتُهُ بِنَفْسِهِ وَ بَذَلَ فِي إِصْلَاحِهَا وَ رِيَاضَتِهَا جُهْدَه»[7] ؛ هر چه علم و دانش یک مرد زیاد بشود، [طلبه پایه یک است پایه دو برود، سطح یک است سطح دو بشود، طلبه سطح سه است درس خارج برود]، توجه و مراقبتش به نفس خودش بیشتر میشود. [انسان هر چه عالمتر میشود، بیشتر مراقب نفس خودش میشود. اگر نفس ما بهسوی دنیا رفت، معلوم میشود که علم ما زیاد نشده است. اگر نفس ما بهسوی جاه و مقام و پُست و خودبزرگبینی رفت، معلوم میشود علم ما زیاد نشده است. آنچه که زیاد شده علم نیست.]
بعد فرمود: آدمی که مراقب نفسش باشد و عالم باشد برای ریاضت نفسش بذل و تلاش میکند، برای اینکه نفسش را تربیت کند و اصلاح نماید و به صلاح برساند خود را بهسختی میاندازد و زحمت میکشد تا خودش را تربیت کند.
پس انسانی که عالم شد، علمش زیاد شد باید تلاش تربیتیاش نیز بیشتر باشد؛ یعنی تربیت و اخلاق زمینهی علمآموزی را فراهم میکند.
بهنظر حقیر میرسد آنچه که امروزه در جامعه، و در دنیا بهشکل عام، جامعهی علمی را تهدید میکند بیتوجهی به این رابطه دوسویه [رابطه علم و اخلاق] است. وقتیکه بیتوجه هستیم، علم سر از بمب هستهای درمیآورد. وقتی بیتوجه به این رابطه هستیم علم سر از زورگویی درمیآورد، علم سر از فخرفروشی درمیآورد، علم در اختیار ستمگران قرار میگیرد، علم به ظلم میانجامد. علم بهاقتصاد غیراسلامی و غیراخلاقی، و به سیاستهای غیراخلاقی میانجامد.
بنابراین، یکی از نکات مهم که در روایات اسلامی مورد تصریح واقعشده، رابطه دوسویه و متقابل میان علم و اخلاق است؛ یعنی هم علم زمینهی اخلاق را فراهم میکند و هم اخلاق زمینهی دریافت علم را فراهم میکند.
آنچه که بهنظر میرسد امروزه جامعه جهانی را در موضوع علم و دانش تهدید میکند بیتوجهی به این رابطه دوسویه است. این در حالی است که در فرهنگ اسلام اهتمام و توجه به این رابطه بسیار مهم شمرده شده است.
همین رابطهی دوسویه سبب رشد و کمالها شده و میشود.
در هفته دفاع مقدس هستیم، شهدا نیز این رابطهی دوسویه را نگه داشتند که بهشهادت رسیدند! و میتوان گفت که شهادت شهیدان نیز معلول توجه زندگی انسانی با همین دو رابطه است. مجاهدان این رابطه دوسویه را نگه داشتند. در زمان کنکور، وقتیکه میخواست برود امتحان بدهد، ولی احساس کرد تکلیفش رفتن به جبهه است، کنکور را رها کرد و به جبهه رفت. در موقع درس کتابش را برداشت و به جبهه رفت و در آنجا درس میخواند.
امیدواریم در این سال تحصیلی بتوانیم بر علم خودمان همراه با اخلاق و تربیتمان انشاءالله بیفزاییم.
قبل از ورود بهبحث جدید، اشارهای بهمباحث گذشته داشته باشیم.
کلام در بحث اصول در موضوع اوامر بود. اگر نظرتان باشد در بحث اوامر مرحوم آخوند، کفایه را به هشت مقصد تقسیم کرده بود:
اولین مقصد از مقاصد هشتگانه کفایه مربوط بهبحث اوامر است که در 13 فصل بیان شده است.
دو فصل از این فصول سیزدهگانه را در سال گذشته بیان کردیم و بهمباحث آخر فصل دوم رسیدیم.
فصل اول در «مادة الامر» بود. در این فصل بهاموری از قبیل: معنی لفظ امر؛ اعتبار عُلُّو در معنی امر؛ حقیقت بودن امر در وجوب و طلب الزامی؛ وضع شدن امر برای طلب انشایی و غیره پرداخته شد.
اینها مباحثی بود که در سال گذشته در فصل اول گذراندیم و وارد فصل دوم شدیم؛ فصل دوم «في صيغة الامر» بود.
در این فصل نیز بهمباحثی گوناگونی همانند: معنی صیغه امر؛ حقیقت بودن صیغه امر در وجوب؛ جمل خبریه در مقام طلب؛ ظهور صیغه امر در وجوب؛ توصلی بودن و تعبدی بودن مقتضای صیغه امر؛ وجوب نفسی و تعیینی و عینی؛ و امر عقیب حظر پرداختیم.
در این فصل 9 مبحث وجود داشت که درحقیقت 7 مبحث از آنرا مورد بحث قرار دادیم و دو مبحث دیگر از آن باقیمانده است که عبارت است از: دلالت صیغه امر بر مره و یا تکرار(صيغة الامر، هل تدلّ علی مرّة او تدلّ علی التکرار؛ آیا امر صیغه افعلْ دلالت بر مرّه میکند یا دلالت بر تکرار میکند؟) و بحث دوم: دلالت بر فور و یا تراخی(صيغة افعلْ، تدلّ علی الفور او تدلّ علی التراخي؟)؛
بحث اول که «المبحث الثامن» باشد، دلالت صیغه امر بر مره و یا تکرار است
در اینجا دو بحث مطرح است:
1. اینکه اصلاً مره و تکرار به چه معنی است؟
2. اینکه مقتضای صیغه امر کدام است؟
در بخش نخست که اصلاً معنای مره و تکرار چیست؟ بحث جداگانهای میبایست انجام شود و در اینجا وارد آن بحث نمیشویم و از آن میگذریم، اما در بحث دوم که کدام مقتضای صیغه امر است، در اینجا مقدمهای لازم دارد و آن مقدمه این است که باید به این نکته توجه داشته باشیم که وقتی بحث از صیغه امر و دلالت آن بر مره و تکرار میکنیم مقصود صیغة الامری است که هیچ قرینهای نداشته باشد؛ چون گاهی میبینیم که صيغه امر بهخاطر وجود قرینه دلالت بر مرّه میکند؛ مثلاً میگوید: «افعل هذا مرّةً»؛ یک بار انجام بده، اینجا قرینه را ذکر کرده و گفته است یک بار، بنابراین لازم نیست دوباره انجام بدهد، اما گاهی هم از اوقات نیز بهجهت قرینه و یا بهجهت اجماعی که در فهم این مطلب وجود دارد دلالت بر تکرار میکند.
و یا بهاجماع همگان وضع است که دلالت بر مره و یا تکرار میکند.
همانند آنجاکه در قرآن فرمود: فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ[8] ؛ بهسوی ذکر خدا بشتابید.
اینجا بدون شک و بهاجماع همه ی علماء دلالت بر تکرار میکند، و همه این مسئله را قبول دارند.
مثلاً صاحب «المدارک» دراین باره تعبیرش این است: «والأمر للوجوب كما قرر في الأصول وهو هنا للتكرار باتفاق العلماء»[9] .
در این موارد بحثی وجود ندارد؛ اما «إنما البحث»؛ بحث ما دربارهی جایی است که «صيغة افعل بما هي صيغة افعل، بما هي مجردة عن کلّ قرينة و من دون وجود اجماع و فهم عمومی علماء»؛ بدون عموم علما، بدون اینها، هیچ وجود ندارد، ما هستیم و صیغه صلّ؛ حال آیا «صلّ»؛ این صيغه افعل تدل علی المرّة او تدل علی التکرار؟ اینجا اقوالی وجود دارد، یک عده میگویند دلالت بر مرّه میکند و عدهای نیز میگویند دلالت بر تکرار میکند، و عدهای نیز قائل بهتفصیل شدهاند که این اقوال وجود دارد؛ بعضیها نیز میگویند نه دلالت بر مره میکند و نه دلالت بر تکرار میکند که ما هم بههمین نظر خواهیم رسید؛ بلکه دلالت بر ایجاد طبیعت فعل میکند که انشاءالله عبارت صاحب کفایه و اقوال را در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.