1401/11/09
موضوع: الأوامر/مادة الأمر /المقصد الاول: الاوامر(الفصل الاول فی معنی لفظ الامر)- اشتراک لفظی یا معنوی؟
در فصل اول از فصول سیزدهگانه بحث اوامر بودیم؛ کلام دربارهی معنا و ماده امر بود که خود این ماده و لفظ الامر «لغتا و اصطلاحاً»؛ از جهت لغت و اصطلاح دارای چه معنایی است.
چنانکه در مباحث گذشته بیان نمودیم، معانی متعدده و گوناگونی برای لفظ امر نقلشده که همین امر موجب مباحث مختلفی میان بزرگان و فحول از علم اصول گردیده و بحثهایی صورت گرفته است که این تنوع معنایی واژهی «امر» چگونه میتواند زمینه استعمالات را فراهم نماید!
ازاینرو، اختلاف فراوانی را ایجاد نموده است که آیا اشتراک لفظی است یا اشتراک معنوی؟
آیا در همهی این معانی اینگونه است یا اینکه فقط برای دو معنی از آن معانی تحقق دارد؟ و مباحث اینچنینی دیگری که دراینباره مطرح است.
آنچه در اینجا باید مطرح کنیم این است که این ملاکهای ارائهشده مثل اشتراک لفظی، اشتراک معنوی، یا ارجاع به یک معنا یا دو معنا؛ هیچکدام از این ملاکها بدون مشکل راهگشا نیست و نمیتواند مشکل را برطرف کند؛ چراکه این ملاکها مخالف یکدیگرند و جمع آنها غیرممکن است؛ یعنی نمیشود استعمال لفظ امر در معنای طلب را با معنای شیء یا شأن یا فعل و ... یکنواخت دانست و امکان جمع میان این معانی وجود ندارد؛ یعنی نمیتوانیم بگوییم که لفظ امر، برای همهی این معانی متنوعه وضع شده است.
لذا بزرگان علم اصول در مقام توجیه برآمدند تا راهکارهایی را ارائه نمایند که یکی از آنها اشتراک لفظی بودن و دیگری اشتراک معنوی بودن است؛ همچنین یکی دیگر از راهکارهایی ارائهشده تفاوت میان مفهوم و مصداق است و همچنین ارجاع اکثر معانی به یک و یا دو معنی نیز بهعنوان راهکاری دیگر ارائه شده است.
که البته همهی اینها نیز دچار مشکل خواهد بود، چراکه در اشتراک لفظی نیازمند برخی اصول و ضوابط هستیم که باید رعایت شود؛ همینطوری نمیشود بهاشتراک لفظی قائل شد. ازجملهی آن اصول و ضوابط، وضع شدن یک لفظ یا همان هیئت در چند معنا است، نه اینکه یک لفظ با چند هیئت در چند معنا وضع شده باشد و ما قائل شویم به اینکه اینها اشتراک لفظی دارند.
بهعنوانمثال؛ در لفظ «عین» اگر قائل بهاشتراک لفظی شویم میگوییم، همین لفظ «عین» با همین هیئت در همهی معانی وضع شده است. مثلاً برای باکیه، برای جاریه، برای جاسوس و ... وضع شده است.
اما دربارهی لفظ «امر» اینچنین نیست، چراکه اگر بهمعنای طلب باشد جمع آن اوامر میشود، ولی اگر بهمعنای شیء باشد جمع آن امور خواهد بود و چگونه میشود قائل شویم به اینکه «اوامر» و «امور» اشتراک لفظی دارند! و حال آنکه «اوامر» و «امور» اصلاً دو لفظ مستقل و جدای از هم هستند. این قابلیت را ندارند که بگوییم بر دو معنا وضع شده و اینها اشتراک لفظیاند.
یا اگر همانند محقق نائینی قائل بهوجود اشتراک معنوی شویم، در اینجا نیز نیازمند قدر جامع و تصویر آن درباره اشتراک معنوی هستیم، درحالیکه در اینجا نیز مشکلات فراوانی وجود دارد؛ ازجمله این مشکلات این است که، لفظ امر که در معانی گوناگونی استعمال شده، برخی از آنها اشتقاق یافته و اشتقاقپذیر هستند و برخی دیگر جوامد هستند و اشتقاقی ندارند!
مشکل اساسی در اینجا این است که چطور میتوانیم میان مشتقات و جوامد قدر مشترک پیدا کنیم! این شدنی نیست.
علاوهبراین، در خود مشتقات و یا جوامد نیز پیدا کردن و تصور قدر جامع میان همه معانی مثل طلب و شیء و شأن و فعل و غرض و ... ممکن نیست!
حتی گاهی از اوقات در یک معنی نیز مشکل وجود دارد، چراکه اگر قائل شویم به اینکه امر در طلب وضع شده است، خود طلب نیز دارای اقسامی از قبیل، طلب وجوبی، طلب استحبابی و غیره است؛ و از سویی دیگر طلب گاهی به فعل دیگری تعلق میگیرد و گاهی به فعل خود انسان؛ اینجا چگونه قابلجمع هستند! و چهطور قدر جامع قابلتصور است؟
و حتی گاهی از این دو جهت نیز خارج است، چراکه لفظ امر گاهی به فعلی تعلق میگیرد که نباید طلب شود؛ یعنی به آن امر گفته میشود، ولی مستحیل است که طلب شود؛ همانند شریکالباری که امر هست، اما طلب آن جایز نیست!
اینها مشکلاتی است که وجود دارد.
«بناءا علی ذلک»؛ برخی از بزرگان دنبال این راه افتادند که یک و یا دو معنا را انتخاب کنیم و بقیه معانی را به آنها ارجاع دهیم؛ همانند کاریکه صاحب کفایه و صاحب فصول نمودند که یکی همه را به شأن و دیگری بهشیء ارجاع میدهد؛ و یا از این راه بقیه معانی مفاهیم داخلی آن مفهوم اصلی هستند و امکان ارجاع به آن وجود دارد.
خلاصه اینکه هیچکدام از این مباحث بهآسانی و بتمامه مشکل را حل نمیکند، اگرچه مثلاً مشکل اشتراک لفظی شاید کمتر از مشکل معنوی باشد چون اشتراک لفظی نسبت بهاشتراک معنوی «اقلّ ضرر» هست و ضرر و خسارتش کمتر است، و در اینجا مشکل قالبهای متفاوت همانند جمع امور و اوامر قابلحل هستند، همانند آنکه در قرآن نیز کلمه عین گاهی به عیون و گاهی نیز به اعین جمع بسته شده است و هرکدام معنایی دارد؛ مثلاً، اعین بهمعنای عین باکیه است، آنجاکه قرآن میفرماید:﴿وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا﴾[1] ؛ و چشمانی که با آن نمیبینند.
ولی در عیون هم بهمعنای چشمه (عین جاریه) آمده است آنجاکه میفرماید:﴿وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَىٰ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ﴾[2] ؛ و زمین را شکافتیم و چشمههای زیادی بیرون فرستادیم؛ و این دو آب بهاندازه مقدّر با هم درآمیختند (و دریای وحشتناکی شد)!
و گاهی نیز عین در محاورات نسبت به شخصیتها به اعیان جمع بسته شده است، مثل «اعیان الشیعة» سید محسن امین که ایشان شخصیتهای شیعه را برشمرده است، اما راهکار اساسی هیچکدام از اینها نیست.
بهنظر میرسد که راهکار اساسی این باشد که برای حل مشکل باید دو نکته را موردتوجه قرار دهیم: 1. رجوع به منابع لغوی 2. رجوع بهتبادر؛ تا ببینیم لغویون امر را چگونه معنا کردهاند و از آنچه معنایی بهذهن انسان تبادر میکند. اگر بتوانیم این دو را دریابیم، مشکل قابلحل است.