1401/09/06
موضوع: المقدمة/المشتق /دخالت زمان در افعال
چنانکه در قبل بیان شد بحث دربارهی مشتق اصولی است و اینکه محل نزاع مشتق اصولی چه مصادیقی را شامل میشود و چه مصادیقی را شامل نمیشود؟ آیا همهی مشتقات صرفیه داخل در مشتق اصولی میشود یا نمیشود؟ بحثهایی دراینباره مطرح شد و تقدیم کردیم؛ نتیجه این بود طبق آن تعریفی که برای مشتق اصولی نمودیم حرف خارج از محل نزاع است؛ چون حرف اشتقاق ندارد. همچنین در بحث قبلی بیان داشتیم که افعال و مصادر نیز از دایرهی محل نزاع و از مشتق اصولی خارجاند. و آنچه که در مشتق اصولی داخل است، تنها اسم است آنهم با شرائطی که بیان شد.
دربارهی اسماء اختلاف اقوالی وجود دارد. برخی میگویند مشتق اصولی فقط در اسم فاعل و صفت مشبهه است، برخیها نیز اسم مفعول را قبول کردند، باز برخیها اسم آلة، اسم زمان و اسم مکان را قبول نکردند، اینها اختلافاتی است که در آنجا وجود دارد.
اما مرحوم آخوند ذیل این مسئله بحثی را مطرح میکند که آیا زمان در افعال دخالت دارند یا دخالت ندارد؟ بهعبارتدیگر آیا افعال بر زمان دلالت میکنند یا خیر؟ یعنی آیا فعل «ضرب، يَضرب، اضربْ» در زمان دخالت دارد؟ آیا زمان در آن نهفته است؟ و بهعلاوه اینکه آیا افعال با زمان مقترن هستند یا خیر؟
در میان نحویین یک مطلب مسلم گرفته شده و بهعنوان موضوعی قطعی بهشمار آمده است؛ و آن مطلب این است که فعل مقترن به یکی از ازمنه ثلاثه میباشد.
«ان الفعل كلمة تدل على معنى فى نفسه مقترنة باحد الازمنة الثلاثة»[1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] .
بحثی که مرحوم آخوند دارند این است که آیا این مطلب نحویین صحیح است و مستند به ادله میباشد و یا خیر؟ یعنی اینکه سخن نحویین صحیح نیست!
مرحوم آخوند میفرماید: ما یقین داریم که در نحو، قاعدهی مسلمه و مشهورهای وجود دارد که فعل مقترن بهزمان است. وقتی هم که ایشان فعل را تعریف میکند، میگوید: فعل کلمهای است که دلالت بر حدثی میکند که مقترن بهزمان است[11] .
مرحوم آخوند در این مقامِ از بحث با مطلبِ مسلم و مشهور عند النحویین مخالفت نموده و آنرا خطای مشهور میداند و میگوید این مطلب نزد ما مسلم نیست؛ یعنی مرحوم آخوند معتقد است که این نکتهی مشهور در میان نحویین صحت ندارد و صرفاً فقط مشهور شده است؛ درنتیجه دلیلی نداریم بر اینکه فعل دلالت و اقترانی با زمان داشته باشد.
جناب آخوند میفرماید: این مطلب که عند النحویین مسلم باشد که فعل مقترن به یکی از زمانهای سهگانه(ماضی، حال و آینده) است، این مطلب امر مسلمی نیست. این مطلبی است که بهاشتباه نزد نحویین مشهور شده و اصل و پایگاهی برای استناد ندارد.
لذا جناب آخوند در برابر این حرکت میایستد و بهصراحت بیان میکند که فعل مقترن بهزمان نیست و زمان در آن دخالتی ندارد.
البته باید توجه داشته باشیم که این بحث هیچ ارتباطی بهبحث مشتق پیدا نمیکند؛ چراکه ما در مشتق دربارهی اسم بحث میکنیم و فعل را از دایره مشتق اصولی خارج دانستیم، لذا کاری به فعل نداریم که دربارهاش بحث کنیم؛ و این بحث، یک بحث استطرادی و حاشیهای است نه بحث حقیقی! بنابراین ضرورت ندارد که دراینباره این موضوع بحث صورت بگیرد.
مرحوم آخوند این بحث را (نه خیلی مختصر و نه خیلی مفصل) در کفایه مطرح میکند؛ میفرماید: ما دلیلی نداریم که فعل دلالت بر زمان بکند یا مقترن بهزمان باشد.
ایشان برای تبیین ادعای خود دو دلیل اقامه میکنند و دو مؤیدی نیز ذکر مینمایند.
1. «الدليل الاول هو دليل النقضي»
دلیل نخست همان دلیل نقضی است؛ یعنی مورد نقض سخن نحویین را ذکر میکند که فعل هست؛ ولی زمان دخالتی در آن ندارد.
افعال به دو قسم تقسیم میشوند: 1. فعل انشایی؛ 2. فعل اخباری.
افعال انشایی همانند امر و نهی که انشاء میکند. «اضربْ، لاتضربْ، لِيضربْ» اینجا امر و نهی همهاش درحقیقت انشاء است.
اما افعال اخباری همانند فعل ماضی «ضرب زیدٌ»؛ یعنی خبر میدهد به اینکه زید در گذشته زده است. یا «یضرب زیدٌ»؛ یعنی خبر میدهد که زید بعداً و در آینده میزند.
پس بنابراین مورد اول در نقض افعال انشایی مثل امر و نهیی است که وجود دارد؛ لذا اگر قرار بود افعال مقترن بهزمان باشد، در امر و نهی باید زمان وجود میداشت درحالیکه وجود ندارد. پس هیچ دلالتی بر زمان نمیکند. و چنانچه این امر مسلم بود که فعل با زمان مقترن است هرآینه میبایست افعال امر و نهی نیز با زمان مقترن میبودند و بر زمان دلالت میکردند درحالیکه اینچنین نیست و بر زمان دلالت نمیکنند.
این مورد نقض آن سخن معروف و سخن مشهور است. سخن معروف و مشهور این است که در نحو مسلم شده که فعل مقترن بهزمان است؛ لکن در اینجا ثابت کردیم که فعل مقترن بهزمان نیست؛ یعنی فعل بر زمان اقتران ندارد و دلالت بر زمان و تداخل آن نداشته و نخواهد داشت.
تبیین مورد نقض با بیانی دیگر
سؤال: چه طور میشود که افعال امر و نهی دلالت بر زمان نمیکند؟
در جواب میگوییم: افعال انشائیة (افعال امر و نهی) دو حیث و دو جهت دارند: جهت اول: «جهة المادة» ماده اضرب «ضاد، راء، باء»؛ اما جهت دوم: «هيئة المادة» هیئت اضرب است؛ هیئت افعَل است، هیئت انصُر است، اینها هیئت هستند.
درباره دخالت زمان در فعل، در افعال امر مثال زدیم و گفتیم که فعل امر و نهی، جزء افعال انشائیه هستند، حال اگر بگوییم که زمان دخالت در فعل دارد، منظور از دخالت زمان در اینجا چیست؟ آیا بهمعنای این است که مفهوم زمان در معنای امر خوابیده است یا نه، مصداقش هست؟
برای تبیین دلیل نخست نیز میشود اینگونه گفت:
1. در فعل امر و نهی و مطلق افعال انشائیه شاهد این هستیم که یک ماده و یک هیئت وجود دارد، مشتق منه نیز وجود دارد؛ یعنی ماده ضرب که بر تحقق یک حدث معینی دلالت میکند؛ همانند «زدن».
و از جهت هیئت نیز همان هیئت افعل «اضرب» و لا تفعل «لا تضرب» دلالت بر طلب ایجاد طبیعت و یا طلب ترک طبیعت میکند و هیچ زمانی در آن نیست.
و همانطور که قبلاً در باب اصول خواندهایم؛ در طلب ایجاد و یا طلب ترک طبیعت هیچ خصوصیتی اعم از فور، تراخی، مره، تکرار و زمان در آن وجود ندارد.
2. چنانچه زمان دخالت در فعل میداشت لازمهاش این بود که ما نتوانیم و قادر نباشیم که متعلق امر و نهی را در خارج امتثال کنیم؛ چراکه دربارهی دخالت زمان باید گفت: یا مفهوم زمان داخل در معنی فعل است که در اینصورت مفهوم یک امر ذهنی بوده و قابل امتثال نیست چون جایگاهش فقط ذهن است. و یا باید بگوییم که مصداق خارجی آن در معنای فعل داخل است و جز معنی است.
اینجا میگوید: «اضرب»؛ بزن، یا میگوید: «صلّ»؛ نماز بخوان! اینجا بر ما واجب است که امتثال امر کنیم و نماز بخوانیم و ضرب را ایجاد کنیم.
سؤال: شما که میگویی: «اضرب»؛ بزن! کی ما باید ضرب را بیاوریم؟ شما که میگویی ایجاد بکن! کی باید ایجاد کنیم؟ چه زمانی؟ «ماضيا؟ حاليا؟ یا مستقبلا؟ امس؟ اليوم؟ یا غدا؟» اینکه میگویی: «اضرب»؛ بزن! «اضرب»؛ یعنی طلب ایجاد ضرب «في الماضي او فيالحال او في الاستقبال؟»؛ اینجا باید بپرسیم کدام مصداق جز معنی است؟ آیا مصداق و فرد گذشتهی از زمان جزء معنی است؟ آیا فرد حال جزء معنی است؟ و یا اینکه فرد آینده جزء معنی است؟ کدامیک مد نظر است؟
اگر بگوییم که مقصود «في الماضي» است. اصلاً این کار محال است؛ نمیشود امر به «اضرب»؛ در ماضی کرد، چون زمان ماضی گذشته است و الآن دیگر وجود ندارد. به من میگویند: «اضرب»؛ یعنی «أوجِد ضربًا في الامس مضی»؛ زمان انجام امر رفته، و دیگر وجود ندارد. اینگونه امری محال است؛ چراکه یا در گذشته تحصیل شده که حالا تحصیل حاصل است! یعنی کسی آنرا در گذشته امتثال کرده، «فهو حاصل»؛ پس طلب امر، تحصیل حاصل میشود. و اگر شخصی آنرا امتثال نکرده باشد، دیگر قدرت نداریم که زمان را تغییر دهیم و آنرا بهعقب برگردانیم. این مطلب نسبت به گذشته.
و اگر بگوییم که مقصود «فيالحال» است؛ یعنی ضرب را در زمان حاضر و در وقت معلوم ایجاد کن! اینهم معقول نیست؛ چراکه اولاً: حال حقیقی نداریم. بهدقت عقلی نمیتوانیم تصور کنیم که الآن زمان حال حقیقی است. چون وقتیکه میگویی، همین لحظه و همین الآن، یک ثانیه رفت و تمام شد. زمان گذشت! «صار ماضیا» شما اگر الآن یکلحظه گفتی «اضرب»، همینکه گفتی «اضرب»، زمان گذشت. اصلاً حال حقیقی در اینجا نداریم.
و ثانیاً: بر فرض اینکه حال حقیقی باشد، بازهم معقول نیست، چراکه که حال حقیقی همین حالالنطق و حال امر است و اینهم یا اشتغال دارد که تحصیل حاصل است و یا ندارد که امکان ندارد.
یعنی الآن که شما میگویید است! زمان حال است؛ اما تا میخواهی آنرا اتیان کنی، زمان میگذرد و دوباره گذشته میشود. اصلاً حالی در اینجا وجود ندارد پس ما قادر به اتیان امر نیستیم.
و اگر بگوییم که مقصود «في المستقبل» است؛ یعنی ضرب را در مستقبل و آینده ایجاد کن، در اینصورت باید صبر کنیم تا آینده بیاید. هنوز آینده نیامده و ما قدرت بر آینده نداریم؛ بنابراین تکلیف ما لا یطاق است؛ یعنی امر بهکاری شدیم که هنوز زمانش نرسیده و تکلیف قبل از موعد است. و ما نسبت به آینده قادر نیستیم. پس تکلیف بهکاری شدیم که نسبت به آینده است و آینده هم هنوز مقدور ما نیست و امکان امتثال وجود ندارد؛ پس دخالت زمان در افعال انشائیه در فعل غیر واقعی و غیر مسلم است.
علیایحال؛ مرحوم آخوند این بحث را مطرح میکند و میفرماید: اگر بگویید که زمان در فعل دخالت دارد؛ نسبت به گذشته نمیتوانیم، نسبت بهحال هم نمیتوانیم، نسبت به آینده هم قادر نیستیم. لذا نتیجه را مرحوم آخوند اینگونه میفرماید که در افعال انشائیه اصلاً فعل مقترن بهزمان نیست[12] .