1401/08/29
موضوع: المقدمة/المشتق /اسم زمان (بیان خلاصهی توجیهات و قول مختار)
بعد از طرح برخی از مسائل دربارهی تعیین محل نزاع به این بحث وارد شدیم که آیا مشتق اصولی شامل مشتقات صرفیه همانند اسم زمان و اسم مکان میشود یا نمیشود؟
یا بهعبارتیدیگر، در محل نزاع مشتق اصولی، آیا اسم زمان داخل هست یا داخل نیست؟
اعم است از اینکه اسم زمان مشتق باشد، مشتق صرفی باشد یا جامدی باشد که شرایط مشتق اصولی را داشته باشد که قبلاً بیان کردیم، برخیها در اینجا فرمودند که اسم زمان داخل در محل نزاع مشتق نیست. برخیها هم فرمودند که داخل در محل نزاع هست.
آنهاییکه میفرمودند اسم زمان داخل در محل نزاع مشتق نیست، به این جهت بود که میگفتند زمان که میرود ذاتی نمیماند تا بخواهیم دربارهاش بحث کنیم که آیا اطلاق مشتق بر آن در ما انقضی عنه التلبس حقیقت است یا مجاز است؟ چون اصلاً ذاتی نیست که بگوییم این متلبس به ما انقضی است، اسم زمان فقط یک ذات دارد که آن هم ذات متلبس است، تلبس که رفت ذات هم میرود، چیزی نمیماند.
دراینباره گفتیم که این مشکل هم مشکلی اساسی است که یا باید حل بشود و یا باید قائل شد به اینکه اسم زمان خارج از محل نزاع است.
توجیهاتی از مرحوم آخوند صاحب کفایه، از محقق نائینی، از سید بروجردی و از محقق آقا ضیاء عراقی دربارهی این مشکل وجود داشت که به آنها اشاره کردیم. در جلسه گذشته گفتیم که توجیه مرحوم محقق عراقی در «بداية الافکار و نهاية الافکار»[1] یکی از بهترین توجیهاتی است که میتوان اسم زمان را داخل در محل نزاع مشتق دانست.
چراکه محقق عراقی در این مسئله بهسراغ نگاهی عرفی رفته است که اگرچه تحلیل عقلی کرده؛ اما ملاک را روی نگاه عرفی برده است؛ و میدانیم و میدانید که ملاکات احکام در شرع، ملاکات عرفیه است نه ملاکات عقلیه و فلسفیه؛ یعنی ملاک احکام در شرع تشخیص عرفی است. آنچه که عند الفقیه مهم است همان نگاه عرفی آن است؛ یعنی مجتهد و فقیه باید نگاه عرفیاش خیلی قویتر از نگاه فلسفیاش باشد تا بتواند ملاکات احکام را درست تشخیص بدهد.
در جلسه گذشته گفتیم، مرحوم آقا ضیاء عراقی فرمودند که در باب زمان دو نگاه داریم، یک نگاه عقلی و یک نگاه عرفی. با نگاه عقلی، هر ثانیهای بعد از ثانیه قبلی یک زمان جدید است؛ زمان قبلی نیست. شما الآن که نگاه میکنید ساعت یک تیک ثانیه که گذشت، هر آنچه اینجا هست جدید است. از کتاب و قفسه و میز و صندلی و انسانها و هر چیزی که اینجا هست بهدقت عقلیه جدید است. فیلسوف میگوید هر چیزی جدید است، ثانیه بعد غیر از ثانیه قبل خودش است. لذا بهدقت عقلیه میگویند: شما میگویید مقتل(زمان القتل)، یعنی در آن زمان و دقیقهای که کشته شد مقتلٌ متلبس بالمبدأ بود؛ اما در دقیقه بعدی دیگر فلانی در آن کشته نشده و غیر از آن زمان قتل است. لذا مقتل که رفت، دیگر چیزی(ذاتی) نمیماند. این بهدقت عقلی است؛ اما میشود این را با نگاه عرفی حل نمود. میفرماید: عرف تفکیک میکند و بین پارهها و فطرتهای زمانی تفصیل قائل میشود و میگوید این 24 ساعت یک زمان است، 24 ساعت بعدی زمان دیگری است. ولی در برخی از موضوعات یک ماه، یک زمان حساب میشود، در برخی از موضوعات یک سال، یک زمان حساب میشود، یعنی هرکدام از اینها پارهای از زمان است که عرف هرکدام از اینها را یک زمان حساب میکند.
بهعنوانمثال، دیروز در مشهد «روز تشییعجنازهی شهدا» بود، این واقعه در بعدازظهر از ساعت 14 الی 17 اتفاق افتاد. حال ساعت 7 شب چه میگویند؟ باز هم میگویند که امروز تشییعجنازهی شهدا بود، بلکه تا قبل از ساعت 12 شب میگویند که امروز تشییعجنازهی شهدا بوده است. اگر الآن بخواهی قضاوت کنی، میگویی دیروز تشییعجنازهی شهدا بود، نمیگویی آن ساعت مخصوص(14 الی 17) از دیروز تشییعجنازهی شهدا بود. یا اگر بهعنوانمثال سالگردش شد، از صبح میگویند که امروز سالگرد تشییعجنازهی شهداست. نمیگویند صبر کنید تا بعدازظهر بشود، بعد بگوییم که سالگرد شده است. در خیلی از مسائل حتی در مسائل عرفی از قبیل جشن تولدهایی که میگیرند، مثلاً شخصی شب بهدنیا آمده و صبح برای وی جشن تولد میگیرند؛ یا صبح بهدنیا آمده و شب قبلش برای او جشن تولد میگیرند. پس نگاه عرفی یک محدوده زمان را یک زمان حساب میکند، آنوقت در این محدوده 24 ساعت در یک دقیقهی آن قتلی رخ داده است، و در بقیه دقیقههایش قتلی رخ نداده است، پس در این 24 ساعت هم زمان متلبس در آن داریم و هم زمان ما انقضی داریم. غیر متلبس هم وجود دارد. این نگاه عرفی است، و گفتیم که مجتهد هم باید با نگاه عرفیاش کار را پیش ببرد.
در بحث الفاظ هم همین است، مثلاً در بحث الفاظ مشتق، بحث از آن یک بحث عرفی است. ملاکش، ملاک عرفی است و از همین طریق باید مسئله را حل نمود. درحقیقت اگر بقا را تصور کنیم، میخواهیم ببینیم که آیا باقی میماند یا نمیماند.
این بحث، در مبحث استصحاب هم خصوصاً استصحاب زمانی فراوان مطرح میشود. استصحاب زمان و زمانیات که شیخ انصاری در «فرائد الاصول» مطرح کرده، همین مفهوم را میرساند. میخواهد بگوید که کلّیِ زمان در نگاه عقل، یک زمان است و تجدد پیدا میکند؛ شما اگر نسبت بهچیزی در دیروز شک کردید، استصحاب میکنید چون آن زمان دیروز است. استصحابش را انجام میدهی بهجهت اینکه تا آن زمان محدودهی کاملش وجود دارد. استصحاب هم در اینجا استصحاب عرفی است؛ این عرف است که میگوید این حالات همه یکی است و حالت سابقه را استصحاب میکند.
دربارهی زمان نیز میگویند دو گونه بقاء قابل تصور است: 1- بقاء جوهری؛ 2- بقاء عرضی.
بقای جوهری غیر از بقای عرضی است.
اینجا در نگاه فلسفی دربارهی زمان هر دقیقهای با دقیقه قبل تفاوت میکند و میگوید دقیقه قبلی از بین رفت و تمام شد و حالا دقیقه جدید است؛ ازاینرو میگویند این دقایق قابل استصحاب نیست. اینها نگاه عقلی و نگاه فلسفی است؛ اما در نگاه عرفی اینگونه نیست، در نگاه عرفی در یک محدوده زمان همه لحظات و آنات را یکی میداند و میگوید همان روز است. همان دقیقه است نه چیز جدیدی.
مثلاً دربارهی مقتل نیز با نگاه عرفی میگوید همان یک روز است ولو اینکه در بخشی از آن قتل رخ داده است.
بهطورمثال در بحث استصحاب میگویند، اگر قبلاً چشمهای جاری بود و بعد از آن شک کردیم که آیا این چشمه خشک شده است یا نه، استصحاب بقاء جریان آب چشمه را جاری میکنیم؛ و حال آنکه آبِ هنگام استصحاب غیر از آبی است که در اول وجود داشته است. حتی وقتی تصویر ما در آب میافتد هرلحظه آب عوض میشود و عکس نیز عوض میشود؛ ولی عرف آنرا یک عکس میبیند، و یک آب میداند.
مثالی دیگر:
کوه دماوند، میلیونها سال است که وجود دارد و همه هم میگویند که همان کوه دماوند است، همان قله دماوند است، آن شخص بعدی که رفته و قله را فتح کرده به بعدی که رفته و همان قله را فتح کرده است، میگوید من همان قلهای را فتح کردم که شما هم آنرا فتح کردهای، او نمیگوید که من قلهی جدیدی فتح کردم؛ اما اگر فیلسوف اینجا بنشیند و بررسی کند، میگوید هرلحظهی این قله، قلهی دیگری است؛ چون این قله دارد فرسایش پیدا میکند و این طبیعی است؛ لکن اصل قله، همان قله و همان کوهی است که باقیمانده و تغییر پیدا نکرده است.
یا بهطورمثال، منبری را شما سال گذشته برای اولین بار روی آن نشستید، همان منبری است که امسال هم روی همان نشستید؛ میگویید سی سال است که من بالای این منبر رفتهام.
یا بهعنوانمثال دربارهی آغاز سال میگویند که عید نوروز شد. عید؛ یعنی بازگشت. همان زمان بازگشته است. حال آنکه آن لحظهای که نوروز است یک لحظه است؛ ولی میگوییم این ایام، ایام نوروز است. این فطرهها، فطرههایی است که در عرف آنها را یکی حساب میکنند؛ بنابراین اگرچه زمان یک حرکت جوهری دارد و حرکت جوهری هم بُعدی از ابعاد ماده است که تجدید پیداکرده و جدید ایجاد میشود؛ لکن در نگاه عرف این موارد را نمیپذیرد و میگوید که زمان مانند ماده، حرکت جوهری ندارد و تازه نیست، زمان همان زمان سابق است و تغییری در آن ایجاد نشده است.
بنابراین خلاصه بحث این است که چه با این بیانیکه محقق عراقی در «بداية الافکار و نهاية الافکار» داشت و چه با این تحلیلی که امروز بهبیان این محقق بزرگوار و تحریر در اصول اضافه کردیم مشکل حل میشود و میتوان گفت که مقتل (زمان قتل) اینگونه است که یک مرتبه زمان متصف بهقتل است و یک مرتبه زمان متصف بهقتل نیست؛ و بحث مشتق نیز همین است که یک ذات گاهی متصف به یک مبدأ باشد و گاهی نباشد؛ بنابراین زمان داخل در بحث مشتق میباشد.
«هذا تمام و هو قول المختار» این همان چیزی است که مد نظر ماست و موافق نظر محقق عراقی هستیم و با این توجیه مشکل حل میشود. معتقدیم اسم زمان و حتی سایر جوامد اسم زمان هم، هم چون مشتقات داخل در مشتق اصولی و داخل در محل نزاع هست.