1401/08/22
موضوع: المقدمة/المشتق /بحث شمول و عدم شمول نزاع در مشتق نسبت به اسم زمان
آنچه تابهحال در باب مشتق بیان نمودیم تعیین محل نزاع میان اخصیها و اعمیها بود که در متلبس باالمبداء حقیقت است و در ما انقضی عنه التلبس اختلاف وجود دارد.
در تعیین محل نزاع در مشتق بحث در تعیین و تشخیص این بود که آیا نزاع مربوط بهوضع و لفظ است یا مربوط به عقل میباشد و مسئلهای عقلی است؟ دراینباره مطالبی را بیان کردیم. ثمرهی این نزاع را هم در طرح مسئلهای فقهی که مرحوم آخوند آنرا از ایضاح الفوائد فخر المحققین (ابن علامه) نقل کرده بود، بیان کردیم.
نکتهای که در این جلسه میخواهیم از آن بحث کنیم این است که: بنا بر آنچه تابهحال گفتیم، همهی مشتقات صرفی داخل در محل نزاع نیستند. برخی از آنها داخل در محل نزاع هستند برخی هم داخل در محل نزاع نیستند. مشتق اصولی معنایش عام است؛ اما همهی مشتقات صرفی را شامل نمیشود.
یکی از آن مواردی که دربارهاش بحث است که آیا شامل مشتق اصولی میشود یا نمیشود، اسم زمان است. اینجا دو وجه و دو نظریه وجود دارد:
1. اینکه اسم زمان نیز همانند بقیه مشتقات صرفی داخل در محل نزاع است. صاحب کفایه و مشهور از اصولیین قائل به این وجه شدهاند.
2. برخیها نیز قائل به این شدهاند که از مشتقات صرفیه فقط اسم فاعل و حداکثر صفت مشبهه شامل مشتق اصولی میشوند؛ و بقیه داخل در محل نزاع نیستند. محل نزاع هم در اطلاق مشتق، «في ما انقضی عنه التلبس» است؛ چون در سیتلبس گفتیم که قطعاً مجاز است؛ و در متلبس حالیه هم گفتیم که قطعاً حقیقت است؛ پس «انما الخلاف و انما النزاع في ما انقضی عنه التلبس» است؛ یعنی آنجاییکه از تلبس خارج شده است. دیروز بوده و امروز نیست. یکی از بخشهایی که دربارهی آن بحث است اسم زمان است؛ اما اینکه چرا دربارهی اسم زمان اختلاف است، این است که آیا مشتق اصولی شامل زمان میشود یا شامل نمیشود؟ قبلاً گفتیم که مشتق وصفی عنوانی است که بر یک ذات خارج از آن وصف حمل و بار میشود. زيد، ذاتٌ و مشتق، ضاربٌ، وصف ضاربیت قابلیت این را دارد که بر ذات که زید باشد حمل بشود که ذات زید خارج از ضاربیت است؛ اما ضارب وقتیکه حمل میشود اتحاد پیداکرده و یکی میشود. «زيدٌ ضاربٌ»؛ دو تا نداریم که یک زید و یک ضارب باشد، بلکه خود زید، ضارب است؛ بنابراین در مشتق یک ذات داریم و یک تلبس. در مشتق، تلبس جابهجا میشود؛ تلبس میرود و ذات باقی میماند.
زید، دیروز «کان متلبسا بالضرب» بود؛ اما «اليوم غير متلبس بالضرب»، امروز متلبس به ضرب نیست؛ ولی «بقی الذات»؛ ذات که زید باشد مانده است. زید امروز هست؛ اما ضارب نیست. اینجا محل بحث است «هل يمکن ان يقال بأنّه ضارب باعتبار الماضی»؛ آیا میشود بهاعتبار گذشته گفت که زید ضارب است؟
اما در برخی از موارد اگر تلبس نبود ذات هم نیست؛ مثل اسم زمان که وقتی تلبس برود ذات هم میرود. بهعنوانمثال، «مقتل» اسم زمان است. «المقتل يوجَد بالتلبس و ينعدم بانقضاء التلبس»؛ یعنی «بعد الانقضاء لا يوجَد ذات و لا يبقی ذات».
«الذات مع التلبس يجیء و يذهب»؛ ذات با تلبس میآید و میرود؛ اما در «زيدٌ ضاربٌ» اینگونه نیست؛ در «زيدٌ ضاربٌ»، «ضرب» میرود؛ اما «زيد» باقی میماند؛ ولی در مقتل؛ یعنی «زمان القتل»، وقتیکه شمشیر را پس گردنش گذاشته است، این زمان القتل است. شمشیر را که برداشت دیگر قتلی نیست، مقتلی هم نیست؛ لذا اینجا ذاتی بدون تلبس وجود ندارد. تلبس همان زمانی است که ذات هم هست. مقتل وقتی وجود دارد که تلبس به قتل هم وجود داشته باشد؛ اما اگر گذشت، امروز دیگر نمیتوانیم بگوییم که اینجا مقتلی وجود دارد.
پس در مواردی که با انقضاء تلبس «ينعدم الذات»؛ ذات معدوم شود، باید خارج از بحث باشد؛ چراکه بحث ما آنجایی است که ذات میماند و تلبس میرود. بهتعبیری «هل يجوز اطلاق المشتق علی الذات بعد انقضاء التلبس او لا يجوز»؛ بحث اینجاست.
توضیح ذلک؛
یک ذات داریم، و یک تلبس داریم. ذات، زید است، و تلبس ضرب، کتابت، علم و ... است. حال وقتیکه مشتق که عالمٌ، کاتبٌ، ضاربٌ و ... باشد، برود و نباشد، زید هست و میماند. در اینجا بحث میکنیم که فیالحال آیا جایز است به زیدی که «کان متلبسا بالضرب، کان متلبسا بالکتابة، کان متلبسا بالعلم» بگویم: «زيدٌ عالمٌ باعتبار تلبسه بالعلم سابقاً؟» زید بهاعتبار اینکه قبلاً متلبس به علم بوده الآن هم بگوییم که زید عالم است؟
اما اگر موردی پیدا کردیم که وقتی تلبس رفت «بعد انقضاء التلبس لم يبق الذات» ذات هم باقی نماند. ضارب که رفت، زید هم برود؛ مثل مقتل(زمان القتل) که رفت، زید هم رفته و دیگر اینجا وجودی ندارد. در این مورد اصلاً جای بحث نیست و از آن بحثی نمیشود؛ چون چیزی وجود ندارد که بخواهیم بگوییم، او قاتل هست یا قاتل نیست. قاتل برای زمانی است که تلبس به قتل دارد. وقتیکه تلبس به قتل ندارد دیگر نمیتوانیم به او قاتل بگوییم، چون دیگر وجودی ندارد و ذاتی نیست که بخواهیم در خصوص زمان القتل بحث کنیم؛ لذا برخیها اینجا بحث کرده و گفتهاند که اسم زمان باید خارج از محل نزاع باشد. «المشتق الاصولی لا يشمل اسم الزمان» مشتق اصولی اسم زمان را شامل نمیشود، چون اسم زمان یک وجود دارد و یک عدم. «يوجد بالتلبس و ينعدم بانقضاء التلبس» انقضای تلبس که شد میرود؛ بنابراین اسم زمان باید خارج از بحث باشد.
این اشکالی اساسی است که اگر بخواهیم همانند صاحب کفایه و برخی از آقایان بگوییم که مطلقِ مشتقات داخل در بحث و داخل در محل نزاع هستند، اینجا به مشکل برمیخوریم و نمیشود بهآسانی از کنار آن گذشت؛ لذا اصولیون بهدست و پا افتادند تا توجیهی برای آن پیدا کنند. «القائلون بشمول المشتق الاصولی لجميع المشتقات الصرفي، منها اسم الزمان» آنهاییکه قائل به اینمطلب شدهاند، تلاش کردند توجیهی را بیان کنند تا از این مشکل خارج بشوند؛ ازجملهی این افراد مرحوم آخوند است، ایشان قائل به این شدهاند که برای توجیه دربارهی اسم مکان این مشکل قابلحل است؛ چون برخیها گفتهاند که اسم مکان داخل در محل نزاع نیست، بهجهت اینکه اسم مکان میماند؛ چراکه مکان قابل دوام است. همانند مسجد که اسم مکان است؛ «المکان الذی جُعِل مسجداً»؛ مکانی که مسجد قرار داده شد، تا وقتیکه وجود دارد اطلاق مسجد بر آن حقیقت است؛ اما بحث در این است که اگر مسجد خراب شد و فقط زمین آن باقی ماند، «هل يمکن اطلاق المسجد علی هذه الارض التي کانت سابقا مسجدا و کان فيها بناء»؛ آیا میشود بهاعتبار قبل بر آن اطلاق مسجد نمود یا خیر؟
اگر «ما انقضی» حقیقت دارد میشود گفت، و اگر «ما انقضی» را مجاز دانستیم نمیشود گفت. پس دربارهی مکان این مشکل وجود ندارد؛ اما دربارهی زمان این مشکل وجود دارد و از محل نزاع خارج است؛ چراکه وقتی انقضاء صورت گرفت دیگر ذاتی نمیماند تا دربارهی آن بحث کنیم.
بنابراین باید در خصوص اسم زمان اعمی بشویم تا مشتق را در ما انقضی عنه التلبس نیز حقیقت بدانیم.
همانند آنچه که به سالروز شهادت امام حسین× میگوییم، «اليوم، يوم عاشورا»؛ درحالیکه بیش از هزار و چهارصد سال از آن روز گذشته است؛ اما باز هم هر سال دهم محرم که میشود، میگوییم: «یوم العاشورا»؛ امروز روز عاشوراست. زمان قتل امام حسین× روز عاشورای سال 61 هجری قمری بوده؛ ولی باز هم همهساله روز دهم محرم که میشود، میگوییم: «اليوم، يوم العاشورا مقتل الحسين»؛ لکن روز عاشورای این سالها غیر از آن روز دهم ماه محرم سال 61 هجری است؛ آن روز رفت و این روز جدید است؛ یعنی زمان، زمان جدید است. همان زمان نیست، بلکه تغییر پیدا کرده است. اینجا هم همین بحث است که آیا میشود بهروز دهم محرم هرسال گفت «يوم العاشورا»؛ یا نمیشود گفت؟
همچنین مبعث النبی|، مولد امام علی×، مولد امام الرضا× و ... اینها در آن زمان بوده و حالا دیگر آن مناسبت زمانی نیست، از بین رفته است و روز دیگری آمده است.
این نظر صاحب فصول بود.
چون زمان میرود در اینجا دچار مشکل میشویم. نزاع جدیدی است، روز و زمان جدیدی است؛ یعنی ما یک ذات نداریم که متلبس بوده و الآن متلبس نیست، بلکه فقط یک ذات داریم که بههمراه وصف موجود شد و سپس منعدم گردید و حالا چیزی نیست تا محل نزاع باشد.
این یک اشکال اساسی دربارهی اسم زمان در محل نزاع است که یا باید آنرا حل کنیم و یا اینکه باید از این نظریه که مشتق اصولی شامل اسم زمان هم میشود، دست برداریم.
اصولیون برای حل این مشکل بیاناتی ارائه دادهاند؛ ازجمله کسانیکه برای حل این مسئله توجیه آورده مرحوم صاحب کفایه است.
خلاصهی حرف و سخن ایشان این است که چه اشکالی دارد اگر یک مفهوم کلی تنها یک فرد داشت و ما آن مفهوم را در همان معنای کلی وضع کنیم، اگرچه در مصداق یک مصداق بیشتر ندارد.
در آن مفاهیمی که شما بیان کردید مثل مفهوم ضاربٌ، اینجا دو فرد داشت: 1. زيد متلبس بالضرب؛ 2. زيد غير متلبس بالضرب؛ اما بحث میکردیم در اینکه آیا در غیر متلبس هم میشود گفت یا نمیشود گفت؟
مرحوم آخوند میفرماید: برخی از مفاهیم هستند که یک فرد بیشتر ندارند. ایشان مثالی هم میزنند که قابل تأمل است.
ایشان بهلفظ جلاله (الله) مثال میزنند، این لفظ «اسم جامع وضع لواجبالوجود او لمفهوم کلی واجبالوجود» اسم جامعی است که برای کلی ذات واجبالوجود وضعشده است؛ اما در مصداق یکی بیشتر نیست و آنهم ذات باریتعالی است.
اینجا هم مفهوم کلی اسم زمان برای همان کلی وضعشده است؛ ولی فقط یک مصداق دارد و آن مصداق فرد «متلبس باالمبداء» است و دیگر «ما انقضی عنه التلبس» ندارد؛ یعنی دو فرد ندارد، بلکه یک فرد است.
میگوییم: «المقتل بمعنی زمان القتل، مفهوم کلیٌّ له فردٌ واحد»؛ مقتل، مفهوم کلی است که وضع شده برای هر زمان قتلی؛ اما درحقیقت اینجا یک فرد بیشتر ندارد. زمانیکه بعد از این زمان(زمان قتل) میآید، زمانی جدید است؛ همان زمان قتل نیست. لذا میفرماید: یک مصداق دارد. دو فرد ندارد که متلبس باشد یا متلبس نباشد؛ فقط همان یک فرد را دارد. اگر اینطور شد، اینجا میفرماید: دیگر اینجا دیگر این مشکل اساسی باقی نمیماند که نتوانیم بحث کنیم که آیا این را داخل در محل نزاع بدانیم یا نه.
ایشان میفرماید: اگر قائل شویم به اینکه این اسم زمان برای کلی وضع شده است، مفهوم کلی است و فقط یک فرد دارد و در آن یک فرد استعمال میشود؛ اینکه در اینجا آیا قابل دفاع هست یا خیر نیاز به تأمل بیشتری دارد که در مباحث آینده خواهد آمد.