1401/08/14
موضوع: المقدمة/المشتق /اموری که قبل از ورود به مبحث مشتق باید بیان بشود
کلام در امر سیزدهم از امور سیزدهگانهی مقدمه صاحب کفایه بود. در ابتدای مباحث کفایه گفتیم، مرحوم آخوند قبل از اینکه وارد مباحث الفاظ بشود، سیزده امر را در یک مقدمه جایداده و بیان میکند. ما هم بهتبع ایشان همین سیزده امر را در مقدمهی مباحث بیان میکنیم که امروز وارد امر سیزدهم از آن امور میشویم.
امر سیزدهم که آخرین امر از امور سیزدهگانهی مقدمات بحث اصول است، بحث دربارهی مشتق است.
اگرچه برخی از علمای اصول بحث مشتق را در مقدمه جا ندادهاند، بلکه آنرا داخل در خود علم اصول کردهاند و مباحث مشتق را بهعنوان اولین بحث در الفاظ قرار دادهاند؛ یعنی وارد بحث علم اصول که شدهاند، بحث مشتق را بهعنوان اولین بحث از مباحث الالفاظ بیان کردهاند.
بهعنوانمثال، مرحوم مظفر، صاحب کتاب «اصول الفقه» مشتق را داخل در خود علم اصول برده و آنرا بهعنوان مقدمه علم اصول ذکر نکردهاند؛ اما صاحب کفایه آنرا در مقدمه آورده و دیگران هم همین دو شیوه را پیش بردهاند و عمدتاً همانند صاحب کفایه آنرا در مقدمه علم اصول مطرح میکنند.
بحث مشتق از مفصلترین مباحث در علم اصول است که مهم است و تأثیرگذاری هم دارد؛ یعنی علاوه بر ثمرهی علمی ثمرهی عملی هم بر آن بار هست؛ یعنی این بحث مشتق در فقه ثمره عملی هم دارد که به آن خواهیم پرداخت. لذا بحث مهمی است و باید در اینجا آنرا مورد بررسی قرار بدهیم.
لکن قبل از اینکه وارد بحث مشتق بشویم، باید چند نکته را مطرح کنیم تا بتوانیم ورود خوبی بهبحث داشته باشیم. البته نمیتوان به اینها مقدمهی بحث مشتق گفت؛ اما جزئی از مبحث مشتقاند که قبل از پرداختن به اصل موضوع باید بیان بکنیم.
اموری که قبل از ورود به مبحث مشتق باید بیان بشود
در اینجا باید به چند بخش از مباحث مشتق پرداخت که بعضی از آنها مقدمهی بحث مشتق هستند.
1. ما المراد من المشتق؟
2. ما الفرق بين المشتق النحوي و المشتق الاصولي؟
3. ما هو محل النزاع في البحث حول المشتق؟
4. بيان ما هو داخل في محل النزاع و ما هو خارج؟
و ...
اینها مباحثی است که قبل از ورود به مبحث مشتق باید مطرح بشود تا موضوع مشتق مقداری روشن شود و بتوان بر آن تمرکز نمود.
اولین مطلبی که باید بیان کنیم این است که مقصود از مشتق چیست؟
در مقام پاسخ اینچنین میگوییم: مشتق در علم اصول که مورد بحث واقع میشود غیر از بحث مشتق در نحو و صرف است و مشتقی که اینجا بیان میکنیم تنها از جهت نام و اسم با هم مشترک هستند و در اینجا اصطلاحی جدید و نو میباشد.
برای روشن شدن مراد از مشتق در این بحث اینگونه وارد میشویم:
مشتق در لغت:
ابتدا باید ببینیم که مشتق ازنظر لغت به چه چیزی گفته میشود. بعد ببینیم آنرا در اصطلاح اصول معنا کنیم.
کلمه اشتقاق از باب افتعال است و مصدر اصلی آن در ثلاثی مجرد «شقّ» است، به باب انفعال که میرود انشقاق میشود.
این واژه در لغت به جزئی و پارهای از یک بدنه و یا چیزی میگویند که از چیز دیگر گرفته شده باشد.
در عرف هم مثال میزند به اینکه، مثلاً ماست از شیر گرفته شده؛ یعنی مشتق شده است.
پس معنای لغوی مشتق معلوم است.
در برخی منابع مشتق لغوی را اینگونه تعریف کردهاند:
«يطلق لغة على مطلق أخذ شيء من شيء واقتطاع فرع من أصل يقال: - اشتق النهر من الوادي - إذا أُخذ شيء منه، فالمشتق هو شق الشيء المأخوذ منه»[1] .
مشتق، اطلاق میشود ازنظر لغت بر مطلق اخذ یک چیز از چیز دیگر [مثلاً اگر شما از یک شاخه درختی گرفتی و به او پیوند زدی، آنکه پیوند زدی مشتق از آن درخت است.] و اخذ فرع از اصل؛ به این کار مشتق میگویند. مثل اینکه میگویند: «اشتقّ النهر من الوادی»؛ نهر رود کوچکی است که از وادی بزرگ گرفته شده است، این همان مشتق است؛ بنابراین «فالمشتق هو شق الشيء المأخوذ منه»؛ مشتق، شق و گرفتن شیئی است که از او اخذ شده است.
مشتق در اصطلاح:
مشتق در اصطلاح بر دو قسم است: 1- مشتق در اصطلاح ادب و بلاغت 2- مشتق در اصطلاح اصولیین
مشتق در اصطلاح ادب و بلاغت همان صِیَغ صرفیه است. مشتقات؛ یعنی صیغههایی که صرف شده و از مصدر واحدی گرفته شدهاند و با تصرفاتی شکلهای گوناگونی بهخود گرفتهاند.
بهعنوانمثال، از ریشه «ضَرْبْ»: «ضرَبَ يَضرِبُ ضاربٌ، مضروب، اضرب، ليضرب، لايضربْ، هل يَضرب و ...» همه اینها متصرف میشود. دوباره خود ضرب میآید، «ضَرَبَ، ضَرَبا، ضَرَبوا، ضَرَبَتْ، ضَرَبَتا، ضَرَبْنَ و ...» همان نه وجه و 14 وجهی که در امثله و شرح امثله میخواندیم. پس همهی اینها از یک لفظ گرفته میشود، و به تصرفات گوناگون در آن، بهالفاظ گوناگون انجام میشود. یا از مادهی «عِلْم» که «علم يعلم و اعلم و ...»؛ ماضی، مضارع، امر، اسم فاعل، اسم مفعول، اسم زمان، اسم مکان و ... مشتق میشود. هر کدام از اینها فعل ماضی، مضارع، امر، اسم فاعل، اسم مفعول، اسم زمان، اسم مکان همه اینها از یک ماده هستند. همهی اینها اصطلاح ادبی است که به این الفاظ گفته میشود، چون تصرف در آن صورت میگیرد.
و اما مشتق اصولی که بحث اصلی ماست، در اصطلاح اصول عبارت است از: لفظی که مرکب از ذات و مبدأ است[2] .
و در این اصطلاح مشتق، حداقل چهار شرط را باید در ذات و مبدأ رعایت کنیم:
1. صفتی که در مشتق دربارهاش بحث میکنیم صفت عارضی است نه صفت ذاتی. با این قید، مشتقی که وصفش ذاتی باشد از دائره ی بحث خارج میشود؛ چراکه مبدأ که صفت است باید قابل جریان و تسری باشد. نباید ثابت باشد؛ یعنی همانند ممکن، واجب و ممتنع که امکان و امتناع و وجوب که صفات ذاتی هستند نباید باشد. در آنگونه از مشتق، بحث مشتق جا ندارد. چون صفت جریان و تسری ندارد و ثابت است.
2. شرط دوم این است، وصفی که دربارهی مشتق است -بهخلاف جامد که یک وضع دارد- باید دو وضع داشته باشد. در مشتق گفتیم که یک ذات و یک وصف است. بهعنوانمثال، در واژهی ضارب؛ یک وضع ماده دارد که «ضَرب» باشد و یک وضع هیئت دارد که «ضارب» باشد. یا در لفظ عالم؛ دو وضع است، یک وضع برای ماده؛ یعنی علم و یک وضع هم برای هیئت؛ یعنی عالم. برخلاف جامد که یک وضع دارد؛ مثل شجر، مثل حجر و مدر. اینها ماده و هیئتشان فقط یک وضع دارد. پس شرط دوم این است که مشتق باید دو وضع داشته باشد.
3. شرط سوم این است که مشتق باید قابل حمل بر ذات باشد و بشود این صفت را بر دیگری حمل نمود؛ اگر قابل حمل نباشد مشتق نیست، جامد خواهد بود، چراکه این جامد است که قابل حمل نیست. با این قید مصادر خارج میشود، چون قابل حمل نیستند. شما نمیتوانید بگویید: «زیدٌ عدل» یا «زیدٌ علمٌ» البته این اشکال بهذهنتان میآید که چرا در آنجا میگوییم «زید عدل»؟ در جواب میگوییم: اگرچه استعمال میشود؛ اما این استعمال طبق قاعده و ضابطه نیست، بلکه از باب مبالغه است بهخاطر آن خصوصیتی که در مبالغه هست. لذا «عدل» مشتق اصولی نیست؛ «عادل» مشتق اصولی است.
4. چهارمین شرط در مشتق اصولی این است که اختصاص بهزمان ندارد، همانند اسم فاعل؛ در «زید کاتب» قابلیت و شأنیت کتابت هست؛ لکن اختصاص بهزمان ندارد، این مشتق اصولی میشود؛ اما آنکه اختصاص بهزمان داشته باشد از بحث مشتق خارج میشود؛ بنابراین فعل ماضی و فعل مضارع که اختصاص بهزمان دارند، مشتق اصولی نیستند، چون اختصاص بهزمان دارند. فعل ماضی برای زمان گذشته است و فعل مضارع برای زمان حال و آینده است. اینها خارج از مشتق اصولیاند.
پس بنابراین این چهار شرط و خصوصیت باید باشد تا مشتق، مشتق اصولی بشود.