1401/03/17
موضوع: المقدمة /الصحيح و الأعم /ادلهی اعمیها (بیان دلیل چهارم و اشکالات بر آن)
کلام در امر دهم از امور سیزدهگانهای بود که مرحوم آخوند در مقدمهی کفایه بیان کرده است. بحث در امر درباره صحیح و اعم بود که آیا الفاظ شرعیه مثل صلاة «هل وضعت للصحيح منها فقط او للاعم من الصحيح والفاسد؟»
مقدماتی را دراینباره ذکر کردیم و از آن گذشتیم؛ به اصل بحث وارد شدیم و ادلهای را بیان کردیم. ابتدا به بیان ادلهی صحیحیها در این باب پرداختیم و آنها را بیان کردیم و از آن گذشتیم.
بحث در بیان ادلهی اعمیها بود؛ دربارهی ادلهی اعمیها نیز تابهحال به سه دلیل پرداختیم و مناقشات و اشکالات آن را نیز بیان نمودیم و اینجا به دلیل چهارم آنان میپردازیم.
اما الدليل الرابع: الإستدلال بالاروايات
اعمیها در دلیل چهارم بر وضع الفاظ عبادات برای اعم از صحیح و فاسد، به دو طایفه از روایت استدلال کردهاند.
اعمیها در اینجا به صحیحیها میگویند: شما که میگویید: «لفظة الصلاة وضعت للصحيحة منها» لفظ «صلاة» برای صحیح وضع شده است؛ اما اینجا روایاتی وجود دارد که لفظة الصلاة از ناحیهی شارع در صلاة الفاسده هم بهکاررفته و کاربرد پیدا کرده است.
طایفهی نخست:
روایتی است كه در «غوالي اللئالي» از پیامبر| نقلشده که حضرت خطاب به خانمي که در حال حيض است، میفرماید: «دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ أَقْرَائِكِ»[1] ؛ هنگام حیض، نماز را رها کن.
این روایت اگرچه مرسل است؛ اما از جهت متن مشهور و معروف است و فقها نیز به آن عمل کردهاند، چراکه در بحث ترک الصلاة از ناحیهی خانم حائض به همین روایت استناد کرده و به آن عمل کردهاند.
بسيار واضح است كه مقصود از صلاة در اینجا صلاة فاسده است، چراکه خواندن صلاة صحیحه مقدور مکلف نیست و خارج از قدرت اوست؛ بنابراین مقصود از صلاة در ايام الحيض، صلاة فاسده است.
طایفهی دوم:
طایفهی دومی كه روایات آن مورد استدلال واقع شده، رواياتی در کتاب كافي است كه معروف به روايات ولايت میباشد و از آن به صحيحه فضيل نیز تعبير میکنند كه نماز را بر نماز بي ولايت اطلاق كرده است.
دراینباره چند روایت را ذکر میکنیم که در اين باب تكرار شده و بهحدی رسيده كه اگر متواتر نباشد، لااقل مستفيض است؛ و آن روایت عبارتاند از:
روایت اول:
در این روایت، موضوع اهمیت و برتری ولایت را معرفی میکند.
روایت اینگونه دارد:
عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلَاةِ، وَالزَّكَاةِ، وَالصَّوْمِ، وَالْحَجِّ، وَالْوَلَايَةِ، وَلَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَتَرَكُوا هَذِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ»[2] .
میفرماید: بناي اسلام بر پنج چيز است: صلاة و زكات و صوم و حج و ولايت؛ و به هیچیک از آن پنجتا آنگونه كه به ولايت تأکید شده، تأکید نشده است و لكن «نَاس»؛ (منظور عامه است، چراکه اگر غیر از این باشد نیاز به قرینه دارد) چهار تاي اولي را گرفتند [و حتی به مستحبات آن را اهمیت میدهند، حتی بیشتر از واجبات]؛ اما ولایت را ترک کردند.
مستدل در اینجا میخواهد بگوید که آن مردمي كه آن چهار تا را گرفتهاند؛ يعني صلاة بدون ولايت را اخذ کردند، لفظ صلاة را در اینجا در نماز بدون ولايت استعمال کرده است و به آن اطلاق میشود، درحالیکه میدانیم طبق همين نص، صلاة بدون ولايت فاسد و ناقص است، چراکه ولایت در اینجا شرط صحت آن چهار تار دیگر است. پس آن چهار تا بدون ولایت فاسد هستند.
بنابراین الفاظ شرعیه در اینجا، نهفقط صلاة که حتی زکات و حج و صوم را در مفاهیم فاسده استعمال کرده است؛ یعنی صلاة فاسد، صوم فاسد، حج فاسد و زکات فاسد. اینها در معنای فاسد آن استعمال شده است.
روایت دوم:
در یکی دیگر از این روایات اینگونه آمده است:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلَاةِ، وَالزَّكَاةِ، وَالصَّوْمِ، وَالْحَجِّ، وَالْوَلَايَةِ، وَلَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»[3] .
میفرماید: بناي اسلام بر پنج چيز است: صلاة و زكات و صوم و حج و ولايت؛ و برای هیچکدام از آن پنجتا بهاندازهی ولايت تأکید نشده است.
روایت سوم:
این روایت که طولانیتر است، موضوع باطل بودن نماز بدون ولایت را توضیح میدهد.
روایت اینگونه دارد:
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ: عَلَى الصَّلَاةِ، وَالزَّكَاةِ، وَالْحَجِّ، وَالصَّوْمِ، وَالْوَلَايَةِ. قَالَ زُرَارَةُ: فَقُلْتُ: وَأَيُ شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ؟ فَقَالَ×: الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ، لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَالْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ.
قُلْتُ: ثُمَّ الَّذِي يَلِي ذَلِكَ فِي الْفَضْلِ؟ فَقَالَ: الصَّلَاةُ، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَالَ: الصَّلَاةُ عَمُودُ دِينِكُمْ. ...
أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَصَامَ نَهَارَهُ وَتَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَحَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَلَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَيَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَلَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ ...»[4] .
امام× فرمود: اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكاة، حج، روزه و ولايت.
زراره گويد: به امام× عرض كردم: کدامیک از اینها برتر است؟ حضرت فرمود: ولايت برتر است، زيرا ولايت كليد آنهاست و شخص والى دليل و راهنماى آنهاست (ائمه^ راهنماى نماز و زكاة و حج و روزه میباشند و اين اعمال بدون راهنمایی آنها درست نيست).
عرض كردم: سپس کدامیک برترى دارد؟ فرمود: نماز، رسول خدا| فرموده: نماز ستون دين شماست ...
اگر مسلمانى تمام شبها شبزندهداری کند و تمام روزها روزهدارى نماید و تنها به پرداخت وجوه شرعیّه واجب اکتفا نکند، بلکه تمام اموال و سرمایهاش را در راه خدا صدقه بدهد، و در تمام طول عمرش هر ساله به حج برود، ولى اهل ولایت نباشد و «ولىُّ الله» را نشناسد تا ولایتش را به گردن نهد، و اعمالش را طبق دستور او انجام دهد، چنین مسلمانى هرگز انتظار ثواب و پاداش الهى را نداشته باشد.
مستدل در این طایفه از روایات اینگونه استناد میکند که صلاة، حج، صیام و زکات بدون ولایت را فاسد شمردهاند، چراکه شرط قبولی آنها ولایت است؛ اما بر صلاة، حج، صیام و زکات بدون ولایت هم آنها را استعمال کردهاند و گفتهاند که «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ» که «فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ»؛ چهار تا را استعمال کردهاند. پس مقصود از نماز در اینجا نماز فاسد است. مقصود حج فاسد است؛ بنابراین سخن آقایان اعمیها به کرسی مینشیند.
خلاصه اینکه، بنا بر نظر مستدل، از این روایات وضع الفاظ شرعیه را برای اعم از صحیح و فاسد استفاده کردهاند.
مناقشه در دلیل چهارم:
استدلال فوق از چند جهت قابل ایراد و اشکال است.
اشکال اول: اشکال مشترک است؛ یعنی هم در استدلال به روایت اول (دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ أَقْرَائِكِ) و هم در استدلال به روایت دوم (حدیث ولایت) اشکال به یکگونه اشکال شده است.
و آن اشکال این است که لو سلّمنا حرف شما درست که واژهی صلاة در فاسد آن استعمال شده باشد. «ما الدليل علی ان هذا الاستعمال، استعمالٌ حقيقي؟»؛ دلیل بر اینکه استعمال در اینجا استعمالِ حقیقی است، چیست؟ چراکه «الاستعمال اعمٌ من الحقيقة و المجاز»؛ استعمال اعم از حقیقت و مجاز است؛ و هر جا که با قرینه استعمال شده باشد استعمال حقیقی نیست، بلکه استعمال مجازی است، زیرا در خود روایت ولایت، قرینه وجود دارد که مقصود از نماز در اینجا صلاة صحیحه است، چراکه در صدر روایت فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ ...»، و واضح است که بنیاد اسلام بر نماز صحیح است نه نماز فاسد.
اما اشکال اختصاصی هر روایت این است که:
اولاً: نسبت به حدیث اول باید بگوییم که (دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ أَقْرَائِكِ) یک امر ارشادی است نه امر مولوی، چراکه انجام صلاة صحیحه مقدور حائض نیست؛ و در اینجا ارشاد بهوجود مانع است که حیض باشد؛ یعنی حیض مانعی است که با وجود آن نماز صحیح تحقق نمییابد. گویا میخواهد بگوید که نماز نخوانید، چونکه قادر نیستید و مانع وجود دارد؛ و اگر نماز خواندید کار حرامی مرتکب شدهاید.
لذا اگر ما بخواهیم در اینجا به این روایت استدلال کنیم، ابتدا باید ثابت کنیم که این امر، امری مولوی است تا بگوییم که در فاسد استعمال شده است.
پس حدیث اول از قابلیت استدلال برای اعمیها افتاد.
ثانیاً: دربارهی حدیث ولایت نیز باید گفت که «فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَتَرَكُوا ...»؛ شما به قرینهی ذیل روایت «فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ ...» گفتید که مقصود از این صلاة و ... حتماً صلاة و ... فاسد است، چراکه «النَّاس» (سنیها) نماز که میخوانند «علی عقيدتهم هذه الاعمال الصحيحة». بنا بر عقیدهی خودشان این اعمال صحیح است؛ یعنی «فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ، علی انهم يعتقدون بصحّتها». بنا بر عقیده خودشان، نه بنا بر واقعیت؛ یعنی مقصود از این صلاة بنا بر عقیدهی «النَّاس» (سنیها) صلاة صحیح و درست است. پس امام دارد بنا بر عقیدهی آنها اینگونه میگوید؛ یعنی نه اینکه در فاسد استعمال شده است، بلکه در صحیح استعمال شده؛ اما بنا بر عقیده خودشان؛ یعنی این روایت میتواند دلیل بر استدلال صحیحیها باشد نه اعمیها.
پس در فاسد به کار نرفته است، چراکه نمیخواهد بگوید آنها نماز فاسد را گرفتهاند، بلکه میگوید آنها بر عقیده خودشان این نماز صحیح را اخذ نموده و ولایت را رها کردهاند؛ درحالیکه ولایت شرط است و آن صلاة و اعمال ارزشی نخواهد داشت.
ثالثاً: اصلاً در حدیث ولایت سخن از مقام قبول است نه مقام صحت؛ یعنی همین نماز صحیح به جهت اینکه دارای شرط ولایت نیست -که آن هم شرط باطنی است نه ظاهری- پس نماز صحیح، قبول نمیشود، بلکه مردود میگردد، چراکه شرط ولایت را نیاورده است. پس مقام در اینجا مقام القبول است نه مقام صحت.
بنابراین این دلیل هم دلالت بر صحیح میکند نه اعم از صحیح و فاسد.
پس این دلیل هم از قابلیت استدلال افتاد و نمیشود به آن استدلال نمود.
و تأیید بر این مطلب نیز این است که اگر کسی مستبصر بشود و به راه ولایت بیاید لازم نیست اعمال عبادیاش را قضا نماید، چراکه اعمالش صحیح بوده؛ لکن تا آن روز که مستبصر شده، شرط قبولی را نداشته است؛ ولی حالا که مستبصر شده شرط قبولی را دارد.
البته دربارهی زکات گفتهاند که باید قضا کند، چراکه به مستحقش نرسانده او در مورد درستش استفاده نشده است.
در برخی از روایات هم این نکته واردشده که باید که اعاده کند[5] .
تابهحال سه اشکال به این دو طایفه از روایات کردیم.
درهرصورت، این دلیل از قابلیت استدلال افتاد و نمیتواند قابلیت استدلال داشته باشد.
در اینجا اعمیها دلیلی دیگر درباره نذر نیز بیان کردهاند. البته همانگونه که در ابتدای بحث ادلهی اعمیها بیان کردیم کردم، برخی از بزرگانی همچون شیخ انصاری دوازده دلیل برای اعمیها ذکر کرده است؛ ولی ما به همین مقدار اکتفا میکنیم.
بنابراین ادلهی اعمیها از استدلال افتاد و «الحق مع الصحيحيين» حق با صحیحیها است.