1400/12/07
موضوع: المقدمة/الوضع /الأمر العاشر: الصحيح والأعم (بیان مطالبی پیرامون امام کاظم علیهالسلام به مناسبت شهادت آن حضرت)
به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر‘ مطالبی را دربارهی این امام بزرگوار بیان میکنیم
در ابتدا روایتی را از امام کاظم× محضر عزیزان تقدیم میکنیم.
اصل این روایت در تفسیر منسوب به امام عسکری× اینگونه آمدهاست[1] :
فِي تفسير الامام العسکري× قَالَ: وَقَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ×: «مَنْ أَعَانَ مُحِبّاً لَنَا عَلَى عَدُوٍّ لَنَا، فَقَوَّاهُ وَشَجَّعَهُ، حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ الدَّالُّ عَلَى فَضْلِنَا بِأَحْسَنِ صُورَتِهِ، وَيَخْرُجَ الْبَاطِلُ الَّذِي يَرُومُ بِهِ أَعْدَاؤُنَا دَفْعَ حَقِّنَا فِي أَقْبَحِ صُورَةٍ، حَتَّى يَتَنَبَّهَ الْغَافِلُونَ، وَيَسْتَبْصِرَ الْمُتَعَلِّمُونَ وَيَزْدَادَ فِي بَصَائِرِهِمُ الْعَامِلُونَ بَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي أَعْلَى مَنَازِلِ الْجِنَانِ، وَيَقُولُ:
يَا عَبْدِيَ الْكَاسِرَ لِأَعْدَائِي النَّاصِرَ لِأَوْلِيَائِي، الْمُصَرِّحَ بِتَفْضِيلِ مُحَمَّد خَيْرِ أَنْبِيَائِي وَبِتَشْرِيفِ عَلِيٍّ أَفْضَلِ أَوْلِيَائِي، وَتُنَاوِي إِلَى مَنْ نَاوَاهُمَا، وَتُسَمِّى بِأَسْمَائِهِمَا وَأَسْمَاءِ خُلَفَائِهِمَا، وَتُلَقِّبُ بِأَلْقَابِهِمَا، فَيَقُولُ ذَلِكَ، وَيُبَلِّغُ اللَّهُ جَمِيعَ أَهْلِ الْعَرَصَاتِ.
فَلَا يَبْقَى مَلِكٌ وَلَا جَبَّارٌ وَلَا شَيْطَانٌ- إِلَّا صَلَّى عَلَى هَذَا الْكَاسِرِ لِأَعْدَاءِ مُحَمَّد| وَلَعَنَ الَّذِينَ كَانُوا يُنَاصِبُونَهُ فِي الدُّنْيَا- مِنَ النَّوَاصِبِ لِمُحَمَّدٍ وَعَلِي‘»[2] .
ترجمه:
کسیکه به دوست ما در مقابل دشمن كمك كند و او را تقويت كرده و تحريك كند تا حقی را كه دلالت بر فضيلت ما دارد به بهترين شكل معلوم كند و باطلی را معلوم كند كه دشمنان ما آن را میخواهند، و حق ما را در بدترين شكل نفی میكنند، تا اینکه غافلان را آگاه سازد و علم آموزان بينا شوند و بر بينش عالمان افزوده گردد، در روز قيامت، خداوند او را در والاترين منازل بهشت برمیانگیزد و به او میفرمايد: «ای بنده من! كه شکنندهی دشمنانم و ياور دوستانم بودی، به فضيلت محمد| كه برترين پيامبرانم میباشد و به شرافت علی× كه با فضیلتترین دوستانم میباشد، تصريح كردي! [بندهای كه] دشمنی میكند با کسیکه با آنان دشمنی كند و به نام آنها و نام جانشينان آنها ناميده میشود و به لقبهای آنان لقب میگيرد. پس اين جمله را خداوند میگويد و به همهی اهل عرصات میرساند، پس هيچ كافر و ظالم و شيطانی باقی نمیماند، مگر آنكه به اين فرد شکنندهی دشمنان محمد| درود میفرستد و کسانیکه به پيامبر| در دنيا دشنام میدادند - از دشنام دهندگان به پيامبر و علی‘- لعن میكند».
توضیح روایت:
امام موسی بن جعفر‘ فرمودند: «مَنْ أَعَانَ[3] مُحِبّاً لَنَا عَلَى عَدُوٍّ لَنَا»؛ هر کس که محبی از محبان ما را بر علیه دشمنی از دشمنان ما إعانه و یاری کند، «فِي کُلِّ مَکَانٍ»؛ در هر نقطهای و در هر کجای عالم هستی که باشد. «مُحِبّاً لَنَا»؛ فقط او ما را دوست بدارد و دوستدار ما باشد، در مقابلش هم دشمن است؛ یعنی جبههی محبان در مقابل جبههی دشمنان؛ این دو در مقابل هم هستند. کاری کنیم که دوست اهلبیت در مقابل دشمن اهلبیت تقویت شود. از واژهی إعانه، اعانهی به غیر تبادر به ذهن میکند.
«مُحِبّاً لَنَا»؛ در این روایت مطلق است و مقید به چیزی نشدهاست؛ مثلاً، نگفته: «مُحِبّاً لَنَا مِن شِيعَتِنا مِنَ المُسلِمِين»؛ مطلق است؛ فرموده: فقط محب ما باشد و ما را دوست داشته باشد.
سؤال: اینکه ما را دوست بدارد آیا بهمعنای این است که شیعه باشد؟
میگوییم: نه، «مُحِبّاً لَنَا»؛ یعنی فقط محب ما باشد. ممکن است کسی قائل به امامت امام× نباشد؛ اما امام× را دوست داشته باشد. مقصود از «مُحِبّاً لَنَا»؛ مکتب اهلالبیت و شیعه هم نیست که دوستدار اهلبیت باید مکتب اهلبیت را دوست بدارد، بلکه بهطور مطلق فرمود: از یکجهت ما را دوست بدارد؛ یا ولایت ما را یا خود ما را یا لااقل فکر ما را دوست بدارد، مطلق است و شامل همه میشود.
اهلالبیت 3 مدرسه دارند: 1- مدرسة الولايّة؛ 2- مدرسة الحُبّ؛ 3- مدرسة الفِکر
شکی در این نیست که «مدرسة الولايّة هِيَ مِن أعظَم وَأشرَفُ المَدَارِس»؛ است، شکی در این نیست؛ اما بعضیها در مدرسهی ولایت نیستند، بلکه در مدرسهی محبت اهلالبیت^ هستند. اهلسنت ـ غیر از نواصب و عدّهای که با اهلبیت^ دشمنی دارند، بقیه ـ در مدرسهی محبت اهلالبیت^ قرار دارند، اگرچه خودشان به جهاتی اقرار به این مطلب نکند؛ لکن در این گروه قرار میگیرند. یا اینکه در مدرسهی فکر اهلالبیت قرار دارند و دوستدار فکر اهلبیت هستند؛ یعنی فکر اهلالبیت^ را دوست دارند. بهعنوانمثال، در کشور هند، جناب «گاندی» خود امام حسین× و ولایت ایشان را دوست ندارد؛ لکن فکر امام حسین× را دوست دارد. در مدرسهی فکری امام حسین× بوده و میگوید: سیره و فکر امام حسین× الگوی من در مقاومت در برابر دشمن است.
پس امام کاظم× فرمود: «مَنْ أَعَانَ مُحِبّاً لَنَا عَلَى عَدُوٍّ لَنَا»؛ مکان آنهم مطلق است؛ یعنی در هر کجای عالم هستی که باشد، در هر شهر و کشوری که باشد، در غزه باشد، در لبنان باشد، در یمن، در بحرین، در عراق، در سوریه، در نیجریه، در آفریقا، در آمریکا و ... «فِي کُلِّ مَکَانٍ مَنْ أَعَانَ مُحِبّاً لَنَا عَلَى عَدُوٍّ لَنَا».
سؤال: إعانه مباشری است یا غیر مباشری هم هست؟ یعنی آیا فقط بهصورت مستقیم باید او را کمک و إعانه کرد، یا غیرمستقیم هم میشود او را کمک کرد؟
میگوییم: خیر، گاهی غیرمستقیم هم إعانه هست، حتماً لازم نیست که دست او را بگیریم.
إعانه شامل چند نوع میشود:
1. اعانهی فکری؛
بهعنوانمثال، کتابی در دفاع از مردم مظلوم فلسطین مینویسد، یا در دفاع از محور مقاومت کتابی مینویسد، این کار اعانهی فکری است و با این کار جایگاه فکری مقاومت را تقویت میکند. یا کتابی دربارهی شیعیان در نیجریه و آفریقا مینویسد، یا دربارهی محبان و دوستداران اهلبیت[4] در منطقهای از دنیا کتاب مینویسد. این کار خود، اعانهی فکری و علمی است.
2. اعانهی مالی و اقتصادی
بهعنوانمثال، برای کمک به مردم مظلوم فلسطین، شیعیان مظلوم و مردم مسلمانان سراسر عالم هستی کمک جمع میکنند و به آنها کمک میشود، این کار اعانهی اقتصادی است.
3. اعانهی نظامی؛
موضعگیریهای نظامی، همانند ورود در سوریه، ورود در لبنان، ورود در فلسطین و در جاهای گوناگون دیگر، اعانهی عسکریه است. کمک به کشور یمن در مقابل تجاوز آلسعود مصداق این کلام امام× «مَنْ أَعَانَ مُحِبّاً لَنَا عَلَى عَدُوٍّ لَنَا»؛ است. شکی در این نیست که آلسعود دشمن اهلبیت^ و شیعیان آنها میباشند.
4. اعانهی فرهنگی
در برنامههای فرهنگی کمک کند که مصادیق متعددی میتواند داشته باشد.
5. اعانهی سیاسی و موضعگیریهای سیاسی
مثلاً راهپیمایی در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و غزه و ... این کار در حقیقت موضعگیری نسبت به دفاع از آنان و اعلام حمایت از محبّین اهلالبیت است.
یا مثلاً جنایتی در فلان منطقه از عالم هستی رخ میدهد، راهپیمایی انجام میشود و از این عمل اعلام انزجار میشود، این عمل، خود دفاع از محبّین اهلالبیت^ است.
موضعگیری سیاسی، مثل اینکه مقامات سیاسی کشوری اعلام موضع میکنند، این خود نوعی «مَنْ أَعَانَ مُحِبّاً لَنَا عَلَى عَدُوٍّ لَنَا»؛ است.
امام کاظم× در ادامه میفرماید: این إعانه باید نتیجه هم بدهد؛ یعنی باید إعانه همراه با فکر باشد.
ثمره و نتیجهی إعانه این است که «فَقَوَّاهُ وَشَجَّعَهُ»؛ محب را کمک کند تا تقویت و تشجیع (شجاع) بشود، تا جاییکه «حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ الدَّالُّ عَلَى فَضْلِنَا بِأَحْسَنِ صُورَتِهِ»؛ حقی را كه دلالت بر فضيلت ما میکند به بهترين شكل ممکن معلوم كند (یعنی حق در بهترین صورت و بهترین موقعیت خودش ظاهر بشود).
نیروهایی را کمک کند تا در مقابل دشمن بایستند، آنها را تقویت کنند، برای مقابله با دشمن خدا و اهلالبیت^ به آنها شجاعت ببخشند. بهعنوانمثال، حزبالله لبنان که با اعانهی جوانان لبنان شروع شد، آنها را تقویت و تشجیع کردند بهگونهای که امروزه تبدیل به حزبالله لبنان شدند. این حزب و گروه، ابتدا از شیعیان بودند؛ ولی در حال حاضر اختصاص به شیعهی تنها ندارد، بلکه مسیحیان و اهلسنت هم در این گروه وجود دارند، اگرچه مرکزیت آن با شیعه هست.
ثمره دیگرش این است که «وَيَخْرُجَ الْبَاطِلُ الَّذِي يَرُومُ بِهِ أَعْدَاؤُنَا دَفْعَ حَقِّنَا فِي أَقْبَحِ صُورَةٍ»؛ و باطلی را معلوم كند كه دشمنان ما آن را میخواهند، و حق ما را در بدترين شكل نفی کرده و غصب میكنند، (إعانه کند تا آنها در قبیحترین صورت رسوا شوند و از بین بروند).
ثمرهی دیگرش این است که «حَتَّى يَتَنَبَّهَ الْغَافِلُونَ»؛ انسانهایی که اهل غفلت هستند و نمیدانند، بیدار شده و متنبه بشوند.
ثمره بعدی آن این است که «وَيَسْتَبْصِرَ الْمُتَعَلِّمُونَ»؛ آنهایی که میخواهد بدانند (علم آموزان) بينا شوند.
بعضیها غافل هستند و خودشان را به غفلت زدهاند؛ اما برخیها هم میخواهند بدانند، لذا برایشان جای سؤال است، میخواهند بدانند و مستبصر بشوند.
ثمرهی دیگرش این است که «وَيَزْدَادَ فِي بَصَائِرِهِمُ الْعَامِلُونَ»؛ بر بينش عالمان افزوده گردد؛ یعنی آنهایی که عالم بوده و جزء نخبگان و از خواص جامعه هستند، آنها هم بر بصیرتشان افزوده شود.
کسیکه این کارها را انجام بدهد؛ یعنی کسیکه إعانه کند و به این نتیجه برسد، این انسان، این گروه و حزب و این کشوری که این کار را انجام دادهاست «بَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي أَعْلَى مَنَازِلِ الْجِنَانِ»؛ خداوند در روز قیامت او را در برترین منزلهای بهشت مبعوث میکند.
و به او اینگونه خطاب میکند، میفرماید: «يَا عَبْدِيَ! الْكَاسِرَ لِأَعْدَائِي»؛ ای بنده من! كه شکنندهی (هیمنهی) دشمنانم و ياور دوستانم بودی.
مرحوم امام+ با یک جمله که فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»[5] ؛ هیمنهی دشمن اسلام (آمریکا) و اهلبیت شکسته شد.
در ادامه حضرت میفرماید: «النَّاصِرَ لِأَوْلِيَائِي»؛ اولیا مرا کمک کردید ...
جا دارد که در مورد این روایت مفصل بحث بشود تا بتوانیم مصادیق آن را در جامعه امروزی مشخص کنیم ولی به همین مقدار بسنده میکنیم.
چند نکته مهم درباره امام کاظم× وجود دارد که به برخی از آنها در ذیل اشاره میکنیم:
1. سختی دوران امامت امام کاظم×
شک نکنیم که دوران امامت امام کاظم× یکی از سختترین دوران امامت اهلبیت^ بودهاست.
2. شدیدتر بودن وضعیت دوره عباسیها بر دوره امویها و عدم امکان مقایسه آن دو با هم
گاهی از اوقات تصور میشود که دوران عباسیها بهتر از دوران امویها بودهاست و حال آنکه اینگونه نبودهاست، بلکه بنی العباس بهمراتب بدتر از بنیامیه بودهاند.
سید محسن امین& در کتاب خود به نام «الشيعة في مسارهم التاريخي»[6] اینگونه میفرماید:
«فكان العباسيّون أكثر تشددا على العلويّين واضطهادا وظلما لهم ولشيعتهم من الأمويين، وكانت دولتهم عليهم أدهى وأمرّ، كما قال الشاعر:
وقال الأمير أبو فراس الحارث الحمداني:
وقال الشريف الرضي (رضي اللّه عنه):
ایشان میفرماید: عباسیها شدیدتر و سختگیرتر بر علویها بودند، ظلمشان بر اهلبیت و بر شیعیان بیشتر از امویان بود.
همانگونه که شاعر اینگونه میگوید: به خدا سوگند! امیه که کنایه از بنیامیه است، دربارهی شیعیان آنچه که انجام میدادند، یکدهم آن چیزی است که بنی العباس انجام دادهاند.
[یعنی عاشورا با آن عظمتش، یکدهم کارهای بن العباس نبودهاست]
... سید رضی هم در شعری اینگونه میفرماید: آن کاری که اولین کردند ـ که اشاره به بنیامیه دارد ـ اگرچه بزرگ بود، اما بیش از آن کاری که آخرینها کردند ـ که اشاره به عباسیها دارد ـ نبودهاست که اشاره بهسختی گیری عباسیها دارد.
شیخ طوسی& و بیان سختی دوران عباسیان
وقال الشيخ الطوسي& الذي كان يعيش في عصر ازدهار الخلافة العباسية، وهو يصف حال الشيعة:
«لم تلق فرقة ولا بُلي أهل مذهب بما بُليت به الشيعة، حتّى إنّا لانكاد نعرف زماناً تقدّم سلمت فيه الشيعة من الخوف و لزوم التقية، ولا حالًا عريت فيه من قصد السلطان وعصبيته وميله وانحرافه»[7] .
شیخ طوسی که خودش در اوج ظلم عباسیها میزیسته و خسارات دیده است[8] در کتاب «تلخیص الشافی» اینگونه حال شیعه را در آن زمان (زمان عباسیها) اینگونه تبیین میکند، میفرماید:
هیچ فرقه و اهل مذهبی بهاندازهی شیعه آن ابتلائات و سختیها را نداشته است. ما هیچ سراغ نداریم زمانی گذشته باشد که در آن زمان شیعیان در سلامت باشند، گرفتاری نداشته باشند و ملتزم به تقیه نباشند ... .
خلاصه اینکه سختی دورهی عباسیها و خصوصاً دورهی امامت امام کاظم× بسیار فراوان بودهاست بهگونهای که تعدد زندانهای امام موسی بن جعفر× مؤید این مطلب است
3. یکی از سختیهای دوران امامت امام کاظم× تعدد زندانهایی بود که حضرت در آن به سر برد.
«والذي يدل على شدة تضييق هارون على الإمام أنه كان مدة من حياته في السجن بأمر هارون، وتنقّله× من سجن إلى سجن، وقد ذكر المؤرّخون أربعة سجون سُجِن فيها الإمام×، فقد سُجِنَ أولاً في سجن عيسى بن جعفر، ثم نُقِل إلى سجن الفضل بن الربيع، ثم إلى سجن الفضل بن يحيى البرمكي، ثم نقل أخيراً إلى سجن السِّنْدِيِّ بن شاهك، وهو طامورةٌ لا يعرف بداخلها الليل من النهار، وهو الذي سقى الإمام الكاظم× السُمّ بأمرٍ من هارون العباسي».
امام کاظم× در طول حیات خود مدتی را به امر هارون در زندان به سر بردند؛ امام× حداقل در چهار زندان جابجا شدهاند، لکن در اینکه چند سال بوده، اختلاف است.
این مطلب دلالت بر شدت تضییق هارون بر امام کاظم× بودهاست.
گفتهاند که امام× ابتدا در زندان عیسی بن جعفر بود، سپس به زندان فضل بن ربیع انتقال داده شد؛ و سپس زندان فضل بن یحیی البرمکی سومین زندانی بوده که امام در آن زندانی بودهاند؛ اما چهارمین زندان، زندان سندی بن شاهک بود که خدا میداند چگونه زندانی بود.
در مورد سندی بن شاهک گفتهاند که او أسوء زندانبانها نسبت به امام کاظم× بود. در مورد زندان سندی بن شاهک هم نوشتهاند که زندان وی هم بدترین زندان بودهاست. در وصف زندان سندی بن شاهک اینگونه میگویند: و هو طامورةٌ لا يعرف بداخلها الليل من النهار، وهو الذي سقى الإمام الكاظم× السُمّ بأمرٍ من هارون العباسي».
نوری به آن نفوذ نمیکرد، شب و روز تشخیص داده نمیشد؛ و سندی بن شاهک همان کسی است که امام کاظم× را به دستور هارون عباسی مسموم ساخت.
4. تغییر رویکرد عباسیها نسبت به امویها.
5. ایجاد فتنه های به هنگام شهادت امام کاظم× بر سختی دوران می افزاید.
علاوهبرآن سختیها ایجاد فتنههایی بود که بههنگام شهادت امام کاظم× بر این سختیها میافزود.
امام کاظم× از فرصت زندان استفاده کرد
نقلشده وقتیکه امام× در زندان قرار گرفت، با خداوند شروع به صحبت کردن نمود، فرمود:
«اللَّهُمَّ! إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُفَرِّغَنِي لِعِبَادَتِك؛ اللَّهُمَّ! وَقَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْد»[9] ؛ بار خدایا! تو خود میدانی که من مدتها بود از تو جای خلوتی میخواستم تا با فراغت تو را عبادت و بندگی کنم؛ اینک که خواستهام را برآوردی (و در زندان مشغول عبادت و بندگی شدم) از تو سپاسگزارم.
صلوات منقول از سیدبنطاووس بر امام کاظم×
صلواتی از سیدبنطاووس نسبت به امام کاظم× نقلشده که در آن اشاره به برخی از سختیهایی شده که بر حضرت وارد آمده است.
در صلوات اینگونه دارد:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ وَصَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرَارِ وَإِمَامِ الْأَخْيَارِ وَعَيْبَةِ الْأَنْوَارِ وَوَارِثِ السَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ وَالْحِكَمِ وَالْآثَارِ الَّذِي كَانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الِاسْتِغْفَارِ حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزِيرَةِ وَالْمُنَاجَاةِ الْكَثِيرَةِ وَالضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ الْجَمِيلَةِ وَمَقَرِّ النُّهَى وَالْعَدْلِ وَالْخَيْرِ وَالْفَضْلِ وَالنَّدَى وَالْبَذْلِ وَمَأْلَفِ الْبَلْوَى وَالصَّبْرِ وَالْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَالْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَالْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَالْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ وَالْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَأَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَأُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَوَلَاءٍ مَسْلُوبٍ وَأَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَدَمٍ مَطْلُوبٍ وَسَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَكَمَا صَبَرَ عَلَى غَيْظِ الْمِحَنِ وَتَجَرَّعَ فِيكَ غُصَصَ الْكُرَبِ وَاسْتَسْلَمَ لِرِضَاكَ وَأَخْلَصَ الطَّاعَةَ لَكَ وَمَحَضَ الْخُشُوعَ وَاسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ وَعَادَى الْبِدْعَةَ وَأَهْلَهَا وَلَمْ يَلْحَقْهُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَوَامِرِكَ وَنَوَاهِيكَ لَوْمَةُ لَائِمٍ صَلِ عَلَيْهِ صَلَاةً نَامِيَةً مُنِيفَةً زَاكِيَةً تُوجِبُ لَهُ بِهَا شَفَاعَةَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِكَ وَقُرُونٍ مِنْ بَرَايَاكَ وَبَلِّغْهُ عَنَّا تَحِيَّةً وَسَلَاماً وَآتِنَا مِنْ لَدُنْكَ فِي مُوَالاتِهِ فَضْلًا وَإِحْسَاناً وَمَغْفِرَةً وَرِضْوَاناً إِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِيمِ وَالتَّجَاوُزِ الْعَظِيمِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»[10] .
خدایا درود فرست بر محمد و اهلبیتش و درود فرست بر موسی بن جعفر، جانشین نیکوکاران و پیشوای خوبان و خزانهی انوار و وارث آرامش و متانت و حکمتها و آثار، آنکه همواره شب را با بیداری تا سحر، با به هم پیوستن استغفار زنده میداشت، همپیمان سجدههای طولانی و اشکهای سرشار و رازونیاز بسیار و نالههای بههمپیوسته و قرارگاه خرد و عدالت و خوبی و کرم و بذل و خوگرفته به بلا و صبر و پایمال شده به ستم و دفن شده به بیعدالتی و شکنجهشده در عمق زندانها و تاریکیهای زیرزمینها، با ساق کوبیده به حلقههای زنجیرها و جنازهای که با خواری و سبک انگاشتن بر آن جار زدهشده، وارد شونده بر جدش مصطفی و پدرش مرتضی و مادرش سرور بانوان، با ارثی غصب شده و حکومتی ربوده و زندگی و حیاتی به پناه و خونی خواسته و زهری نوشانده؛ خدایا همچنان که او بر سختی محنتها صبر کرد، جام اندوه گرفتاریها را نوشید و در برابر خشنودیات تسلیم شد و طاعت را برایت خالص نمود و خشوع را بیآلایش کرد و فروتنی را شعار خود ساخت و با بدعت و اهلش دشمنی نمود و ملامت ملامتگری در چیزی از اوامر و نواهی تو در او اثر نکرد، بر او درود فرست درودی بالنده عالی، پاک که با آن درود برای او واجب گردانی شفاعت امتهایی از آفریدگانت و گروههایی از آفریدههایت و از سوی ما به او درود و سلام برسان و از نزد خود در دوستیاش به ما فضل و احسان و آمرزش و خوشنودی عنایت کن که تو دارای احسان فراگیر و گذشت فراوان هستی، به مهربانیات ای مهربانترین مهربانان.
به سخن در آمدن پیکر امام کاظم×
روى السيد تاج الدين العاملي في كتاب التتمة في تواريخ الأئمة عند ذكر موت موسى بن جعفر× قال: «لما مات أمر السندي بوضعه على الجسر، و أظهر للناس أنه مات بقضاء اللّه تعالى و كان الناس ينظرون إليه و ليس به جرح.
قال: وروي أن بعض المخلصين من الإمامية جاء حينئذ والناس مجتمعون وهم يقولون: مات بغير قتل، فقال: إنا أستخبر منه بما ذا مات؟ فقالوا: إنه ميت فكيف يخبرك؟ فدنا منه وقال: يا ابن رسول اللّه! أنت صادق وأبوك صادق، فأخبرنا أمضيت موتا أم قتلا؟ فنطق× وقال: قتلا قتلا قتلا ...»[11] .
میگویند: هنگامیکه امام کاظم× از دنیا رفت، سندی بن شاهک، دستور داد تا جنازه آن حضرت را روی جسر (پل) بغداد گذاشتند و به مردم اعلام کرد که آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. مردم میآمدند و بدن مطهر امام کاظم× را مشاهده میکردند و میدیدند که آثار جراحت در بدن ایشان نیست. در این هنگام که مردم اجتماع کرده بودند، یکی از شیعیان مخلص، کنار جنازهی آن حضرت آمد.
مردم گفتند: موسی بن جعفر‘کشته نشده، بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
او گفت: من از خود امام کاظم× سؤال میکنم که چگونه از دنیا رفته است؟
مردم گفتند: او که مرده است، چگونه میخواهی از او بپرسی؟ وی نزدیک آمد و گفت: ای پسر رسول خدا! تو و پدرت راستگو هستید، به من خبر بده که آیا بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفتی، یا اینکه به قتل رسیدی؟
ناگهان به اذن خداوند، جسد مطهر آن حضرت به سخن در آمد و سه مرتبه فرمود: «قتلاً قتلاً قتلا»؛ یعنی: به قتل رسیدم، به قتل رسیدم، به قتل رسیدم.