1400/12/03
موضوع: المقدمة/الصحيح و الأعم /اما المقدمة الثانية: معنی الصحة والفساد
بحث در صحیح و اعم بود؛ محل نزاع بحث را که مشخص کردیم و گفتیم که مقصود از صحیح و اعم چیست.
اما بهجهت اینکه بتوانیم ورود خوب و مناسبی را به بحث داشتهباشیم، لازم است قبل پرداختن به اقوال در مسئله و بیان مناقشات در آن، چند مقدمه را بیان کنیم کما اینکه دیگران هم بیان کردهاند؛ خود مرحوم آخوند هم پنج مقدمه بیان میکند.
اولین مقدمهای که لازم بود و آن را مطرح کردیم این بود که آیا بحث صحیح و اعم یک بحث اصلی و مستقل است؟ یا اینکه بحثی تبعی بوده و تابع حقیقت شرعیه میباشد؛ یعنی اگر حقیقت شرعیه را پذیرفتیم، میتوانیم دربارهی صحیح و اعم بحث کنیم و اگر آن را نپذیرفتیم، منکرین حقیقت شرعیه دیگر حق ندارند در بحث صحیح و اعم دخالت داشته و مشارکت کنند؛ یا اینکه نه، منکرین حقیقت شرعیه هم میتوانند در بحث دخالت کنند.
اگر قائل به تبعی بودن بحث شدیم، دیگر جایی برای منکرین حقیقت شرعیه در بحث صحیح و اعم وجود ندارد، بهجهت اینکه هر کس که در آنجا پذیرفت این الفاظ برای معانی شرعیه وضع شدهاند، اینجا میتوانند بحث کند که این لفظ برای صحیح آن وضع شده است یا اینکه برای اعم از صحیح و فاسد آن وضع شده است؛ لکن کسیکه از ابتدا بههیچعنوان وضع آن را قبول ندارد، دیگر جای بحث برای وی وجود ندارد.
بهعنوانمثال، کسیکه وضع شرعی را قبول ندارد، نمیتواند از این بحث کند که این لفظ آیا برای صحیح است یا برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده است، چون او اصل وضع شرعی را قبول ندارد.
استاد: در اینجا (کما اینکه مشهور هم میگویند) به این نتیجه رسیدیم که بحث صحیح و اعمی یک بحث اصلی و مهم است و بحثی تبعی برای حقیقت شرعیه نمیباشد؛ بنابراین منکرین حقیقت شرعیه هم میتوانند در بحث مشارکت داشته باشند، چراکه منکرین حقیقت شرعیه قائل به این هستند که پیامبر اسلام از روز اول تا روز آخر هر لفظی را که در معانی غیر لغوی استعمال میکردند، استعمال مجازی بوده و بهناچار همراه باعلاقه و قرینه بهکار میبردند؛ لذا وضعی صورت نگرفته و حقیقت شرعیه ای وجود ندارد.
بهتعبیری دیگر، منکرین حقیقت شرعیه قبول دارند که پیامبر بهعنوانمثال، لفظ «صلاة» را در این رکعات مخصوصه استعمال کرده است؛ لکن میگویند که این استعمال مجازی بوده است. آنها میگویند: پیامبر| معنای لغوی لفظ «صلاة» را در این رکعات مخصوصه استعمال کرده است ـ چون آنجا دو قول بود؛ یک عده گفتند، آنچه که پیامبر| استعمال کرده همهاش در معنای لغوی است، در مورد لفظ «صلاة» هم گفتند که بهمعنای لغوی آن؛ یعنی دعا است؛ یعنی این هم «نوعٌ مِنَ الدُّعا»؛ نوع جدیدی از دعا است که پیامبر آورده است؛ اما عدهای هم میگفتند که پیامبر الفاظ را در معنای شرعی آن استعمال کرده است ـ پس استعمال مجازی بوده است؛ یعنی پیامبر| از روز اول تا روز آخر الفاظ را با قرینه بهکار برده است.
میگوییم: مجاز، علاقه و قرینه میخواهد. حال سؤال ما این است، وقتیکه پیامبر اسلام| میخواستند لفظ را در معنای مجازی استعمال کنند، آن علاقه و رابطهی میان معنای حقیقی و مجازی را میان کدام دو معنا مورد ملاحظه قرار دادند؟ آیا آن علاقه و رابطه را میان معنای حقیقی و معنای مجازیِ صحیح ملاحظه کردند؛ یا اینکه میان معنای حقیقی و معنای مجازی اعم از صحیح و فاسد بود؟
یعنی رسول خدا| در اولین روز و اولین باری که لفظ را استعمال کرد، آیا آن را در صحیح استعمال کرد و یا در فاسد هم آن را استعمال نمود؟
در اینجا فقط یک نکته باقی میماند و آن نکته این است که اگر مثل منکرین حقیقت شرعیه قائل شدیم که این لفظ با قرینه در معنای مجازی بهکار برده شده، اینجا هم باید بگوییم که استعمال کننده در بخشی از موارد نیازمند قرینتین (دو قرینه) است، چون در استعمال مجازی دو قرینه میخواهد، اولین قرینهای که لازم است «القرينة الصارفة»؛ قرینه صارفه از معنای حقیقی است. «الثانية، القرينة المعينة»؛ دومین قرینهای که لازم است قرینه معینه است. قرینهی صارفه؛ یعنی قرینهای که لفظ را از معنای حقیقیاش منصرف کرده و دور میکند و بهمعنای مجازی و شرعیاش انتقال میدهد؛ اما قرینهی معینه، آن قرینهای است که میخواهد برای ما مراد و مقصود استعمال کننده را معین و مشخص کند.
اگر گفتیم که پیامبر اسلام| از روز اول لفظ را در صحیح استعمال کرده باشد، در اینجا یک قرینه کافی است و آنهم قرینه صارفه از معنای حقیقی است، چون یک مقصود بیشتر نیست و یک احتمال بیشتر ندارد آنهم معنای صحیح است؛ پس همان قرینهی صارفه کفایت میکند؛ اما چنانچه در اعم استعمال کرده باشد یعنی اعم از صحیح و فاسد اینجا یک قرینه کافی نیست، بلکه باید قرینهی صارفه از معنای حقیقی داشته باشد و قرینه معینه در میان دو معنای صحیح و فاسد هم داشته باشد تا معلوم شود که کدامیک از این دو «الفاسد او الصحيح» مراد پیامبر بوده است، چون در هر دوی آنها استعمال شده است؛ پس قرینهی معینه میخواهد.
البته در اینجا بهناچار باید قائل به دو مجاز بشویم؛ یکی مجاز در معنای صحیح و دیگری در معنای اعم.
سؤال: اگر کسی در اینجا سؤال کند و بگوید شما چه اصراری دارید که بگویید اینجا دو گونه مجاز در عرض هم هست، چه فرقی میکند که ما دو مجاز قرار بدهیم یکی اصلی؛ یعنی استعمال لفظ در معنای صحیح و دیگری تبعی؛ یعنی استعمال لفظ در معنای اعم از صحیح و فاسد؟ اگر از همان ابتدا بیاییم و دو مجاز را در عرض هم قرار بدهیم چه میشود؟
مثلاً بگوییم که پیامبر ابتدا لفظ را در معنای صحیح استعمال کرد، بعدها که خواستند آن را در معنای فاسد استعمال کنند، با قرینه استعمال کردند. در اینجا (در کتابهای اصولی گفتهاند) باید قائل شد که آنها در طول اولی هستند و میشود مجاز تبعی که از آن تعبیر به سبک مجاز در مجاز میکنند.
بهتعبیری دیگر، مجاز پیامبر| را میتوانیم به دو صورت تصور کنیم:
1. اینکه بگوییم اینجا دو مجاز در عرض هم هستند، یکی در صحیح و دیگری در فاسد.
2. یک صورت دیگر هم میتوانیم بگوییم و آن اینکه مجازی که پیامبر| مرتکب شده «علی مبنی النافين» مرتکب شده است. اینجا دو مجاز وجود دارد؛ اما مجاز طولی است؛ یعنی در طول هم هستند. مثلاً، ابتدا در صحیح استعمال کرده، بعداً هر جا که خواسته در فاسد (در اعم) استعمال کند، بین معنای صحیح و معنای فاسد قرینهای جداگانه آورده که قرینهی مشابهت و مشاکلت باشد. بهعنوانمثال، شکل نماز صحیح و نماز فاسد یکی است، قرینه مشاکلت و مشابهت سبب شده که از مجاز صحیح به مجاز فاسد هم استعمال بشود.
در جواب از سؤال مطرحشده میگوییم: ثمره بحث آنجا مشخص میشود که اگر در لسان شارع «استعملت هذه اللفظة بالقرينة الصارفة من دون ذکر القرينة المعيّنة»؛ استعمال صورت گرفت و قرینه صارفه هم اقامه شد؛ ولی قرینه معینه ذکر نشد، اینجا اگر گفته باشیم که دو مجاز مستقل و در عرض هم هستند در نتیجه کلام شارع مجمل میشود و چون نمیدانیم کدام مراد شارع است در نتیجه نمیتوانیم بر هیچکدام از این دو معنا حمل کنیم و باید آن را کنار بگذاریم.
اما درصورتیکه دو مجاز اصلی و فرعی بدانیم در صورت عدم قرینه معینه میتوان آن را بر مجاز اصلی حمل کرد چراکه معنای دوم نیاز به قرینه معینه دارد و معنای اول نیازی به قرینه معینه ندارد و فقط صارفه کافی است.
اینجا و با این بیان کیفیت ورود منکرین حقیقت شرعیه در بحث صحیح و اعم روشن گردید.
بنابراین بحث صحیح و اعم بحث اصلی است و نه تبعی و همه نیز میتوانند در آن مشارکت داشته باشند.
درصورتیکه این دو مجاز اصلی و فرعی را در عرض هم قرار دادیم، اما اگر در طول هم قرار بدهیم، میگوییم ما یک مجاز اصلی داریم (پیامبر در صحیح استعمال کرده است) و یک مجاز فرعی داریم (در فاسد هم استعمال کرده است)؛ در اینجا مجاز دوم فرع بر مجاز اول است، مثل همان عنوانی که گفتیم، مجاز در مجاز است.
در اینجا باز اگر فرض شد که «هذه اللفظة علی لسان الشارع مع القرينة الصارفة اما من دون القرينة المعينة»؛ این لفظ در لسان شارع با قرینه معینه استعمال نشد، میگوییم لفظ مجمل نمیشود، چراکه یک مجاز اصلی داریم و یک مجاز فرعی؛ وقتیکه برای تعیین مجاز فرعی قرینه ذکر نشد آن را بر مجاز اصلی حمل میکنیم، چون ابتدا مجاز اصلی است، سپس آن دومی فرع بر اولی است؛ و وقتیکه قرینه بر فرعی نداشتیم آن اصل بر سر جای خودش قرار دارد، لذا اینجا اجمال پیدا نمیکند و در آن مجاز اولی استعمال شده و حمل بر معنای اول میشود.
بنابراین آنچه که قرار بود در این مقدمه اول بیان کنیم این است که میگوییم: بحث، بحث اصلی است، لذا تابع حقیقت شرعیه نیست؛ هر کسیکه حقیقت شرعیه را نفی کند و منکر بشود، با این بیانی که مطرح کردیم باز جای بحث آن در صحیح و اعم وجود دارد. «هذه هي المقدمة الاولی»
اما المقدمة الثانية: معنی الصحة والفساد
یکی از مباحثی که باید در باب صحیح و اعم موردتوجه قرار بگیرد این است که معنی صحت و فاسد چیست و مراد از صحت و فاسد در لسان شرع مقدس کدام است؟
یعنی ابتدا باید بهمعنای صحت و فاسد پی ببریم تا بحث کنیم از اینکه الفاظ برای کدام معنا وضع شدهاند.
بهعبارتیدیگر، در بحث صحیح و اعم میخواهیم بدانیم که این لفظ در وضع شرعی آیا برای معنای صحیح نماز، صحیح روزه، صحیح حج، وضعشده یا اینکه برای اعم از صحیح و فاسد وضعشده است؛ لذا باید ابتدا بفهمیم که معنای صحت و فساد چیست؟ ببینیم صحیح به چه چیزی میگویند و فاسد به چه چیزی میگویند؟ تا اینکه اگر بعداً خواستیم مدعی بشویم این لفظ برای اعم وضع شده است، بدانیم که صحیح و فاسد چیست؟ مقصود از اعم کدام است؟
این مبحث، یکی از مباحث مهمی است که در این مقدمه بحث و مطرح میشود.
درباره صحت و فساد در جهات گوناگون و با نگرشهای مختلف تفسیر نمودهاند که به چند مورد اشاره مینمایم.
البته بهطور عمده همگی به تفسیر و معنای صحت پرداختهاند تا واژه فساد که در مقابل صحت است بهخودیخود روشن میشود.
در ترجمهی صحت و فساد (صحیح و فاسد) آن را چندگونه معنا کردهاند؛ یعنی صحت و فساد با نگرشهای گوناگون (گاهی با نگرش فقهی، گاهی با نگرش کلامی، گاهی با نگرش مثلاً طبی و پزشکی و با نگرشهای گوناگون و در جهات مختلف) ترجمهشده است که به برخی از آنها بهعنوان نمونه اشاره میکنیم.
1. گفتهاند: «الصحيح ما يسقط الاعادة والقضاء، والفاسد بخلافه».
یعنی صحیح آن چیزی است که اعاده و قضا را ساقط میکند. نماز صحیح، نمازی است که نیاز به اعاده و قضا ندارد.
این تفسیر فقیهان از واژهی صحت است و طبعاً در مقابل آن، فاسد آن چیزی است که هم در وقت نیاز به اعاده دارد و هم در خارج از وقت نیاز به قضا دارد؛ یعنی اعاده و قضاء از آن ساقط نمیشود.
2. «الصحيح ما يوافق الشريعة او يوافق الامر، والفاسد بخلافه».
گفتهاند: صحیح آن چیزی است که موافق شریعت باشد، یا موافق امر الهی باشد، یا موافق امر شارع باشد؛ یعنی آنگونه که شارع دستور داده انجام بشود تا با دستور شارع موافقت بشود، اگر اینگونه باشد صحیح است؛ بهتعبیری دیگر، صحیح آن است که امر شارع تبعیت و امتثال بشود.
این تفسیر متکلمین از صحت و فساد است.
تفاوت این تعبیر با تعبیر اولی، تفاوتی اساسی است؛ بهجهت اینکه اولی فقط در باب اعاده و قضا است، در باب عبادات و احکام فقهی است؛ ولی اینجا شامل مسائل کلامی هم میشود، چراکه عقیدهی صحیح، مايوافق الشرع، توحید صحیح، ما يوافق الشرع وما يوافق دين الاسلام؛ یعنی موافق با امر خدا باشد. امر الهی فقط اختصاص به عبادات و مسائل فقهی ندارد؛ بلکه مسائل کلامی را هم دربر میگیرد.
3. سومین تعریف، تعریف اطبا است. اطبا صحیح را اینگونه معنا میکنند، میگویند: آنکه اعتدال مزاج دارد صحیح است و کسیکه اعتدال مزاج ندارد فاسد است. اطبا صحت مزاج را بهاعتدال مزاج تعبیر کردهاند.
4. «الصحيح ما يترتب عليه الاثر المطلوب و الفاسد بخلافه».
این تفسیر از صحت و فاسد در معاملات است.
5. اما مرحوم آخوند در اینجا یک تعریفی را ارائه میدهد و معتقد است که این تعریف جامع و شامل میان همه علوم و همه تخصصات است و هرکسی هرگونه ای معنی کرده، مرادش همین است که ما میگوییم، اگرچه او با نگاه خودش برای بخش خودش آنگونه تفسیر نموده و در حقیقت میخواهد بفرماید که تعریف آنها از صحت و فاسد تعریف و لوازم است حسب آنچه که باید ملتزم باشند.
ایشان صحت را به تمامیت معنی کرده و دراینباره میفرماید: همهی اینها میخواهند یک سخن را بگویند؛ یعنی چه اطبا، چه متکلمین و چه فقها اگرچه عباراتشان با یکدیگر مختلف است؛ اما محتوای کلامشان یکی است، میخواهند یک حرف بزنند و آن اینکه میخواهند بگویند: صحیح آن است که تمام و کامل باشد و فاسد آن است که ناقص باشد. فاسد؛ یعنی ناقص و صحیح؛ یعنی تمام و کامل. لذا تعبیر جناب آخوند اینگونه است، فرمودهاند:
«أن الظاهر أن الصحة عند الكلّ بمعنى واحد، وهو التمامية، وتفسيرها بإسقاط القضاء ـ كما عن الفقهاء ـ أو بموافقة الشريعة ـ كما عن المتكلمين ـ أو غير ذلك، إنّما هو بالمهم من لوازمها؛ لوضوح اختلافه بحسب اختلاف الأنظار، وهذا لا يوجب تعدَّد المعنى، كما لا يوجبه اختلافها بحسب الحالات من السفر، والحضر، والاختيار، والاضطرار إلى غير ذلك، كما لا يخفى.
ومنه ينقدح أن الصحة والفساد أمراًن إضافيان، فيختلف شيء واحد صحة وفسادا بحسب الحالات، فيكون تاماً بحسب حالة، وفاسداً بحسب أُخرى، فتدبرّ جيداً»[1] .
صحت بهمعنای تمامیت صحت است؛ یعنی آنچه که تمام باشد. تمام در مقابل ناقص است؛ لذا فرمودهاند: فاسد آن است که ناقص باشد و صحیح آن است که تام و کامل باشد.
مرحوم آخوند میگوید: همهی فقها، متکلمین، اطبا، منطقیون، فلاسفه و دیگرانی از قبیل آنهایی که در روانشناسی در موضوعات گوناگون معنا کردهاند، یا سیاسیون که معنا کردهاند همهی اینها تعریف به لوازم کردهاند؛ یعنی بهعنوانمثال، در فقه، فقها چون میخواستند در صورت فساد ملتزم به اعاده و در صورت صحت ملتزم به عدم اعاده بشوند؛ لذا لازمهی صحیح بودن، عدم الاعاده بوده است و لازمهی فاسد بودن وجوب الاعاده بوده است؛ بنابراین، صحت و فساد را اینگونه تعریف کردهاند. متکلمین هم همینطور، چون میخواستند بگویند که امر خداوند باید اطاعت بشود و باید با شریعت موافقت داشته باشد، اینگونه معنا کردهاند، چون میخواستند به این ملتزم بشوند. اطبا نیز در جای خودش آن را به لوازم معنا کردهاند؛ اما همهی آنچه که فقیه به آن ملتزم است تمامیت میباشد؛ همهی آنچه که کلامی به آن ملتزم است تمامیت میباشد. همهی آنچه که اطبا به آن ملتزم است تمامیت میباشد. در صورت فسادش هم آن چیزی است که ناقص باشد؛ یعنی تمام نباشد. این حرف مرحوم آخوند است که مطرح میکند.
استاد: بهنظر ما تعریف مرحوم آخوند هم دچار مشکل است و تعریف کاملی نیست، بهخاطر اینکه فساد فقط نقص را نمیگیرد، بلکه گاهی از اوقات فساد، زیادی است؛ یعنی اگر در نماز یکرکعت اضافه کنید باز هم فاسد است؛ اگر یکرکعت کم کنید باز هم فاسد است. پس فساد هم نقص و هم زیادی را شامل میشود؛ لذا این تعبیر هم نمیتواند تعبیر کاملی باشد. دیگران هم تعابیری دارند که إن شاءالله خواهد آمد.