1400/11/17
موضوع: المقدمة/الوضع /الأمر التاسع: الحقيقة الشرعيه - پیشنیازهای پذیرش قول دوم(احراز و یا عدم احراز آن)
بحث در امر نهم از امور سیزدهگانهای بود که صاحب کفایه با عنوان حقیقت شرعیه در مقدمه کتاب کفایه بیان کرده بود. بعد از بیان مقدماتی که گفتیم لازم است در حقیقت شرعیه گفته شود، به اقوال در حقیقت شرعیه رسیدیم. قول اول را بیان کرده و نقد و بررسی کردیم و از آن گذاشتیم.
در قول اول گفتند که هیچ حقیقت شرعیه ای نداریم. بهعبارتیدیگر، هیچ لفظ و مفهومی از جهت لغویاش بهجهت اصطلاحی و شرعیاش منتقل نشده است و هر چه استعمال شده، استعمال لغوی بوده است.
قول دوم که مقداری مشهورتر است، این است که حقیقت شرعیه داریم؛ لکن این حقیقت شرعیه چیزی نیست که تنها اسلام آن را آورده باشد، بلکه این استعمالات و این مفاهیم شرعی در سایر شرایع و ادیان سابقه هم بوده است. اسلام هم آمده و همان استعمالات و الفاظ را استعمال کرده است. بله، در شکل برخی از این اعمال تفاوت وجود دارد. مثلاً شکل مناسک تفاوت دارد؛ اما معنا و مفهوم آن همان چیزی است که در شرایع و ادیان سابقه هم وجود داشته است. اسلام و شرع چیز جدیدی ایجاد نکردهاند، بلکه فقط مصادیق جدیدی را ایجاد کرده است. این قول را در جلسه قبل بیان کردیم و گفتیم که این قول برای ثابت شدنش و نیز قائل شدن به آن، نیازمند آن هستیم که چهار شرط را احراز کنیم؛ یا اینکه چهار پیشنیاز برای ما ثابت بشود تا بتوانیم قائل به این قول شویم و بگوییم که حقیقت شرعیه وجود دارد آنهم به سبکی که اختصاص به شریعت اسلام ندارد. این چهار مورد را برشمردیم و توضیح آن را بیان دادیم اما اینکه این چهار مورد احراز میشود یا نمیشود باقیمانده که آنها را در این جلسه بررسی میکنیم.
1. احراز وجود مفاهیم اسلامی در قبل اسلام.
درباره این پیشنیاز اول باید بگوییم: شکی نیست که اصل کلی مفاهیم اسلامی فیالجمله در قبل از اسلام هم بوده است و برخی از کاربردهای قرآنی در برخی آیات نیز دلیل بر اثبات همین مطلب میتواند باشد
این مفاهیم بعینه باید در شرایع گذشته وجود داشته باشند تا بتوانیم بگوییم این مفاهیم اسلامی چیز جدیدی نیست، بلکه همان چیزی است که در شرایع قبلی هم بوده و اسلام فقط آن را استعمال کرده و در قیافه و شکلی جدید آن را بهکار برده است بدون اینکه تغییری در مفهوم آن ایجاد شده باشد.
حال سؤال این است که آیا میتوانیم احراز کنیم که مفاهیم اسلامی در شرایع سابقه به عینه وجود داشته و اسلام مفهوم جدیدی را نیاورده است، یا نمیشود این را گفت؟
در پاسخ به این سؤال و برای احراز این شرط میتوان گفت که فیالجمله آری، این مسأله وجود دارد؛ اما بالجمله نیست؛ یعنی اینکه بهطور کل همه مفاهیم وجود داشته باشد، معلوم نیست؛ لکن اثبات بالجمله مفاهیم شرعی اسلامی در سایر شرایع وجود داشته است. قرآن هم به این موضوع تصریح کرده و موارد متعدد در قرآن وجود دارد که خود قرآن گاهی تصریح و اشاره میکند و به تعبیری قرآن از شرایع سابق و ادیان گذشته گزارش میدهد که این حکم از عبادت در ادیان گذشته بوده و خود این حکایت از همین مسأله میکند که حقیقت در زمان آنها هم بوده است.
همانند این آیهی مبارکهی قرآن که دربارهی روزه و صیام میفرماید:
{...كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}[1] ؛ ای افرادی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشتهشده، همانگونه که بر کسانیکه قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.
در این آیه میفرماید: روزه بر شما نوشته شد و فقط هم برای شما نیست، بلکه {كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ}؛ قبلیها هم در شرایع سابقه روزه داشتهاند.
پس معلوم میشود که مفهوم صیام و به تعبیری اصطلاح صیام که در این آیه شریفه بهکار برده شده، نشاندهندهی این است که مفهوم صیام در ادیان گذشته هم بعینه بوده و وجود داشته است و قرآن نیز گزارش میدهد.
یعنی اصل روزه و مفهوم آن بوده است، اگرچه ممکن است قیدوبندهای آن با قیدوبندهایی که در اسلام وجود دارد متفاوت باشد.
مورد دوم نیز دربارهی حج است که در اینجا نیز قرآن به آن تصریح کرده و گزارش از وجود آن در قبل اسلام میدهد؛ آنجا که میفرماید: {وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ}[2] ؛ و مردم را دعوت عمومی به حج کن؛ تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری بهسوی تو بیایند.
در این آیه اعلان و دعوت عمومی مردم به حج میکند و این اعلان انجام میشود بهگونهای که یک اعلان مفهومی است، مشخص است که این حج در سایر ادیان و شرایع گذشته هم وجود داشته و این را هم فهمیدهاند؛ یعنی وقتی اعلان شد کسی نگفت که معنی آن برایم روشن نیست، ما این اصطلاح را نمیفهمیم و برای ما غریبه و نامفهوم است، بلکه مفهومش روشن بود و نیاز به توضیح نداشت.
پس معلوم میشود که این واژه و اصطلاح (الحج) برای مردم قابلدرک بوده است، اگرچه در برخی از جهات و گونههایش ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشد؛ یعنی کیفیت اجرای آن نیاز به توضیح دارد؛ اما اصل حج معروف بوده و وجود داشته است؛ اینکه باید قصد کعبه بشود و بهسراغ بیتالله بروند و طواف خانه خدا را انجام بدهند.
همانطور که بهنظر روشن میآید اصطلاح حج نیز در اینجا بدون قرینه بهکار گرفته شده است.
پس میتوانیم مدعی شویم و بگوییم که مفاهیم فیالجمله در شرایع گذشته وجود داشته است.
بنابراین اصل مفاهیم را میتوان مدعی شد که فیالجمله در قبل و شرایع قبلی بوده است، و مطابق آیه حج بدون قرینه هم بهکار رفته است
هیچ قرینهای در آیهی {كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ}؛ یا در آیهی {وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ}؛ نیست، اگرچه در صورت بهکار رفتن با قرینه هم مشکلی در اثبات این پیشنیاز اول ایجاد نخواهد کرد، چراکه با قرینه بودن به اصل ماجرا؛ یعنی بودن، اشکالی وارد نمیکند.
حتی چنانچه این مفاهیم با لفظ دیگری هم در شرایع سابقه مورد استخدام واقع شده باشد، بازهم به اصل وجود آن در شرایع سابقه اشکالی وارد نخواهد نمود.
اضف الی ذلک، در اثبات این مطلب آیاتی در قرآن وجود دارد که به برخی از واژگان و اصطلاحات شرعی و اسلامی اشارهکرده و به آن تصریح میکند؛ و آن واژگان و اصطلاحات برای مردم آن زمان نیز کاملاً مفهوم بوده است، بهگونهای که هیچکس سؤالی از آن نپرسیده است. این اصطلاحات نیز در آیات مکّیه و حتی در آیاتی وجود دارد که در ابتدای بعثت پیامبر اسلام| بوده است و بدون هیچ سابقهی اسلامی و قبل از واجب شدن آن عمل در اسلام بوده و مورد استخدام واقع شده است و بازهم معلوم بوده که اینها حکایت از وجود مفاهیم در قبل بوده است.
بهعنوانمثال، نماز در روزهای آغازین بعثت هنوز واجب نشده است؛ ولی در آیات بهکار رفته است.
همانند این آیه در سوره علق که بر حسب معروف و مشهور اولین سورهی نازلشده بر پیامبر اکرم است[3] .
قرآن میفرماید: {أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ}[4] ؛ به من خبرده آیا کسیکه نهی میکند، بندهای را به هنگامیکه نماز میخواند (آیا مستحق عذاب الهی نیست)؟!
در اینجا ماجراها و داستانهایی وجود دارد.
در ذیل این آیه روایتشده، منظور از «عبد» (بنده) حضرت محمّد| است که در آغاز بعثت در مکه نماز میخواند و بندگی خود را با بجای آوردن نماز و سجدههای نماز، آشکار میکرد، و منظور از نهیکننده، «ابوجهل» است که از نماز آن حضرت جلوگیری مینمود.
روزی ابوجهل از اطرافیان خود پرسید: «آیا محمّد| در میان شما (برای سجده) صورت بر خاک مینهد؟»؛ گفتند: آری.
ابوجهل گفت: سوگند به آنچه که ما به آن سوگند یاد میکنیم، اگر محمّد| را در چنین حالی بنگرم، با پای خودم گردن او را فشار میدهم (به گردنش لگد میزنم) تا اینکه محمّد| را در حال نماز دیدند؛ به ابوجهل خبر دادند، ابوجهل بهطرف آن حضرت حرکت کرد، تا گردن آن بزرگوار را با پای خود فشار دهد (و با لگدزدن توهین نماید)؛ ولی هنگامیکه نزدیک آمد، هراسان به عقب برگشت، و دستش را که گوئی چیزی را از خود دور میسازد، حرکت میداد.
به او گفتند: این چه وضعی است که از تو مشاهده میکنیم.
ابوجهل در پاسخ گفت: «وقتی بهسوی محمّد| رفتم، ناگهان در میان خودم و او خندقی از آتش دیدم و منظرهای وحشتناک و همچنین بالوپرهایی را مشاهده نمودم!».
در اینجا بود که پیامبر| فرمود: «سوگند به کسیکه جانم در دست او است اگر ابوجهل به من نزدیک میشد، فرشتگان خدا، او را قطعهقطعه میکردند، و عضوعضو بدن او را میربودند».
در این هنگام آیات فوق تا آیه ۱۴ سورهی علق نازل گردید[5] .
این روایت در منابع اهلسنت هم نقل شده است[6] .
این آیه یکی از نمونههایی است که کلمهی «صلاة» در آن یک واژهی شرعی است و برای مردم آن زمان هم آشنا بوده است. مسأله، مسأله ی غریب و نامأنوسی نبوده است.
همچنين در آیات برخی از سورههایی که در مکه نازلشده، همانند سوره قیامت اینگونه آمده است: {فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ * وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ}[7] ؛ (در آنروز گفته میشود:) او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند، بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد.
در این آیه هم میفرماید که مفهوم کلمهی «صلاة» در آنجا برای اینها روشن بود.
یا در سوره مدّثر که از سورههای آغازین بعثت است و ساعاتی بعد از بعثت نازل شده است، اینگونه دارد: {مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ* قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ}[8] ؛ (وقتی از جهنمیان سؤال میشود که) چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! میگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم.
و یا در سورهی کوثر که امر به صلاة میشود. میفرماید: {إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ}[9] ؛ ما به تو کوثر [= خیروبرکت فراوان] عطا کردیم! پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن!
کلمهی «صلاة» در اینجا هم آمده و در آیات متعدد دیگری هم وجود دارد.
کاربرد اینچنینی واژهی «صلاة» در قرآن و در سورههای مکیه و سورههای که مربوط به زمان آغازین بعثت میشود، حکایت از این میکند که این مفاهیم در شرایع گذشته هم بوده و در دوره جاهلیت هم برای مردم آشنا بوده است.
در اینجا نمونههایی از تاریخ اسلام میتوان ذکر کرد که دلیل بر وجود اصطلاحات شرعی و اسلامی، حتی در قبل از اسلام بوده و مردم با آنها آشنایی داشتهاند.
همانند داستان هجرت عدهاي از مسلمانان صدر اسلام به حبشه، با دستور پیامبر اسلام| و بههمراه جعفر بن ابيطالب× است؛ آنجا که میروند، وقتی با حاكم آنجا جناب نجاشی روبرو ميشوند و جعفر بن ابيطالب در مقابل حاكم صحبت ميكند، تعابيري را بهکار میبرد که حکایتگر از همين اصطلاحات و مفاهيم شرعی و اسلامی است. از وضعیت ملاقات و برخورد پادشاه و حاکم معلوم میشود که اين مفاهيم و معاني در آن زمان نیز رايج بوده و برای او نیز واضح و روشن بوده است؛ اصطلاحات غریبی نبوده است.
جناب جعفر بن ابيطالب× در سخنرانی خود خطاب به جناب نجاشی (پادشاه حبشه) اینگونه میگوید:
«أَيُّهَا المَلِكُ! كُنَّا قَوْماً أَهْلَ جَاهِلِيَّةٍ، نَعْبُدُ الأَصْنَامَ، وَنَأْكُلُ المَيْتَةَ، وَنَأْتِي الفَوَاحِشَ، وَنَقْطَعُ الأَرْحَامَ، وَنُسِيْءُ إلَی الجَارَ، وَيَأْكُلُ القَوِيُّ مِنَّا الضَّعِيْفَ، كُنَّا عَلَى ذَلِكَ حَتَّى بَعَثَ اللهُ إِلَيْنَا رَسُوْلاً مِنَّا، نَعْرِفُ نَسَبَهُ وَصِدْقَهُ وَأَمَانَتَهُ وَعَفَافَهُ، فَدَعَا إِلَى اللهِ لنَعْبُدَهُ وَحِدَهُ، وَنَخْلَعَ مَا كُنَّا نَعْبُدُ، نَحنُ وَآبَاؤُنَا مِنَ الحِجَارَةِ وَالأَوْثَانِ، وَأَمَرَنَا بِصِدْقِ الحَدِيْثِ، وَأَدَاءِ الأَمَانَةِ، وَصِلَةِ الرَّحِمِ، وَحُسْنِ الجِوَارِ، وَالكَفِّ عَنِ المَحَارِمِ وَالدِّمَاءِ، وَنَهَانَا عَنِ الفَوَاحِشِ، وَقَوْلِ الزُّوْرِ، وَأَكْلِ مَالِ اليَتِيْمِ، وَقَذْفِ المُحْصَنات، وَأَمَرَنَا أَنْ نَعْبُدَ اللهَ وَلاَ نُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وَأَمَرَنَا بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّيَامِ وَعد أُمُوْرَ الإِسْلاَمِ.
قَالَ: فَصَدَّقْنَاهُ وَاتَّبَعْنَاهُ، فَلَمَّا قَهَرُوْنَا وَظَلَمُوْنَا، وَحَالُوا بَيْنَنَا وَبَيْنَ دِيْنِنَا، خَرَجْنَا إِلَى بَلَدِكَ، وَآثَرنَاكَ عَلَى مَنْ سِوَاكَ، فَرَغِبْنَا فِي جِوَارِكَ، وَرَجَوْنَا أَنْ لاَ نُظْلَمَ عِنْدَكَ.
قَالَ: فَهَلْ مَعَكَ شَيْءٌ مِمَّا جَاءَ بِهِ عَنِ اللهِ؟
قَالَ جَعْفَر: نَعَمْ.
فَقَرَأَ: {كهيعص}[10] ؛ قَالَت: فَبَكَى النَّجَاشِيُّ وَأَسَاقِفَتُهُ حَتَّى أَخْضَلُوا لحاهُم حِيْنَ سَمِعُوا القُرآن.
فَقَالَ النَّجَاشِيُّ: إِنَّ هَذَا وَالَّذِي جَاءَ بِهِ مُوْسَى لَيَخْرُجُ مِنْ مِشْكَاةٍ وَاحِدَةٍ، انْطَلِقَا، فَوَاللهِ لاَ أُسْلِمُهُم إِلَيْكُما أَبَداً»[11] .
جعفر با پادشاه صحبت کرد، فرمود: ای پادشاه! ما مردمی بودیم که در جاهلیت زندگی میکردیم. بت میپرسیدیم و مرده میخوردیم؛ کارهای ناشایست انجام میدادیم و قطع رحم میکردیم، و به همسایههایمان بد میکردیم و قوی ما ضعیف را میخورد؛ یعنی ظلم میکرد، زور میگفت. ما اینطور بودیم تا اینکه خدا پیغمبری برای ما برگزید و فرستاد که نسب او را میشناختیم، ... آمد همه را به خدا دعوت کرد تا خدای یگانه را عبادت کنیم و خودمان را از بندگیهایی که نسبت به چوب و بتها داشتیم خلع کنیم؛ و به ما دستور داد تا راستگو و امانتدار باشیم ... از خونریزیها دست برداریم.
تا به اینجا رسید که فرمود: «وَأَمَرَنَا أَنْ نَعْبُدَ اللهَ لاَ نُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وَأَمَرَنَا بِالصَّلاَةِ، وَالزَّكَاةِ، وَالصِّيَامِ».
فرمود: پیامبر| ما را امر به عبادت خداوند فرمود و اینکه شریکی برای او (خدا) قائل نشویم؛ و همچنین ما را به نماز و زکات و روزه امر کرد.
اموری از اسلام را برشمرد. گفت پیامبر این چیزها را به ما دستور میدهد ...
در آخر، جعفر بن ابیطالب میگوید: ما پیامبر را تصدیق کردیم و از او پیروی کردیم بعد از اینکه به ما زور گفتند و ظلم کردند؛ و قریش بین ما و دینمان مانع شدند؛ و ما به شهر شما آمدیم و شما را بر دیگران پذیرفتیم و رغبت پیدا کردیم تا در کنار شما باشیم و امیدوارم در نزد شما به ما ظلمی واقع نشود.
و بعد سؤال کرد که چیزی از آن آیاتی که بر پیامبر نازلشده داری؟ که او آیهی ابتدایی سورهی مبارکهی مریم را که {كهيعص}؛ باشد برای نجاشی خواند.
در تاریخ آمده که نجاشی و اسقفهایش همه گریه کردند تا این که محاسنشان خیس شد.
وقتیکه نجاشی همه این حرفها را شنید، گفت: «إِنَّ هَذَا وَالَّذِي جَاءَ بِهِ مُوْسَى لَيَخْرُجُ مِنْ مِشْكَاةٍ وَاحِدَةٍ»؛ این چیزی که این (پیامبر شما) آورده [این قرآنی که شما از پیامبرتان آوردهاید] با آن چیزی که موسی آورده هر دو از یک منبع خارج میشود.
و بعد گفت: «انْطَلِقَا، فَوَاللهِ لاَ أُسْلِمُهُم إِلَيْكُما أَبَداً»؛ بروید شما آزادید، هرگز شما را تسلیم آنان (ابوجهل و ابولهب و این قریشیان) نخواهم داد.
این سخنان در همان آغاز اسلام گفتهشده و حداکثر زمانیکه گفتهاند، سال پنجم هجری است. در سال پنجم بعثت بود که مسلمانان به حبشه رفتند؛ یعنی سالهای آغازین اسلام بوده و این اصطلاحات را آنجا بیان میکند و آنها هم این اصطلاحات را میشناسند؛ یعنی حتی نجاشی که شخصی مسیحی است، این اصطلاحات و واژگان «صلاة» و «زکاة» و «صوم و ... را میشناسد؛ پس معلوم میشود که اینها مفاهیمی است که در شرایع گذشته هم وجود داشته است.
پس معلوم میشود در همان زمان آغازین این مفاهیم روشن بوده است؛ یعنی شواهد تاریخی دارد؛ پس بنابراین، میتوانیم در پیشنیاز اول برای اثبات حقیقت شرعیه بگوییم که مفاهیم اسلامی فیالجمله در شرایع گذشته بوده و این مطلب ثابت است؛ یعنی مفهوم «صلاة»، «زکاة»، «صوم»، «حج» و ... در شرایع گذشته وجود داشته و پیامبر| که آمده اضافاتی بر اینها داشته و در نوع مناسک تغییراتی داشته است؛ اما اصل «صلاة»، «زکاة»، «صوم» و «حج» بوده و در آنجا وجود داشته است.
این مطالب دربارهی اولین پیشنیازی است که باید احراز و ثابت شود تا امکان قائل شدن به قول دوم فراهم گردد.
2. احراز و اثبات وجود همهی مفاهیم اسلامی در قبل از اسلام.
دومین پیشنیازی که مطرح شد این است که باید همهی مفاهیم بلااستثناء در قبل اسلام و شرایع سابقه باشد تا امکان قول دوم فراهم شود؛ یعنی اگر بخواهیم قائل شویم به اینکه حقیقت شرعیه وجود دارد؛ اما منحصر در اسلام نبوده، بلکه در سایر ادیان و شرایع گذشته هم بوده است، لازمهاش این است که همهی این مفاهیم از صفر تا صد، ـ یعنی اگر صد مفهوم اسلامی داریم هر صد تای آن، اگر هزار مفهوم اسلامی داریم همهی آن هزار تا ـ در شرایع گذشته باید باشد تا حقیقت شرعیه کاملاً به اسلام تسری کند.
دراینباره حتماً جواب منفی است؛ بهطور صریح باید گفت که ثابت نیست و همهی مفاهیم وجود نداشته است، چراکه بسیار واضح و روشن است که همهی مفاهیم اسلامی در همهی شرایع نبوده است و برخی از مفاهیم اختصاصی برخی از ادیان است و در سایر ادیان نبوده است.
اسلام نیز از همین خصوصیت برخوردار است و مفاهیم و احکام اختصاصی خودش را دارد که غیر از مفهوم لغوی آن نیز بوده است و لذا نمیتوان گفت که همهی مفاهیم در همهی شرایع سابقه (گذشته) بوده است، بهجهت اینکه بسیاری از مفاهیم، مفاهیم جدیدی است که اسلام تأسیس کرده است. فقط برخی از مفاهیم بوده؛ و آن دسته از مفاهیمی که وجود نداشته و اسلام آنها را تأسیس کرده، از اختصاصات دین اسلام است.
و بزرگان اصول نیز دراینباره بهطورمعمول از چند آیهی معروف بحث میکنند که همهی اصطلاحات و مفاهیم نیست، بلکه بخشی از آنها است.
اینجا هم مشاهده شد که مثلاً چند مفهوم صلاة و زکاة و صیام و حج و ... اینگونه معروف بوده؛ ولی سایر مفاهیم اینچنین نبوده و دربارهاش بحث نمیشود، چون در شرایع گذشته وجود نداشته است.
لذا در این پیشنیاز دوم جواب منفی است، چون بالجمله و بالکل وجود ندارد. وجود این مفاهیم در شرایع سابقه ثابت نیست. بله، برخی از مفاهیم فیالجمله وجود داشته و برخی وجود نداشته است؛ بنابراین پیشنیاز دوم ثابت نیست و احراز نمیشود.