1400/11/03
موضوع: المقدمة/ الوضع /اهمیّت نقش حضرت زهرا سلام الله علیها در دین پیامبر اسلام صل الله علیه وآله وسلم
به مناسبت روز ولادت حضرت صدیقهی طاهره÷ چندجملهای درباره آن حضرت عرض میکنم.
سیدبنطاووس روایتی را در کتاب «الطرائف» نقل کردهاست. این کتاب روایاتی است که ایشان در باب ائمه معصوم و اهلبیت عصمت و طهارت^ از اهلسنت نقل کردهاست. این روایت معروف بوده و دربارهی اهمیت جایگاه صدیقه طاهره÷ است. این روایت در کتاب «الطرائف» بهصورت مرسل نقلشده است؛ ولی در منابع اهلسنت با سلسله سند آمدهاست. در جاهای دیگری منجمله در احقاق الحق هم این روایت نقلشده است.
روایت، روایتِ معروفی است؛ لکن میخواهیم تأملی در آن داشتهباشیم. در روایت اینگونه آمدهاست که پیامبر گرامی اسلام| دربارهی حضرت زهرا÷ اینگونه میفرمایند:
«فَاطِمَةُ بَهْجَةُ قَلْبِي، وَابْنَاهَا ثَمَرَةُ فُؤَادِي، وَبَعْلُهَا نُورُ بَصَرِي، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهَا أُمَنَاءُ رَبِّي، وَحَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَهُ وَبَيْنَ خَلْقِهِ، مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ هَوَى»[1] .
پيامبر اكرم| فرمودند: فاطمه÷ مایهی خوشحالی و سرور قلب من است و دو فرزندش ميوه دلم و شوهرش نور چشم من و ائمهی از نسل او امناى خدای من و ريسمان پيوسته و کشیده شده بین خداوند و بین مخلوقات او هستند (یعنی پل وصلکنندهی خلق با خداوند هستند). هر كه به آنها تمسک جوید، نجات مىيابد و هر كه تخلف ورزد منحرف میشود.
بهجهت سیاق روایت و کیفیتی که بیانشده، پیامبر اسلام| در مقام بیان احساس و عاطفهی خود نسبت به فرزندش حضرت صدیقه طاهره÷ نیست، اگرچه این حالت نیز هیچ عیبی ندارد، اما از سیاق استفاده میشود که پیامبر آنگاه که به خود نسبت میدهد بهعنوان محور دین نسبت میدهد یعنی حضرت زهرا س خوشحالی قلب دین من است. مایه سرور مرکز دین اسلام است.
عمده افرادی که این روایت را میخوانند، آن را یک نوع معنا میکنند، آنهم بهمعنای ظاهریاش. میگویند: پیامبر ـ خصوصاً در صدر روایت ـ بهدنبال بیان نوعی عاطفه و احساس نسبت به صدیقه طاهره و فرزندانش و به شوهرش (امیرمؤمنان علی×) است.
اینگونه معنا میکنند که حضرت میفرماید: فاطمه مایهی خوشحالی دل من است؛ یعنی فاطمه را که میبینم، دلم خوشحال میشود؛ این طبیعت هر پدری است که وقتیکه دخترش را ببیند خوشحال شود. همینطور امام حسن و امام حسین‘ نیز نوههای پیامبر هستند. پیامبر درباره امام حسن و امام حسین‘ فرمودند: «ثَمَرَةُ فُؤَادِي»؛ میوههای دل من هستند؛ این هم امری عادی است که یک پدربزرگ نسبت به نوههای خودش اینگونه ابراز علاقه کند. در ادامه میفرمایند: شوهرش نور چشم من است؛ امیرمؤمنان علی× داماد پیامبر است و طبیعی است که او را هم دوست داشته باشد. بهصورت طبیعی کسی که التفاتی اندک به این روایت داشته باشد، با خود میگوید: پیامبر در مقام بیان احساس خود نسبت به دختر و نوهها و دامادش هست؛ و نسبت به ائمّه^ میفرمایند: اینها حبل و ریسمان بین خدا و خلق او هستند؛ ولی بهنظر میآید که این برداشت، لااقل اگر اشتباه نباشد، برداشتی حداقلی است؛ بهنظر میآید که روایت میخواهد مطلبی عمیقتر را برای ما بگوید. ازآنجاییکه اگر پیامبر| در مقام احساس بود، التفاتش را عوض نمیکرد تا به ائمه^ بگویید، اینها امنای خدای من هستند! بلکه اگر احساسی بود باید اینگونه میفرمود که اینها احفاد من هستند؛ بقیه را به خودش نسبت میداد (خوشحالی دل من، ثمرهی قلب من، نور چشم من)؛ اما درباره ائمهی از نسل فاطمه÷ فرمودند: اینها امنای خدای من هستند. بعد در ادامه فرمودند: اینها حبل ممدود بین خدا و خلق خدا هستند که «مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ هَوَى»؛ هر کس كه به آنها تمسک جوید، نجات مىيابد و هر كه تخلف ورزد منحرف میشود.
این با سیاق روایت نمیخواند، یا باید بگوییم که صدر و ذیل روایت باهم همخوانی ندارند؛ بهجهت اینکه بین صدر و ذیل روایت تعارضی وجود دارد؛ صدر روایت چیزی میگوید و ذیل آن چیز دیگری میگوید؛ پس این روایت اضطراب دارد و آن را کنار بگذاریم؛ یا اینکه باید صدر روایت را توجیه کنیم و در فهم ابتدائی خودمان که گفتیم پیامبر در مقام بیان احساسات خودش هست خدشه کنیم و بگوییم که پیامبر| هرگز در مقام بیان احساسات خودش نیست، بلکه ایشان در مقام القای معنای عمیقی به جامعه هست؛ پیامبر نمیخواهد جایگاه زهرای مرضیه را برای خود و خانوادهاش بیان کند، بلکه میخواهد جایگاه زهرای مرضیه÷ را در دین مبین اسلام بیان کند.
وقتیکه حضرت میفرمایند: «فَاطِمَةُ بَهْجَةُ قَلْبِي»؛ نمیخواهد بگوید که فاطمه آن قلب در درون بدن است، بلکه میخواهد بگوید که فاطمه قلب پیامبر و قلب دین خداست.
اگر پیامبر| میفرمایند: «ابْنَاهَا ثَمَرَةُ فُؤَادِي»؛ اینجا نیز مقصود از فؤاد در سینهی پیامبر نیست، چون اگر این مراد بود زینب و امکلثوم‘ دو تا دختران حضرت زهرا÷ هم بودند که ثمرهی فؤاد پیامبر خدا بودند؛ پس مقصود این نبود، بلکه حضرت فرمود: «ابْنَاهَا»؛ یعنی دو پسرشان امام حسن و امام حسین‘ثمرهی فؤاد من هستند؛ چون این نهفقط جایگاه نوه پیامبر که جایگاه امامت دارند. مرکز وجود انسان قلب انسان است[2] ، پیامبر که میفرماید: اینها (حسن و حسین‘) میوهی دل و قلب من هستند، ایشان در حقیقت خودش را محور دین حساب کردهاست، پیامبر محوری است که دین بر محور او نازل شدهاست؛ او صاحب شریعت است؛ لذا قلب او میشود مرکز دین؛ بنابراین، فرمود: فاطمهی زهرا÷ مایهی خوشحالی مرکز دین است. تا فاطمه هست، مرکز دین و نقطه اساسی و محور دین روشنایی و شادمانی دارد، فرح دارد.
بنابراین، با این اجتهاد میشود چند نکته را از این روایت برداشت کرده و استفاده نمود:
1. اهمیّت نقش حضرت زهرا÷ در دین نبوی:
نقش فاطمه زهرا÷ برای دین پیامبر|، نقش قلب برای اعضای بدن را دارد.
اولین نکتهای که گفتیم این است که در این روایت پیامبر| در مقام بیان اهمیت جایگاه صدیقه طاهره در نزد خودش بهعنوان دختر و نوههایش نیست، بلکه در مقام بیان اهمیت و جایگاه صدیقه طاهره و حسنین و امیرمؤمنان^ در مجموعه دین اسلام و جامعه دینی است.
در اینجا پیامبر فرمودند: «فَاطِمَةُ بَهْجَةُ قَلْبِي»؛ فاطمه÷ مایهی خوشحالی و سرور قلب من است.
2. قلب، عامل پیشگیری از فساد سایر اعضا است.
قلب عامل پیشگیری از فاسدشدن سایر اعضای بدن است. تا زمانیکه قلب انسان درست کار کند دست او هم حرکت میکند؛ اما اگر قلب انسان از کار بیفتد، دیگر نمیشود کاری کرد. حیات نباتی انسان تابع قلب اوست؛ لذا میگویند: آنهایی که مرگ مغزی میشوند، قلبشان هنوز زنده است؛ اما اگر قلب بمیرد همهی اعضای بدن میمیرند. پس مسئولیت قلب پیشگیری از فساد سایر اعضاء بدن است.
اگر گفتیم که پیامبر| در اینجا دارند محوریت دین را بیان میکنند؛ یعنی در حقیقت میخواهند بگویند که فاطمه زهرا÷ محور اصلی است و همان نقشی که قلب در بدن انسان ایفا میکند حضرت فاطمه÷ در دین و میان جامعه ایفا میکند؛ و مایهی جلوگیری از انحراف بخشهای دین و رهبران دینی است؛ یعنی اگر بر محوریت فاطمه زهرا بودید و حرکت کردید دیگر هیچ فسادی در دین جاری نمیشود؛ بهجهت اینکه حضرت زهرا÷ محور و قلب دین است؛ زیرا هر کسی که بناست دین را هدایت کند از وجود حضرت فاطمه÷ برمیخیزد. یازده امام از نسل فاطمه زهرا هستند؛ یعنی سلسلهی امامت نیز وصل به فاطمه زهرا÷ میباشند. لذا تا زمانیکه امام در جامعه باشد، فساد نیست؛ یعنی نه اینکه تا امام وجود جسمانی داشته باشد فسادی در جامعه نیست، بلکه تا زمانیکه جامعه با امام پیوند داشته باشد فسادی در جامعه نخواهد بود، هر جاییکه فساد هست دلیل بر این است که پیوند با امامت قطع شدهاست.
بهعنوانمثال: شیطان در واقعه غدیر، بعد از انتصاب امیرمؤمنان به جانشینی و اعلام آن برای مردم توسط پیامبر، زمانیکه پیامبر دستهای خود را پایین میآورد، شیطان نالهای زده و نعرهای میکشد، یارانش دور او جمع میشوند، امام باقر× میفرماید که شیطان در این هنگام اینگونه گفت: «فَعَلَ هَذَا النَّبِيُ فِعْلًا إِنْ تَمَّ لَمْ يُعْصَ اللَّهُ أَبَدًا»[3] ؛ اين پيامبر كارى كرد كه اگر این کار پیامبر نتیجه بدهد (اگر همه دور علی و ولایت علی× جمع بشوند) دیگر خداوند معصیت نمیشود و گناه انجام نمیگیرد.
3. قلب، عامل تزریق خون به همه اعضای بدن است.
نکته سومی که در اینجا وجود دارد این است که قلب انسان عامل تزریق خون به همه اعضای بدن است و حیات را تزریق میکند؛ فاطمه زهرا÷ نیز قلب دین و محور اسلام است؛ زیرا عامل تزریق علم، دانش، معنویت، عبادت و مقاومت برای همهی امامان معصوم^ است و مصحف فاطمه÷ این نقش را ایفا میکند.
از حضرت فاطمه زهرا÷ کتابی به نام «مصحف فاطمه÷» بهجای مانده است؛ این مصحف، منبع علمی ائمه اطهار^ است و آنچه را که میخواستند در مصحف فاطمه÷ بود که امروز هم پیش امام زمان# است.
در مورد مصحف فاطمه فرمودهاند که نه قرآن است و نه احکام، بلکه در آن «عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة»[4] ؛ است. همهی علوم در مصحف فاطمه هست؛ پس بنابراین فاطمهی زهرا معنویت، عبادت، علم، مقاومت، ولایتمداری و ... را به همهی امامان معصوم^ و به جامعه تزریق میکند.
بهعنوانمثال: وقتیکه شب قدر فرامیرسد عبادت را تزریق میکند. حضرت روز قبلش به فرزندان خود (امام حسن و امام حسین‘) میفرمودند: مقداری بخوابید و استراحت کنید تا شب بیدار بمانید و توجهتان به خداوند متعال باشد. امام حسن و امام حسین‘ امام جامعه هستند؛ اما باید به حالت بندگی تربیت شوند.
4. قلب، مرکز شکلگیری هرگونه تمایلات است؛ یعنی همهی تمایلات در قلب انسان شکل میگیرد و چنانچه قلب انسان قوت داشته باشد و مؤمن باشد، تمایلات شیطانی در او شکل نخواهد گرفت؛ چون تمایلات شیطانی در قلب ضعیف است که شکل میگیرد. قلب قوی هم آن قلبی است که خداوند در او شکل میگیرد.
فاطمهی زهرا÷ هم قلب دین است؛ یعنی تمام هدایتهای دین از فاطمه شکل میگیرد؛ چون سلسلهی امامت از فاطمه شکل میگیرد؛ و چنانچه امامت، فاطمی باشد تمایلات انحرافی ایجاد نمیشود. در حقیقت صدیقه طاهره÷ مرکز امامت و حلقهی وصل نبوت و امامت است.
ما دو سلسله هدایت داریم: 1- سلسلهی نبوت؛ 2- سلسلهی امامت که مهدویت هم تحت سلسلهی امامت قرار دارد که پیوند این دو توسط حضرت زهرا÷ است. پس بنابراین، حضرت در اینجا فرمودند: اگر قلب فاطمی باشد، جامعه سالم میماند. این امامت هم باید از فاطمه شکل بگیرد؛ نمیشد که امامت از غیر فاطمه باشد؛ چون خداوند و پیامبر| فاطمه را قلب اسلام قرار دادهاند؛ پس امامت باید از این قلب نشأت بگیرد و الا انحراف ایجاد میشود.
لذا امام راحل+ که در سالروز ولادت ایشان هم قرار داریم دربارهی حضرت صدیقه طاهره تعبیر بسیار عمیقی دارند؛ این حکیم فرزانه دربارهی حضرت زهرا اینگونه میفرماید:
«زنى كه تمام خاصههاى انبيا در اوست. زنى كه اگر مرد بود، نبى بود؛ زنى كه اگر مرد بود، بهجای رسول اللَّه بود.»[5] .
به تعبیری، حضرت فاطمه زهرا÷ بانویی است که تمام خصلتهای انبیا در او جمع شدهاست؛ یعنی خصلتهای صدوبیست و چهار هزار پیغمبر در فاطمه زهرا جمع شده است؛ و بههمینجهت امام راحل+ فرمود: «زنى كه اگر مرد بود، نبى بود»؛ یعنی اگر فاطمه زهرا مرد، بود پیامبر میشد؛ بهجهت اینکه همهی اخلاق انبیا در وجود او جمع شده بود.
لذا در نحوه برخورد پیامبر| با فاطمه زهرا÷ اینگونه آمدهاست که وقتی فاطمه بر پیامبر وارد میشد، حضرت در مقابلش برمیخاست؛ یعنی پیامبر در مقابل کسی برمیخاست که خصوصیات همهی انبیا در او جمع شده بود. پیامبر گلوی فاطمهی زهرا÷ را میبوسید و میفرمود: «اذَا اشْتَقْتُ الَى الْجَنَّةِ قَبَّلْتُ نَحْر فاطِمَةَ»[6] ؛ من هر وقت دلم برای بهشت تنگ میشود گلوى فاطمه را مىبوسم.
چراکه عصاره نبوت در سینهی فاطمهی زهرا جمع شدهاست.
5. قلب، الگوی همهی اعضای بدن است و آنها را رهبری میکند.
اگر قلب امام البدن[7] و الگوی همهی اعضاء بدن است و اعضاء بدن از قلب انسان الگو میگیرند، فاطمهی زهرا÷ نیز قلب دین است و الگوی همهی سلسلهی امامت میباشند.
امام زمان# دراینباره فرمودند: «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ| لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[8] ؛ در دختر رسول خدا| براى من الگويى شايسته وجود دارد؛ یعنی در صدیقه طاهره÷ برای دولت مهدوی هم اسوهای وجود دارد.
یا امام عسکری× فرمودند: «نَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ وَجَدَّتُنا فاطِمَةُ÷ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْنا»[9] ؛ ما (ائمّه) حجت خدا بر مردم و مادرمان فاطمه حجت خدا بر ماست.
6. تسخیر قلب، تسخیر همهی اعضای بدن است.
جایگاه قلب بهگونهای است که تسخیر آن تسخیر همهی اعضاء بدن است؛ یعنی اگر شیطان بر قلب انسان مسلط شود، دیگر فکر انسان هم شیطانی میشود دست و چشم انسان هم شیطانی میشود.
به تعبیری، قلب که در اختیار شیطان قرار گرفت، همهچیز انسان شیطانی میشود. بهعکس اگر قلب انسان در دست خداوند متعال بود (خدایی بود) همهچیز انسان خدایی میشود؛ لذا تسخیر قلب به منزل تسخیر همهی اعضاء بدن است.
حضرت صدیقه طاهره÷ نیز جایگاهش در دین اینگونه است؛ یعنی تسخیر فاطمه÷ هم تسخیر سلسلهی هدایت و امامت است.
اگر صدیقه طاهره بشکند، دین میشکند؛ لذا دشمن تمام تلاشش بر این است که فاطمه زهرا را بشکند، دههی فاطمیه را و شبهاتی که دربارهی حضرت زهرا÷ ایجاد میکند برای این است که فهمیدهاند، اساس کار اینجاست؛ چون اگر فاطمه را تسخیر کردند و بر او اشکال گرفتند و او را شکستند، در حقیقت سلسلهی امامت را از نبوت جدا کردهاند و امامت دیگر بهجایی بند نخواهد بود؛ و دیگر هیچ اصلی روی کرسی خودش نمیماند. لذا حساسیت روی فاطمه زهرا حساسیت بجایی است؛ و بدینجهت است که باید به فاطمه زهرا توجه داشت.
ایستادگی فاطمهی زهرا÷ در برابر همهی ناهنجاریهای جامعهی نبوی نیز برای این بود که سلسلهی امامت، تسخیر دشمن نشود.