1400/09/16
موضوع: المقدمة/الوضع /بررسی معنای حرفی - مناقشه در اقوال پنجگانه (بررسی قول محقق نائینی و بیان اشکالات آن)
بحث در بررسی معنای حرفی بود؛ گفتیم که درمجموع پنج قول در معنای حرفی وجود دارد؛ دو قول از آن اقوال را موردبررسی قرار دادیم و ایرادات آنرا هم بیان کردیم.
قول اول: این بود که «لا معنی للحرف اصلا بل هی کالاعراب و کالعلامات»؛ اصلاً حروف معنایی ندارد و فقط مانند اعراب، علامت هستند؛ اشکالات آنرا هم بیان کردیم.
قول دوم: قول صاحب کفایه بود؛ ایشان میفرماید: حروف کالاسماء هستند و همانطور که اسم مستقل است حرف هم در وضع مستقل است، خصوصیات آنهم عند الاستعمال لحاظ میشود. این قول را موردبررسی قرار دادیم و اشکالات آنرا هم بیان کردیم.
قول سوم: همان سخنی است که محقق نائینی دربارهی معنای حرفی بیان کرده بود.
قول ایشان را مطرح کردیم و مقداری دربارهی آن توضیح دادیم و بیان کردیم که سخن ایشان کاملاً در مقابل صاحب کفایه قرار دارد؛ زیرا صاحب کفایه میفرماید: حرف مثل اسم مستقل در وضع است؛ اما محقق نائینی میفرماید: حرف اصلاً وضع و معنایی عند الوضع ندارد که بخواهد این حرف حکایت از معنا بکند! «بل المعانی الحرفيه توجد عند استعمال الحروف»؛ بلکه معانی حرفیه به سبب استعمال حرف ایجاد میشوند؛ اینکه میگویید: «زيدٌ فِي الدار»؛ استعمال که کردید ظرفیت «فِي» ایجاد میشود و الّا قبل از استعمال، معنای ظرفیت در آن نیست که «فِي» از آن حکایت کند؛ بلکه «فِي» این معنا را ایجاد میکند؛ لذا مرحوم محقق نائینی فرمودند که معانی حرفیه، معانی ایجادیه هستند؛ یعنی حرف آنها را ایجاد میکند «الحروف توجد المعانی عند الاستعمال»؛ معنا زمانی متولد میشود که استعمال صورت بگیرد؛ یعنی زمانیکه گفتید: «زيدٌ فِي الدار»؛ معنای ظرفیت ایجاد میشود و قبل از استعمال فقط یک خانه و آقای زید است؛ اما داخل خانه بودن زید که نسبت است، به سبب استعمال میباشد.
مرحوم محقق نائینی برای ادعای خودشان استدلال به ادلّهای کردهاند:
دلیل اول: روایت
ازجمله ادلّهای که ایشان به آن استدلال میکند روایتی از امیرمؤمنان علی× است که سخن ایشان را تأیید میکند و میشود به آن استناد کرد.
روایت اینگونه دارد:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ الْجُمَحِيِ، أَنَّ أَبَا الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيَّ دَخَلَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ×، فَرَمَى إِلَيْهِ رُقْعَةً فِيهَا، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْكَلَامُ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ: اسْمٌ وَفِعْلٌ وَحَرْفٌ جَاءَ لِمَعْنًى، فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى، وَالْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ الْمُسَمَّى، وَالْحَرْفُ مَا أَوْجَدَ مَعْنًى فِي غَيْرِهِ ...»[1] .
امیرمؤمنان علی× در این روایت دربارهی تقسیم کلام میفرمایند: کلام سه چیز است: اسم، فعل و حرف. حضرت اسم و فعل را تعریف میکنند؛ به حرف که میرسند آنرا اینگونه تعریف کردهاند: «مَا أَوْجَدَ مَعْنًى فِي غَيْرِهِ»؛ حرف آن چیزی است که معنایی را در غیر خودش ایجاد میکند.
این روایت هم بر ایجاد و هم بر غیریّت دلالت میکند؛ لذا دلیل بر کلام مرحوم نائینی هست.
دلیل دوم: مورد نقض به حروف نداء
دلیل دوم ایشان آن است که در حرف ندا چه معنایی وجود دارد و این حرف از چه معنایی حکایت میکند؟ آیا قبل از آنکه بر روی منادی قرار بگیرد و استعمال بشود معنایی وجود داشته است؟ مثلاً یا حسین که میگویید و حسین را صدا میزنید؛ تا استعمال نکنید، چیزی معلوم نمیشود؛ بلکه زمانیکه استعمال کردید، چیزی ایجاد میشود؛ لذا همانطور که حرف نداء با استعمالش معنا را ایجاد میکند حروف هم همینگونه است.
دلیل سوم: حروف مثل عقود و ایقاعات هستند
دلیل سوم نیز این است که ایشان حروف را در مقام استعمال «کالعقود و الايقاعات»؛ همانند عقود و ایقاعات دانسته است. ایشان معتقد است همانگونه که در عقود و ایقاعات قبل از انشاء عقد، هیچ مفهومی از آن وجود ندارد و صرفاً با انشاء، فقط عقد ایجاد میشود، همانند زوجیّت و ملکیّت و ... مثلاً در زوجیّت بهوسیلهی اجرای عقد، زوجیّت ایجاد میشود؛ اما قبل از اجرای عقد و قبل از اینکه بگوید: «اَنکَحتُ موکلتي موکلي»؛ زوجیتی وجود نداشته است. قبل از اینکه بگوید: «قَبلتُ النکاحَ»؛ زوجیتی وجود نداشته است. دربارهی ملکیّت هم همینگونه است؛ یعنی قبل از اینکه بگوید: «بِعتُکَ داری»؛ بیعی وجود نداشته است.
بنابراین؛ همانطور که عقود، انشاء هستند، حروف هم انشاء میباشند و حرف هم ایجاد میکند؛ وقتی میگویید: «زيدٌ فِي الدار»؛ در اینجا ظرفیت ایجاد میشود؛ و حال آنکه قبلش ظرفیتی نیست؛ مثلاً در «سِرتُ مِن البصرةِ الی الکوفة»؛ «مِن» در اینجا ابتداء و «إلی» انتهاء ایجاد میکنند؛ درحالیکه قبل آن هیچ چیزی وجود نداشته است؛ بنابراین معنای حرفی ایجادی و انشائی است.
اشکال بر کلام محقق نائینی&
اشکالات فراوانی بر قول جناب محقق نائینی قابلطرح است که به نمونههایی از آن اشاره میکنیم.
اشکال اوّل
اولین اشکالی که بر کلام مرحوم محقق نائینی وارد است نسبت به روایتی است که ایشان مورد استدلال قرار داده است که البته محقق آنرا بهعنوان مؤید ذکر میکند؛ اما آنچه در مقام اشکال میشود گفت، این است که؛
اوّلاً: این حدیث از طرق عامه نقل شده است. (البته اینکه از طریق عامّه نقل شده اگر در روایات خاصّه مخالف آن نداشته باشیم همهی ارزش آن از بین نمیرود؛ اما نقل از طریق عامّه، خود نشانهی ضعف است.
ثانیاً: اشکال دوم به متن روایت برمیگردد. عبارت روایت این بود، «الحرفُ مَا أَوْجَدَ مَعْنًى فِي غَيْرِهِ»؛ یعنی حرف آن است که معنایی را در غیر خودش ایجاد کند؛ امّا در برخی از نسخههای دیگر، این حدیث جملهی جایگزین و نسخهبدل دارد؛ آنهم در همین موردی است که محقق نائینی به آن استدلال میکند. نسخهبدل این است: «فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى وَالْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ الْمُسَمَّى والْحَرْفُ مَا أَنْبَأَ عَنِ معنىً ليسَ باسمٍ ولا فِعل»[2] ؛ حرف نه اسم است و نه فعل؛ فقط از یک معنایی خبر داده و حکایت میکند.
دقیقاً در همین جاییکه محقق نائینی استفاده کرده و به آن استدلال میکند (حروف معانیشان ایجادیه است)، همینجا نسخهبدل دارد؛ نسخهبدل؛ یعنی در اینجا احتمالاتی وجود دارد؛ و واضح است که با ذکر این نسخه جایگزین، احتمال دارد که نسخه قبلی درست باشد و احتمال دارد که نسخهبدل درست باشد؛ ترجیحی هم دراینبین وجود ندارد که این نسخه بر نسخه دیگر مقدم شود؛ لذا اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال؛ وقتی احتمال آمد که معنایی دیگری داشته باشد از استدلال میافتد؛ چراکه ترجیحی هم برای یکی از نسخهها وجود ندارد.
پس بنابراین با این اختلاف تعبیر، حدیث موردنظر از قابلیت استدلال میافتد؛ چراکه با عبارت جایگزین، دیگر دلالت بر مطلوب محقق نخواهد داشت؛ بلکه برخلاف آن دلالت میکند.
عمده اشکال روایت، همین اشکال دوم روایت است.
اشکال دوم
دومین اشکالی که بر کلام مرحوم محقق نائینی وارد است این است که دربارهی اصل ایجادی بودن معانی حروف نیز میگوییم: بنا بر قول شما که میگویید: معانی حروف در لحظهی استعمال ایجاد میشوند، همانند عقود و ایقاعات که همهی آنها انشائیه هستند، نه اخباریه؛ لازم میآید قائل شویم به اینکه صدق و کذب در آن راه نداشته باشد و آنچه که در مقام استعمال از حروف ایجاد میشود چون انشائی و ایجادی است دیگر محتمل صدق و کذب نخواهد بود؛ چون خبر نیست.
مثلاً، وقتیکه میگویید: «اَنکَحتُ موکلتي لموکلي»؛ کسی نمیگوید که این جمله احتمال صدق و کذب دارد؛ چون انشاء است و انشاء هم احتمال صدق و کذب ندارد؛ بلکه آنچه احتمال صدق و کذب در آن وجود دارد، خبر است؛ خبر هست که احتمال صدق و کذب در آن هست؛ اما در انشاء احتمال صدق و کذب وجود ندارد.
یا در مثال «زيدٌ فِي الدار»؛ شما میگویید که انشاء است، اگر انشاء باشد دیگر نمیشود دربارهی صدق و کذب آن بحث کرد؛ یعنی نمیتوانیم برویم و ببینیم که زید در خانه هست یا نیست؛ زیرا انشاء است؛ اخبار نیست. بله، اگر جایی اخبار بود و خبر از یک معنایی میداد، میتوانستیم بگوییم که احتمال صدق و کذب وجود دارد؛ درحالیکه هیچکسی نگفته، وقتیکه میگویید: «زيدٌ فِي الدار»؛ دیگر نیازی نیست احتمال صدق و کذب در آن باشد. یا حتی زمانیکه کسی میگوید: «بعتُ داری»؛ نباید دربارهی آن صدق و کذب باشد؛ چون مقتضای همهی انشائیات این است که احتمال صدق و کذب در آن نباشد؛ درحالیکه بین حروف و عقود و ایقاعات فرق اساسی وجود دارد و نمیشود گفت بینشان فرقی نیست.
اشکال سوم
سومین اشکالی که بر کلام مرحوم محقق نائینی وارد است این است که اگر قائل شویم به قول محقق نائینی که فرمود: معنای حرف در لحظه استعمال ایجاد میشود و قبل از استعمال چیزی نیست؛ یعنی معانی حروف ایجادیه هستند و معنایش این است که تا شما گفتید «زيدٌ فِي الدار»؛ این رابطه و نسبت میان واقعیت «زید» و واقعیت «دار» برقرار نشده بود و بهمحض گفتن این جمله، معنای ظرفیت در اینجا ایجاد میشود؛ یعنی حتماً باید مخبری بیاید و بگوید: «زيدٌ فِي الدار»؛ و ما هم به خانه برویم، ببینیم که زید در خانه هست و تا این جمله را گفت ظرفیت ایجاد میشود؛ حال سؤال ما این است، قبل از آنکه شما «زيدٌ فِي الدار»؛ را استعمال کنید، ما داخل منزل رفتیم و مشاهده کردیم که زید در خانه هست، اما شما هنوز استعمال حروف را نداشتهاید؛ ما اینجا چه باید بگوییم؟ آیا باید بگوییم که «زيدٌ فِي الدار»؛ زید در خانه هست یا باید بگوییم که زید در خانه نیست؟ آیا آن واقعیت سوم که نسبت ظرفیت میان زید و دار بود ایجادشده یا نشده است؟ اگر بگوییم که شده، هنوز استعمالی صورت نگرفته و اگر بگوییم که نشده، خلاف آن چیزی خواهد بود که ما مشاهده میکنیم.
بهعبارتی: تا کسی نگفته «زيدٌ فِي الدار»؛ معنای ظرفیت ایجاد نمیشود، حال اگر خودمان رفتیم و دیدیم که زید در خانه هست، حال در اینجا آیا باید بگوییم که زید در خانه هست یا نیست؟ اگر بگوییم که زید در خانه هست که خلاف کلام مرحوم نائینی است؛ زیرا هنوز کسی استعمال نکرده است پس چگونه معنا ایجاد شد؟ و اگر بگوییم که زید در خانه نیست، خلاف واقع و خلاف آن چیزی خواهد بود که ما مشاهده کردهایم.
لذا نمیشود معنای حروف، ایجادی و انشائی باشد.
خلاصه
کلام محقق نائینی معقول نیست بهخاطر دو نکته:
1. همانطور که در مفاهیم استقلالی نیاز داریم که لفظ و معنا و رابطه را تصور کنیم؛ در مفاهیم غیر استقلالی هم نیازمند تصور هستیم؛ یعنی همانگونه که مفاهیم استقلالی را که اسم بر آن دلالت میکند باید تصور کنیم و سپس استعمال نماییم، در مفاهیم غیر استقلالی هم بایستی این تصور انجام بشود و نمیتوان گفت که هیچ واقعیتی وجود ندارد و فقط با استعمال ایجاد میشود. مثلاً لفظ «زید» را برای این شخص میخواهیم بیان کنیم، اول این شخص را تصور میکنیم، «زید» را هم تصور میکنیم و این را وضع میکنیم؛ در «زيدٌ فِي الدار»؛ هم همینگونه است، «زید» و «دار» و «ظرفیت» را اول باید تصور کنیم.
پس باید مثلاً ظرفیت را تصور کرد و سپس حرف «فِي» را بین «زيد» و «دار» استعمال کرد و رابطه را حکایت نمود.
بنابراین حروف هم حکایت میکنند و همیشه انشائی نیستند.
بهتعبیری دیگر: قضایای معقوله با قضایای ملحوظه باید تطبیق کنند؛ لذا نمیشود در حرف بگوییم که چیزی نیست تا آنرا تصور کنیم.
2. شمای محقق نائینی که مقایسه بین حروف و عقود و ایقاعات کردید؛ خوب بود که به یک نکته هم توجه میکردید و آن نکته این است که الفاظ در عقود و ایقاعات دو حالت دارند: یک حالت آن انشائی است؛ مثلاً «بعتُ داري»؛ خانهام را فروختم؛ مقام انشاء است و قبل از انشاء بیعی نیست؛ مثلاً میگویید: «انکحتُ موکلتي موکلي»؛ و انشاء میکنید، ما هم قبول داریم که در انشائیات، قبل از انشاء چیزی نیست؛ اما همین عقود و ایقاعات بهگونهای دیگر هم استعمال میشوند که در آنجا اخبار و حکایت است؛ مثلاً دیروز خانه را فروختید و بیع را انجام دادید، امروز میآیید و از آن معامله خبر میدهید و میگویید که «بعتُ داري»؛ دیروز خانهام را فروختم؛ لفظ «بعتُ داري»؛ دیروز در مقام انشاء ایجاد بود؛ اما امروز در مقام حکایت اخبار است. یا میگویید: «انکحتُ موکلتي موکلي»؛ گاهی از اوقات «انکحتُ» انشائی است و گاهی هم اخباری است.
لذا خوب بود مرحوم محقق نائینی به این نکته توجه میفرمود که در مقایسه میان حروف و عقود اگر صحیح باشد باید هر دو مقام را نیز در حروف بپذیریم که گاهی از اوقات حروف حکایت میکند، نه ایجاد.
بله آن جاییکه میگوییم: «سرتُ مِن البَصرَة إلَی الکوفة»؛ انشاء است؛ اما در «سرتُ مِن الکوفة»؛ اخبار بوده و حکایت است.
نظر استاد: درهرصورت کلام محقق نائینی، چه در مقایسه با عقود و ایقاعات، چه در استدلال به روایت و چه در حرف ندا، محل اشکال است؛ و حروف معانی ایجادیه ندارند.