1400/08/29
موضوع: المقدمة/الوضع /وضع الفاظ (من هو الواضع؟)
بحث در امر دوم از امور سیزدهگانهای بود که مرحوم آخوند بیان کردهاند.
امر دوم آن مربوط به وضع الفاظ بود؛ دربارهی حقیقت الفاظ مطالبی گفته شد، به این نتیجه رسیدیم که وضع الفاظ برای معانی ذاتی نیست، بلکه جعلی و قراردادی است و قطعاً در وضع و جعل نیاز به واضع و جاعل داریم.
اما آنچه امروز موردبحث قرار میگیرد این است که «من هو الواضع؟»؛ واضع کیست؟
مثلاً وقتیکه لفظ زید بر شخصی دلالت ذاتی ندارد، بلکه جعلی است؛ یعنی کسی بوده که بگوید من لفظ زید را برای این انسان وضع کردم.
حال سؤال این است که واضع در اینجا کیست؟
بهتعبیری: آیا این وضع و جعل (واضع و جاعل) الهی است یا بشری؟ یعنی آیا خداوند این لفظ را برای این معنا وضع کرده یا اینکه واضع خودِ بشر است؟
در اینجا دو نظریه مشهور مطرح است:
نظریه اول: واضع الفاظ خداوند حکیم است، خداوند قبل از خلقت انسان این الفاظ را برای این معانی وضع کرده و بعد هم به انسان تعلیم داده است.
نظریه دوم: واضع و جاعل انسان است. خود انسان این الفاظ را برای این معانی قرار داده است.
تبیین قول اول: همانطور که اشاره شد، الفاظ علاوهبراین که بهخودیخود دلالت بر معنا نمیکنند، بلکه با وضع و جعل دلالت میکنند، اعتقاد به این دارند که جعل الفاظ نیازمند واضع است و واضع آن برای معانی هم کسی غیر از خداوند نمیتواند باشد.
اینمطلب را تقریباً اکثر اصولیّین از اهل تسنن پذیرفتهاند، در میان علمای شیعه هم این نظر جزء یکی از نظراتی است که مطرحشده است، معروفترین شخصی که از متاخرین به این نظر قائل شده مرحوم محقق نائینی& است؛ ایشان بهجِدّ و مُصرّانه قائل است که الفاظ توسط خداوند برای این معانی وضعشدهاند؛ یعنی این جعل، جعل الهی است.
يقول: «اختلف العلماء في ان دلالة الألفاظ هل هي ذاتية محضة أم جعلية صرفة أو بهما معاً
(والحق) هو (الثالث) فانا نقطع بحسب التواريخ التي بأيدينا انه ليس هناك شخص أو جماعة وضعوا الألفاظ المتكثرة في لغة واحدة لمعانيها التي تدل عليها فضلا عن سائر اللغات كما انا نرى وجداناً عدم الدلالة الذاتيّة بحيث يفهم كل شخص من كل لفظ معناه المختص به بل اللّه تبارك و تعالى هو الواضع الحكيم جعل لكل معنى لفظاً مخصوصاً باعتبار مناسبة بينهما مجهولة عندنا وجعله تبارك وتعالى هذا واسطة بين جعل الأحكام الشرعية المحتاج إيصالها إلى إرسال رسل و إنزال كتب وجعل الأمور التكوينية التي جبل الإنسان على إدراكها كحدوث العطش عند احتياج المعدة إلى الماء ونحو ذلك فالوضع جعل متوسط بينهما لا تكويني محض حتى لا يحتاج إلى أمر آخر ولا تشريعي صرف حتى يحتاج إلى تبليغ نبي أو وصى بل يلهم اللَّه تبارك وتعالى عباده على اختلافهم كل طائفة بالتكلم بلفظ مخصوص عند إرادة معنى خاص.
ومما يؤكد المطلب انا لو فرضنا جماعة أرادوا احداث ألفاظ جديدة بقدر ألفاظ أي لغة لما قدروا عليه فما ظنك بشخص واحد (مضافاً) إلى كثرة المعاني التي يتعذر تصورها من شخص أو أشخاص متعددة (ومنه) ظهر أن حقيقة الوضع هو التخصيص والجعل الإلهي و التعبير عنه بالتعهد والالتزام مما لا محصل له»[1] .
خلاصه کلام مرحوم نائینی:
ازیکطرف، وجداناً میدانیم که دلالت الفاظ ذاتی نیست و آنچه هست نیازمند واضع است؛ و از طرفی هم وقتیکه در تاریخ مطالعه میکنیم هیچ فرد یا جماعتی را پیدا نمیکنیم که حتی در یک لغت، الفاظ را برای معانی وضع کرده باشند.
نسبت وضع به «يَعُرُبُ بُن قحطان»
دو نظر دربارهی اینکه آیا «يَعُرُبُ بُن قحطان» واضع علم لغت عرب هست یا نیست، وجود دارد:
1. بعضی میگویند: «يَعُرُبُ بُن قحطان» واضع هست و وجود داشته است.
2. بعضی هم میگویند: واضع خداوند است و نسبت وضع الفاظ به «يَعُرُبُ بُن قحطان» اتهام بوده و نسبت نادرستی است؛ چون وجود این شخص اصلاً توهّم است و همچین شخصی وجود خارجی ندارد.
مرحوم نائینی& در اینجا معتقدند که «يَعُرُبُ بُن قحطان» یا نسبتش نسبت اتهامی است و یا وجودش وجود توهمی است. (البته مرحوم نائینی تصریح نمیکند؛ اما بر اساس سخنانی که فرموده میتوانیم بگوییم که نظر ایشان یکی از همین دو نظر است)
محقق نائینی& میفرماید: شخص خاصی برای وضع لغات وجود نداشته است؛ علاوهبراین، امکان هم ندارد که یک نفر یا جماعتی همهی الفاظ عربی را در لغت عرب برای معانی مختلف، آنهم با رعایت تناست وضع کنند.
بنابراین محقق نائینی میفرماید: آنکسی که میتواند واضع باشد، فقط خداوند حکیم است؛ زیرا خداوند احاطه و قدرت دارد؛ پس میتواند وضع کند.
اقسام جعل
اگر کسی سؤال کند که آقای محقق نائینی شما که میفرمایید خداوند وضع کرده، این وضع در الفاظ برای معانی، چگونه وضع و جعلی است؟
محقق نائینی نکتهی دیگری هم در اینجا دارند، ایشان میفرماید: ما دوگونه جعل داریم؛
1. جعل تشریعی
2. جعل تکوینی
جعل تکوینی؛ مثل این است که در انسان علامتی برای عطش قرار میدهند که این عطش بر نیاز معده انسان به آب دلالت میکند، (این عطش علامت و وضعشده برای نیاز معده به آب) این وضع (وضع تکوینی) برای معرفی نه پیامبر میخواهد و نه هیچچیز دیگری، بلکه این علامت در وجود انسان قرار دادهشده که هر وقت معدهی وی نیاز به آب پیدا کرد تشنه شود.
جعل تشریعی؛ مثل احکامی است که خداوند عزّوجلّ از طریق ارسال رسل (پیامبر و سایر انبیاء) احکام الله را با این معنا برحسب هر موردی برای مردم بیان کردهاند.
اما مرحوم محقق نائینی میفرماید: این جعل الفاظ هیچ کدام از این دو دو وضع و جعل نیست؛ بلکه جعلی الهامی است که در حقیقت نوع جدیدی از جعل است که نه تکوینی محض است و نه تشریعی محض.
توضیح مطلب:
در طول تاریخ شما میبینید که الفاظ یکبار وضع نمیشوند، بلکه هر چه عمر انسان بیشتر میشود معانی، مفاهیم و الفاظ جدیدی وضع و ایجاد میشود؛ مثلاً کتاب المنجد[2] ، کتابی است که لغتها را هر ده سال بروز میکند؛ اینگونه نیست که یکبار نوشته باشند و تمامشده باشد؛ گرچه اول یکی نوشتهشده اما هر ده سال یکبار با اضافات و لغاتی که جدیداً ایجادشده تجدید چاپ میشود؛ مثلاً در چاپ پنجاهم با چاپ چهلم تفاوت وجود دارد و لغاتی اضافهشده است.
لذا محقق نائینی میفرماید: جعل، تکوینی و تشریعی نیست، بلکه خودِ انسان به سبب الهام من الله تعالی وضع میکند. این جعل الهامی است؛ یعنی خداوند، تکویناً در وجود انسان الهام میکند؛ یعنی انسان در وجود خود احساس میکند که این لفظ برای این معنا تناسب دارد؛ مثل کسیکه فرزندش بیمار میشود، پیش همهی دکترهای شهر میرود، ولی نتیجه نمیگیرد؛ لکن یکمرتبه به ذهنش میآید که شاید فلان دکتر بتواند فرزند بیمارش را درمان کند، وقتی نزد آن دکتر میرود اتفاقاً درمان هم میشود؛ میگویند: این نوعی الهام است که انسان بعدازاینکه از همهجا ناامید شد خداوند به دلش میاندازد؛ لذا محقق نائینی& میگوید: خداوند به انسان در هر موقعی که احساس نیاز کرد الهام میکند؛ مثلاً زمانیکه فرزند انسان بهدنیا میآید، قصد دارد برایش نامی انتخاب کند، آنجا به دل انسان میافتد که نام علی (که جزء احسن الاسماء است) را برای فرزندش قرار دهد؛ این الهام تکوینی و الهی است؛ لذا فرمودهاند: این جعل، الهامی و از طرف خداوند عزّوجلّ به انسان است.
در جعل تکوینی چیزی لازم نیست؛ اما در تشریعی باید امام یا رسول باشد که جعل کند؛ و در جعل الهامی نه ارسال رسل و نه ارسال کتب لازم است؛ بلکه در وجود انسان القائی میشود که وی آن جعل را انجام میدهد.
محقق نائینی در این میدان تنها و متفرد نیست؛ بلکه قبل و بعد از او هم بوده و هستند کسانیکه قائلاند به اینکه واضع وضع الفاظ برای معانی خداوند عزّوجلّ است.
ادلّهی قائلین به قول اول (وضع الهی)
دودسته دلیل برای الهی بودن وضع الفاظ ذکرشده است:
دسته اول: ادلّهای از قرآن و غیر قرآن وجود دارد که بیانگر اینمطلب است که خداوند عزّوجلّ واضع است. (این دلیل اثباتی است)
دسته دوم: ادلّهای است که وضع را از بشر نفی میکنند.
نتیجه هر دو یکی است؛ اما کیفیت استدلال فرق میکند.
اما دسته اول؛
خداوند متعال در قرآن میفرماید: {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا}[3] ؛ سپس علم اسماء [= علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت.
ازجمله ادلّهای که در نوع اول به آن استدلال کردهاند به اینکه واضع، خداوند است؛ استدلال به این آیهی شریفه میباشد: {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ خداوند عزّوجلّ همهی اسماء را برای آدم بیان کرده و به او تعلیم داد.
توضیح آیه: از این آیه استفاده میشود که خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم داد، سپس به ملائکه فرمود: اگر میدانید بگویید؛ ملائکه هم گفتند: ما چیزی نمیدانیم جز آنکه خدا به ما یاد داده باشد.
در اینجا نیاز به مقدمهای داریم و آن مقدمه این است که تعلیم، فرع بر وضع و جعل است؛ یعنی اگر کسی بخواهد 10 اسم به انسان یاد بدهد، ابتدا این 10 اسم باید وضعشده باشند و دلالت بر معنایی بکنند، سپس به انسان یاد بدهد که این لفظ برای این معناست؛ اگر جعل نشده باشد قابلتعلیم نیست. پس اینکه خداوند اسماء را به آدم آموخت، {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ یعنی قبل از اینکه خداوند اسماء را به آدم بیاموزد خدا جعل و وضع کرده است؛ زیرا قبل از آدم کسی جز خداوند نبوده است[4] . پس خداوند قبل از خلقت انسان الفاظ را وضع کرده و بعد به وی تعلیم داده است.
نتیجه: این آیه دلیل براین است که وضع الفاظ برای معانی از طرف خداوند عزّوجلّ بوده است.
نظر استاد: این استدلال بر پایهای استوار است که بسیار سست و سبک بوده و قابلیت استدلال ندارد؛ این سست و سبک بودن، هم در خود آیه، هم در ذیل آیه، هم درآیات بعداز آن و هم به کمک روایات قابلاستفاده است.