1400/08/23
موضوع: المقدمة/الوضع /وضع الفاظ (حقیقت وضع، احکام وضع، اقسام وضع)
بحث در امر دوم از امور سیزدهگانهای بود که مرحوم آخوند در مقدّمهی کفایه مطرح کردهاند. در امر دوم بحث از وضع الفاظ است (حقيقة الوضع، احکام الوضع و اقسام الوضع). زمانیکه لفظی را میشنویم ذهن ما به معنایی منتقل میشود؛ یعنی بین لفظ و معنا رابطهای وجود دارد؛ اما اینکه این رابطه چه نوع رابطهای است؟ آیا ذاتی است، یا اعتباری؟ برخی گفتهاند که این رابطه ذاتی است و برخی دیگر هم گفتهاند رابطهی بین آنها رابطهی اعتباری است.
برخی از بزرگان دراینباره فرمودهاند: ذاتی بودن وضع الفاظ چیزی جز توهم نیست و تصور آنهم امکان ندارد تا قابل تصدیق باشد. ضرورتی هم برای عمیق شدن در این بحث بیش از این احساس نمیشود.
درنهایت به این نتیجه رسیدیم که رابطهی میان لفظ و معنا، رابطهای اعتباری است و نیاز به مُعتبِر دارد،
حال سؤال این است که واضع و مُعتبِر کیست؟ چه کسی این رابطه را جعل کرده است؟
در پایان جلسه قبل بیان شد که بعضی میگویند واضع خداوند است، بعضی هم میگویند که واضع بشر است؛ اما باز این سؤال مطرح میشود که اگر واضع و مُعتبِر این رابطه بشر باشد، آیا یک نفر واضع است؛ یعنی مثل وضع تعیینی است، یا واضع همهی افراد هستند؛ یعنی مثل وضع تعیّنی است؟
چیستی اعتبار و وضع
اما قبل از اینکه به اینمطلب بپردازیم و ببینیم واضع کیست، باید تأملی در اینمطلب داشته باشیم که
وقتی متوجه شدیم که ذاتی نیست و اعتباری و جعلی است، این اعتبار و جعل، چه نوع اعتبار و جعلی است؟ ابتدا حقیقت این وضع معلوم شود تا بعد بپردازیم به اینکه واضع و مُعتبِر کیست.
تفاسیر چهارگانه
در تفسیر این ارتباط چهار احتمال را ذکر کردهاند:
تفسير اوّل: «ذکره الفحول من الاصوليين والفقهاء».
اولین تفسیر همان تفسیری است که صاحب کفایه ذکر کرده است.
مرحوم آخوند& در کتاب «کفاية الأصول» میفرماید: «الوضع هو نحو اختصاص للّفظ بالمعنى، وارتباط خاص بينهما، ناش من تخصيصه به تارةً، ومن كثرة استعماله فيه أُخرى؛ وبهذا المعنى صحّ تقسيمه إلى التعييني والتعيّني»[1] ؛ وضع یکگونه اختصاص یافتن است، یعنی این لفظ به این معنا اختصاصیافته و ربط خاصی میان لفظ و معنا است.
منشأ این اختصاص هم گاهی تخصیص و تعیین است که وضع تعیینی میشود؛ مثلاً یک کسی تخصیص زده و گفته: «إنّی وَضعتُ هذا اللفظ لهذه المعنی»؛ یعنی این لفظ را برای این معنا وضع کردم؛ و گاهی هم بهخاطر این است که آنقدر این لفظ برای این معنا استعمال شده که تعیّن پیداکرده، بهگونهای که وقتی لفظ را میشنویم بهخودیخود، ذهنمان به آن معنا متبادر شده و منتقل میگردد.
چند مطلب در بیان صاحب کفایه قابلملاحظه است:
نکته اوّل: صاحب کفایه، بهخلاف مشهور وضع و حقیقت وضع را تعریف و بیان کرده است؛ چون در بیان حقیقت وضع و تعریف وضع، مشهور از طریق مصدر واردشدهاند و معنای مصدری کردهاند؛ اما صاحب کفایه معنای اسم مصدری کرده است. مشهور فرمودند: تخصيص جعل الوضع، قرار دادن و اختصاص دادن است که حکایت از وجود فعلِ فاعل میکند. مصدر هرکجا که باشد حکایت از وجود فعلی میکند که «يمکن ان يصدر عن فاعل»؛ ممکن است از فاعل صادر شود. وقتیکه میگویید: ضَرَبَ؛ یعنی زدنی هست و ممکن است که از یک نفر صادر شود. وقتی هم که میگویید جعل و وضع و تخصیص؛ یعنی چیزی هست که ممکن است یک نفر قرار بدهد، انسان جاعلی باید باشد که فعلی جعل شود؛ مشهور از این طریق (از طریق مصدر) تعریف کردهاند؛ امّا مرحوم آخوند از این طریق اسم مصدری تعریف کرده و میفرماید: وضع، اختصاصیافته شدن لفظی برای یک معناست؛ یعنی بعد از قرار دادن، ماحصل آن وضع است.
لذا این اختلاف بین صاحب کفایه و مشهور از اصولیّین و مشهور از قدمایی که در این قسمت حرکت کردهاند وجود دارد.
نکته دوّم: سِرّ اختلاف صاحب کفایه با مشهور و اعراضش از طریق مشهور بهجهت این است که ایشان متوجه اشکالی شد؛ و آن اشکال این است که در قرار دادن و جعل نیاز به جاعل است؛ جاعلی باید باشد تا قرار بدهد؛ حال اگر جاعلی بود و قرار داد، فقط وضع تعیینی را شامل میشود و شامل وضع تعیّنی نمیشود، بهجهت اینکه در وضع تعیّنی، کثرت استعمال سبب این وضعشده است؛ واضع و جاعلی برای اختصاص این لفظ برای این معنا نداریم.
جناب آخوند میفرماید: این تعریف مشهور شامل وضع تعیّنی نمیشود؛ لذا من اختصاص اللفظ (اختصاص یافتن) را با اسم مصدری بیان میکنم. حال این اختصاص یافتن، تارةً بهجعل جاعل است و تارةً بهکثرت استعمال است.
نکته سوّم: نکتهای که در کلام صاحب کفایه قابلتأمل است این است که منشأ پیدایش این اختصاص از کجاست؟ خود ایشان در تعریف جواب را قرار داده است، آنجا که میفرماید: «ناش من تخصيصه به تارةً، ومن كثرة استعماله فيه أُخرى»؛ این همان تعیین و تعیّن است.
این همان تفسیر اولی است که صاحب کفایه بیان نموده است.
نتیجه: تفسیر اوّل این است که اختصاص یافتن یکلفظ به یک معنا یا از باب تخصیص است و یا از باب کثرت استعمال میباشد.
تفسیر دوم: ایجاد شدن اُنس ذهنی
از این رابطه لفظ و معنا (که ذاتی نیست، بلکه اعتباری است)، یک انس ذهنی بهوجود میآید؛ مثلاً بین لفظ ماء و این مایع سیّال، یک انس ذهنی بهوجود میآید که همان اعتبار لفظ برای معناست.
اشکال بر تفسیر دوم:
مناقشه و ملاحظهای در تفسیر دوم قابلتوجه است و آن ملاحظه این است؛ اگر گفتیم که رابطهی لفظ و معنا بهجهت آن أُنس ذهنی است که برای انسان و مخاطب و سامعی که میشنود ایجاد میشود، سؤال میکنیم که آن انس ذهنی چه زمانی ایجاد میشود؟ آیا این انس ذهنی قبل الوضع است یا بعدالوضع؟
در وضع تعیّنی که اصلاً وضعی نیست، بلکه کثرت استعمال است که سبب ایجاد أُنس ذهنی میشود و زمانیکه أُنس ذهنی ایجاد شد، این رابطه برای این معنا ایجاد میشود؛ اما آنجایی که وضع تعیینی است؛ مثلاً شخصی پسرش که بهدنیا آمده، میگوید: «إنی وضعتُ لفظ علی لولدی»؛ من لفظ علی را برای فرزندم قرار دادم؛ این أُنسی که بین علی و اسمش ایجاد شد بعد از وضعی است که گفت «إنی وضعتُ لفظ علی لولدی».
سؤال: اگر این أُنس ذهنی بعد از وضع است، شما وضع را بهچیزی تعریف کردید که رتبهی آن متأخر از وضع است؟ باید وضع بشود تا أُنس ایجاد شود، باید جعلی باشد تا أُنسی ایجاد شود؛ لذا اگر بگوییم که جعل و اعتبار همان أُنس است، در وضع تعیینی آمدهایم آنرا بهچیزی تعریف کردهایم که در حقیقت رتبهاش بعد از وضع است.
این تفسیر دومی است که در اینجا ارائهشده است.
تفسیر سوم: مقصود از جعل و اعتبار، تعهّد و التزامی است که بین اهل لغت ایجاد میشود. اهل لغت که این لغت را وضع کرده، متعهد شده که این لفظ را برای این معنا استعمال کند؛ یعنی اهل لغت خودش را ملزم به استعمال این لفظ برای این معنا کرده و متعهد شده که غیرازاین هم استعمال نکند؛ ذهنش از این لفظ به این معنا منتقل بشود. بهتبع از اهل لغت؛ دیگران هم آمدهاند و همین را استعمال کردهاند؛ بهعبارتی، اهل لغت متعهد شدهاند و دیگران هم این تعهّد را پذیرفته و محترم شمردهاند و معتقد و پایبند به همین معنا شدهاند.
اشکال در تفسیر سوم: در تفسیر سوم نکتهای که قابل مناقشه است این است که تعهّد و التزام در مقام وضع قابلتصور است؛ وقتی اهل لغت لفظ را برای معنایی وضع میکند، خودش را متعهّد و ملزم به انتقال ذهنش از شنیدن این لفظ به این معنا میکند؛ این در مقام وضع صحیح و درست است؛ اما در مقام استعمال اینگونه نیست. آنهایی که در مقام وضع نبودند؛ ولی در مقام استعمال بودند، تعهّد این اهل لغت، سبب تعهّد کسانیکه میخواهند استعمال بکنند نمیشود؛ زیرا مستعملین همچین فهمی ندارند که اهل لغت برای خودشان چنین تعهدی ایجاد کردهاند. لذا در مستعملهایی که غیر از واضعین هستند هیچ تعهدی نمیشود و تعهّد واضع، برای دیگران الزامآور نیست.
راهکار حلّ اشکال:
مگر اینکه بگوییم آقای واضع در لغت گفته: من متعهد شدم که این لفظ را برای این معنا استعمال کنم و غیر این استعمال نکنم؛ بعدیها هم در میدان همین لفظی که وضعشده متولد میشوند؛ مثلاً اگر در عربی لفظ عین برای این چشمه «عین الماء» وضع شد و متعهد شد که این را استعمال کند، بعدیها هم در همین عالم عربی متعهد میشوند که این کار را انجام بدهند؛ لذا وقتی در عالم عربی متولد شدند مثل این است که این آقایان همه در فضای همان تعهّد و التزام متولد بشوند؛ یعنی وقتی بعدیها متولد میشوند در فضایی قرار میگیرند که عادت مردم به این التزام و تعهّد است.
درنتیجه اگر اینچنین بگوییم تفسیر سوم قابلپذیرش خواهد بود.
اشکال بر حلّ اشکال:
نکته دیگری که در اینجا وجود دارد این است که وقتی بهوجدان مراجعه میکنیم میبینیم انسان باالوجدان وضع را غیر از تعهّد و التزام میبیند. از اینکه این لفظ برای این معنا وضعشده، وجداناً تعهّد و التزام واضع فهمیده نمیشود، بلکه خلاف این امر تصور میشود؛ زیرا وجدان، وضع را از باب علامت میبیند. زمانیکه وجدان میگوید: این لفظ را وضع کردم؛ یعنی آن لفظ علامت آن معناست؛ مثلاً وقتی تابلویی را در ابتدای کوچهای میزنند این تابلو علامتی برای رفتن به این کوچه است. تابلوی راهنمایی علامتی برای عبور و مرور، منع توقف و ایستادن است. در اینجا هم وقتی لفظ زید را برای انسانی قرار میدهید؛ یعنی این زید علامت برای این معنای خارجی و حقیقی است؛ وجدان این را میفهمد و تعهّد و التزامی را متوجه نمیشود.
نظر استاد: بهنظر میرسد که این تفسیر هم همانند تفسیر دوّم دچار مشکلات است.
تفسیر چهارم: این تفسیر جمعی از محققین است و امکان دارد بگوییم تفسیر مشهور است که همان جعل باشد؛ یعنی جعل جاعل است، کسی بوده که وضع کرده است؛ حال، آن شخص میخواهد یک نفر باشد یا چندین نفر باشند؛ نه ذاتی است نه تعهّد و نه التزام و نه انس ذهنی است، هیچکدام نیست، بلکه «جعل اللفظ علامة للمعنی في عالم الاعتبار»، عالم اعتباری است و جعل یکلفظ در عالم اعتبار است نه ذاتیات.
توضیح و تحلیل بیشتر تفسیر چهارم در جلسه بعدی خواهد آمد.