1400/08/10
موضوع: المقدمة / علم الأصول / موضوع علم اصول
بحث در مقدمات کفایه بود، گفتیم اگرچه این مقدمات هیچکدام جزء علم اصول نیستند، اما سزاوار است که طلبه این مقدمات را بداند. ما هم تبعاً للآخوند صاحب الکفاية بهقدر دانستن و اطلاع پیدا کردن به آن خواهیم پرداخت.
چند مسأله را تا به حال بیان کردیم:
1. موضوع مطلق العلم بود.
2. تمایز علوم بود که گفتیم.
اما مطلبی که در این جلسه از آن بحث میکنیم موضوع علم اصول است. بعد از اینکه مرحوم آخوند به موضوع مطلق العلم ـ که آیا مطلق العلم ضروری است موضوع داشته باشد، موضوعش هم واحد و قابلتعریف باشد ـ را بیان کرد، سپس به بحث تمایز علوم پرداخت؛ بعد هم وارد میشود به این بحث که موضوع علم اصول چیست؟
مرحوم آخوند& در اینجا مباحثی را پیرامون علم اصول مطرح میکند؛ چنانچه قبلاً هم بیان کردیم و گفتیم که دربارهی موضوع هر علمی دو قول و دو نظر وجود دارد:
1. آنهایی که میگفتند هر علمی ضرورت دارد موضوع داشته باشد (حال یا بهشرط وحدت یا بدون شرط وحدت، قابلتعریف باشد یا غیر قابلتعریف باشد).
2. بعضیها هم مثل مرحوم امام+ فرمودند که اصلا ضرورت ندارد هر علمی موضوع داشته باشد، ممکن است موضوع داشته باشد و ممکن است موضوع نداشته باشد؛ ما توجیهی داشتیم که در آنجا مطرح کردیم.
همین مسأله دربارهی علم اصول هم وجود دارد، اما تفاوتش در این است که حتی آنهایی که در مطلق العلم قائل به این شدند که ضرورت ندارد هر علمی دارای موضوع واحدی باشد، اما به علم اصول که رسیدند گرایش پیدا کردند به اینکه حرف خودشان را پس بگیرند و بگویند علم اصول موضوع دارد. منهم سید خوئی& است. ایشان قبلاً نظرشان این بود که ضرورت ندارد هر علمی موضوع داشته باشد، اما به اینجا که میرسند، میگویند: «لو فرضنا» اگر فرض کردیم که ما از آنجا انصراف دهیم و به اینجا برگردیم، حالا موضوع علم اصول چیست؟
مرحوم آقای خویی& اینگونه میگوید:
«واما الكلام في موضوع هذا العلم، فقد سبق انه أقمنا البرهان على أنه لا موضوع له واقعاً، وان حقيقته عبارة عن: (عدة من القضايا والقواعد المتباينة بحسب الموضوع والمحمول التي جمعها في مرحلة التدوين، اشتراكها في الدخل في غرض واحد) ولو تنزلنا عن ذلك، وفرضنا أن له موضوعاً، فما هو الموضوع له؟ قيل: (ان موضوعه الأدلة الأربعة بوصف دليليتها) وهذا القول هو مختار المحقق القمي+ كما هو ظاهر كلامه في أول كتابه، وقد صرح بذلك في هامشه عليه»[1] .
سخن در این است که «فقد سبق»، قبلاً گفتیم که «انه أقمنا البرهان على أنه لا موضوع له واقعاً»، موضوع واقعی ندارد، «وان حقيقته» گفتیم حقیقت علم اصول «عبارة عن»، عبارتند از: «عدة من القضايا والقواعد المتباينة بحسب الموضوع والمحمول التي جمعها في مرحلة التدوين»، قضایا و مسائل متباینی است (از خبر واحد تا سایر امور کنار هم گذاشتهایم) که به حسب موضوع و محمول در مرحلهی تدوین کنار یکدیگر جمع شدهاند، و اشتراکشان هم دخالت در غرض واحدی است که قدرت بر استنباط احکام دارد. بعد میگوید: «لو تنزلنا عن ذلك»، اگر از این مسأله تنزل پیدا کنیم «وفرضنا أن له موضوعاً»، فرض کنیم که علم اصول موضوع دارد! «فما هو الموضوع له»، موضوع آن چیست؟
بعد میفرماید: «قيل: ان موضوعه الأدلة الأربعة بوصف دليليتها». این نکته اول دربارهی اینکه علم اصول موضوع دارد. بسیاری از فقها دربارهی موضوع داشتن علم اصول بحث کردهاند، اما در اینکه موضوع آن چیست، اختلاف نظرهایی وجود دارد، بهصورت گسترده در اینباره بحث شدهاست.
صاحب کفایه هم بهجهت اینکه در موضوع علم بهطور مطلق همانند مشهور قائل به این بود که هر علمی باید موضوع داشته باشد و موضوعش هم باید واحد باشد.
اما موضوع علم در نگاه صاحب کفایه، نفس موضوعات و مسائل همان علم است، مثلاً آنچه که در علم نحو حول کلمه و کلام بحث میکنیم، کلمه و کلام موضوع علم نحو است؛ یعنی هم موضوع مسألهی الفاعل مرفوعٌ است، هم موضوع مسألهی المفعول منصوبٌ است؛ به عبارتی یعنی «المفعول منصوبٌ مفعول، کلمة يَجب نصبها في موضع المفعول» آن کلمه اینجا هم همین موضوع است.
میگوید: موضوع هر علمی نفس موضوع مسائل همان علم است؛ در علم اصول هم همینطور میگوید؛ ایشان میفرماید: موضوع علم اصول یک کلی است که آن کلی بر موضوعات مسائل این علم منطبق میشود و از خود وجود خارجی ندارد.
البته مرحوم آخوند در ذیل آن نیز اشاره به اختلاف موجود دربارهی موضوع علم اصول کرده و میفرماید:
«وقد انقدح بذلك أن موضوع علم الأصول، هو الكلّي المنطبق على موضوعاًت مسائله المتشتتة، لا خصوص الأدلّة الأربعة بما هي أدلّة، بل ولا بما هي هي»[2] ، روشن شد که موضوع علم اصول - همانگونه که گفتیم موضوع هر علمی نفس موضوعات مسائل آن علم است - یک کلی است (مقصود در اینجا کلی طبیعی است) که خودش وجود خارجی ندارد؛ همانند کلی طبیعی که وجود خارجی ندارد و وجودش به وجود افرادش میباشد؛ مثل انسان که وجودش در خارج به وجود بکر و خالد و تقی و نقی و ... است.
فرمودند بر اینکه آن کلی که بر موضوعات مسائل مختلفه علم اصول منطبق میشود، گاهی مسألهی علم اصول خبر واحد است، گاهی اجماع است، گاهی خبر متواتر است و ... اینها همه جزء مسائل علم اصول هستند، لذا بر اینها تطبیق میکنند.
مرحوم آخوند میفرماید: موضوع علم اصول آن کلی است که بر موضوعات مسائل مختلفه علم اصول تطبیق میکند. ایشان در آخر دو قید میزند که با آن کار داریم.
ایشان میفرماید: «لا خصوص الأدلّة الأربعة بما هي أدلّة، بل ولا بما هي هي»، در موضوع علم اصول با استلهام از عبارت جناب آخوند اینگونه میگوییم: دربارهی علم اصول چند قول وجود دارد که سه قول آن را الان بیان میکنیم و یک قول دیگر هم بعداً به آن اضافه خواهیم کرد که جمعاً چهار قول دربارهی موضوع علم اصول وجود دارد.
قول اوّل: رأی و نظر صاحب کفایه است که بیان کردیم؛ ایشان میگوید: موضوع علم اصول یک کلی است که بر موضوعات مسائل علم اصول منطبق میشود؛ یعنی آن کلی که بر خبر واحد تطبیق میکند، آن کلی که بر اجماع تطبیق میکند، آن کلی که بر خبر متواتر تطبیق میکند و ... همهی اینها یک کلی است که موضوع علم اصول میشود.
قول دوم: قول مشهور که منهم میرزای قمی در «قوانين الأصول» است، ایشان میگوید: موضوع علم اصول ادله اربعه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) است؛ این ادلّهی اربعه که درحقیقت ادله برای استنباط احکام فقهی هستند، با یک قید موضوع علم اصول میباشند، این ادله رها نیستند، بلکه با وصف دلیلیّتش موضوع برای علم اصول هستند؛ یعنی ادلّه بما هي أدلّة؛ یعنی اینکه این سنت زمانیکه حجیّت و دلیلیّتش ثابت شده باشد، موضوع برای علم اصول است لا بما هيهي، بل بما هي أدلّة؛ یعنی با وصف دلیلیّت؛ یعنی کتاب، سنت، اجماع و عقل با وصف دلیلیّتشان موضوع علم اصول هستند. این نظر مشهور، منهم میرزای قمی است.
عبارت میرزای قمی اینگونه است، ایشان میگوید: «وأمّا موضوعه: فهو أدلّة الفقه وهي: الكتاب، والسنّة، والإجماع، والعقل»[3] ، اما موضوع علم اصول ادله فقه (احکام) است، که عبارتند از: کتاب، سنت، اجماع و عقل.
[در این جا نگفت: موضوع علم اصول؛ کتاب و سنت و اجماع و عقل است، بلکه فرمود: أدلّة الفقه با وصف دلیلیّتش موضوع علم اصول است.]
قول سوم: قول صاحب فصول است. ایشان از قول مشهور اعراض کرده است و به این قائل شده که موضوع علم اصول أدلّة الأربعة بما هي هي، بدون وصف دلیلیّت آنها است؛ یعنی ذات ادلّه(کتاب و سنت و اجماع و عقل) موضوع علم اصول است؛ به عبارتی دیگر «کتاب بما هو کتابٌ، وسنّة بما هي سنّةٌ، واجماعٌ بما هو اجماع» موضوع علم اصول است.
ایشان اینگونه میگوید:
«وأما بحثهم عن حجية الكتاب وخبر الواحد فهو بحث عن الأدلة لأن المراد بها ذات الأدلة لا هي مع وصف كونها أدلة فكونها أدلة من أحوالها اللاحقة لها»[4] ،
بحث آقایان از حجّیت کتاب و خبر واحد بحث از ادله است برای اینکه مراد از آن بحثی که برای موضوع میکند ذات ادله است نه با وصف دلیلیّتشان؛ با وصف دلیلیّت نیست؛ در اینصورت دلیلیّت از عوارض میشود.
در حرف صاحب فصول نکته قابل تأملی وجود دارد و آن اینکه وقتی میگوید: این سنت بما هي سنة موضوع علم اصول است، شما دربارهی سنت بحث میکنید که آیا این دلیل هست یا دلیل نیست؟ آیا حجت هست یا حجت نیست؟ دربارهی حجّیت و دلالت آن بحث میکنید. بحث دربارهی احوال و عوارضی است که بر این موضوع عارض میشود. صاحب کفایه هم قبلاً در مقام تعریف موضوع مطلقالعلم گفت: آنچیزی است که «يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»[5] ، از عوارض آن بحث میشود.
مرحوم آخوند& به قول صاحب فصول هم اشاره کرده آنجا که در عبارت میگوید: «بل ولا بما هي هي»؛ در این عبارت صاحب کفایه گفت: این ادلّهی اربعه بما هي هي بدون وصف دلیلیّت هم موضوع برای علم اصول نیست که اشاره به سخن صاحب فصول دارد.
خلاصه: سه قول در موضوع علم اصول بیان شد:
1. قول صاحب کفایه.
2. قول مشهور و میرزای قمی که ادله اربعه بما هيَ ادلّه با وصف دلیلیّت بود.
3. قول صاحب فصول که بر مبنای ادله اربعه هست، اما بما هي هي نه بما هي أدلّة.
با اندک تأملی در این اقوال ثلاثه مشخص میشود که همهی این اقوال مبتلا به اشکالات عدیده و گوناگونی است که قابل پذیرش در قسمت خودش نیستند.
اما اشکالات این اقوال
اول به سراغ قول مشهور و صاحب فصول میرویم، سپس به اشکال سخن و قول صاحب کفایه میرسیم.
اشکال قول مشهور: قول مشهور که همان قول میرزای قمی بود، فرمودند: موضوع علم اصول الأدلّة الأربعه بما هيَ ادلّه؛ یعنی ادلّه با وصف دلیلیّتش هست.
سخن ما در اینجا این است که جناب میرزا و مشهور از آقایان که قائل به این شدند، اگر قائل شویم أدلّة أربعه بما هيَ ادلّه موضوع علم اصول است، تالی فاسد بسیار بزرگی دارد و آن تالی فاسد و آن مشکل و ایراد این است که بسیاری از مسائل علم اصول از خود علم اصول خارج میشود؛ باید بگوییم اینها جزء مبادی هستند و جزء علم اصول بهشمار نمیروند؛ اما اینکه چطور جزء علم اصول نیستند! میگوییم: شما گفتید که أدلّة بما هيَ ادلّه یعنی با وصف دلیلیّت. این سخن یعنی اینکه این سنت باید حجّیت و دلیلیّتش ثابت بشود؛ وقتی حجّیت و دلیلیّتش ثابت و احراز شد هذه هي السنّة الواقعيّة الصادرة عن الائمة المعصومين^، آن زمان میگوییم: این موضوع علم اصول است. وقتیکه دلیلیّتش ثابت و احراز شد دوباره در علم اصول دربارهی دلیلیّت همین بحث میکنند. بحث از دلیلیّت سنت میشود، بحث از خود موضوع میشود نه از عوارض موضوع.
موضوع هر علم «يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» است؛ گفتهاند: موضوع آنچیزی است که شما در آن علم از مسائلاش بحث میکنید؛ همهی بحثهای شما باید دربارهی چیزی باشد که بر آن موضوع عارض میشود. شما در اینجا از دلیلیّت خبر واحد و حجّیت خبر محفوف به قرینه صحبت میکنید درحالیکه خودتان گفتید موضوع علم اصول این سنت با وصف دلیلیّت است؛ یعنی دلیلیّت جزئی از موضوع شد. شما دربارهی جزء الموضوع بحث میکنید نه دربارهی عوارض موضوع؛ بنابراین همهی این بحثها خارج از علم اصول است؛ یعنی بحث از خود موضوع است نه از عوارض موضوع؛ و حال آنکه قانون این است که موضوع باید بهگونهای تعریف بشود که بحث در علم از عوارض این موضوع باشد. این اشکالی بود که بر قول مشهور و جناب میرزای قمی وارد است.
جناب صاحب فصول اهل فطن بوده و متوجه این اشکال شده است که در اینجا از عوارض أدلّهی أربعه بحث نمیشود، بلکه بحث از خود علی أدلّهی أربعه و دلیلیّت است و جزء موضوع میباشد. ایشان از تبعیت کردن رأی مشهور انصراف داده و به سراغ رأی جدیدی رفته که بتواند آن مشکل را دفع کند و جلوی آن را بگیرد تا مبتلا بهایراد و اشکال نشود.
ایشان میگوید: موضوع علم اصول الأدلّة الأربعة بما هيهي است نه با وصف دلیلیّت. میگوید: اشکال شما به وصف دلیلیّت بود، دلیلیّت جزئی از موضوع است و قیدی است که در خود موضوع اخذ شدهاست؛ لذا بحث از دلیلیّت بود نه از عوارض ذاتی موضوع. ایشان میگوید: ما در اینجا دلیلی را اخذ نمیکنیم بدون وصف دلیلیّت هست؛ لذا از این اشکالی که شما بر مشهور کردید نجات پیدا میکنیم و رها میشویم. اگر صاحب فصول اینچنین برای ما بیان کنید که طبیعتاً میگوید موضوع علم اصول ذات أدلّه است و در اینجا بحث از دلیلیّت نیست.
اشکال قول صاحب فصول:
لکن با توجه به این نکته میگوییم که شمای صاحب فصول از این اشکال نجات پیدا کردید، اما اشکال دیگری در اینجا به وجود میآید و متوجه شما شد، و آن اشکال این است که شما گفتید: سنة بما هي سنة بدون وصف دلیلیّت موضوع علم اصول است، و حال آنکه تأیید و ثابت نشدهاست، اگر ثابت بشود میشود با وصف دلیلیّت و اگر بدون وصف دلیلیّت بگویید؛ یعنی قبل از اثبات دلیلیّت آن است؛ مثل اینکه شما دربارهی خبر واحد و از دلیلیّت آن بحث میکنید به اینکه آیا دلیل هست یا نیست؟ حجت هست یا حجت نیست؟
از شما سؤال میکنیم که آیا موضوع علم اصول در اینجا سنت است؟ پاسخ این است که بله سنت است، اما کدام سنت موضوع علم اصول است؟ آیا السنة الحاکية موضوع علم اصول است یا السنة المحکيّة موضوع علم اصول است؟ سنت حاکیّه؛ یعنی این خبر واحد خودش سنت نیست، اما حکایت از سنتی میکند که دلیلش معتبر است؛ یعنی قول و فعل و تقریر امام×؛ یعنی القول الذی ثبت انه قال الامام؛ یعنی الفعل الذی ثبت أنّه صدر عن الإمام، اول باید این ثابت بشود. شما چیزی را موضوع علم اصول قرار میدهید که اصلاً سنت نیست. سنت حاکیه است؛ از خبر واحد و خبر متواتر و اجماع بحث میکنیم، هیچکدام از اینها هم دلیلیّت ندارد. سنت واقعی آن سنت محکيّه است. این اشکالی است که بر صاحب فصول وارد است.