1400/07/24
موضوع: المقدمة/ مقدمات علم اصول / موضوع علم
نگاهی به ترتیب کتاب «کفاية الأصول» داشتیم؛ به اینجا رسیدیم که مرحوم آخوند در ابتدای بحث کفایه، کتاب خود را به ۳ بخش اصلی تقسیم میکند؛ بخش اول، مقدمه مشتمل بر ۱۳ امر است. بخش دوم، مقاصد که ۸ مقصد است و بخش سوم، خاتمه که در اجتهاد و تقلید است.
بخش اول و دوم را مورد بحث و بررسی قرار دادیم و به آن اشاره کردیم؛ در مقدمه که مشتمل بر ۱۳ امر است، اینها از مسائل علم اصول نیست، لکن بر هر طلبه لازم است که این علوم را بداند؛ بههمین جهت گفتیم که مرحوم آخوند هم به این امر اذعان داشتهاست.
نکتهای که باید در اینجا به آن توجه داشتهباشیم این است که مرحوم آخوند به خلاف متقدّمین که وقتی میخواستند وارد بحث بشوند رئوس ثمانیه را مطرح میکردند و برخی هم دو رأس به آن اضافه کرده و ب رئوس عشره مطرح میکردند، و متأخّرین نیز سه رأس را بیان میکنند، ولی مرحوم آخوند فقط ۲ رأس را بیان و مطرح میکند که عبارتند از: ۱- تعریف علم اصول. ۲- موضوع علم اصول
اما قبلاز اینکه مرحوم آخوند وارد بحث بشود، بحث موضوع مطلق العلم و تعریف مطلق العلم را بیان میکند، سپس وارد بحث موضوع علم اصول میشود. گفتیم این نشانهی این است که سیرهی علما هم همین بود که «العلم بالخاص مسبوق بالعلم بالعام»، علم به خاص مسبوق بر علم به عام میباشد، یعنی انسان باید علم به عام داشته باشد تا به علم خاص برسد.
مرحوم آخوند در ابتدای کتاب «کفاية الأصول» اینگونه میفرماید:
«إنّ موضوع كلّ علم، وهو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتية ـ أيّ بلا واسطة في العروض ـ هو نفس موضوعات مسائله عيناً، وما يتّحد معها خارجاً، وأنّ كان يغايرها مفهوماً، تغاير الكّلي ومصاديقه، والطبيعي وأفراده»[1] .
موضوع هر علمی (مطلق العلم) آنچیزی است که در آن از عوارض ذاتی آن علم بحث میشود، (درباره آنچه که بر آن عارض میشود، بحث میشود)؛ مثلاً در علم منطق شما باید بگردی و ببینی که عوارض منطقی بر چه چیزی عارض میشود، آن چیز، موضوع علم منطق است. در علم نحو نیز همینطور، آنچه که از عوارض ذاتی بر او عارض میشود موضوع علم نحو است، موضوع علم نحو کلمه و کلام است. عوارضی از قبیل، رفع و نصب و جر و جزم که بر کلمه و کلام عارض میشود و کلمه را اگر فاعل باشد مرفوع، اگر مفعول باشد، منصوب؛ اگر مضافالیه باشد، مجرور و اگر مبدوّ به لم و حروف جزم باشد مجزوم میکند؛ اینها عوارضی است که بر کلمه عارض میشود؛ لذا موضوع علم نحو کلمه و کلام است.
نکتهای که در این جا وجود دارد، سؤالی است که باید از مرحوم آخوند پرسیده شود، اینکه به جناب آخوند میگوییم: شما که خواستید بر طبق سیرهی سایر علما اول به موضوع مطلق علم بپردازید و بعد وارد بحث علم اصول بشوید، چرا در این جا از ۲ نکته غفلت کردید که عبارتند از:
نکتهی اوّل: قبلاز اینکه بگویید موضوع هر علمی چیست؟ باید ابتدا بگوییم که آیا هر علمی نیاز به موضوع دارد یا ندارد؟ «کلّ علمٍ يحتاج الی موضوعٍ أو لا يحتاج»، يعنى آیا علم منطق نیاز به موضوع دارد یا ندارد؟ آیا علم نحو نیاز به موضوع دارد یا ندارد؟ آیا علم طب باید موضوع داشته باشد یا نیازی نیست؟ یعنی علما دربارهی ضرورت وجود موضوع برای هر علمی بحث کردهاند؛ حال شما که سیرهی بقیهی علما را پی میگیرید، چرا به این مسأله نپرداختهاید؟
نکتهی دوم: نکتهی دومی که مطرح میکنند این است که آیا موضوع هر علمی باید یکی باشد؟ یعنی آیا وحدت موضوع در هر علمی شرط هست یا خیر؟ یا اینکه یک علم میتواند چند موضوع داشته باشد؟
مرحوم آخوند به این محور ها نپرداخته، بلکه بهطور مستقیم بهبیان موضوع هر علم میپردازد و آن را «ما يبحث فيه عن عوارضه الذّاتيه» معرفی میکند.
اینها بحثهایی هستند که علما انجام دادهاند، ولی مرحوم آخوند از این مسئله گذشته و بلافاصله بهسراغ موضوع رفته و گفته «إنّ موضوع كلّ علمٍ»، موضوع هر علم این است، اما آیا هر علمی نیاز بهموضوع دارد یا ندارد، یعنی آیا میتوانیم بگوییم که برخی از علوم موضوع خاصی ندارد و نیازی نیست که حتما هر علمی موضوع معین داشته باشد، یا نمیتوانیم؟ نکته دیگر هم این است که آیا وحدت در موضوع شرط است یا نه؟
سؤال: چرا مرحوم آخوند به این 2 مسأله نپرداخته، آیا توجه به این مطلب نداشته و از اینموضوع غفلت کردهاست، یا اینکه نکته دیگری است؟
پاسخ این است که: آنگونه که از عبارت جناب آخوند برمیآید: «إنّ موضوع كلّ علم، وهو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»، اینکه میگوید: موضوع هر علمی این است! در نزد مرحوم آخوند ضرورت موضوع هر علمی مفروغعنه بوده، و مسلم و قطعی است؛ یعنی مرحوم آخوند این مطلب را مسلم گرفته و مفروغعنه است که حتما موضوع در هر علمی باید وجود داشته باشد؛ اما آیا به وحدتش هم توجه کردهاست یا نه! میگوییم: بله! از عبارت «هو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»، این وحدت استفاده میشود؛ یعنی آنچه که دربارهی او از عوارض ذاتی آن بحث میشود نه از عوارض ذاتیه و موارد متعدد. هم موضوع باید باشد و هم باید وحدت داشته باشد. پس از تعابیر مرحوم آخوند در عبارتش اینگونه استفاده میکنیم که ایشان این مطلب را که هر علمی نیاز بهموضوع دارد مفروغعنه گرفتهاست.
چند نکته دیگر هم از عبارت مرحوم آخوند استفاده میشود که مختصر و مفید اما پیامدار است؛ ازجمله چیزهایی که استفاده میشود این است که موضوع هر علمی «هو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» است و لازم نیست که موضوع علم را بدانیم و اسمش رو هم بشناسیم و بدانیم که چیست؛ آیا در علم نحو لازم است بدانیم که موضوع آن کلمه و کلام است؟ میگوئیم، نه! لازم نیست در همه علوم بدانیم؛ فقط همین مقدار که بدانیم هر علمی موضوعی دارد و جزء ضروریات هر علم است؛ هرچند که موضوع را ندانیم، ندانستن موضوع علم دلیل بر این نیست که موضوع ندارد، چرا موضوع دارد، اما دانستن آن ضرورت ندارد.
پس آنچه که ضرورت دارد اصل موضوع است، نه علم داشتن ما به موضوع و یا دانستن نام آن موضوع!
علاوه بر این، موضوع هر علمی همان موضوع مسائل علم است؛ یعنی موضوع علم با موضوع مسائل علم یا عیناً و یا خارجاً متحد است.
مرحوم آخوند میگوید: «إنّ موضوع كلّ علم، وهو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتية ـ أيّ بلا واسطة في العروض»، موضوع هر علمی «هو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» هست. ایشان در ادامه میگوید: «هو نفس موضوعات مسائله عيناً، وما يتّحد معها خارجاً»، در هر علمی یک موضوع داریم و یک مسأله.
موضوع، آن عنوان کلی و آن نقطهی محوری و اساسی است که همهی مباحث کلی حول آن محور است. از خود محور که جدا شویم مسائل ریزی داریم که هر کدام یک مسأله است؛ مثلاً موضوع علم نحو کلمه و کلام است و آن عوارضی که از قبیل رفع و نصب و جر و جزم بر آن بار میشود؛
اما مسائل نحو عبارت است از: کلُّ فاعلٍ مرفوع و کلُّ مفعولٍ منصوب؛ این نصب روی کلمه رفته و جزء عوارض کلمه است، این کلمه هم گاهی فاعل است، گاهی مفعول است، و گاهی هم مضافالیه؛ یعنی اگر میگوییم: کلُّ فاعلٍ مرفوع، در حقیقت داریم دربارهی مسألهای از مسائل نحو صحبت میکنیم نه دربارهی موضوع آن. اما موضوع علم و موضوع مسائل آن که علما دربارهی آن بحث کردهاند، بیشتر بحثی منطقی است، یعنی علمای منطق بحث کردهاند که هر علمی یک موضوع دارد و یک مسأله.
خود مسائل هم باید دارای موضوع باشد به اینکه حول چیست و دربارهی چه چیزی بحث میکند.
مرحوم آخوند& میفرماید: موضوع علم با موضوع مسائل یکی است. وی میفرماید: وقتی که شما میگویید: «الکلمة، اما اسم أو فعل أو حرف» دربارهی کلمه صحبت میکنی، درباره میآیی و میگویی: کلُّ فاعلٍ مرفوع که مسأله هست؛ اینجا فاعل جای همان کلمه است؛ یعنی کلمهای است که فاعل واقع شده است، «فهُو مرفوع» پس مرفوع است.
مرحوم آخوند میگوید: موضوع علم با موضوع مسائل یکی است و عین هم هستند و در خارج به هم متّحدند اگر چه مفهوم کلمه با مفهوم فاعل از حیث مفهومی تفاوت دارد؛ ولی در خارج که بخواهیم روی کاغذ پیاده کنیم مثلاً در ضَرَبَ زَيدٌ، زید فاعل است که کلمه هم هست؛ یعنی اتحاد خارجی پیدا کرده و یکی شدهاست. لذا مرحوم آخوند میفرماید: موضوعات علم و موضوعات مسائل یکی است.
دربارهی علم فقه هم همینطور است، موضوع علم فقه فعل المکلّف است. این فعل مکلّف گاهی بهواجب، گاهی بهحرام، گاهی بهمستحب، گاهی بهمکروه و گاهی هم بهمباح تعلق میگیرد. فعل مکلّف، گاهی به صلاة است و گاهی هم بهصوم است؛ شما میگویی: «الصلاة واجبة»، صلاة از باب اینکه فِعلٌ مِن افعالِ المکلّف است واجب است. پس از عبارت آخوند این مطلب استفاده میشود که موضوع علم با موضوع مسائل علم یکی است.
البته نکته دیگری هم در عبارت آخوند وجود دارد و آن اینکه فرمود: «هو نفس موضوعات مسائله عيناً، وما يتّحد معها خارجاً، وأنّ كان يغايرها مفهوماً، تغاير الكّلي ومصاديقه، والطبيعي وأفراده»، آنچه که مرحوم آخوند تصریح میکند، این است که رابطهی موضوع هر علم با موضوع مسائلش رابطهی کل و جزء نیست، بلکه یا رابطهی کلی و مصادیق جزئی آن است، و یا رابطهی کلی طبیعی با افرادش میباشد.
پس بنابر این موضوع هر علم آن است که علم از احوالات آن و عوارض آن بحث میکند، یعنی موضوع همانی است که محور مباحث علم است و نقطه مرکزی مسائل علم میباشد.
از این رو مشاهده میشود که در مسائل علم، هر مسالهای بهیک زاویه از زوایای علم میپردازد و از آن بحث میکند.
یعنی مسائل و موضوعات این نیست که موضوع کل باشد و این جزئی از آن کل باشد، نه! بلکه از باب کلّی و جزئی که در علم منطق از آن بحث میکنند میباشد. کلی و جزئی هم یا از باب کلی طبیعی و افرادش هست، مثل انسان و زید، که انسان کلی طبیعی است، ولی زید جزئی از انسان نیست، بلکه فردی از انسان است. کلی طبیعی خودش وجود ندارد، اصطلاحاً میگویند: کلی طبیعی وجود خارجی ما به ازاء خارجی ندارد، اما آیا شما میتوانید چیزی رو معرفی کنید و بگویید: هذا انسانٌ! خیر، نمیشود، چون هرچه که بخواهید بگویید هذا انسانٌ، باید این انسان یا زید باشد یا عمرو باشد و یا فرد دیگری. اینها اجزا انسان نیستند، بلکه افراد آن هستند. کل و جزء نیستند که چند جزء در کنار هم یک کلی را تشکیل بدهند، کل و جزء این است که اجزاء با هم ترکیب میشوند و کل را تشکیل میدهند؛ اما کلی و جزئی فرقش این است که هر جزئی یک مصداقی از آن کلی طبیعی است هر فرد یک مصداقی از آن کلی طبیعی است؛ لذا میگوییم ارتباطش ارتباط کلی و مصداقش هست یا ارتباط طبیعی و افرادش هست.
به تعبیری دیگر؛ برای روشن شدن مسأله میگوییم: موضوع و مسائل در هر علمی، موضوع، آن نقطهای است که همه مسائل حول آن محور و درباره آن بحث میشود؛ مثل کلمه و کلام، مثل فعل مکلف، مثل همهی مسائل احکام(احکام تکلیفیّه خمسیّه) و سایر مسائل حول محور مکلف است، اما مسأله به یک زاویه از مسائل علم میپردازد؛ لذا وقتی میگوییم: «الصلاة واجبةٌ» نماز واجب است، اینجا داریم یک زاویه از زوایای فعل مکلف را که وجوب باشد بحث میکنیم، زاویهی دیگر آن حرمت، یکی دیگر از زوایای آن کراهت است. پس مسئله از یک زاویه نگاه میکند، اما موضوع نگاهش کلی است و کلی نگاه میکند. همانند مثالهایی که محضرتان تقدیم کردیم.
اینها نکاتی است که از عبارات مرحوم آخوند استفاده میشود که نیاز به بحث و گفتگو دارد.
اینها محورهایی از مطالب مورد استفاده از عبارت مرحوم آخوند است که یکی پس از دیگری باید مورد بحث واقع شود.
نیاز هر علم به موضوع و وحدت آن.
اینکه آیا هر علمی همانطور که مرحوم آخوند مفروغعنه گرفته نیاز به موضوع دارد، یا ندارد؟
از عبارت آخوند استفاده میشود که این مسئله مورد تسالم فقهاست؛ یعنی فقها تقریباً، هم قبول دارند و هم به آن توجه کردهاند که علم نیاز مند موضوع است که چرا این تسالم ایجاد شده و از کجا ایجاد شدهاست؟ این تسالم و برداشت آن از کلام منطقیّین است؛ یعنی علمای منطق گفتهاند، فقها هم آن را گرفته و آن را پذیرفتهاند.
خود فقها در اینموضوع تسالم نکردهاند، بلکه تسالم فقهاء تسالم پذیرفتهشده از منطقیهاست؛ چون منطقی ها گفتهاند، مرحوم آخوند هم اینجا گفته و دیگران نیز گفتهاند و از آن گذشتهاند. در خیلی از جاها هم نقل شده است. پس بهعبارتدیگر تسالم فقها تبعاً للمناطقه (به تبعیت از منطقیها) است که این مسئله در منطق بهعنوان مسألهای مهم مطرح و ایجاد شدهاست. (یک تسالم این است).
اولین مطلبش نیازمندی هر علمی به یک موضوع بود؛ آیا این مسلم است یا نیست، میگوییم: مرحوم آخوند این مطلب را مفروغعنه و مسلم گرفتهاند. فرض کنیم که بقیه فقها هم به این مسئله تسالم دارند و توافق دارند، اما اینکه این تسالم از کجا آمده است؟ میگوییم: تبعاً للمنطق برداشت شدهاست؛ مسألهای اصولی و فقهی نیست که مورد تسالم واقع بشود.
یک نکتهی دیگری هم دارد، اینکه تسالم فقها به خاطر علتی است که مشهور از فقها دربارهی ضرورت وجود موضوع برای هر علمی بیان میکنند که بعد به آن خواهیم پرداخت.
فقها برای اینکه چرا هر علمی نیاز به یک موضوع دارد، یک علت ذکر کردهاند که جزء یکی از آن صادر نمیشود؛ لذا گفتهاند نمیشود که یک علم چند موضوع داشته باشد؛ باید یک موضوع داشته باشد که در بحث ادله به آن خواهیم پرداخت.
اما دربارهی سخن مرحوم آخوند باید اشاره کنیم و به اینکه سخن ایشان آنگونه که خودشان بهعنوان یک امر مفروغعنه و مسلم گرفته، نیست؛ بلکه قابل مناقشه، و اشکال و ایراد هست؛ «کما اشکل عدد من الفقهاء» کما اینکه عدهای از فقها هم ازجمله مرحوم امام+ بر مرحوم آخوند اشکال کردهاند؛ ایشان این سخن مرحوم آخوند را قبول ندارند، به این معنا که مرحوم آخوند قبول دارد که هر علمی نیازمند موضوع است.