99/11/27
موضوع: شرح حکمت اول/هوشیاری در فتنه ها /وظایف ما در زمان فتنه
جلسه هفتم
در ادامه شرح حکمت اول نهجالبلاغه که حضرت فرمود: «كُنْ فِي اَلْفِتْنَةِ كَابْنِ اَللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ»[1] . در فتنهها همانند إبن اللبون(بچه شتر نر بالای دو سال که به سه سال نرسیده) باش که نه پشتی دارد تا سواری بدهد و نه پستانی دارد که بشود او را دوشید، به تعبیری در فتنهها مراقب باش! نه شتر سواری ده باش و شتر شیرده، به فتنهگران خدمات مستقیم نده و از آنان به طور مستقیم حمایت نکن، مراقب باش که مورد سوء استفاده دیگران قرار نگیری.
مباحث این حکمت از قبیل واژه شناسی آن و همچنین مفهوم و مقصود امام× از این حکمت را نیز بیان داشتیم.
بعضی از نکات جانبی در این حکمت باقیمانده که به حول و قوه الهی در این جلسه به آن اشاره خواهیم کرد و حکمت اول را به اتمام خواهیم رساند.
مطالب باقیمانده چند نکته هست:نکته اوّل: اولین نکتهای که در جلسه قبلی هم به آن اشارهای داشتیم، گفتیم که بعضی از شرّاح نهجالبلاغه در برداشت از کلام امام× خطاهایی را مرتکب شدهاند که لازم است آن خطا را متذکر شویم و اصلاحیه آن را هم در اینجا بیان کنیم.
خطای اول: برخی از شارحان نهجالبلاغه در برداشت از کلام امام× و اینکه تکلیف ابن اللبون بودن را چگونه میشود در مقام عمل پیاده کرد دچار خطا و اشتباه شدهاند که باید در اینجا به آن بپردازیم. و آن خطا این است، وقتی که امیرمؤمنان علی× فرمود: «كُنْ فِي اَلْفِتْنَةِ كَابْنِ اَللَّبُونِ» در ایام فتنه و آشوب، در ایام گرفتاریها و در ایام غبار آلودگی زمان مثل إبن اللبون باش که لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ است، یعنی نه پشتی برای سواری دادن دارد و نه پستانی برای دوشیدن.
آری! مفهوم کلام امام× در قالب تئوری خیلی خوب است، اما در مقام عمل بسیار سخت است، یعنی باید تبیین شود که چگونه میشود در فتنهها ابن اللبون بود که نه سواری داد و نه شیر داد، اما به تکلیف خود هم عمل کرد؟
اینکه انسان در ایام فتنه مثل إبن اللبون باشد یک جنبه تئوری و نظری است، حال من میخواهم در ایام فتنه به صورت عملی مثل إبن اللبون باشم، چه کنم، چگونه مثل ابن اللبون باشم که نه ظهری داشته باشم تا بتوانند از من سوء استفاده کنند و نه ضَرع و پستانی داشته باشم که دیگران از من بدوشند و سوء استفاده کنند، در عمل چه کنم؟ راهکار شارحان نهجالبلاغه برای کسی که میخواهد در زندگی خود به نهجالبلاغه به عنوان یک آیین نامه اجرایی در ایام فتنه عمل کند چیست؟ چطور عمل کند؟
سؤال این است که برای تحقق جمله امام علی× چه باید بکنیم تا لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَب و وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَب باشیم و نه بالعکس.؟
برخی از شرّاح نهجالبلاغه اینچنین راهکار ارائه دادهاند و گفتهاند: بهترین راه در ایام فتنه این است که شما خودت را از معرکه کنار بکشی، و عزلتنشینی را اختیار کنی و در گوشه خانه بنشینی؛ تا جایی که گفتهاند: اگر مالی داری خود را سبک کن و آن را نشان نده، اگر دارای موقعیتی هستی آن را پنهان کن، اگر فردی با نفوذ هستی آن را بر ملا نکن و نشان نده، بلکه مانند انسانی باش که نه جایگاهی دارد، نه صدایی دارد، نه بیانی دارد، نه موقعیتی دارد، نه مال و منالی دارد، در حقیقت مانند انسان فقیری باش که هیچ ندارد، تا اینکه نتوانند از شما سوء استفاده کنند؛ انسانی که گوشه ای نشسته و بیرون هم که میآید عبا به سرش میکشد، آهسته میرود و آهسته میآید که کسی با او کاری نداشته باشد، کسی از سوء استفاده نکند.
از اینها مهمتر اینکه امام× در اینجا جایگاه جبهه باطل را معرفی کرده و فرموده است در مقابل جبهه باطل و جبهه فتنه ابن اللبون باش، اما در جبهه حق باید چگونه بود تبیین نشده است! باید برای جبهه حق چه کرد؟ آیا برای جبهه حق باید ساکت بود؟
متاسفانه برخی از شارحان نهجالبلاغه در اینجا مسیر را خطا پیمودهاند و عمده خطا نیز در اینجا بوده که تکلیف را در بیان امام به وظیفه فردی تفسیر نمودند و از این جهت در تعیین مصداق عمل و وظیفه عملی به سراغ این رفتند که بهترین کار عزلتگزینی است.
بنابر این دو خطا پی در پی مرتکب شدهاند که دومی مبتنی بر اولی است؛ وقتی که گفتیم وظیفه فردی است، مرتکب خطای دوم میشویم که بهترین کار، خالی کردن میدان برای فرد است.
باید بدانیم که این دو مطلب هیچ کدام صحیح نیست، بلکه کاملا نادرست و ناسازگار با فرهنگ قرآن و اسلام و روایات اهل البیت^ میباشد.
1. اینکه منحصر به وظیفه فردی کردهاند.
2. برای تحقق کلام امام× توصیه به خالی کردن میدان کردهاند.
ولی برخی دیگر از شرّاح متوجه این خطا شدهاند به اینکه نباید در فتنهها مردم را به عزلت و جدایی از جامعه سوق داد، بلکه وظیفه، القاء بصیرت و روشنگری است.
برخی از افراد مانند میرزا حبیب الله خوئی که ایشان نیز جز شارحان نهجالبلاغه است در کتاب خودش با نام منهاج البراعة فی شرح نهجالبلاغة که از جمله شروح بسیار مفید بر نهجالبلاغه میباشد زمانیکه به این بخش میرسد اینگونه میفرماید: آنها فتنه را بر مبنای عرفی خودشان معنا کردهاند و آن هم اضطرابی است که بین جماعت یا امتی برای رسیدن به غرض و هدفی واقع میشود، حال این غرض و هدف، چه هدف و غرض سیاسی باشد، یا برای به دست آوردن حکومت و امارتی باشد؛ فرمود: «فسّر الشراح كلمة الفتنة على مفهومها العرفي، وهو الاضطراب الواقع بين جماعة أو أمّة لغرض، والأكثر أن يكون سياسة أو وسيلة لكسب الأمرة والقوّة وحيازة مقام الامامة، وفسّروا الدستور بتكلّف الانزواء والعزلة و الخمول وعدم التدخل في الأمور، وخصّصها ابن أبي الحديد بالخصومة بين رئيسين ضالّين يدعوان كلاهما إلى ضلالة كفتنة عبد الملك وابن الزبير، وفتنة مروان والضحاك، وفتنة الحجاج وابن الأشعث ونحو ذلك، قال: وأما إذا كان أحدهما صاحب حقّ فليست أيّام فتنة، كالجمل وصفّين ونحوهما، بل يجب الجهاد مع صاحب الحقّ.
أقول: المقصود من الفتنة أعمّ والمراد من الدستور أمر أتمّ، وليس غرضه× الأمر بالانزواء والعزلة والاستراحة إلى الخمول والتغافل والغفلة بل المقصود الحذر عن التعاون مع دعاة الفتنة وشدّ أزرهم في مقاصدهم الفاسدة ومحقّ الحق، سواء كان الفتنة لغرض سياسى كما مثّل، أو لغيره كما في فتنة خلق القرآن في أيّام المأمون، وسواء كانت لتخاصم بين ضالّين كما ذكر، أو تخاصم الحقّ والباطل كفتنة السقيفة والجمل وصفّين.
که این دستور و قانون امام× را به گوشه نشینی و زبان به دهان گرفتن و سکوت اختیار کردن تفسیر کرده اند. این اولین نکته اشتباه است که برخی از شارحان نهجالبلاغه داشتهاند.
خطای دوم: اشتباه دیگری که باز برخی از شرّاح نهجالبلاغه مرتکب شدهاند و میرزا حبیب الله خویی نیز به آن اشاره میکند این است که گفتهاند: مقصود از فتنه در اینجا فتنه بین دو رئیس گمراه است، بین دو رهبر، به اصطلاح بین دو لیدر و دو گروهی است که هر دو گمراه و بر باطلند؛ یعنی بین دو گروهی که بینشان اختلاف است و هر دو گمراهند؛ نه اینکه یکی بر حق باشد و دیگری بر باطل، بلکه بین دو گروهی که بر باطلند و بینشان هم اختلاف است؛ لذا گفتهاند: شما هم عزلت را برگزین و سخنی نگو؛ مقصود از فتنهای که امام× در اینجا فرمود «كُنْ فِي اَلْفِتْنَةِ كَابْنِ اَللَّبُونِ»، فتنه بین دو گروه باطل است، اما اگر یکی بر حق و یکی بر باطل بود، در این صورت نمی توانی کابن اللبون باشی، در اینجا باید کنار حق قرار بگیری؛ و اگر مقصود از فتنه بین دو گروه از باطل باشد، در اینجا باید کابن اللبون باشی، یعنی گوشه گیری کنی و در خانه بنشینی. عبارت اینگونه دارد: «وخصّصها ابن أبي الحديد بالخصومة بين رئيسين ضالّين يدعوان كلاهما إلى ضلالة كفتنة عبد الملك وابن الزبير، وفتنة مروان والضحاك، وفتنة الحجاج وابن الأشعث ونحو ذلك»، میرزا حبیب الله خویی از ابن ابی الحدید نقل کرده و میگوید: ابن ابی الحدید قائل است که فتنه بین دو رهبر گمراهی است که هر دو بر باطل باشند.
این دو خطایی است که در اینجا رخ داده است. جناب میرزا حبیب الله خویی در اینجا اینگونه میگوید: میگویم: برداشت عزلتگزینی و گوشهنشینی از کلام و مقصود امام× اشتباه است و اختصاص دادن فتنه به بین الباطلین اشتباهی دیگر است؛ ایشان عبارت را اینگونه آورده است: أقول: المقصود من الفتنة أعمّ و المراد من الدستور أمر أتمّ، وليس غرضه× الأمر بالانزواء والعزلة والاستراحة إلى الخمول والتغافل والغفلة بل المقصود الحذر عن التعاون مع دعاة الفتنة وشدّ أزرهم في مقاصدهم الفاسدة ومحقّ الحق، سواء كان الفتنة لغرض سياسى كما مثّل، أو لغيره كما في فتنة خلق القرآن في أيّام المأمون، وسواء كانت لتخاصم بين ضالّين كما ذكر، أو تخاصم الحقّ والباطل كفتنة السقيفة والجمل وصفّين.
مقصود از فتنه اعم است، هم فتنه بین الباطلین را شامل میشود و هم فتنه بین حق و باطل را شامل میشود؛ فتنه جمل، فتنه صفین و ... از جمله فتنههایی بودند که بین حق و باطل بود؛ مثلا در صفین که یاران معاویه قرآن را به سر نیزه کردند آیا میشود گفت که این عمل فتنه نبود! چرا ! شک و تردیدی نیست که این عمل فتنه بود. آیا در روز شهادت امام عسکری× که اولین روز امامت امام عصر# نیز بود آیا آوردن و علم کردن جعفر کذّاب برای نماز خواندن بر بدن مطهّر امام عسکری× فتنه نبود، چرا! این هم فتنه بود و شکی در این نیست. یک طرف آن حق است و طرف دیگرش هم باطل است، پس فتنه بین حق و باطل هم قابل تصور است؛ و مقصود از قانونی که امام× در اینجا بیان کرده است امری تام و کامل است، و مقصود امام× در اینجا انزوا و عزلتگزینی نیست، اینگونه نیست که امام بگوید شما گوشهنشینی را اختیار کن، غرض امام این نیست، بلکه مقصود و غرض امام× این است که شما به دعوت فتنهگران و منادیان فتنه بی اعتنا باش و با آنان همراهی نکن؛ مقصود این نیست که عزلت و گوشهنشینی را برگزین و سکوت اختیار کن، زیرا عزلتگزینی در اسلام وجود ندارد خصوصاً زمانی که در مقابل فتنه باشد.
قرآن در مقابل فتنه میگوید: ﴿وَقَـٰتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[2] ، و با آنها پیکار کنید! تا فتنه (و بت پرستی، و سلب آزادی از مردم،) باقی نماند؛
نکته: چطور میشود که قرآن دستور به مبارزه با فتنهگران بدهد و تا جایی که فتنه وجود دارد مبارزه هم باید ادامه داشته باشد، اما در مقابل امیرمؤمنان بفرمایید: شما کنارهگیری کن و کاری به کار فتنه و فتنهگران نداشته باش!.
میرزا حبیب الله خویی در ادامه میگوید: فالمقصود الحذر من إعانة المفتنين، وتأييد أغراض المبطلين وأمر× بالتمسك بالحقّ في كلّ حين على ما يجب على المسلمين، ولا عزلة في الإسلام ولا خمول للمسلم، بل يجب عليه القيام، كما قال عزّ من قائل ﴿قُلْ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ﴾ [3] ، ولا مندوحة عن الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر، بل يجب الكفاح عن الحقّ بما تيسّر في كلّ زمان ومكان»[4] .
مرحوم محمد جواد مغنیه که انسانی بسیار خوش فکر و روشن است عبارتی را شبیه به همین مضمون آورده و اینگونه میگوید: «والمراد بالفتنة هنا الباطل، والمعنى إذا رأيت باطلا فلا تدخل فيه، واحذر من أهله أن يخدعوك ويستغلوك في أغراضهم ومآربهم... وسكت الإمام في حكمته هذه عن الحق وأهله، وليس معنى سكوته عنه وعنهم أنه ينهى عن الدخول في شأن المحقين ومناصرتهم، وانه يساوي بينهم وبين المبطلين... كلا، وألف كلا، لأن مثل هذا الكلام يقتصر فيه على دلالة المنطوق دون المفهوم... هذا، الى أن كلمات الإمام ووصاياه بنصرة الحق وأهله تجاوزت حد الإحصاء، من ذلك قوله لولديه الحسن والحسين: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً». كما جاء في الرسالة 46، وذمه للذين لم يحاربوا معه الناكثين بأنهم لم ينصروا الحق، ولم يخذلوا الباطل.
وخفي المعنى المراد من هذه الحكمة على كثير من الشارحين، وخبطوا فيه، وفهموا منه أن الإمام أمرنا بأن نسكت أيام الفتنة، ونعتزل إذا رأينا باطلا يتبعه قوم ويعارضه آخرون، وحتى ان بعض الشارحين قال: «أراد الإمام أن يكون الإنسان أيام الفتنة ضعيفا غير مستكثر من المال». ولا أعرف السبب الموجب لحشر المال هنا وحاشا للّه وللإمام الذي أوقف نفسه للحق، وضحى بها في سبيله أن يأمر بالفرار من جهاد الباطل والفساد.وبعد، فكلنا نحن- أبناء الهيئة العلمية الدينية- نحفظ هذه الحكمة عن ظهر قلب تماما كما نحفظ سورة الإخلاص، ونرويها ونوصي بها، ولكن ما لها في أعمالنا أو أعمال معظمنا من نصيب... فهذا يؤيد زعيما طاغية ويقول: أريد أن أعيش، وذاك يوقّع عريضة مسمومة ملغومة إرضاء لشهوة رئيس أو متزعم، وآخر يزيف ويحرف بوحي الشركات ومكاتب الاستخبارات، ورابع إمّعة يستجيب لكل ناعق وشاهق... وهنا يكمن السر في أننا نسير من ضعف الى ضعف، ويكثر فينا أهل الجهل والدجل»[5] .
ایشان میگوید: «مقصود از فتنه در اینجا باطل است، معنای عبارت چنین میشود: هرگاه باطل را دیدی در آن وارد نشو و از اهل آن برحذر باش که تو را فریب نداده و برای رسیدن به خواستهها و اهدافشان از تو بهرهبرداری نکنند. امام× در این حکمت دربارهی حقیقت و اهل آن سکوت کردهاند. معنای سکوت ایشان آن نیست که از وارد شدن در جایگاه اهل حق و یاریرساندن به آنان نهی فرموده و دو گروه را یکسان دانستهاند. هرگز و هزار بار هرگز! زیرا چنین کلامی تنها دلالت منطوق داشته و مفهوم ندارد. افزون بر این گفتارها و سفارشهای امام× مبنیبر یاریرساندن بهحق، بیشمار است. نمونهی آن فرمایش ایشان در نامه ۴۷ و دو فرزندش حسن و حسین‘ است: «دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید». همچنین از نکوهش حضرت نسبتبه کسانی که همراه او با ناکسان نجنگیدند، مبنی براینکه آنها بهحق یاری نرسانده و باطل را ناامید نکردند.
مقصود از این حکمت بر بسیاری از شارحان مخفی مانده و در آن سرگردان شدهاند. آنان چنین فهمیدهاند که امام× از ما خواسته تا در روزگار فتنه و باطل سکوت کنیم و هر گاه دیدیم گروهی پیرو باطل و عدهای دیگر مخالف آن هستند کنارهگیری اختیار کنیم. یکی از شارحان تا بدانجا پیش رفته که گفته: «امام× خواسته تا انسان در روزگار فتنه ناتوان بوده و در پی زیاد کردن مال نباشد» روشن نیست وی به چه دلیل موضوع مال را پیش کشیده است؟ از امامی که خود را وقف حقیقت کرده و جان خویش را در این راه فدا کرده، دور است که به فرار از جهاد با باطل و فساد فرمان دهد. همهی ما فرزندان جامعهی علمیِ دینی این حکمت را همچون سوره اخلاص از او روایت کرده و به آن سفارش مینماییم، ولی بهرهی ما بیشتر از این کلام چیست؟ ... جز این نیست که برداشت این عده تأییدی برای رهبران سرکش بوده و منطقش آن است که: «من میخواهم زندگی کنم». یکی برای برآوردهشدن شهوت رئیس خود بیانیهای زهرآلود و فتنهانگیز را امضا میکند، فردی دیگر به سوی بنگاههای تجاری و سازمانهای اطلاعاتی دست به فریب و تزویر میزند و فرصتطلبی خواسته ی هر جانوری را اجابت میکند. راز ضعف روزافزون جامعهی ما و افزایش جاهلان و دغلبازان را در همین نکته باید جستوجو کرد».
به نظر میرسد میرزا حبیب الله خویی و محمد جواد مغنیه سخن درستی گفتهاند که قابل تطبیق بر قرآن و سایر موارد نهجالبلاغه هم میباشد.
امیر مؤمنان علی× عبارت إبن اللبون را در جاهای متعددی به کار برده است، از جمله در وصیّتنامه خود به فرزندش امام مجتبی× آورده است و یک بار هم در این حکمت بیان کرده است، ما نمیتوانیم این عبارت را در یک جا تبدیل به قانون و ضربالمثلی کنیم که هر جا بخواهیم نصیحت و موعظهای سیاسی اجتماعی داشته باشیم بتوانیم از آن(ضربالمثل و قانون) استفاده کنیم و جای دیگر معنای دیگری داشته باشیم؛ بلکه این سخن امام باید کاربردی همه جایی و همگانی داشته باشد، حال چطور میتوانیم نظر امام× را در این جا یک جور معنا کنیم و در جای دیگر معنای دیگری داشته باشد، در تطبیق این مسئله بر سایر موارد نهجالبلاغه و تطبیق آن بر قرآن معلوم میشود که سخن میرزا حبیب الله خویی و محمد جواد مغنیه و بعضی دیگر از شارحان نهجالبلاغه سخن درست و به جایی است.
در نتیجه، کنار کشیدن در ایام فتنه خودش نوعی کمک به فتنه و فتنهگران است؛ یعنی اگر بنا باشد در ایام فتنه خودمان را کنار بکشیم، این کنار کشیدن و خالی کردن میدان در حقیقت نوعی کمک به فتنهگران است؛ پس اینگونه تفسیر کردن و برداشت از کلام امام غلط است و با این حکمت و سخن امیرمؤمنان× سازگاری ندارد.
در همین دوره معاصر هم اگر به بیانات مقام معظم رهبری توجه کرده باشیم میبینیم که ایشان هم در بیاناتشان درباره ایام فتنه و هم در مورد فهم از کلام امیر مومنان علی× به این اشتباه تذکر داده اند؛ ایشان میفرمایند: «این را هم عرض بکنیم؛ بعضیها در فضای فتنه، این جملهی «كُنْ فِي اَلْفِتْنَةِ كَابْنِ اَللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ». را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. {در جلسه گذشته به این مطلب اشاره کردیم، گفتیم: موضع انسان مؤمن در ایام فتنه باید به گونهای باشد که از همان ابتدا فتنهگر را برای هرگونه سوء استفادهای ناامید کند؛ لذا فرمود:}«لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود.
در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم - آثار صفین را نگاه کنید - مشغول سخنرانی است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروههای مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنهی عظیمی بود؛ یک عدهای مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگری بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، برای گروههای مختلف سخنرانی میکرد - که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست - از آن طرف هم آن عدهای که «نفر من اصحاب عبداللَّه بن مسعود ...» هستند، در روایت دارد که آمدند خدمت حضرت و گفتند: «یا امیرالمؤمنین - یعنی قبول هم داشتند که امیرالمؤمنین است - انّا قد شککنا فی هذا القتال»؛ ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم! خوب، این کنار کشیدن، خودش همان ضرعی است که یُحلب؛ همان ظهری است که یُرکب! گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند»[6] .
ایشان میخواهند بفرمایند: فتنه بین حق و باطل بود، در صفین قرآن نیزه کردن فتنه بین حق و باطل بود؛ ایشان میفرمایند: آنجا واقعاً فتنه بود.
بنابر این مقصود امام علی× از إبن اللبون بودن کنارهگیری کردن از میدان و عزلتگزینی نیست، چرا که اصلا عزلتگزینی در فرهنگ اسلام جایگاهی ندارد، بلکه قیام لله از اصول فرهنگی اسلام است.
و قیام لله یعنی مبارزه تا رفع فتنه که شعار اسلام و قرآن است.
وظیفه افراد در هنگام فتنه1. حضور در میدان
آنچه که از قرآن برداشت میشود قیام لله است، نه انزوای لله؛ ما انزوای لله نداریم، عزلت لله نداریم، بلکه قیام لله داریم. فرمودند: یک موعظه میکنم و آن موعظه هم این است که ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ [7] ، قیام فقط برای خدا باشد؛ لذا همانگونه که قرآن میفرماید قابل جمع نیست؛ قرآن سفارش به مبارزه با فتنهگر و از بین بردن فتنه میکند؛ همچنین قرآن سفارش به مبارزه با زمینه فتنه برای از بین بردن فتنه میکند تا اینکه فتنهای در جامعه وجود نداشته باشد؛ لذا سازگاری ندارد به اینکه بگوییم امیرمؤمنان× فرمود: «كُنْ فِي اَلْفِتْنَةِ كَابْنِ اَللَّبُونِ»، یعنی شما گوشهنشین شو و عزلت را برگزین و کار به کار کسی نداشته باش، به تعبیری شما نماز شبت را بخوان، دعاهایت را بخوان و در کار کسی دخالت نکن، این معنا ندارد؛ لذا شعار قرآن ﴿وَقَـٰتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[8] است، شعار قرآن قیام لله است، شعار نهجالبلاغه هم همینگونه است. لذا حق با میرزا حبیب الله خویی و محمد جواد مغنیه است؛ پس بنابراین وظیفه ما در ایام فتنه همان گونه که از کلام امیرمؤمنان× استفاده میشود وظیفه حضور در میدان است، همانگونه که بیان شد خالی کردن میدان و کنار کشیدن کمک به فتنه و فتنهگران است؛ بنابراین با توضیحی که دادیم کنار کشیدن و خالی کردن میدان ابداً از کلام امیرمؤمنان استفاده نمیشود، بلکه بر عکس، از کلام امیرمؤمنان اینگونه استفاده میشود که باید در میدان حضور داشته باشیم.
2. افشاگری فتنه
علاوه بر حضور در میدان وظیفه دیگری که باید انجام بدهیم افشاگری فتنه است، از جمله کارهایی که قرآن هم توصیه به انجام آن میکند و خداوند خودش هم این کار را برای پیامبر انجام داده است بحث افشاگری فتنه است، یعنی وظیفه ما در ایام فتنه افشاگری از این فتنه است، آن هم نه فقط زمان فتنه، بلکه افشاگری در هر عصر و زمانی و برای همه زمانها است، هم در زمانی که فتنه رخ میدهد باید افشاگری کرد و هم بعد از زمان وقوع فتنه باید افشاگری ادامه داشته باشد. افشاگری فتنه وظیفه مؤمنان است، وظیفه صاحبان نفوذ است، وظیفه صاحبان تریبون است، وظیفه علما و دانشمندان است.
خداوند عزّوجلّ در قرآن کریم سوره توبه که بحث آن درباره منافقان است فتنه منافقان را بیان میکند و میفرماید: {لَقَدِ ٱبْتَغَوُاْ ٱلْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ ٱلْأُمُورَ حَتَّىٰ جَآءَ ٱلْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ ٱللَّهِ وَهُمْ كَـٰرِهُونَ}[9] ، آنها پیش از این (نیز) در پی فتنهانگیزی بودند، و کارها را بر تو دگرگون ساختند (و به هم ریختند)؛ تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید)، در حالی که آنها کراهت داشتند.
خداوند به پیامبر اکرم| تذکر میدهد، میگوید: اینها از قبل فتنه کردند، امر را بر عکس و وارونه جلوه دادند. خداوند در اینجا از عمل منافقان افشاگری میکند؛ این عمل خداوند نشانگر این است که یکی از وظایف اساسی ما در ایام فتنه و در مقابل فتنه بعد از حضور در میدان، کنارهگیری نکردن و افشاگری نسبت به عمل فتنه است.
پس خداوند در مقام افشاگری فتنه و فتنهگران بوده و منافقان هم از این عمل افشاگری ناخشنود بودند، علاوه بر آن، این عمل افشاگری ادامه هم دارد و همیشگی است؛ بعد از آن ماجرا است که خداوند افشاگری میکند.
ممکن است در اینجا سؤالی بشود که با کلام امیرمؤمنان علی× هم مرتبط است و در جامعه امروز هم این سؤال مطرح میشود، و آن سؤال این است که فتنههای گوناگونی در تاریخ اتفاق افتاده است، چرا باید همیشه از این فتنهها یاد کرد و از آنها نام برد با اینکه از زمان وقوع آن سالها گذشته است؟ به عنوان مثال از فتنههایی همانند فتنه سال ۸۸ که تقریبا دوازده سال از وقوع آن گذشته، هر سال باید آن را تکرار کنیم و توضیح بدهیم؟ یا فتنه سقیفه که چندین قرن میگذرد، چرا هر سال باید تکرار شود؟ یا فتنهای مانند فتنه ماجرای امام حسن× که سالها قبل بوده است چرا باید تکرار شود؟ از ماجرای فتنه جعفر کذّاب سالها گذشته است، چرا باید تکرار شود؟ یا جریان قرآن به نیزه کردنی که در جنگ صفین اتفاق افتاد و در تاریخ از اینگونه فتنهها فراوان داریم که اتفاق افتاده است، چرا باید بعد از گذشت سالها از آن تکرار شود، و افشاگری شود؟
قرآن کریم جواب آن را برای ما بیان کرده است، میفرماید: باید فتنه را بعد از گذشت زمان آن هم افشا کرد. درست است که از آن ماجرا هزار و اندی سال هم گذشته است، اما افشاگری فتنه برای عبرتگیری از تاریخ است؛ اصلاً بیان تاریخ برای همین عبرتگیری است؛ به تعبیری افشاگری فتنههای تاریخی در حقیقت مصداقی از تحلیل تاریخی برای عبرتگیری و عبرتآموزی است که درسی مهم در این عرصه میباشد و نیازمند تحلیل است.
نکته: در بعضی از موارد که بسیار شاذّ و نادر هم هست این سخن شارحین نهجالبلاغه که یک مصداق از موارد «إبن اللبون» بودن عزلتگزینی و گوشهنشینی است درست است و آن هم آنجایی است که فرد شخصی سادهلوح است و قدرت تشخیص ندارد، هیچ قدرت حضور در میدان ندارد، و اگر در میدان حضور پیدا کند، هر کاری را که انجام بدهد از آن سوء استفاده خواهند کرد، که در این صورت بهترین کار برای اینگونه افراد این است که در خانه بنشیند؛ در حقیقت برای افرادی با این مصداق بهترین راه برای إبن اللبون بودن عزلتگزینی و گوشهنشینی است، اما غیر از این اگر بود نه! یعنی این آخرین راه است.
در این دوره معاصر بعد از انقلاب هم نمونهها و نمادهای از این ماجرا را دیدهایم، بعضی از آقایانی که در انقلاب بودند، مدتها در میدان بودند، مبارزه کردند و به مقاماتی هم رسیدند و شاید بشود گفت خدمات و تلاشهایی هم داشتند، مشکلاتی را هم تحمل کردند، ولی دشمن از ساده لوحی آنان سوء استفاده کرد و امام& مجبور شد اینها را کنار بگذارد، آنهایی که به قول خود امام حاصل عمرش بودند، ولی امام& هر چه تلاش کرد که آنها را نگه دارد دید که نمیشود و سعی کرد که بصیرت به آنها بدهد، ولی نشد، به هر نحوی از ساده لوحی او سوء استفاده میکنند، لذا امام& فرمود: توصیه میکنم بروید در حوزه و به تدریس اشتغال بورزید، یعنی در امور اجتماع و سیاست دخالت نکنید.
آری! اگر فردی اینگونه بود مصداق إبن اللبون بوده که عزلت و کنارهگیری هم برای دنیای او و هم برای آخرتش و هم برای دیگران خوب است و شاید تنها راه باشد؛ اما اگر غیر از این بود وظیفه او حضور در میدان است.
3. بصیرت بخشی به جبهه حق به گونهای که عمار بصیرت بخشی میکرد.
نکتهای در اینجا وجود دارد و آن نکته این است که کلام امام× قابل تأمل است.
امام× فرمود: «كُنْ فِي اَلْفِتْنَةِ كَابْنِ اَللَّبُونِ»، مثل إبن اللبون باش، یعنی در جبهه باطل اینچنین باش.
اما یک سؤال در این جا مطرح میشود و آن سؤال این است که وظیفه ما در جبهه حقّ چیست و چه باید بکنیم؟ به تعبیری دیگر، حضرت فرمود: در جبهه باطل و فتنهها و در میان فتنهگران(آنهایی که فتنه میکنند) شما إبن اللبون باش، حال سؤال این است که در میان افراد دیگر(غیر فتنهگران (چگونه باشیم؟
میگوییم: کلام امام× در اینجا ساکت است، یعنی کلام امام× ناظر به این قسمت نیست و سخنی در این مورد ندارد. قطعاً وظیفه در این قسمت بصیرت بخشی است؛ یعنی کاری که عمار یاسر در صفین انجام داد و آن بصیرت بخشی در جبهه حقّ نسبت به فتنهگران بود. إبن اللبون که بصیرت نمیدهد، بلکه إبن اللبون مواظبت میکند تا مورد سوء استفاده قرار نگیرد؛ اما عمار یاسر به جبهه حقّ و آنهایی که در میان فتنه نیستند بصیرت میدهد، تا آنها هم مفتون نشوند و مورد فریب فتنهگران قرار نگیرند؛ پس افشاگری از فتنه و بصیرت بخشی در مورد فتنه همانگونه که عمار بصیرت بخشی کرد یک وظیفه است.
4. موضع گرفتن در مقابل فتنهگران و پرهیز از سکوت و بی طرفی
در برابر فتنه افراد خصوصا کسانی که صاحب نفوذ هستند موضعگیری کنند و سکوت نداشته باشند، از بی طرفی پرهیز کنند که اعلان بیطرفی خودش نوعی کمک به فتنهگران است.
5. مبارزه با فتنهگران تا نابودی فتنه و ریشه کنی آن که در خلال بحث اشاره ای به آن داشتیم.
6. حمایت از ولی زمان و تنها نگذاشتن و بیعت نشکستن با او
حمایت از ولی و رهبر زمان، حال ولی زمان یا امام معصوم^ است و یا اینکه ولی فقیه است. آنهایی که در مقابل امام علی× قرار گرفتند و گفتند: «انّا قد شککنا فی هذا القتال»، ما در این جنگ و قتال شک کردیم، آنها ولی را کنار گذاشتند و گفتند: ما را به مرزها و حدود بفرست تا کنار شما نباشیم، ما در این قتال و این جنگ شک داریم. اینها در اینجا نتوانستند امام زمانشان را حمایت کنند؛ حمایت از ولی زمان، یعنی تنها نگذاشتن ولی زمان و بیعت نشکستن.
آنها در حقیقت بیعت شکنی کردند. امروز هم همین است، هر کس که نتواند امروزه از ولی زمانش حمایت کند در حقیقت بیعت شکنی کرده است.
در همین نگاه مشخص میشود که مسئولیت خاص در ایام فتنه تا چه اندازه سنگینتر از وظیفه عوام است، کلام امام× اصلاً ناظر به عوام مردم که هر کس وظیفهاش را انجام بدهد نیست، اگرچه شامل عوام مردم هم میشود، اما کلام امام× بیشتر ناظر به خواص جامعه و صاحبان نفوذ است که وظیفه خودشان را انجام بدهند.
چه زیبا است زمانیکه میخواهیم کلام امام× را بیان کرده و شرح بدهیم آن را با قرآن و سایر موضعگیریهای حضرت در نهجالبلاغه و غیر نهجالبلاغه تطبیق بدهیم.
در موضوع فتنه دو جهت دیگر باید مورد توجه قرار بگیرد:
1. انگیزه و عوامل فتنه، اینکه چه چیزی سبب فتنهگری میشود.
2. راههای نجات از فتنه چیست؟ که یک راه نجات از فتنه را امیرمؤمنان علی× بیان فرمود که إبن اللبون بودن است؛ اما راههای دیگر نجات از فتنه چیست؟
انگیزهها و عوامل فتنه (ریشهها):یکی از آسیبهای اجتماعی فتنه است، خوب است که در آسیبهای اجتماعی، آسیبشناسی موضوعات، عوامل و انگیزهها و ریشهیابی آنها را داشته باشیم و بشناسیم.
1. انحراف قلبی و پیمودن راه نادرست
بنابر فرموده قرآن کریم اولین زمینه و انگیزه فتنه، انحراف قلبی و پیمودن راه نادرست است؛ اگر انسان از راه قلب منحرف شود و بعد هم راه نادرست را بپیماید، زمینه فتنه فراهم میشود.
قرآن درباره ریشه فتنه به عنوان آسیبی اجتماعی اینگونه میفرماید:
{هُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ مِنْهُ ءَايَـٰتٌ مُّحْكَمَـٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلْكِتَـٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَـٰبِهَـٰتٌ ۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـٰبَهَ مِنْهُ ٱبْتِغَآءَ ٱلْفِتْنَةِ وَٱبْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِۦ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ ۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلْأَلْبَـٰبِ}[10] ، او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن] است؛ که اساس این کتاب میباشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف میگردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن میرود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار میگردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن میطلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) میگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمیشوند (و این حقیقت را درک نمیکنند).
آیه مزبور در مقام بیان این نکته است، آنهایی که در قلوبشان انحراف ایجاد شد و زیغ قلبی دارند، {فَيَتَّبِعُونَ} به سراغ متشابهات و هر چیزی که دو پهلو است و معنای آن را نمی توانند بفهمند و برای آنان قابل فهم نیست و برتر از حوصله درک آنان است میروند به جهت اینکه فتنهای در جامعه به پا کنند.
مثلا چون معنای عرش و کرسی را نمیفهمند و به سراغ آیه عرش میروند، در نتیجه قائل به جسمانیت خداوند میشوند و سرانجام به فتنه میانجامد.
2. پذیرش ولایت کافران و ترک نصرت دین
اگر ولایت کافران را پذیرفته و نصرت دین را ترک کردید، زمینهای برای ایجاد فتنه میشود.
خداوند متعال در قرآن کریم در این باره میفرماید: {﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَـٰهَدُواْ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَـٰٓئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ ۚ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَـٰيَتِهِم مِّن شَىْءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْ ۚ وَإِنِ ٱسْتَنصَرُوكُمْ فِى ٱلدِّينِ فَعَلَيْكُمُ ٱلنَّصْرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوْمٍۭ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَـٰقٌ ۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ ۚ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِى ٱلْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ}[11] ، کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند؛ و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، هیچگونه ولایت [= دوستی و تعّهدی] در برابر آنها ندارید تا هجرت کنند! و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری طلبند، بر شماست که آنها را یاری کنید، جز بر ضدّ گروهی که میان شما و آنها، پیمان (ترک مخاصمه) است؛ و خداوند به آنچه عمل میکنید، بیناست! * کسانی که کافر شدند، اولیاء (و یاوران و مدافعان) یکدیگرند؛ اگر (این دستور را) انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمی در زمین روی میدهد.
3. هواپرستی
4. بدعتگذاری، که این دو(هواپرستی و بدعتگذاری) نیز همانگونه که امیرمؤمنان در نهجالبلاغه فرمود از انگیزهها و زمینههای فتنه است.
حضرت میفرماید: «وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ×: اِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْواءٌ تُتَّبَعُ، وَاَحْكامٌ تُبْتَدَعُ، يُخالَفُ فيها كِتابُ اللّهِ، وَيَتَوَلّى عَلَيْها رِجالٌ رِجالاً عَلى غَيْرِ دينِ اللّهِ. فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتادينَ. وَلَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ. وَلكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ، وَمِنْ هذا ضِغْثٌ فَيُمْزَجانِ، فَهُنالِكَ يَسْتَوْلِى الشَّيْطانُ عَلى اَوْلِيائِهِ، وَيَنْجُو الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْحُسْنى»[12] ،
همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، هوا پرستى، و بدعتگذاری در احكام آسمانى است، نوآوریهايى كه قرآن با آن مخالف است، و گروهى «با دو انحراف ياد شده» بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست.
پس اگر باطل با حق مخلوط نمیشد، بر طالبان حق پوشيده نمیماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص میگشت زبان دشمنان قطع میگرديد. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را میگيرند و به هم میآميزند، آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره میگردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت.
5. تفرقه و پراکندگی
امیرمؤمنان علی× فرمود: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَيُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَيُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَبِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ، فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَنَفَثَاتِهِ وَاقْبَلُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَيْكُمْ وَاعْقِلُوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ»[13] ، همانا شيطان، راههاى خودش را آسان میکند میخواهد گرههایی دین را یک به یک باز کند و به جاى وحدت و هماهنگى، بر پراكندگى شما بيفزايد. اول اتحاد شما را میگیرد و تفرقه ایجاد میکند بعد در فتنه و تفرقه، به شما فتنه میدهد، از وسوسهها و فريبکارى شيطان روى برگردانید، و به نصيحت كسی كه خيرخواه شماست گوش فرا دهید، و به جان و دل آن را بپذيريد.
6. رفاه زدگی
پیامبر اکرم| فرمود: «لَأنا لِفِتنَةِ السَّرّاءِ أخوَفُ علَيكُم مِن فِتنَةِ الضَّرّاءِ، إنّكُمُ ابتُلِيتُم بفِتنَةِ الضَّرّاءِ فَصَبَرتُم، و إنّ الدنيا حُلوَةٌ خَضِرَةٌ»[14] ، فرمود: شما به سختیها مبتلا شدید و آن را تحمل کردید، اما من در آسانیها بر شما میترسم که آن را تحمل نکنید.
این سخن پیامبر اکرم| در جامعه امروزی هم خیلی قابل تجربه است، به عنوان مثال: افراد زیادی دوره دفاع مقدس را تجربه کرده و سختیهای آن را تحمل کردهاند، اما در دوران رفاه و آسایش فریفته شدند و نتوانستند تحمل کنند.
امیرمؤمنان علی× نیز در اینباره فرمود: «الْوَلَهُ بِالدُّنْيَا أَعْظَمُ فِتْنَةٍ»[15] ، شيفتگى به دنيا بزرگترين آزمايش (گرفتارى، پريشانى) است.
7. اختلاط حق و باطل
حق جلوه دادنِ باطل، از مؤثرترین راههایی است که فتنهگران از آن بیشترین استفاده را برای فریب عوام میکنند. افراد ساده لوحی که حتی خواهان احقاق حق هستند، به خیال اینکه راه درست را میپیمایند از شاهراه حقیقت خارج شده و کنار افراد باطل طلب قرار میگیرند، و بدتر از آن، این است که دیگران نیز با مشاهده این چهرههای شناخته شده و برجسته در میان سپاه باطل، به حق بودن آن سپاه یقین کرده و به آنها ملحق میشوند. برای مثال، حضور شخصیتهایی همچون طلحه و زبیر و عایشه میان لشکر کفر در جنگ جمل نه تنها سبب شد تا افراد زیادی به هلاکت کشیده شوند، بلکه بسیاری هم به تردید در حق یا ناحق بودن آنها بی طرف شده و از جهاد در رکاب حق حقیقی (علی×) باز ماندند.
8. دوستیهای بدون مرز و حد
9. دشمنیهای بدون حد و مرز
راههای نجات از فتنه
1. پناه بردن به خدا و مشمول لطف الهی شدن
علی× میفرماید: «وَمِنْ خُطْبَة لَهُ×: اِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْواءٌ تُتَّبَعُ، وَاَحْكامٌ تُبْتَدَعُ، ... فَهُنالِكَ يَسْتَوْلِى الشَّيْطانُ عَلى اَوْلِيائِهِ، وَيَنْجُو الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْحُسْنى»[16] ،
همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، هوا پرستى، و بدعتگذاری در احكام آسمانى است، ... آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مىگردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت.
2. روی آوردن به قرآن
در حديثي از پیامبر اکرم| نقل شده که حضرت فرمود: «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآن»[17] ، زماني که آشوبها بر شما همانند پارههاى شب تاريک شما را فرا گرفت به قرآن روی بیاوريد که نجات شما از طريق قرآن است.
3. توجه به شدت عذاب الهی
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: {وَٱتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً ۖ وَٱعْلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلْعِقَابِ}[18] ، و از فتنهای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمیرسد؛ (بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا که دیگران سکوت اختیار کردند.) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد!
خداوند متعال در این آیه شریفه به دو موضوع اشاره میکند:
اوّلاً: در این آیه موضوع عمومیت پیآمد فتنهها را متذکر میشود، به اینکه فتنهها فقط بر فتنهگر اثر نمیگذارد، بلکه بر عموم جامعه اثر میگذارد و این بسیار مهم است.
گاهی گناهان انسان مربوط به خودش میباشد و گاهی بالاتر از آن است که اثرش دیگران را هم مبتلا میکند.
ثانیاً: میفرماید: اگر به شدت عذاب خداوند دقت کنید هرگز به سراغ فتنه نخواهید رفت و نجات پیدا میکنید.
4. توجه و التزام به تقوای الهی
حضرت امير× در نهجالبلاغه ميفرمايد: «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَنُوراً مِنَ الظُّلَم»[19] ، کسي که تقواي الهي پيشه کند خداوند راه خارج شدن از فتنهها را بر او قرار ميدهد.
يعني شخص بايد در چنين مواقعي نسبت به موضعگيریهای خود دقت کند که آيا موضعی که گرفته برای خدا بوده یا نه! موضعگيريش برای غير خدا است؛ اگر موضعگيريش براي خدا باشد خداوند هم راه نجات و برون رفت از مشکلات را به او نشان خواهد داد.
خلاصه اینکه تقوای الهی راه خروج از فتنهها است.
5. روی آوری به کشتی نجات:
حضرت امیر× فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاة»[20] ، اى مردم! موجهای آشوبها را به كشتیهای نجات و رستگارى شكافته و از آنها بگذريد.
در تفسیر اینکه مقصود از کشتی نجات چیست، باید توجه کرد که در مرحله اول مصادیق كشتیهای نجات به اهل بیت^ تاویل شده است، چنانکه در روایتی از پیامبر اسلام| نقل شده که حضرت فرمود: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ»[21] . همانا مثل اهل بيت من در ميان شما مثل كشتى نوح است كه هر كس داخل(سوار) بر آن شود نجات مىيابد و هر كس از داخل شدن در آن تخلف کند نابود مىشود.
توسل به اهل بیت^ مایه نجات انسان است و ممکن است تقوی هم مصداقی از همان باشد که در مورد قبلی گذشت.
6. اخلاص در نیت و قول و عمل
رسول خدا| فرمود: «طُوبَى لِلْمُخْلِصِينَ أَولئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى تَنْجَلِي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ ظَلمَاءَ»[22] ، فرمود: خوشا به حال مخلصان، آنان چراغهاى هدايتند و به وسیله آنها هر فتنه تاريك روشن میشود.
7. علم و دانش و بصیرت:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «سَتَکونُ فِتَنٌ يُصْبِحُ الرَّجُلُ فِيها مُؤمِناً وَيمْسی کافِراً، الّا مَنْ احْياهُ اللَّهُ تَعالی بِالْعِلْمِ»[23] ،
پیامبر| فرمود: فتنههایی بر پا خواهد شد که انسان صبح مؤمن باشد و شب کافر گردد، مگر آنان که خداوند متعال آنها را به نور علم زنده کرده باشد.
انسان میتواند به وسیله علم و دانش و بصیرت نجات پیدا کند؛ البته مقصود از علم سواد نیست، بلکه «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»[24] ، علم، آن نورى است كه خداوند به قلب هر كس كه بخواهد میافكند
مقصود از علم، آن نورانیت علم، آن محتوای علم و آن اصطلاحات علمی آن است که میتواند انسان را از فتنهها نجات دهد.