99/11/13
موضوع: شرح حکمت های نهج البلاغه/شرح حکمت اوّل: هوشیاری در فتنه ها /
درس پنجم
شرح حکمتهای نهجالبلاغه
در چهار جلسه گذشته دربارهی مباحث مقدماتی سخن گفتیم، و موضوعاتی تحت عناوین مختلف از جمله، اینکه نهجالبلاغه چیست و چه جایگاهی دارد؟، یا این عنوان که گردآورنده نهجالبلاغه کیست، و چه عظمت شخصیتی دارد؟، یا این عنوان که نمودار محتوای نهجالبلاغه چیست و در نهجالبلاغه چه چیزی را میتوانیم مشاهده کنیم را برسی کردیم که در جلسه گذشته نموداری از محتوای اجمالی نهجالبلاغه را محضرتان تقدیم کردیم. به نظر میآید مباحث مقدماتی را به همین مقدار بسنده کنیم و وارد بحث حکمتهای نهجالبلاغه شویم.
حکمتهای نهجالبلاغه و یا همان کلمات قصار امام علی× در نهجالبلاغه مطابق آماری که گرد آورندهی نهجالبلاغه ارائه کرده است 480 مورد است که مرحوم سید رضی در کتابش جمعآوری کرده است.
مستحضرید که نهجالبلاغه بر حسب ذوق و سلیقهی سیدرضی به سه بخش تقسیم شده است:
بخش اول: خطبهها، بخش دوم: نامهها، و بخش سوم: حکمتها
حکمتهای نهجالبلاغه حسب تشخیص سیدرضی ۴۸۰ کلمه از کلمات قصار امیرمؤمنان، امیر بیان را گردآوری و جمع کرده است؛ در بخش نامهها هم ۷۹ نامه و در بخش خطبهها هم ۲۴۱ خطبه را جمعآوری کرده است، البته بعضی دو خطبه را یکی کردهاند و اختلافاتی بین ۲۳۹ تا 241 خطبه شده است و اختلافی در این موضوع وجود دارد.
خلاصه اطلاعات دربارهی نهجالبلاغه
طولانیترین خطبه: خطبهی ۱۹۲ میباشد که به خطبه «قاصعه »مشهور است.
کوتاهترین خطبه: خطبهی ۶۱ نهجالبلاغه است، که در مورد خوارج است.
طولانیترین نامه: نامهی ۵۳ است، که مشهور به «عهدنامه مالک اشتر» میباشد.
کوتاهترین نامه: نامهی ۷۹ است که خطاب به فرماندهان لشکرها میباشد.
طولانیترین حکمت: حکمت ۱۴۷ میباشد که خطاب به «کمیل» بن زیاد نخعی است.
کوتاهترین حکمت: حکمت ۱۸۷ میباشد «الرَّحِيلُ وَشِيكٌ» که دربارهی کوچ کردن از دنیا است.
کوتاهترین جملهی امیرمؤمنان× در نهجالبلاغه همین حکمت است؛ گرچه همانگونه که سابق هم عرض کردیم همهی کلمات قصار و خطبهها و نامههای امیرمؤمنان در نهجالبلاغه نیست، بلکه بخشی از آنهاست؛ گوشهای از این دریای بسیار پر فیض است.
در این بخش از اولین حکمت نهجالبلاغه آغاز میکنیم و به شرح و توضیح آن میپردازیم.
حکمت اول: هوشیاری در فتنهها
چنانچه در محضر نهجالبلاغه باشید و ملاحظه کرده باشید، اولین حکمت و کلمهی قصاری که مرحوم سید رضی از سخنان امیرمؤمنان علی× جمعآوری کرده و آورده است کلمهی قصاری با این موضوع و مضمون است:
قَالَ×: «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَلَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ»[1] .
امام× (دربارهی رفتار با فتنه جويان) فرموده است:
در زمان فتنه و تباهكارى مانند إبْنِ اللَّبُونِ (بچه شتر نر كه دو سالش تمام شده و مادرش بچهاى را كه پس از آن زائیده شير مىدهد) باش كه نه پشت (توانائى) دارد تا بر آن سوار شوند، و نه پستانی كه از آن شير بدوشند.
این کلمهی قصار امیرمؤمنان است که ظاهراً ترجمه آن در موضوع فتنه است، لذا بنده به حسب برداشتی که از این روایت و این حکمت داشتم آن را با عنوان «هوشیاری و بیداری در فتنهها» نامگذاری کردم.
ترجمهی این کلمه آن است که امام× فرمود: در زمان فتنهها مانند إبْنِ اللَّبُونِ باش که هنوز پشتی برای سوار شدن ندارد، یعنی هنوز به حدی نرسیده است که بشود از این شتر سواری گرفت، این بچه شتر پستانی برای دوشیدن هم ندارد، چون بچه شتر نر هست، یعنی نه از جهت سن به حدی رسیده که بتواند شیر بدهد و نه از جهت جنسیت، قابلیت شیر دادن دارد. حضرت میفرماید: در فتنهها نه شتر شیرده باش و نه سواری بده، مراقب باش که در فتنهها نه از تو سواری بکشند و نه از تو شیر بدوشند، بهرهای از تو نبرند. این کلام امام× حکایت از هوشیاری میکند.
کلام امیرمؤمنان علی×، کلامی بسیار عمیق است و نیاز به تأمل بیشتری دارد، لذا از این جلسه بنا میگذاریم که در شرح و توضیح هر حکمت از نهجالبلاغه به چند بخش و چند محور توجه کنیم:
1. سند این حکمت.
2. واژهشناسی.
3. معنی و مفهومشناسی.
4. نکات پیرامونی و مرتبط.
بخش اول: این بخش به این جهت باید مورد توجه قرار گیرد که برخی از حکمتهای نهجالبلاغه در جاههای دیگر این کتاب و یا کتابهای دیگر حدیثی نیز آمده است به طور مثال در بخشی از خطبهها و یا نامهها ذکر شده و یا در سایر کتب از امام علی× روایت شده که این تکرار میتواند تحمل دو احتمال داشته باشد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
بخش دوم: مورد دومی که از آن باید بحث کنیم و سخن خواهیم گفت، بحث واژهشناسی این حکمت است، یعنی مفردات و کلماتی که در این حکمت بکار برده شده است را بشناسیم، واژه شناسی کنیم که مقصود این واژگان به طور جداگانه چیست؟ به طور مثال، إبْنِ اللَّبُونِ چیست؟ فتنه چیست؟ ظهر کجاست؟ ضَرع کجاست؟
بخش سوم: سومین بخشی که باید دربارهی آن بحث کنیم معنا و مفهومشناسی خود حکمت است، همان شرح و تفسیر است، این جمله چه میخواهد به ما بگوید؟ مقصود امیرالمؤمنین× از این جمله چیست؟ امام× در چه مقامی بوده که این جمله را بیان کرده است؟ از بیان این جمله چه چیزی را اراده کرده است؟ باید مقصود امام× از این حکمت و کلمهی قصار تبیین شود، چون میخواهیم با حکمتهای نهجالبلاغه اهل درایت شویم تا اینکه اهل روایت باشیم؛ در کلام امام تأمل و تدبر کنیم تا اهل درایت شویم؛ خصوصاً که این کلام از سخنان امیر بیان علی بن ابیطالب× باشد که نیاز به شرح و تفسیر دارد و بایستی در آن تأمل کرد.
بخش چهارم: چهارمین بخشی که باذن الله تعالی در هر حکمت مورد بحث قرار خواهیم داد، نکتههای راهبردی و کاربردی پیرامون آن، اعم از نکات اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و ... میباشد، چون هدف از نهجالبلاغه خوانی در حقیقت خواندن و آشنا شدن با عقبهی آیین نامهی اجرایی زندگی، آن هم به خصوص در انقلاب اسلامی است، میخواهیم ببینیم با نهجالبلاغه خوانی در گام دوم انقلاب اسلامی که در جلسه گذشته اشارهای داشتیم و گفتیم که رهبر معظم انقلاب نهجالبلاغه را عقبهای برای آییننامهی اجرایی انقلاب اسلامی میدانند، لذا فرمودند: انقلاب فرهنگی بدون توجه به نهجالبلاغه که در ضمن آن قرآن، اصول کافی و منابع اصیل است، انقلاب اسلامی نیست، بلکه بدعت فرهنگی است، لذا میخواهیم با نهجالبلاغه و با عقبه فرهنگی، فکری و علمی آییننامهی اجرایی زندگی و انقلاب اسلامی و حکومتداری و کیفیت زندگی و حیاتی که میخواهیم پیگیری کنیم آشنا شویم.
اما بخش اول: در این حکمت نکتهای کلیدی وجود دارد، همانگونه که در جلسات گذاشته هم اشارهای به آن داشتیم، بخشی از این حکمتها جزئی از همان نامهها و خطبههاست؛ البته نه همهی حکمتها، بلکه بخشی و مواردی از این حکمتها جزئی و عبارتی از نامهها و خطبههای امیرمؤمنان× است، بهعبارتی دیگر، سخنان امیرمؤمنان× در نهجالبلاغه فقط در اینجا (نهجالبلاغه) نیامده است، بلکه بخشی از آن در جاهای دیگری اعم از نهجالبلاغه و غیر آن نیز آمده است، فقط در نهجالبلاغه نیست، بلکه در منابع و جاهای دیگری هم آمده است، کما اینکه قبلاً هم گفتیم: کلمات حضرت منحصر به نهجالبلاغه نمیشود. این حکمت هم تقریباً در برخی از موارد دیگر به عنوان جزئی از کلمات امیرمؤمنان نقل شده است، به عنوان مثال، حضرت وصیّتنامهای طولانی به فرزندش امام مجتبی‘ دارد، و این وصیّتنامه غیر از نامهی ۳۱ نهجالبلاغه است که مخاطب آن نامه هم امام مجتبی× میباشد.
مرحوم مجلسی هم این وصیّتنامه را در بحار نقل کرده است، همچنین محمودی نویسندهی نهجالسعاده که مستدرک نهجالبلاغه است در آنجا نقل کرده و آورده است. متنی مفصل از وصیّتنامهی مولا امیرالمؤمنین علی× در آن وصیّتنامه وجود دارد که این عبارت در آن وصیّتنامه هم آمده است که حضرت فرمود: «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَلَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ».
این جمله امیرمؤمنان اختصاص به حکمت نهجالبلاغه ندارد، یک بار در اینجا و یک بار هم در وصیّتنامهی ایشان به امام مجتبی‘ نقل شده و آمده است که مرحوم مجلسی و دیگران آن را در منابعشان نقل کردهاند و اینکه عبارتی از امیرمؤمنان در دو جا آمده، اگر بخواهیم دقت کنیم قابلیت تحمل دو وجه و دو احتمال را دارد:
احتمال اول: اینکه این حکمت در نهجالبلاغه هم جزئی از آن وصیّتنامهی حضرت به امام مجتبی‘ است که سید رضی این قسمت را برداشته و به عنوان حکمت در اینجا گذاشته است و عیبی هم ندارد، این عمل مرسوم و متداول هم بوده است، اگر کسی این اشکال به ذهنش بیاید که چرا همهی روایت را نیاورده و مقداری از را برداشته، آیا این عمل خلافی نیست که بخشی از روایت را برداریم؟ میگوییم نه! در میان مولفین، روات و محدثین به صورت عادت و مرسومی بوده و هست که روایتی را به حسب تناسب موضوعی تقطیع میکردند. کتابهای گوناگونی وجود دارد، حتی شیخ طوسی& در امالی و در جاهای دیگری این عمل تقطیع را انجام داده است، مرحوم مجلسی و مرحوم شیخ حر عاملی نیز همینگونه بودهاند، شیخ حر عاملی در ابواب گوناگونی که ذکر کرده مل تقطیع را انجام داده است، البته تقطیع روایت فواید و مضراتی هم دارد که الان در مقام بیان آن نیستیم.
احتمال دوم: این است که این حکمت جزیی از آن خطبه و یا نامه و یا سخن نیست، بلکه امام× در دو مورد و دو جایگاه این سخن را فرموده است.
یکجا امام همین عبارت را در وصیّتنامهاش به امام مجتبی‘ فرموده است و در یکجا هم بهعنوان حکمتی مستقل بیان کرده؛ و منافات و منعی هم ندارد که یک عبارت را در چند جا بیان کرده باشد.
اتفاقاً دربارهی این نکته به اینجا میرسیم که این عبارت، عبارتی بوده که امیرمؤمنان× در جاهای گوناگون آن را برای هدفی به کار برده و میخواسته این عبارت را تبدیل به یک ضرب المثل و قاعده و قانون کند که هر کسی در هر زمانی بتواند آن را به هر موردی از فتنه تطبیق بدهد، هر کجا که بخواهد به یک نفر نصیحت و موعظه کند یا بخواهد کسی را در ایام الفتنه راهنمایی کند بتواند از آن استفاده کند، لذا در یکجا در وصیّت نامهای خطاب به فرزندش امام مجتبی× اینگونه فرمود: فتنههایی پس از وی خواهد بود و اشاره به دورهی امام مجتبی× میکند که امام مجتبی× باید نسبت به فتنهها هوشیار باشد و در حقیقت میراثدار این ارزش فرهنگی و کلام ناب امیرمؤمنان× باشد، و در جایی دیگر هم برای عموم جامعه بیان کرده که مشکلی از این جهت نخواهد داشت. تناسبهایی که در کلمات قصار ذکر میشود عمدتاً تناسب موعظهای و نصیحتی است؛ یعنی عمدتاً وقتی کلمات قصار در جاهای گوناگون ذکر شده و تکرار هم میشود، تناسب آن نصیحتی است، به تناسب موضوعی دیگر هم میخواهد نصیحت کند که آنجا هم این جمله را به کار میبرد. میدانید که تناسب نصیحتها در موعظهها فقط جنبه فردی ندارد، یعنی بگویم اینجا تنها برای بنده بوده و در آنجا برای آقا بوده است، نه! بلکه نصیحت و موعظه گاهی برای یک فرد است، گاهی برای یک جمع است، گاهی برای جامعه، گاهی برای حکومت و گاهی هم برای عمدهی بشریت است.
موعظه جوانب گوناگونی دارد، یعنی حتی میشود حکومتها و حاکمان را هم نصیحت کرد، لذا امیرالمؤمنین علی× در اولین حکمت از نهجالبلاغه اگر درست باشد که حکمت بخشی از وصیّتنامهی امیرمؤمنان به فرزندش امام مجتبی‘ باشد، سید رضی این کلام را از امیرمؤمنان نقل کرده و آورده است، البته در وصیّتنامه یک تکه عبارت اضافه دارد که برخی از شرّاح نهجالبلاغه و بعضی از مستدرک نویسان این مطلب را به عنوان نسخه بدلی که طولانی هم هست آوردهاند. در بخشی از این کلام امام× به اوضاع اجتماعی و وضعیت فتنه اشاره میکند و میفرماید:
«... كَيْفَ وَأَنَّى بِكَ يَا بُنَيَّ إِذَا صِرْتَ فِي قَوْمٍ صَبِيُّهُمْ غَاوٍ وَشَابُّهُمْ فَاتِكٌ وَشَيْخُهُمْ لَا يَأْمُرُ بِمَعْرُوفٍ وَلَا يَنْهَى عَنْ مُنْكَرٍ وَعَالِمُهُمْ خَبٌّ مَوَّاهٌ مُسْتَحْوِذٌ عَلَيْهِ هَوَاهُ مُتَمَسِّكٌ بِعَاجِلِ دُنْيَاهُ أَشَدُّهُمْ عَلَيْكَ إِقْبَالًا يَرْصُدُكَ بِالْغَوَائِلِ وَيَطْلُبُ الْحِيلَةَ بِالتَّمَنِّي وَيَطْلُبُ الدُّنْيَا بِالاجْتِهَادِ خَوْفُهُمْ آجِلٌ وَرَجَاؤُهُمْ عَاجِلٌ- لَا يَهَابُونَ إِلَّا مَنْ يَخَافُونَ لِسَانَهُ وَلَا يُكْرِمُونَ إِلَّا مَنْ يَرْجُونَ نَوَالَهُ دِينُهُمُ الرِّبَا كُلُّ حَقٍّ عِنْدَهُمْ مَهْجُورٌ يُحِبُّونَ مَنْ غَشَّهُمْ وَيَمَلُّونَ مَنْ دَاهَنَهُمْ قُلُوبُهُمْ خَاوِيَةٌ لَا يَسْمَعُونَ دُعَاءً وَلَا يُجِيبُونَ سَائِلًا قَدِ اسْتَوْلَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْغَفْلَةِ إِنْ تَرَكْتَهُمْ لَمْ يَتْرُكُوكَ وَإِنْ تَابَعْتَهُمْ اغْتَالُوكَ إِخْوَانُ الظَّاهِرِ وَأَعْدَاءُ السَّرَائِرِ يَتَصَاحَبُونَ عَلَى غَيْرِ تَقْوَى- فَإِذَا افْتَرَقُوا ذَمَّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً تَمُوتُ فِيهِمُ السُّنَنُ وَتَحْيَا فِيهِمُ الْبِدَعُ فَأَحْمَقُ النَّاسِ مَنْ أَسِفَ عَلَى فَقْدِهِمْ أَوْ سُرَّ بِكَثْرَتِهِمْ- فَكُنْ عِنْدَ ذَلِكَ يَا بُنَيَ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَلَا وَبَرٌ فَيُسْلَبَ وَلَا ضَرْعٌ فَيُحْلَب ...»[2] .
فرزندم چگونه خواهی بود هنگامی که در میان قومی گرفتار شوی که کودک آنها گمراه و جوانشان هواپرست و پیرانشان امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند، عالم آنها حیله گر فریبکاری است که هوای نفس بر او چیره شده و به دنیای زودگذر چسبیده و از همه بیشتر (ظاهرا) به تو روی میآورد، و در انتظار حوادث دردناکی برای توست، و با آرزوها چاره جویی میکند، و دنیا را با تمام قدرت میطلبد.
(مردم آن زمان) ترسشان از نظر دور، و امیدشان نزدیک است، (به عذابهای آخرت بی اعتنا و به مواهب دنیا شدیداً علاقه مند هستند) تنها از کسی حساب میبرند که از زبانش میترسند، و اکرام نمیکنند مگر کسی را که امید بخششی از او دارند. دینشان ربا و هر حقی نزد آنها به فراموشی سپرده شده، افراد فریبکار را دوست دارند، و سراغ کسانی میروند که از همه بیشتر چاپلوسی کنند.
دلهای آنها خالی (از یاد خدا) است، سخن حقی را نمیشنوند، و به درخواست سائلی پاسخ نمیگویند، مستی غفلت بر آنها غالب شده، اگر آنها را رها کنی دست از تو بر نمی دارند، و اگر از آنها پیروی کنی فریبت میدهند، در ظاهر برادرند و در باطن دشمن، رفاقت آنها با یکدیگر بر اساس بیتقوایی است و هنگامی که از هم جدا شوند یکدیگر را نکوهش میکنند، سنتهای الهی در میان آنها میمیرد و بدعتها زنده میشود، نادانترین مردان کسی است که از فقدان آنها متاثر یا از کثرت آنها خوشحال شود. فرزندم در چنین شرایطی که (آتش فتنهها شعلهور است) همچون شتر کم سن و سال باش، نه پشتی دارد که سوار شوند و نه پشمی که بچینند و نه پستانی که بدوشند ...
حضرت میفرماید: در این هنگام مثل بچه شتری باش که هنوز کرکی در نیاورده است، پشمی ندارد که بشود آن را چید، یعنی نه پشتی برای سوار شدن دارد، نه کرکی برای چیدن دارد و نه پستانی برای دوشیدن شیر دارد.
این مطلب نسبت به سند این حکمت و اینکه در بعضی جاها تکرار شده است.
واژه شناسی حکمت اوّل:اما جهت دومی که باید به آن بپردازیم بحث واژهشناسی حکمت است، چهار واژه در این بخش داریم که باید آن واژگان را بشناسیم و با آن آشنا شویم که آن واژگان عبارتند از:
1. واژهی الْفِتْنَةِ
2. واژهی إبْنِ اللَّبُونِ
3. واژهی ظَهْر
4. واژهی ضَرْع
واژهی اوّل:
اولین واژه، واژهی الْفِتْنَةِ است.
سؤال: فتنه یعنی چه، و به چه معناست؟
پاسخ: اصل فتنه در لغت چون ریشه قرآنی دارد، قبل از اینکه در نهجالبلاغه بیاید در قرآن وارد شده است، چون مفرد واژهی فَتَنَ یا فَتْن در قرآن وارد شده است، لذا برای شناخت آن به سراغ خِرّیط واژگان قرآنی، یعنی راغب اصفهانی میرویم. ایشان در مفردات اینگونه مینویسد:
أصل الْفَتْنِ: إدخال الذّهب النار لتظهر جودته من رداءته، و استعمل في إدخال الإنسان النار.قال تعالى: {يَوْمَ هُمْ عَلَى ٱلنَّارِ يُفْتَنُونَ}[3] ، {ذُوقُوا۟ فِتْنَتَكُمْ}[4] ، أي: عَذابَكُم، وذلك نحو قوله: {كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَـٰهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا۟ ٱلْعَذَابَ}[5] ، وقوله: {ٱلنَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا ...}[6] ،
اصل فَتْن بر وزن مَتْن این است که طلا را داخل آتش میکنند تا این که ناخالصیهایش بریزد و طلا خالص شود. طلایی که الان در بازار میفروشند و وجود دارد ناخالص است، داخل آن مقداری مس قرار دارد و برای اینکه مس آن خارج شود و طلای خالص بماند از آتش استفاده میکنند.
فَتْن میفرمایند: داخل کردن طلا در درون آتش است که آتش این طلا را خالص سازی کند، یعنی آنچه که ناخالصی است بزداید و خالص شود. ریشه لغت به این معناست؛ اما خود مفردات میفرماید: «وَاستُعمِلَ فِي إدخالُ الإنسان النار» و در مورد زمانیکه انسان را در آتش و در عذاب الهی وارد کنند، استعمال شده و در آنجا هم از این واژه استفاده میکنند.
خداوند در قرآن میفرماید: {يَوْمَ هُمْ عَلَى ٱلنَّارِ يُفْتَنُونَ}، همان روز كه آنان بر آتش، عقوبت [و آزموده] شوند.
زمانیکه داخل در آتش جهنم میشوند ناخالصیها در جهنم از بین میروند و انسان خالص میشود، انسانها همه وارد جهنم میشوند، اما {خَـٰلِدِينَ فِيهَا} نیستند، خلود در دوزخ بحثی است و ورود به دوزخ بحثی دیگر است، بعضی وارد جهنم میشوند، در آنجا از ناخالصیها پاکسازی و خالصسازی میشوند، جریمهی گناهانشان را پس میدهند، سپس خارج میشوند، ولی خلود از آن عدهای خاص است، به خود عذاب هم اطلاق شده است؛ پس اول برای وارد کردن در آتش و بعد برای وارد کردن انسان در آتش اطلاق شده است، به خود عذاب هم اطلاق شده است.
در آیهی ۱۴ سورهی ذاریات: {ذُوقُواْ فِتْنَتَكُمْ هَـٰذَا ٱلَّذِى كُنتُم بِهِۦ تَسْتَعْجِلُونَ}، عذاب [موعود] خود را بچشيد، اين است همان [بلايى] كه با شتاب خواستار آن بوديد. مفسّرین گفتهاند: «أي عَذَابَکُمْ» به خود عذاب هم گفته شده است. بله! در بعضی از جاهای دیگر، به آنچه که سبب عذاب هم میشود و عذاب را بوجود میآورد به آنهم فتنه گفته میشود؛ مثلاً: ضلالت، شرک، آنهایی که عذاب بوجود میآورد.
وَتارَةً يُسَمُّونَ ما يحصل عَنهُ العَذاب فَيُسْتَعْمَلُ فِيه. نَحو قَوله: {أَلَا فِى ٱلْفِتْنَةِ سَقَطُوا}[7] یعنی آن ضلالت، شرک و گمراهی که سبب عذاب میشود.
وَتارَةً فِي الاِخْتِبار نَحْو: {وَفَتَنَّـٰكَ فُتُونًا}[8] ، و تو را بارها آزموديم،
وجعلت الفتنة كالبلاء في أنهما يستعملان فيما يدفع إليه الإنسان من شدّة ورخاء، وهما في الشّدّة أظهر معنى وأكثر استعمالا، وقد قال فيهما: {وَنَبْلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلْخَيْرِ فِتْنَةً}[9] ،[10] .
واژهی «فِتْنة» مثل واژه «بلاء» است و هر دو واژه هم در سختى و هم در آسايشى كه انسان از آنها ناگزير است بكار ميروند، ولى معنى فتنه و بلا، در شدت و سختى آشكارتر و بكار بردنش بيشتر است، دربارهی هر دو واژه و معنى آنها خداوند گفت: {وَنَبْلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلْخَيْرِ فِتْنَةً}، و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود،
میخواهیم به این نتیجه برسیم که در جای دیگری حتی در خود قرآن این «فتنه» به معنای امتحان هم آمده است.
نتیجه: پس فتنه به معنای داخل کردن انسان در عذاب، به معنای خود عذاب، به معنای سبب عذاب و به معنای لازمهی عذاب است، همه اینها در کلمهی فتنه وجود دارد و وارد شده است.
منقولة من صحاح الجوهري: (الفتنة) الامتحان و الاختبار- إلى أن قال- و قال الخليل: الفتن الاحراق[11] .
در صحاح جوهری هم آمده است که «فتنة الامتحان و الاختبار»، در جایی دیگر از قول لغویین که خلیل هم جزء قدمای لغویین است اینگونه آمده: «الفَتن الإحراق بالنار» فَتن سوزاندن است آنچه داخل آتش میکنند میسوزد. فتنههای اجتماعی هم از تناسب همین تناسب لغوی به کار برده شده و استفاده شده است. پس از مجموع کارشناسی و واژهشناسی لغت استفاده میشود که فتنه در اصل، داخل کردن طلا در کورهی آتش برای خالصسازی است؛ اما همانگونه که استحضار دارید لغت و لغویین در مقام استعمال دو دستهاند، دستهی اول: دستهای از لغویین ریشهی لغت را ذکر میکنند و دستهای هم موارد استعمال را ذکر میکنند. ریشهی لغت یک معنا دارد و موارد استعمال معنای دیگری دارد. در موارد استعمال نیز لغویین به دو یا چند دسته تقسیم میشوند، بعضی همانند «ابن منظور در لسان العرب» و غیره که فراوان هم هستند موارد استعمال را موارد عرفی ذکر کردهاند؛ بعضی هم مثل «مفردات راغب» تخصصی کار کردهاند، ایشان فقط استعمالات قرآنی را آورده است و بعضی هم فقط استعمالات حدیثی را آوردهاند؛ که استعمالات حدیثی هم در میان شیعه و هم در میان اهل سنت وجود دارد، در میان اهل سنت «ابن کثیر» در کتاب لغت خود با نام «نهایه ابن کثیر» استعمالات حدیثی را آورده و در میان شیعه هم مرحوم «طریحی» در «مجمع البحرین» اشارهای به استعمالات حدیثی کرده که در آنجا وجود دارد.
از مجموع کارشناسی ارباب لغت استفاده میشود که فتنه در اصل در معنی داخل کردن طلا در کوره آتش برای خالص سازی آن است، ولی بعد از آن در موارد گوناگونی همانند امتحان و آزمایش که لازمهی خالص شدن میباشد استعمال شده است و در حقیقت امتحان به منزل کوره آتش برای خالص ساختن انسان نا سالم از انسان سالم است.
این فتنه چه به معنای در عذاب وارد کردن، چه به معنای خود عذاب، چه به معنای سبب عذاب و چه به معنای لازمهی عذاب، همهاش برای این است که «تَميِيزُ الطَيِّبَ مِنَ الخَبِيثْ» تا اینکه پاکان از ناپاکان تمییز داده شوند و سالم سازی بشود، یعنی رد شدگان در امتحان عذاب میشوند و هم در ضلالت و گمراهی که سبب عذاب الهی است.
همین معنا در نهجالبلاغه هم آمده است، امیرمؤمنان علی× در جاهای متعدد دیگری از نهجالبلاغه هم استفاده کرده است.
مواردی که در نهجالبلاغه دربارهی فتنه وارد شده است عبارتند از:
1. «وَالنَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّين»[12] ، مردمان در فتنههايى گرفتار بودند، كه در آن رشته دين گسسته بود.
2. «إن الإمام ليحذّر من الفتن التي تدوس بأخفافها»[13] ،
3. «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاة»[14] ، اى مردم! امواج فتنهها را با كشتيهاى نجات بشكافيد.
4. «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَع»[15] ، آغاز پيدايش فتنهها پيروى از هوا و هوسها و بدعتها است.
5. «أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَلَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا»[16] ، اى مردم! من چشم فتنه را كور كردم، و كسى جز من بر اين كار جرأت نداشت! بعد از آنكه ظلمت فتنهها، در همه جا گسترده شد.
6. «إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ يُنْكَرْنَ مُقْبِلَاتٍ وَيُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ يُصِبْنَ بَلَداً»[17] ، هنگامى كه فتنهها روى مىآورد به شكل حق خودنمايى مىكند و هنگامى كه پشت مىكند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مىسازد. در حال روى آوردن ناشناخته است و به هنگام پشت كردن شناخته مىشود؛ مانند گرد بادها به بعضى از شهرها اصابت مىكند و از بعضى مىگذرد.
7. «لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَفَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَاشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا»[18] ، گويا مىبينم شخصى بسيار گمراه و گمراه كننده، بر مردم شام مسلّط شده، و همچون حيوانات بر آنها بانگ مىزند و (آن قدر پيشروى مىكند كه) پرچمهاى خويش را در اطراف كوفه نصب مىنمايد. هنگامى كه او دهن باز مىكند و طغيانش به اوج مىرسد و جاى پايش در زمين محكم مىگردد و فتنه، فرزندان خود را با دندانهايش مىگزد.
8. «فِتَنٌ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ لَا تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ وَلَا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا»[19] ، (در آينده) فتنههايى خواهد بود، همچون پارههاى شب تاريك كه هيچ كس نمىتواند در برابر آن بايستد، و هيچ پرچمى از پرچمهاى آن به عقب رانده نمىشود (و شكست دامان آنها را نمىگيرد؛) همچون شترى مهار شده، و جهاز نهاده- كه زمام دارش آن را مىكشد،
9. «ثُمَّ يَأْتِي بَعْدَ ذَلِكَ طَالِعُ الْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ وَالْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ فَتَزِيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقَامَةٍ وَتَضِلُّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلَامَة»[20] ، سپس فتنهاى اضطرابآور، در هم شكننده و نابود كننده آغاز خواهد شد؛ در آن هنگام قلبها پس از استوارى مىلغزد و گروهى از شخصيتها پس از سلامت فكر و انديشه گمراه مىشوند،
10. «(فتن) تَرِدُ بِمُرِّ الْقَضَاءِ وَتَحْلُبُ عَبِيطَ الدِّمَاءِ وَتَثْلِمُ مَنَارَ الدِّينِ وَتَنْقُضُ عَقْدَ الْيَقِينِ. يَهْرُبُ مِنْهَا الْأَكْيَاسُ وَيُدَبِّرُهَا الْأَرْجَاسُ، مِرْعَادٌ مِبْرَاقٌ كَاشِفَةٌ عَنْ سَاقٍ. تُقْطَعُ فِيهَا الْأَرْحَامُ وَيُفَارَقُ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ. بَرِيئُهَا سَقِيمٌ وَظَاعِنُهَا مُقِيمٌ»[21] ، اين فتنه با تلخىها و با شدت وارد مىشود و خونهاى تازهاى مىدوشد، علايم دين را خراب مىکند و رشتههاى يقين را از هم مىگسلد، (به گونهاى که) عاقلان از آن مىگريزند و پليدان تدبير آن را به دست مىگيرند، بسيار پر رعد و برق است و هر انسانى را به مشقت مىاندازد، پيوندهاى خويشاوندى در آن قطع مىگردد و از اسلام جدايى حاصل مىشود، سالم هايش بيمار و کوچ کنندگانش مقيماند!
11. «قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ، أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ، فَقَالَ: بِمَنْزِلَةِ فِتْنَة»[22] ، عرض كردم: اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، در چنين شرايطى، اين افراد را كه داراى چنين صفاتى هستند در چه مرتبهاى قرار دهم؟ آيا كار آنها به منزله ارتداد و بازگشت از دين است يا به منزله فتنه و انحراف از احكام خدا؟
فرمود: به منزله فتنه بدان (و با آنان همچون مسلمانان خطا كار رفتار كن).
12. «وَلَا تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَة»[23] ، خود را در آتش فتنهاى كه در پيش است نيفكنيد و از مسير آن دورى گزينيد.
13. «إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَكُمْ وَشِيمُوا سُيُوفَكُم»[24] ، اين واقعه فتنه است بند كمانها را ببريد و شمشيرها را در نيام كنيد.
14. «وَقَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَبَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَجَل»[25] ، فتنه بپا خواسته و بر محور خود در گردش است حال كه چنين است به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و به جهد با دشمنان خويش به خواست خداوند بزرگ، مبادرت ورزيد.
واژهی دوم:
واژهی إبْنِ اللَّبُون است،
(ابن اللّبون) وصف سني للبعير.و في الصّحاح: و ابن اللّبون ولد الناقة إذا استكمل السّنة الثانية و دخل في الثالثة، و الانثى بنت لبون لأنّ أمّه وضعت غيره فصار لها لبن و هو نكرة و يعرّف بالألف و اللّام[26] .
أقول: ابن اللبون ولد الناقة إذا استكمل سنتين و دخل في الثالثة لأنّ أمّه على الأغلب قد وضعت ولدا غيره فهي ذات لبن[27] .
إبْنِ اللَّبُون (یک اصطلاح سنی برای بچه شتر است) به بچه شتری میگویند که دو سالش تمام شده و وارد سال سوم شود، اگر بچه شتر نر باشد به آن إبْنِ اللَّبُون گفته میشود، البته گاهی به بچه شتر ماده هم إبْنِ اللَّبُون گفته میشود و در برخی موارد هم به بچه ماده شتر ماده بِنتُ اللَّبُونْ گفته شده است، سر به کار بردن این عنوان برای بچه شتر به این جهت است که مادرش با لحاظ فاصله شدن دو سال تمام از عمر فرزندش؛ حتما بار دیگر بچه دیگری به دنیا آورده و دوباره شیر دارد، لذا شیر او مستمر است، پشت سر هم زاییده و شیر دارد، و در حقیقت مادرش هم در حال بچه آوردن بوده است، لذا به این بچه شتر إبْنِ اللَّبُون میگویند.
إبْنِ اللَّبُون هم با الف و لام و هم بدون الف و لام بهکار میرود، و هم معرف به الف و لام میشود و هم به صورت نکره و بدون الف و لام میآید.
بچه شتر زمانیکه دو سالش تمام شده و به سال سوم وارد میشود به آن إبْنِ اللَّبُون گفته میشود.
با آن خصوصیتی که در مقدمهی موضوعشناسی عرض کردیم این معنا را در ذهن داشته باشید تا به معنای حکمت نهجالبلاغه برسیم.
امیرمؤمنان علی× فرمود: «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَلَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ».
فرمود: مثل بچه شتری باش که دو سالش تمام شده و به سال سوم وارد شده است که هنوز این بچه شتر قابلیت سوار شدن و قابلیت شیر دادن ندارد، «لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ» پشتی برای سواری ندارد، ظَهْر خلاف البطن است، پشتی ندارد، معنای آن روشن بوده و نیاز به توضیح ندارد. «وَلَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ»، به پستان حیواناتی همچون گاو و گوسفند و شتر که به بچه خودش شیر میدهد ضَرْع میگویند، ولی به پستان زن که فرزند خود را شیر میدهد «ثدي» میگویند، در اینجا مقصود از ضَرْع پستان حیوانات است که بچه را شیر میدهد. پس واژگان را اینگونه معنا کردیم.
خلاصه اینکه امیرمؤمنان علی× در این حکمت فرمود: «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُون». در ایام فتنهها مثل إبْنِ اللَّبُون باش، یعنی همانند بچه شتری باش که دو سالش تمام شده و وارد سال سوم شده باشد که هنوز قابلیت سواری و قابلیت شیردهی نه از نگاه جنسیتی و نه از نگاه سنی اصلاً ندارد، سنش به اندازهای نیست که شیر بدهد و جنسیت آن هم نر است که باز هم قابلیت شیر دادن ندارد. حضرت میخواهد بگوید: اصلا پستانی که قابلیت دوشیدن داشته باشد ندارد. حضرت میفرماید: در فتنهها مراقب باش! تا اینکه از تو نه بتوانند سواری بگیرند و نه بتوانند تو را بدوشند، این سخن مولا کنایه از این است که مراقب باش! تا اینکه از تو، نه استفادههای مستقیم بکنند و نه بتوانند سوء استفادههای غیر مستقیم داشته باشند، اهل فتنه در میدان فتنهای که خودشان به وجود آوردهاند نه از حمایتهای تو بهره ببرند و نه از امکانات شخصی تو بتوانند استفاده کنند. این حکمت خیلی جای بحث دارد، خصوصاً در عرصهی اجتماعی که ببینیم آیا امام× در مقام نصیحت فرد بوده است یا نه! حضرت دارد یک قانون کلی را بیان میکند آیا اینجا در مقام بیان، در مقابل باطل بوده است یا نه! در مقابل حق هم همین است؟ در مراد و مقصود حضرت از این تعابیر آیا وظیفهی ما در مقابل این فتنهها کنارهگیری و عزلت است، یا نه! وظیفهی ما در مقابل این فتنهها نقش آفرینی در میدانها است؟ که باید از نظرات شرّاح نهجالبلاغه استفاده کنیم که بعضاً خطاهایی هم از ناحیه شارحان رخ داده است که باید تذکر بدهیم.