1400/04/14
موضوع: شرح حکمت هفتم نهجالبلاغه/فرجام و پیآمد رفتارهای انسان/فرجام خودپسندی و رضایت از نفس در جامعه، جلسه دوم (کنترل حالات روانی)
جلسه چهل و سوم
حکمت هفتم: فرجام و پیآمد رفتارهای انسان
سه ضلع جامعه سالم:
1. کنترل حالات روانی
2. توجّهات اقتصادی
3. التزامات اعتقادی
بخش اول: فرجام خودپسندی و رضایت از نفس در جامعه، جلسه دوم (کنترل حالات روانی)
بحث در حکمت هفتم نهجالبلاغه بود؛ عنوان آن «فرجام و پیآمد رفتارهای انسان در جامعه» میباشد.
کلام امیرمؤمنان× را ناظر به این دانستیم که حضرت بهجامعهی دینی سالم بهعنوان مثلثی نگاه میکند که دارای سه ضلع است.
امیرمؤمنان× در این حکمت(هفتم) با هر کلمهای یک ضلع این جامعه را به ما معرفی میکند.
امام× در این حکمت میفرماید: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ، وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ، وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِم[1] »[2] ، آن کس که ازخودراضى باشد افراد خشمگین بر او بسیار خواهند بود؛ و صدقه دادن داروئی ثمر بخش است؛ و کردار بندگان در دنیا، فردا در پیش روی آنان جلوهگر خواهد بود.
حضرت در کلمهی اول میفرماید: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ»، هر کس که رضایت از نفس خود داشته باشد، یعنی خود راضی و خودپسند باشد اولین و مهمترین پیآمد این رفتار و خصلت ناپسند که در کلام حضرت به آن اشاره شده این است که ساخط و آنهایی که نسبتبه او خشمگین و عصبانی میشوند فراوان هستند. تعبیر دشمن شاید تعبیر خیلی درستی نباشد، چون سَخَط بهمعنای خشم و غضب است، بهمعنای نارضایتی است، خود رضایتی سبب میشود که دیگران نسبتبه انسان نارضایتی شوند.
حضرت در کلمهی دوم میفرماید: «وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، صدقه دادن، توجّه اقتصادی به همهی بخشهای جامعه ازجمله بخشهای آسیبپذیر آن دارویی اثربخش است، اما معلوم میشود که فقر در نگاه امیرمؤمنان× یک بیماری است که نیاز به دارو و درمان دارد، یکی از داروهای ثمربخش این بیماری هم صدقه دادن است.
امیرمؤمنان× در کلمهی سوم از این حکمت نیز میفرماید: «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِم»، اعمال و رفتار انسانها و بندگان خدا در جامعه در این دنیای عاجلشان اینطور نیست که در اینجا از انسان سر بزند و از بین برود، بلکه میماند و در قیامت و یومالحساب تجسم پیدا میکند و مقابل چشمان انسان قرار میگیرد و همه میبینند و قابل انکار نیست.
همانگونه که گفتیم، نگاه امام علی× در این سخنان به اضلاع سهگانهی یک جامعهی سالم و دینی است که هر کلمه و جملهی آن حضرت یک ضلع را بیان میکند.
در بیان ضلع اول جامعه سالم و دینی که با عنوان «کنترل حالتهای روانی انسان» است و جامعه سالم باید حالت روانش کنترل شود، علاوه بر اینکه خود رضایتی را بهطور مسلم امری نامطلوب میداند، اما در اینجا به یکی از آثار شوم و نامطلوب اجتماعی آن که فراوانی دشمن و ناراضیان فراوانی از انسان است میپردازد.
یعنی انسان خود راضی، دارای دشمنان و ناراضیان فراوانی خواهد بود.
در بیان ضلع دوم جامعه سالم و دینی که صدقه دادن است با عنوان «توجّهات اقتصادی» نامگذاری میشود که باید توجّه اقتصادی بههمهی اقشار جامعه صورت پذیرد که وظیفهی ملت و مردم است.
در بیان ضلع سوم جامعه سالم و دینی که با عنوان «التزامات اعتقادی» نامگذاری میشود، این است که انسان در عمل به اعتقادات و باورهایی که در فردای قیامت جلوی چشم انسان است، اعتقاد داشته باشد، اینهم بهصورت کلی و همهی اعمال العباد است؛ یعنی اگر بندگان خدا مراقب اعمال و رفتار خود باشند جامعه هم سالم خواهد بود.
با توجه بهبیان این اثر و پیآمد صفت و حالت خود رضایتی، جای یک سوال وجود دارد که ذهن آدمی را به خود مشغول نماید، و آن سؤال این است که چرا انسان اگر از خود راضی شد، خشمگینها و دشمنانش و یا به تعبیری ناراضیان از او زیاد میشوند؟ چه رابطهای بین خود رضایتی انسان و نارضایتی مردم از وی وجود دارد؟
چرا انسانی که از خودراضی و خودپسند است، دیگران از وی عصبانی و ناراحت میشوند؟ سبب نارضایتی و ناراحتی دیگران از انسان خودراضی چیست؟
برخی از شارحان نهجالبلاغه در شرح و توضیح این حکمت تحلیلهای بسیار خوبی در این زمینه دارند که بهبرخی از آنها میپردازیم.
تحلیل اول: که تحلیلی خوب و مطابق با واقع اجتماع است از ابنمیثم بحرانی است، ایشان در شرح خود بر نهجالبلاغه اینچنین مینویسد:
«و ذلك لوجهين: أحدهما: أنّ الراضى عن نفسه معتقد لكمالها على غيرها و ناظر إلى غيره بعين النقصان غير موفّ للناس حقوقهم فيكثر بذلك الساخط عليه منهم.
الثاني: أنّه لاعتقاده كمال نفسه يرفعها فوق قدرها و الناس يرونه بقدره فيكثر المنقّص له و الساخط عليه»[3] .
علت اینکه خشم دیگران برافروخته میشود و خودراضی بودن سبب نارضایتی دیگران میشود دو جهت و دو توجیه دارد:
1. اینكه شخص ازخودراضى، معتقد است كه از ديگران كاملتر است و به ديگران با چشم كاستى و نقصان مىنگرد، و این سبب میشود که حق مخاطبان و افراد دیگر جامعه درست ادا نشود(احترامشان بهجا آورده نشود). درنتیجه نارضایتی و سخط و خشم نسبتبه او برانگیخته شده و افراد زیادى نسبت به او خشم مىگيرند. [چون میبیند که او خود را برتر از دیگران میداند و دیگران را پایینتر میبیند و حقّشان را ادا نمیکند. این توجیه مطابق با واقعیت جامعه است؛ زمانیکه انسان ملاحظه کند کسی خودش را برتر از وی میبیند نسبتبه او بدبین میشود.]
2. جهت دوم اینکه با اعتقاد اينكه برتر از ديگران است خود را بیش از اندازه تصوّر مىكند، در صورتىكه ديگران او را در حدّ و اندازهی خودش مىبينند، و این سبب میشود که مردم آنگونه که او فکر میکند به وی نگاه نکنند، به اين ترتيب خردهگيران و خشمگینان بر او، زیاد مىشوند.
تحلیل دوم: تحلیلی است که در منهاج البراعة آمده و تحلیل بسیار مفیدی است، ایشان در تحلیل بیان امام× اینچنین مینویسد:
«الرّضا عن النّفس من شعب العجب الّذي عدّ في غير واحد من الأخبار من المهلكات، ففي الحديث: ثَلَاثٌ مِنَ الْمُهْلِكَاتُ: شُحٌّ مُطَاعٌ، وَهَوًى مُتَّبَعٌ، وَإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ »[4] .
رضایت از نفس و خودپسندی شعبهای از شعب عجب است که در بسیاری از روایات اسلامی بهعنوان یکی از مهلکات، یعنی اسباب نابودی و هلاکت شمرده شده است. چنانکه در حدیث آمده است: «الثَّلَاثُ الْمُهْلِكَاتُ: شُحٌّ مُطَاعٌ، وَهَوًى مُتَّبَعٌ، وَإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ»[5] .
سه چیز از مهلکات است: 1- بخلی که مورد پیروی قرار گیرد. 2- هوای نفسی که تبعیت میشود. 3- مردی که نفسش را بزرگ بداند.
و در ادامه تحلیلی را ارائه داده و میگوید: رضایت از نفس یکی از عوامل هلاکت است هلاکت بهمعنای از بین رفتن و مردن نیست، بلکه با هلاکت، انسان شأن و موقعیت اجتماعی خودش را از دست میدهد).
تقریباً همهی این تحلیل، با اضافاتی در شرح پیام امام× آمدهاست و در اینجا بهذکر عبارت آن اکتفا مینماییم.
آیه الله مکارم شیرازی (حفظه الله) در پیام امام× اینگونه مینویسد:
«دلیل آن روشن است، زیرا فرد ازخودراضى انتظار دارد دیگران براى او احترام فراوان قائل شوند، همه به او سلام کنند، در مجالس، صدر مجلس را به او اختصاص دهند، روى حرف او سخنى نگویند و پیوسته زبان بهمدح و ثنایش بگشایند. هنگامىکه اینگونه احترامات را نمىبیند و مردم او را در جایگاه اصلىاش مىشناسند، نه آنچه خودش ادعا دارد نسبت به مردم بدبین مىشود و زبان به بدگویی مىگشاید و بىاعتنایى پیشه مىکند و همین امر مردم را به او خشمگین مىسازد. بهدیگر سخن، این صفت زشت هم او را نسبت به-مردم خشمگین مىسازد که بهگمانش حقّ او را ادا نمىکنند و قدر او را نمىشناسند و هم مردم را نسبت به او.
بهعکس، کسانىکه خود را در جایگاه نقد و انتقاد قرار مىدهند متواضعانه با مردم برخورد مىکنند، هرگز خود را طلبکار نمىدانند و پیوسته براى دیگران احترام قائلند و این امر دوستان فراوانى براى آنها جلب مىکند»[6] .
فراوانی دشمنی و اختلاف در جامعه موجب فروپاشی آن میشود
همانگونه که قبلاً یادآور شدیم امام× در مقام بیان یکی از خطرات و آسیبهای روانی در جامعه است، که میتواند موجب فروپاشی جامعه شود و از قوّت و توانایی آن بکاهد و آن خطر و آسیب فراوانی دشمنی در جامعه است.
وجود اختلاف سلیقه در میان افراد جامعه مانعی ندارد، اما چنانچه دشمنی در جامعه زیاد شود، بهطور قطع و یقین حرکت جامعه بهجای اینکه بهسوی صعود باشد به سمتوسوی سقوط خواهد بود.
از اینرو امام× نسبت بهموضوع خودپسندی هشدار میدهد و متنبّه میسازد که میتواند دشمنیها را زیاد کند.
البته در روایات فراوانی نسبت بهمسألهی دوستیابی و اجتناب از ایجاد دشمنی در جامعه توصیه شده است.
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد[7] .
در روایتی از قول لقمان حکیم به فرزندش اینگونه نقل شده که میفرماید:
قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ: «يَا بُنَيَ! اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِيقٍ، وَأَلْفٌ قَلِيلٌ، وَلَا تَتَّخِذْ عَدُوّاً وَاحِداً، وَالْوَاحِدُ كَثِير»[8] ، لقمان به پسرش گفت: پسرم! هزار دوست بگير که هزار دوست هم كم است، يك دشمن نگير كه يكى هم بسيار است.
در روایت دیگری نیز در باب اهمیت داشتن دوست زیاد و نداشتن حتی یک دشمن اینگونه آمده است:
رُوِيَ أَنَّ دَاوُدَ×، قَالَ لِابْنِهِ سُلَيْمَانَ×: «يَا بُنَيَّ! ... وَلَا تَسْتَقِلَّنَ أَنْ يَكُونَ لَكَ عَدُوٌّ وَاحِدٌ، وَلَا تَسْتَكْثِرَنَّ أَنْ يَكُونَ لَكَ أَلْفُ صَدِيقٍ»[9] .
روايت است كه داود× به فرزندش سلیمان فرمود: پسر جانم! ... يك دشمن را كم مگير و هزار دوست را بسيار مشمار!.
آثار شوم و نامطلوب خودپسندی و رضایت از نفس
همانگونه که قبلاً متذکّر شدیم محور اصلی این بخش از سخنان امام× بیان فرجام و پیآمد این خُلق ناپسند روحی و روانی است، لذا امام× در این مقام بهیکی از پیآمدهای اجتماعی آن پرداخت، اما آنحضرت هرگز در مقام حصر بیان آثار آن نبودند، از اینرو در روایات بهموارد متعددی از آثار و پیآمدهای خودپسندی مواجه میشویم که خوب است برای تکمیل بحث بهبخشی از آنها اشاره کنیم.
آثار و پیآمدهای شوم خودپسندی
1. اجماع و حکم عمومی مردم به جهالت فرد خود پسند
زمانیکه عموم مردم با رفتارهای فرد ازخودراضی در جامعه مواجه میشوند، بهطور قطع رفتار او را نمیپسندند، و اولین قضاوتی که دربارهی او دارند این است که وی فردی جاهل است. چرا که در نگاه وی همهی مردم به خاطر اینکه خواستههای او را بر نمیآورند جاهلاند؛ مثلا او انتظار دارد که همهی مردم به او احترام بگذارند و او را برترین فرد جامعه بدانند، ولی زمانیکه این توقع او بر آورده نمیشود مردم را جاهل و نادان بهحساب میآورد در حالیکه مردم همگی او را جاهل میدانند.
ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهجالبلاغه حکایتی را نقل میکند:
«قال بعضهم- دخلت على ابن منارة، وَبين يديه كتاب قد صنفه- فقُلتُ: ما هذا؟ قال: كتاب عملته مدخلا إلى التوراة.
فقلت: إن الناس ينكرون هذا- فلو قطعت الوقت بغيره- ! قال: الناس جهال.
قلت: وَأنت ضدهم؟ قال: نعم. قلت: فينبغي أن يكون ضدهم جاهلا عندهم. قال: كذاك هو.
قلت: فقد بقيت أنت جاهلا بإجماع الناس، وَالناس جهال بقولك وحدك.
وَمثل هذا المعنى قول الشاعر:
إذا كنت تقضي أن عقلك كامل وَأن بني حواء غيرك جاهل
وَأن مفيض العلم صدرك كله فمن ذا الذي يدري بأنك عاقل»[10] .
ابن ابى الحدید از بعضى از دانشمندان نقل مى کند که کسی نزد او آمد و از کتابی که نوشته بود بسیار راضى بود. آن عالم به او گفت: مردم چنین ارزشى براى کتاب تو قائل نیستند. گفت: مردم، همه جاهلاند. او در پاسخ گفت: آیا تو بر ضد آنها هستى؟ گفت: آرى. گفت: بنابراین تو به اجماع مردم جاهلی و مردم تنها به قول تو جاهلاند (کدام یک نزدیکتر بهصواب است).
در همین موضوع شاعر سروده است:
زمانیکه حکم میکنی که عقل تو کامل است
و همه فرزندان حوا غیر از تو جاهلاند
و محل افاضه علم فقط سینه توست
پس چه کسی فکر میکند تو عاقل باشی!
امیرمؤمنان علی× نیز در اینباره فرمود: «الْجَاهِلُ، يَرْفَعُ نَفْسَهُ فَيَتَّضِعُ»[11] ، انسان نادان خودش را بالا مىبرد، در نتيجه پست مىگردد.
در جایی دیگر نیز حضرت فرمود: «كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَنْ يَرْضَى عَنْ نَفْسِهِ»[12] ، جهل براي رضايت از نفس كفايت ميكند.
2. آشکار شدن همهی عیوب آدمی
یکی دیگر از آثار خودپسندی آشکار شدن همهی عیوب آدمی برای افراد جامعه است.
امیرمؤمنان علی× در اینباره فرمود: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ ظَهَرَتْ عَلَيْهِ اَلْمَعَايِبُ»[13] ، هر کسی که از نفس خود راضی باشد عیوب خود را آشکار ساخته است.
در روایتی دیگر نیز امام× اینگونه میفرماید: «بِالرِّضَا عَنِ النَّفْسِ تَظْهَرُ السَّوْءَاتُ وَالْعُيُوبُ»[14] ، بهسبب رضایت از نفس (خودپسندی) است که بدیها و عیبهای انسان آشکار میشود.
3. برافروخته شدن خشم الهی
خودراضی بودن انسان سبب برافروخته شدن خشم الهی میشود؛ یعنی انسان خود راضی سبب میشود که خداوند بر او خشم بگیرد.
امیرمؤمنان علی× در روایتی اینگونه فرمود: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ أَسْخَطَ رَبَّهُ»[15] ، هر کسی که از نفس خود راضی باشد خدایش را بهخشم و سخط آورده است.
در جایی دیگر نیز حضرت فرمود: «رِضَا الْعَبْدِ عَنْ نَفْسِهِ مَقْرُونٌ بِسَخَطِ رَبِّهِ»[16] ، ازخودراضى بودن آدمى، با ناراضی بودن پروردگارش همراه است.
4. هلاکت و نابودی
خودراضی بودن انسان سبب هلاکت و نابودی وی میشود. انسانی که ازخودراضی باشد، معلوم است که عقلش درست کار نمیکند؛ انسان باید خدا راضی باشد نه خود راضی؛ چون عقل سبب میشود که انسان دنبال رضایت خدا باشد و بخواهد رضای خداوند عزّوجلّ را کسب کند.
امیرمؤمنان علی× در اینباره فرمود: «هَلَكَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ وَوَثِقَ بِمَا تَسَوَّلَهُ لَهُ»[17] ، كسى كه ازخودراضى باشد و به آنچه نفسش در نظر او مىآرايد اعتماد كند، به هلاكت درافتد.
5. نشانه فساد عقل
خودراضی بودن انسان نشانهی فساد عقل وی میباشد.
امیرمؤمنان علی× در اینباره فرمود: «رِضَاكَ عَنْ نَفْسِكَ مِنْ فَسَادِ عَقْلِكَ»[18] ، ازخودراضى بودنت، برخاسته از تباهی خرد توست.
همچنین حضرت در جایی دیگر فرمود: «رِضَا الْمَرْءِ عَنْ نَفْسِهِ بُرْهَانُ سَخَافَةِ عَقْلِهِ»[19] ، ازخود راضى بودن، نشانهی تباهی عقل توست.
6. تسلط شیطان و آسانی کار جنود وی.
خودراضی بودن انسان سبب تسلّط و احاطهی شیطان و آسانی کار لشکریان وی بر انسان میشود.
امام صادق× در روایتی اینگونه میفرماید: «قَالَ إِبْلِيسُ (لَعَنَهُ اللَّهُ) لِجُنُودِهِ: إِذَا اسْتَمْكَنْتُ مِنِ ابْنِ آدَمَ فِي ثَلَاثٍ لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ، فَإِنَّهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ مِنْهُ إِذَا اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ، وَنَسِيَ ذَنْبَهُ، وَدَخَلَهُ الْعُجْبُ»[20] . ابلیس (لعنة الله عليه) به لشکریان خود گفت: اگر بتوانم در سه مورد انسانها را فریب دهم، دیگر سایر کارهای آنها برایم مهم نیست، چون قبول نمیشود:
1. عمل خود را زیاد بپندارند.
2. گناه خود را فراموش کنند.
3. مبتلا به خود بینی شوند.
امیرمؤمنان علی× در نامهی معروف خود به مالک اشتر اینگونه میفرماید: «إِيَّاكَ وَالْإِعْجَابَ بِنَفْسِكَ وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا وَحُبَ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِهِ لِيَمْحَقَ مَا يَكُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِينَ ...»[21] ، مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی و به خوبیهای خود اطمینان کنی، و ستایش را دوست داشته باشی، که اینها همه از بهترین فرصتهای شیطان برای هجوم آوردن به توست، و کردار نیک، نیکوکاران را نابود سازد.
یعنی از سه چیز کناره بگیر و برحذر باش:
1. خودپسندی،
2. اعتماد غرورآمیز به نقاط قوت خود
3. علاقه به مدح و ستایش زیاد دیگران.
در روایتی از رسول خدا| نیز اینگونه آمده که حضرت فرمود: «بَيْنَمَا مُوسَى× جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِيسُ وَ عَلَيْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ، فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَى× خَلَعَ الْبُرْنُسَ، وَ قَامَ إِلَى مُوسَى فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ مُوسَى×: مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ: أَنَا إِبْلِيسُ، قَالَ: أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَكَ، قَالَ: إِنِّي إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيْكَ لِمَكَانِكَ مِنَ اللَّهِ، قَالَ: فَقَالَ لَهُ مُوسَى×: فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ، فَقَالَ مُوسَى×: فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ، قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ، وَ اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ، وَ صَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُهُ، وَ قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لِدَاوُدَ×: يَا دَاوُد!ُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ، قَالَ: كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ؟ قَالَ: يَا دَاوُدُ! بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّي أَقْبَلُ التَّوْبَةَ، وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ، وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَكَ»[22] .
رسول خدا| فرمود:
زمانىكه موسى× نشسته بود، ناگاه شيطان بهسوى او آمد درحالىكه كلاه رنگارنگى بر سر داشت؛ و چون نزديك موسى× رسيد، كلاه خود را از سر برداشت و نزد موسى آمد و به آن حضرت سلام کرد، موسى× گفت: تو كيستى؟
در پاسخ گفت: من ابليسم، گفت: توئى، خدا تو را به كسى نزديك نكند، گفت: من آمدم به شما سلام كنم براى مقامى كه نزد خدا دارى، موسى× به او گفت: اين كلاه چيست؟
گفت: با آن دل مردم را مىربايم، موسى به او گفت: به من بگو کدام گناه است که اگر انسان مرتکب آن بشود به یقین بر او مسلط خواهى شد؟
پاسخ داد: هنگامى که ازخودراضى باشد و عمل نیک خویش را بسیار بشمرد و گناهش در نظرش کوچک شود. و فرمود: خداى عزّوجلّ به داود× فرمود: اى داود! گنهكاران را مژده ده و صديقان و راستگويان را بيم ده، عرض كردم: چگونه به گنهكاران، مژده و به صديقان بيم دهم؟
فرمود: اى داود! به گنهكاران مژده ده كه من توبهپذيرم و از گناه درگذرم، و به صدّيقان بيم ده كه مبادا نسبت به كار خود، دچار عجب و خودبينى نشوند، زيرا هيچ بندهاى را من پاى حساب نكشم جز آنكه هلاك شود.
7. خسارتزدگی و یا فریفتگی در فتنه
خودراضی بودن انسان سبب مغبون گشتن و فريب خوردن وی میشود.
امیرمؤمنان علی× میفرماید: «الرَّاضِي عَنْ نَفْسِهِ مَغْبُونٌ، وَ الْوَاثِقُ بِهَا مَفْتُونٌ»[23] ، فرمود: كسى كه ازخودراضى باشد، مغبون گشته و كسى كه بهنفس خویش اعتماد كند، فريب خورده است.
8. حقارت و بیمقداری نزد خداوند
انسان از خود راضی فقط خودش برای خودش ارزشی قائل است، ولی در نزد خداوند عزّوجلّ حقیر و بیمقدار است.
امیرمؤمنان علی× فرمود: «مَن كانَ عِندَ نَفسِهِ عَظيما كانَ عِندَ اللّهِ حَقيراً»[24] ، هر كه در نظرِ خودش بزرگ باشد، نزد خدا كوچك است.
حضرت در روایتی دیگر نیز اینگونه فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْظُمَ مَحَاسِنُكَ عِنْدَ النَّاسِ فَلَا تَعْظُمْ فِي عَيْنِك»[25] ، اگر مىخواهى خوبىهايت در نظر مردم بزرگ آيند، نبايد در چشم خودت بزرگ جلوه كنند.
اگر میخواهی در نزد خداوند عزّوجلّ و حتی در نزد جامعه بزرگ باشی، نباید نَفست را بزرگ بشماری؛ تواضع کن و خودت را حقیر بدان تا خداوند تو را بزرگ کند.