1400/03/03
موضوع: شرح حکمت ششم نهج البلاغه/انسان و ارزشهای اجتماعی، بخش اول / رازداری انسان عاقل، جلسه دوم
جلسه سی و هفتم
حکمت ششم: انسان و ارزشهای اجتماعی، بخش اول
بخش اول: رازداری انسان عاقل، جلسه دوم
سخن در حکمت ششم از نهجالبلاغه است؛ اولین بخش از این حکمت را مورد گفتگو قرار دادیم و مطالبی را دربارهی آن بیان کردیم. این حکمت سه کلمه دارد.
وَقَالَ×: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَالِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ»[1] .
امام× فرمود: سینهی شخص عاقل، صندوق اسرار اوست و خوشرويى، دام محبّت است و تحمّل ناراحتىها، قبر عیوب است.
در کلمهی اول امام× فرمود: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ»، «سینهی شخص عاقل» صندوق اسرار اوست. موضوع این بخش رازداری است.
در کلمهی دوم فرمود: «وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»، بشاشت و خوشرویی در مواجهه و در برخورد با افراد جامعه بهمنزلهی طناب مودّت و دوستی است که عامل جذب حداکثری می شود. مردم دنبال خوشرویی و برخورد خوب هستند.
و در کلمهی سوم حضرت فرمود: «وَالِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ»، تحمل کردن در هنگام مواجهه با مشکلات و اعتراضات و نیز صبر کردن در مقابل سخنان جاهلانه قبر عیوب است؛ یعنی محل دفن عیبهاست که اگر تحمل کنیم نه عیب دیگران را فاش میکنیم و نه دیگران عیب ما را فاش خواهند کرد، اما اگر تحمل نکردیم و نتوانستیم شکیبایی به خرج دهیم ممکن است این دعواهای گوناگون سبب شود که عیوب مخفیانه افراد را فاش کنیم؛ اگر مصداقِ عیب باشد و جواز و اجازه افشاء کردن آن را نداشته باشیم؛ یعنی عیوبی که ضرر زننده به جامعه و حکومت اسلامی نباشد و نیز نقشی در مدیریتها نداشته باشد، در صورت مخفی بودن عیوب، اگر آنها را فاش کنیم در مقابل آن مسئولیم.
جلسه گذشته مطالبی را دربارهی بخش اول از حکمت ششم تقدیم نمودیم، و ادامه آن را در این جلسه تقدیم میکنیم.
بنابر نقلهای گوناگون در نهجالبلاغه و نسخههایی از آن که توسط دانشمندان جمعآوری شده، این حکمت اینگونه تنظیم شده است.
ترتیب تنظیم حکمت مورد بحث در نسخههای نهجالبلاغه:
این حکمت در نسخههایی از نهجالبلاغه، همچون: صبحی صالح، ابن ابی الحدید، ملافتح الله و در المعجم، بهعنوان حکمت ششم آورده شده است، چنانکه ما نیز آن را همینگونه آوردهایم.
ولی در نسخههایی از نهجالبلاغه هم همچون: فیض الاسلام و ابن مغنیّه در فی ظلال نهجالبلاغه، مرحوم خویی در منهاج البراعة، و ملا صالح و عبده نیز این کلمات را به عنوان حکمت پنجم ذکر کردهاند.
در نهجالبلاغه ابن میثم هم به عنوان حکمت دوم ذکر گردیده است. چرا که ایشان مجموعهای از چند حکمت را در یک حکمت، تحت عنوان حکمت دوم جمع کرده است.
اسناد و مدارک حکمت:
همانگونه که در ذیل حکمت دوم بیان شد. موضوع سند این حکمت جزئی از وصیّت امام× به مالک اشتر است که در حکمت دوم به آن اشارهای داشتیم.
برخی این جملات را در وصیّت حضرت به امام مجتبی‘ هم ذکر کردهاند و برخی دیگر نیز این جملات را در وصیّت امام به محمد بن عرفه نام بردهاند مثل شیخ صدوق نقل میکند که وسایل هم از ایشان نقل کرده در وصیّت به محمدبنحنفیه آمدهاست.
مرحوم آقای دشتی در کتاب اسناد و مدارک نهجالبلاغه؛ به 28 مورد از منابع حدیثی و روایی از قبیل: کنز الفوائد، غررالحکم، البیان و التببین(جاحظ) امالی شیخ مفید، بحار مجلسی و غیره[2] که این حکمت در آنها آمده، را یاد آور میشوند.
جلسهی گذشته دربارهی شرح و تفسیر بخش اول این جمله حکیمانهی امام× با تامل در عبارات سخن مولا نکاتی را متذکر شدیم که بهطور خلاصه عبارت بودند از:
1. اولین نقطه محوری در سخن امام مفهوم کلی سخن امام× که عبارت است از: همانگونه كه صاحبان ثروت اشياء قيمتى را در صندوقهاى محكم نگاهدارى مىكنند، انسان عاقل نيز بايد اسرارش را در دل خود پنهان دارد. گویا امام میخواهد به جامعه بفهماند که دل انسانها صندوق محکمی است که به سوی هرکسی باز نمیشود، و میتواند مخزن اسرار باشد؛ از اینرو دل انسانهای عاقل صندوق سِرّ و راز آنان است.
2. چرا امام× برای رازداری از لفظ صندوق[3] استفاده نمود؟ چرا نفرمود مخزن سرش، یا کلمهای دیگر به جای صندوق نفرمود؟
3. چرا امام× از وصف عاقل برای تشویق استفاده فرموده است؟
4. چرا از واژه صَدْر(سینه) برای رازداری استفاده شده است؟ واژهی صَدْر در اینجا چه خصوصیتی دارد؟ امام می توانست به جای واژهی صَدْر کلمات دیگری مانند قَلبُ الْعَاقِلِ و ... را به کار ببرد، چرا از واژهی صَدْر استفاده کرد؟ آیا میتواند دارای پیامی باشد؟
اما در این مبحث نیز به برخی دیگر از مطالب میپردازیم.
5. محور پنجم این است که چرا امام× رازداری را به خود انسان نسبت داده و فرمود: «صُنْدُوقُ سِرِّهِ»، مگر افشای سِرّ دیگران جایز است؟ امام باید به طور مطلق می فرمود: «صُنْدُوقُ السِّر». اگر کسی سِرّش را پیش ما گذاشت آیا اجازه داریم آن را فاش کنیم؟
در جواب میگوییم: حتماً اجازه فاش کردن آن را نداریم؛ اما اینکه چرا امام× در اینجا اینگونه فرمود، با اندک تأملی در روایات دیگر حضرت که از ایشان نقلشده مشخص میشود و این سوال را جواب میدهد.
در اینجا به چند روایت اشاره میکنیم که پاسخ این سؤال را بهطور صریح بیان میکند.
1. عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ×: «يَا كُمَيْلُ! لَا بَأْسَ بِأَنْ لَا يُعْلَمَ سِرُّك»[4] ، امیرمؤمنان علی× فرمود: چه باك كه رازت دانسته نشود؟ دنبال این نباش که دیگران سِرّ تو را بدانند زیرا ندانستن سِرّ بهتر از دانستن آنست. بهجهت اینکه افشای راز و سِرّ سبب سقوط انسان است.
2. عَنْهُ×: «مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَمْ يَقْوَ لِسِرِّ غَيْرِه»[5] ، امام× فرمود: كسى كه در نگهداشتن راز خود ناتوان باشد، نمیتواند در حفظ راز ديگران توانا باشد. و این فرض مسلم است، وقتیکه انسان سِرّ خودش را نباید فاش کند به طریق اولی نباید سِرّ دیگران را نیز فاش کند.
اما اینکه چرا به خودش نسبت دادهاست، زیرا انسان باید در ابتدا خودش را تقویت کند تا سِرّ خودش را نگه دارد، تا اینکه بتواند رازنگهدار دیگران هم باشد.
3. قَالَ الصَّادِقُ×: «إفشاءُ السِّرِّ سُقوطٌ»[6] ، امام× فرمود: فاش كردن راز، مايهی سقوط انسان است. انسان باید رو به صعود و در مسیر رشد و کمال حرکت کند؛ ولی افشای سِرّ سبب سقوط است و انسان با افشای اسرارش در مسیر سقوط قرار میگیرد و قطعا هیچ عقل سلیمی این را نمیپذیرد.
6. محور ششم، چرا باید رازداری کرد؟ سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که امام× ما را بهرازداری توصیه میکند؛ چرا باید رازداری کنیم؟ با نگاه دیگر چرا باید رازداری کرد؟ رازداری چه برکات و ثمراتی دارد؟ فلسفه آن چیست؟
پاسخ این پرسش را مرحوم مغنیه در شرح خود بر نهجالبلاغه اینچنین مینویسد:
«بعض الحاجات لا يستقيم قضاؤها إلا بالكتمان، ومن الجهل و الحمق إفشاؤها وإذاعتها. وكان النبي| إذا أراد غزوا ورّى»[7] ،
برآورده شدن برخی از حاجات انسان، تنها با کتمان و افشا نکردن آن خواهد بود، یعنی اینگونه کارها تنها با کتمان انجام میشود! پس افشای اینگونه حوائج و خواستهها که جنبه سِرّی دارد و راز آدمی محسوب میشود، نشانهی حماقت و نادانی انسان خواهد بود.
لذا فرهنگ اجتماعیمان فرهنگی نادرست است، زیرا خیال میکنیم آنچه که بهدنبال آن هستیم باید گفته شود تا به آن برسیم؛ برخی از موضوعات را باید نگهداشت و نگفت تا گذر زمان خودش اینموضوع را حل کند؛ ممکن است برآورده شدن یک حاجت نیازمند صرف زمان باشد، پس باید موعد آن فرا برسد. که اگر قبلاز موعد فاش شود باعث هدر رفتن و بطلان آن میشود.
از این رو پیامبر اسلام| هرگاه که تصمیم به جنگ و جهاد میگرفت، تصمیم خود را فاش نمیکرد، بلکه آن را میپوشاند تا زمانیکه موقع آن فرا برسد، بعد تصمیم خود را بیان میکرد.
امام× در اینجا از تعبیر «صَدْرُ الْعَاقِلِ» استفاده کرده که میتواند اشاره به این داشته باشد سینه انسان عاقل و خرمند وسیع است و شرح صدر دارد؛ بدین جهت اسرار زیادی در آن جای میگیرد؛ اما چنانچه انسان سینهاش را بر اسرارش تنگ کرد و مجبور به بیان آنها شد، زمانیکه متوجه فاش شدن سرش گردید، نباید هیچ کس را سرزنش کند، چرا که خود اقدام نموده است.
در پاسخ به این سؤال که چرا باید رازداری کرد؟ مرحوم میرزا حبیب الله خویی هم در شرح خود بر نهجالبلاغه به نکتهای تاریخی اشاره میکند که شاید یکی از فلسفهها و علّتهای اینکه توصیههای فراوانی به رازداری شده، به شمار میآید.
ایشان مینویسد:
«وَقد كان سِرّ الشّيعة في دولة الخلفاء الجائرة ما أفاده إليهم أئمّة الحقّ من الأحكام وَالاداب الخاصّة وَأمروهم بحفظه وَصيانته عَن الأعداء، وَوردت أخبار كثيرة في ذمّ من يذيع هذه الأسرار عند الأغيار»[8] ،
شیعه در تاریخ دولت خلفای ستمگر، پنهان بوده است و شاید این سبب شده که حضرات معصومین^ برای حفظ، مراقبت و صیانت آنان در برابر دشمنان، احکام و آداب ویژهای را بیان نمودهاند و روایات فراوانی نیز در اینباره وارد شده و کسانی را که اسرار شیعیان را در میان بیگانگان فاش کنند، مورد مذمت و سرزنش قرار داده است.
اهتمام فراوان فقه شیعی به مسألهی تقیه نیز میتواند تاییدی بر همین امر باشد.
به تعبیری دیگر ایشان میفرماید: اینکه فراوان توصیه به رازداری و کتمان سِرّ شدهاست منشاء تاریخی و سیاسی دارد؛ یعنی میخواهد بگوید که رازداری فقط یک موضوع اخلاقی نیست که بخواهیم فقط از نظر اخلاقی راز مردم را حفظ کنیم، بلکه میخواهد بفرمایید علت دیگری هم دارد.
اسرار اهلبیت^ دست کسانی بود که در دولت جائر و در درون حکومت ستمگران بودند، لذا به این خاطر ائمه^ تاکید فراوانی بر رازداری میکردند تا سِرّ شیعیان به دست حکومت جائر و ستمگر نیفتد؛ اشخاصی همانند علیبن یقطین که وزیر هارونالرشید خلیفهی عباسی و از شیعیان آقا موسیابن جعفر× بود؛ اسامی شیعیان و راز اهلبیت^ در نزد برخی از خِصّیصین بودهاست. برخی از سخنان اهلبیت^ هم راز نبوده، ولی دنبال کسی میگشتند که قابلیّت آن سخن را داشته باشد؛ در موارد عدیدهای داریم که مثلاً امام× میفرمود: اگر یک نفر در میان شما نبود من این حرف را برای شما میگفتم!؛ یا اگر فلانی نبود این حرف را برای شما میگفتم!، یا اگر نامحرمی در این جلسه نبود برای شما میگفتم. یا برخی از چیزها مانند کرامت اهلبیت^ که نمیتوان اسم آن را سِرّ و راز گذاشت اما نکات محرمانهای دربارهی اهلبیت^ است، که هر کسی قابلیّت دیدن و شنیدن آن را ندارد.
يكى از موارد رازدارى در سيره معصومان^ اين است، هر جاییکه از آنان تقاضاى معجزه و يا كرامتى مىشد، و ایشان تصميم مىگرفتند كرامتى به مردم نشان دهند كه نشانهی امامتشان باشد، پيش از نشان آن كرامت به اطراف خود مىنگريستند تا فرد نامحرمى که موجب افشاى راز و سِرّ آنان بشود در آنجا نباشد.
بهعنوان مثال: ابوهاشم جعفرى كه از اصحاب سِرّ امام هادى× به شمار مىآيد، مىگويد: «در سالى كه «موسى بن بغا» وزير متوكّل عباّسى به سفر حج رفته بود، من نيز به اين سفر مشرّف شده بودم و پس از انجام مناسك به مدينه باز گشتم و خدمت امام هادى× رسيدم، جلوى خانه امام× كه رسيدم، مشاهده كردم امام در حال خروج از خانه براى استقبال كسى است. من نيز با او رفتم، وقتى مقدارى از شهر خارج شديم، امام ناگهان به خادم خود فرمود: برو در ابتداى جمعيّت ببين چه خبر است. او نيز رفت، وقتى رفت، امام به من فرمود: اباهاشم! پياده شو، و چون پياده شدم با تازيانه خود بر زمين زد و انگشتر سليمان پيامبر را نمايان ساخت، و دوباره تازيانه بر زمين زد و چهارصد مثقال طلا بيرون آورد، و به من داد، و من نيز درآن هنگام به شدّت محتاج بودم، اما امام فرمود: اينها را بگير، ولى ماجرا را كتمان نما، و به كسى نگو»[9] .
با دقّت در اين رفتار امام× متوجّه مىشويم كه ایشان، اوّلاً: خادم را از خود دور مىكند تا وی از راز امام و ابوهاشم با خبر نشود، و ثانیاً: به ابوهاشم نيز توصيه مىكند كه رازدار باشد و اسرار را افشار نكند.
در مواردى ديگر نيز به برخى از اصحاب سفارش به رازداری نموده است.
نمونهای دیگر اینکه، يحيى بن هرثمه مىگويد:
«يك بار با امام هادى× هم سفر شديم كه در ميانه راه تشنگى فراوانى بر ما مستولى شد، امام× فرمود: قدرى صبر كنيد، الآن به آب مىرسيم، و زمان بسيار اندكى گذشت كه در ميان بيابان خشك به آب گوارايى رسيديم، نوشيديم و زير درختى كه در آن جا بود استراحت نموديم و به حركت خود ادامه داديم، مقدارى كه رفتيم من كنجكاو شدم كه باز گردم و ببينم آيا واقعاً در آن جا آبى بوده؟ و چون بازگشتم هيچ نديدم، به نزد امام هادى× آمدم و خبر كار خود را به او دادم، امام× فرمود: سوگند ياد كن كه اين ماجرا رازى باشد ميان من و تو، و هرگز آن را به كسى نگويى»[10] .
پس کتمان سِرّ و رازداری از جهتی یک موضوع اخلاقی و اجتماعی است و از جهتی هم یک موضوع سیاسی بهشمار میرود که ریشه در تاریخ شیعه و اسلام دارد.
امیرمؤمنان علی× در روایتی اینگونه فرمود: «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً»[11] ، بدانكه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته است، اى كاش كسانى را مىيافتم كه مىتوانستند آن را بياموزند.
امام× کرامت دارد، اما بنا نیست همهی کارها را با کرامت و اعجاز انجام دهد.
این سوال که چرا باید رازداری کرد؟، قابل تکرار است و میتواند مکرر پرسیده شود و پاسخهای متعددی هم داشته باشد.
یکی از نکات مهم در فلسفه رازداری که باید به آن توجه کرد، جنبهی تربیتی آن است، یعنی انسان عاقل با رازدار بودن و رازداری کردن میتواند خانواده و فرزندان خود را نیز ترغیب و تشویق کند که به تمرین رازداری بپردازند. مثلا به فرزندش میگوید: سِرّ و رازی هست که اجازه ندارم و نمیتوانم آن را به شما بگویم. با این عمل انسان فرزند تربیت میشود و میفهمد که برخی از سخنان را نباید گفت؛ برخی از موارد جزء اسرار است و نباید منتقل شود.
این نوع تربیت که فرزندان، زبان رازداری بدانند و توان نه گفتن در برابر درخواست افشای اسرار مردم داشته باشند، به وضوح و روشنی در مدرسه علوی به چشم میآید.
امام× در نامه 31 نهجالبلاغه که درسنامهای تربیتی است، در وصیّتی به فرزند خود امام مجتبی× در هنگام بازگشت از صفین، اشاره به نکاتی مهم در موضوع صیانت از سِرّ و راز که جنبهی تربیتی دارد کرده و میفرماید: «وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّه»[12] ، انسان، اسرار خويش را بهتر از هر كسی ديگر نگهدارى مىكند. [زيرا انسان، نسبت به اسرار خود از همه دلسوزتر است.]
این نکته تربیتی در امور مختلف خانوادگی مورد توجه واقع شده است.
به طور مثال: زن و مرد بهعنوان یک همسر که بسیار هم به یکدیگر نزدیک هستند، به گونهای که به بسیاری از اسرار همدیگر مطلعاند، ولی باز هم نباید همهی اسرار خود را برای یکدیگر فاش کنند.
یعنی ممکن است شوهر و یا همسر سِرّ و رازی بین خود و خدای خود داشته باشد. پس زن و مرد حق فاش کردن همهی اسرار خود برای یکدیگر را ندارد.
حرف نادرستی که امروزه در مشاورههای امور خانواده مطرح میشود این است که در برخی از مشاورات در زندگی نسبت به محرمیت زن و شوهر میگویند: هیچ حد و مرزی نباید بین زن و شوهر باشد، زن و شوهر هر چه دارند باید به یکدیگر بگویند!
سؤال: کجای این سخن و این مسئله با اسلام سازگار است؟ بله! آنچه که مربوط به زندگی امروز و فردا و آینده انسان است و در زندگی تأثیر دارد، باید زن و شوهر به یکدیگر بگویند؛ زیرا اینجا اگر انسان مخفی کاری کند، این مخفیکاری رازداری نیست، بلکه توطئه هست؛ اگر مرد در اینجا مخفیکاری کند، در حقیقت علیه همسرش توطئه کرده است؛ یا برعکس، اگر مردی از ازدواج مرحله دوم خود که در زندگی اثر گذار است با همسرش سخنی نگوید این عمل سِرّ و رازداری نیست و توطئه میباشد. لذا رازداری یک درس تربیتی در امور خانواده هم هست. زن و شوهر حق ندارند از یکدیگر بخواهند که هرچه راز دارند به یکدیگر بودند! مگر آن اموری که مربوط به زندگی مشترکشان باشد و در زندگیشان تأثیرگذار باشد، بهگونهای که مخفی کردن آن توطئه به حساب میآید.
ابنابیالحدید که تسلط فراوانی بهزبان عربی و مثالهای کاربردی میان عرب زبانها و حتی اشعار عربی دارد و آشنا به ضربالمثلهای عربی هم میباشد در شرح خود اینگونه نقل میکند، میگوید:
این جمله در میان درمیان مردم گفته میشود و شاید معروف است که: «وَكان يُقالُ لا تنكح خَاطَب سِرك»[13] ، یعنی با کسی که خواستگار اسرار تو هست ازدواج نکن. [چون او میخواهد با راز تو ازدواج کند نه با تو.]
یا در تعبیر معروف دیگری میان عرب زبانان آمده است که: «وَقال بعض الأعراب: لا تضع سِرك عند من لا سِرّ له عِندك»[14] ،
راز خود را نزد کسیکه رازش را نزد تو قرار نداده، قرار مده.
در همین مورد نیز در برخی عبارات قدیمی آمده است که: «اُستُر ذَهَبَك وَذِهابَكَ وَمَذْهَبَك»[15] ،
سه چیز را مخفی کن:
1. «ذَهَبَك»، اگر طلا و نقره دارای، ثروتی داری به هیچکس نگو، کسی را از ثروت خود باخبر مکن.
2. «ذِهابَكَ»، رفتوآمدهایت را به هر کسی نگو!
3. «وَمَذْهَبَك»، اعتقاد و باورت را برای دیگران بازگو نکن! ضرورتی ندارد که باورهای شخصی خود را نسبتبه افراد و موقعیتها برای هر کس بیان کنی و بگویی!
یعنی دارایی، رفت و آمدها (مسافرتها) و مذهب (باورها و عقائد) خود را از ديگران بپوشان. [همه چيز را نبايد برای همه بازگو كرد].
اگر چه برخی افراد که آشنایی کمتری با احادیث و تاریخ دارند تصور کردهاند که این عبارت، حدیثی از امام صادق× و یا پیامبر گرامی اسلام| است، اما اینچنین نیست؛ بلکه واقعیتی تاریخی در زندگی مردم بوده و هست که به جهت رازداری و افشا نکردن اسرار خود و دیگران، برای حفظ امنیت و صیانت از داراییها و باورها و سفرهای خود این تعبیر را سروده بودند.
شهید مطهری& در کتاب «مسأله حجاب» دربارهی اهمیت و مراقبت در پوشش و ضرورت حجاب، به این نکته تاریخی اشاره میکند و در ضمن آن بیان میدارد که برخی تصور میکنند حجاب فقط برای امنیت است و فلسفه دیگری ندارد در حالیکه اینچنین نیست.
استاد مطهری& مینویسد:
«ریشه دیگری که برای به وجود آمدن پوشش ذکر کردهاند ناامنی است. در زمانهای قدیم بی عدالتی و ناامنی بسیار بوده است. دست تجاوز زورمندان و قلدران به مال و ناموس مردم بیباکانه دراز بوده است. مردم اگر پول و ثروتی داشتند ناچار بودند به صورت دفینه در زیر خاک پنهان کنند. علت مخفی ماندن گنجها این است که صاحبان طلا و ثروت جرأت نمیکردند که حتی بچههای خود را از پنهان گاه ثروت خود آگاه سازند. میترسیدند که راز آنها به وسیله بچهها فاش شود و مورد تجاوز و گزند قلدران واقع شوند. بدین ترتیب گاهی اتفاق میافتاد که پدر با مرگ ناگهانی از دنیا میرفت و فرصت نمیکرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد. قهراً دارایی او در زیر خاکها مدفون میماند. جمله معروف «اُستُر ذَهَبَك وَذِهابَكَ وَمَذْهَبَك»، پول و مسافرت و عقیده خود را آشکار نکن، یادگار آن زمانها است. همانطور که در مورد ثروت امنیت نبود، راجع به زن هم امنیت وجود نداشت. هر کس زن زیبائی داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفی نگهدارد. زیرا اگر آنها اطلاع پیدا میکردند. او دیگر مالک زن خود نبود. ایران دوره ساسانی ناظر جنایتها و فجایع عجیبی در این زمینه بوده است. ... در آن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود. سخن از به اصطلاح قایم کردن و مخفی داشتن زن بود که احدی نفهمد. ویل دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» قضایای شرمآوری در این باره از ایران قدیم نقل میکند. کنت گوبینو[16] در کتاب «سه سال در ایران» میگوید:
حجابی که هم اکنون در ایران است بیش از آن اندازه که مستند به اسلام باشد مستند به ایران قبل از اسلام است. و مینویسد که در ایران قدیم مردم هیچ امنیتی در مورد زنها نداشتند. درباره انوشیروان - که به غلط او را عادل خواندهاند - نقل شده که وقتی یکی از سرهنگان ارتش او زنی زیبا داشت. انوشیروان به قصد تجاوز به زن او در غیاب او به خانهاش رفت. زن جریان را برای شوهر خود نقل کرد. بیچاره شوهر، دید زنش را که از دست داده سهل است جانش نیز در خطر است. فورا زن خویش را طلاق گفت. وقتی انوشیروان مطلع شد که وی زنش را طلاق داده است به او گفت شنیدم یک بوستان بسیار زیبائی داشتهای و اخیرا آن را رها کردهای، چرا ؟ گفت جای پای شیر در آن بوستان دیدم ترسیدم مرا بدرد. انوشیروان خندید و گفت دیگر آن شیر به آن بوستان نخواهد آمد»[17] .
شهید مطهری& در نقد این دیدگاه مینویسد:
ما وجود ناامنیها و بیعدالتیهای زمان گذشته و تأثیر آنها را در مخفی کردن زن منکر نیستیم. مسلما حجابهای افراطی و عقائد افراطی درباره پوشیدن زن معلول همین نوع جریانهای تاریخی است. ولی باید ببینیم آیا فلسفه پوشش زن در اسلام همین است»[18] .
البته شهید مطهری& در جایی دیگر در یادداشتهای خود به همین جمله اشاره کرده و مینویسد: که این جمله معروف است ولی ما ندیدهایم آن را و جایز نمیدانیم مخفی کردن مسافرتها را، بلکه خلاف آن در روایات آمده است»[19] .
اما به نظر حقیر میرسد که مقصود از «ذِهابَكَ» در این جمله فقط مسافرتها نیست، بلکه مقصود رفت و آمدها است. اگر میخواست مسافرت را بگوید خود سفر را به کار میبُرد؛ «ذِهابَكَ» نمیخواهد بگوید که اگر شما بخواهی بهسفر زیارتی هم بروی به کسی نگو!، بلکه رفتوآمدهایی را که احیانا در صورت اطلاع یافتن افراد، مورد سوء استفاده قرار میگیرد و موجب اتهام میشود. لذا منافاتی با احادیث مخالف در باب ندارد.
اصل داستان و این جمله مورد قبول است؛ اینکه «اُستُر ذَهَبَك وَذِهابَكَ وَمَذْهَبَك»، با موضوع تقیّه میسازد، با موضوع اخلاق و رازداری میسازد، با مسائل اجتماعی و سیاسی میسازد، با اینکه انسان سِرّ اهلبیت^ و سِرّ ولایت را نگه میدارد میسازد؛ لذا اگر چه روایت نبودن این جمله صحیح است و منسوب به هیچ معصومی هم نیست، اما منافاتی هم با مبانی اعتقادی ما ندارد؛ لذا میشود این سخن را پذیرفت؛ با احترامی که برای شهید مطهری& قائلیم و ایشان را شخصیت بزرگ علمی میدانیم، ولی این سخن، سخن خوب و نیکویی است.
این سخن فقط در برخی از منابع همانند، «النخبة في الحكمة العملية و الأحكام الشرعية» فیض کاشانی به آن اشاره شده که ایشان مینویسد: «وَرَدَ فِي وَصايَا الحُكَمَا»[20] .
در نتیجه اگر انتساب این سخن به کسی هم صحیح باشد باید آن را به برخی از حکما نسبت داد؛ و انتساب آن بهائمّه اطهار^ صحیح نیست.
راز خود را با دوستان صمیمی نیز نباید گفت
بعضى افراد هستند كه مىگويند ما سِرّ خود را فقط به دوستان صميمى مىگوييم، اما غافل از اينكه آن دوستان صميمى نيز برای خود دوستان صميمى ديگرى دارند.
به گفته سعدى:
به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشا که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
رازى كه نهان خواهى با كس در ميان منه؛ گرچه دوست مخلص باشد كه مر آن دوست را نيز دوستان مخلص باشند. بعد فرمود:
خامشى به كه ضمير دل خويش با كسى گفتن و گفتن كه مگوى
اى سليم! آب ز سر چشمه ببند كه چو پر شد نتوان بستن جوى[21] .
همه خوبیها در رازداری است
رازداری از خصلتهای الهى است که جزء اوصاف مؤمنين كامل و نشانهای برای كمال عقل و بهعنوان منبع خیرات شناخته شده است.
انسان رازدار، وفادار و امين است و با حفظ اسرار، موقعيت خود را حفظ كرده و آبرو و ناموس ديگران را نيز محترم میشمارد. از اين رو، اسلام حفظ اسرار و رازداری را مورد تأكيد قرار داده است.
اميرمؤمنان علي× در اینباره مىفرمايد: «جُمِعَ خَيْرُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فِي كِتْمَانِ السِّر»[22] ، یعنی خير دنيا و آخرت در پنهان داشتن راز نهفته است.
رازداری، امانت داری؛ و افشای اسرار، خیانتورزی است
بههمان اندازه كه رازداری در اسلام مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته، افشای راز، به شدت نكوهش شده است، زيرا پیامدهای بسيار نامطلوبى براى انسان بهدنبال خواهد داشت، تا جايىكه در روایات از آن بهعنوان خيانت ياد شدهاست؛ چنانكه اميرمؤمنان على× میفرمود: «كُنْ بِأَسْرَارِكَ بَخِيلًا وَ لَا تُذِعْ سِرّاً أُودِعْتَهُ فَإِنَ الْإِذَاعَةَ خِيَانَة»[23] ، نسبت به اسرارت بخیل باش و رازى را كه به تو سپرده مىشود، فاش مساز، كه فاش ساختن رازها خيانت است.
در پارهاى از روایات نيز فاش ساختن اسرار، به منزلهی شرکت در قتل پيامبران الهى^ شمرده شده است. و از آنها استفاده مىشود، افشای راز چهبسا منجرّ به قتل افرادی بىگناه مىشود که انسان را در قتل آنها شريك مىسازد و عواقب چنين كارى انسان را در آتش دوزخ گرفتار خواهد ساخت.
در روایتی اینگونه آمده است: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: {وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ}[24] ، فَقَالَ×: «أَمَا وَاللَّهِ مَا قَتَلُوهُمْ بِأَسْيَافِهِمْ، وَلَكِنْ أَذَاعُوا سِرَّهُمْ وَأَفْشَوْا عَلَيْهِمْ فَقُتِلُوا»[25] ،
از ابی بصیر نقل شده که امام صادق× در تفسير آيه {وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ}، فرمود: به خدا سوگند آنان را با شمشیرهایشان نکشتند، بلكه اسرارشان را فاش كردند و با اين کارشان، سبب قتل آنان شدند.
رازداری، سبب پیشگیری و مانعی قوی از پروژهی نفوذ خواهد شد
یکی از خطرات و آسیبهایی که همیشه و در طول تاریخ بشریت، بهخصوص در تاریخ اسلام، برای جامعه اسلامی وجود داشته، خطر و آسیب نفوذ بیگانگان در تصمیمات مسلمان بوده است.
این پروژه در حقیقت یک پروژه شیطانی است و شاید از تراوشات ذهنی شیطان نیز به شمار آید.
اما در مقابل این پروژه خطرناک، اسلام یک پروژهای تعریف کرده که بتواند در مقابل آن پروژه دشمن مقاومت کند و آن، پروژهی رازداری و سِرّ نگهداری است.
امیرمؤمنان علی× میفرماید:
«الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ، وَالْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْيِ، وَالرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الْأَسْرَار»[26] ، پيروزى در گرو تدبير است، حزم و دوراندیشی در گرو به كار گرفتن فكر، و تفكر صحیح در گرو نگهدارى اسرار است
حضرت در جایی دیگر اینچنين میفرماید:
«أَنْجَحُ الْأُمُورِ مَا أَحَاطَ بِهِ الْكِتْمَان»[27] ، فرمود: موفقترين كارها آن است كه پنهانكارى آن را فرا گیرد.
این نکته میتواند در برنامههای سیاسی، امنیتی و فرهنگی جامعه اسلامی بسیار موثر باشد.
لذا در مدیریت برنامههای امنیتی تا هر اندازهای که امکان دارد باید در محدودسازی افراد اهل اطلاع کوشید.
اميرمؤمنان× فرمود: «كُلَّما كَثُرَ خُزّانُ الأسرارِ كَثُرَ ضُيّاعُها»[28] ، هر چه تعداد كسانى كه اسرار را مىدانند بيشتر باشد، فاشکنندگان آن اسرار نیز بيشتر خواهند بود.
توطئه افشای اسرار از سوی دشمنان
مرحوم مغنیه در شرح خود بر نهجالبلاغه در ذیل این حکمت امام× زبان به شکایت گشوده و مقداری از اوضاع جهان و غرب، خصوصا از نقشهی آنان برای اسلام و جامعه اسلامی گله کرده، و مینویسد:
«وَمن ضاق بسره فلا يلومن من أفشاه. وَالحق خاص بصاحبه، وَعلى كل إنسان أن يحترم هذا الحق وَيقدسه، وَيحرم التجسس عليه. وَلكن الغرب قد انتهك هذا الحق، وَاخترع للتجسس على الشعوب وَالبيوت وَالأفراد آلات مذهلة شديدة الدقة، وَقد هددت حرية الإنسان وَأصبحت حياته وَأسراره مشاعا للذين يملكون هذه الآلات، وَيبيعونها كالسلعة لمن يدفع الثمن، وَفتحوا بنوكا وَحوانيت لبيعها علانية وَعلى علم من السلطة التي تصون الأمن الحريات.
وَهكذا حوّلوا العلم من العمل لصالح الإنسان وَخدمته الى الإضرار به وَالاعتداء عليه وَالقضاء على حريته، وَفرضوا عليه لونا جديدا من الضغط لا نظير له حتى في عصور الجهل وَالتخلف»[29] ،
ایشان میگوید:
راز داشتن و سِرّ افراد از جمله حقوق خاص آنان است و همگان باید آن را محترم بشمارند.
اما دنیای غرب این حق را محترم نشمرده و به آن تجاوز کرد؛ بلکه ابزارآلات و وسایلی اختراع کرده تا بتواند جاسوسی کند و اسرار مردم و اسرار درون خانههای مردم را بهدست آورده و افشا کند.
ایشان معتقد است این حرکت نوعی تهدید علیه آزادی و حرّیت انسانی است، چرا که با این اقدام دیگر سری برای کسی باقی نمیماند، بلکه همهی اسرار مردم به صورت مشاع در اختیار مالکان آن ابزارها و وسایل قرار میگیرد، و این امر تا جایی رسیده که آنان مراکزی و بانکهایی را برای فروش اسرار افراد تاسیس کرده و به فروش آنها اقدام میکنند.
اینچنین دانشی که بنا بود در خدمت بشریّت باشد برای ضرر زدن، تجاوزگری و سلب آزادی وی تغییر جهت داده و مدل جدید و بینظیری از فشارهایی را که در دوران جاهلیت و عقبماندگی هم سابقه نداشت، به وجود آوردند.
آری! این سخن مرحوم مغنیه، سخنی بسیار دقیق است، اما باید به این نکته توجه کرد، ایشان زمانی این سخن را فرمودند که هنوز افشاگریها در دنیا به اندازهی امروز نبوده است، بلکه بسیار محدودتر بود، اما در حال حاضر افشاگریها و پردهدریها به جایی رسیده که کنترل آن بسیار مشکل است، به گونهای که کانون خانواده را نیز تهدید میکند.
لذا موضوع رازداری که در حکمت امام× بر آن تاکید شده برای گام پیش روی ما در میدانهای فردی، اجتماعی، سیاسی و غیره بسیار مهم است؛ چرا که رازداری، نوعی اخلاق است که میتواند در همهی عرصهها وجود داشته باشد.