1400/02/12
موضوع: شرح حکمت چهارم نهج البلاغه/شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی /ورع و تقوا، سپری در برابر آسیب ها، جلسه اول
جلسه بیست و هفتم
حکمت چهارم: شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی
بخش چهارم: ورع و تقوا، سپری در برابر آسیبها، جلسه اول
بحث در بخش چهارم از حکمت چهارم نهجالبلاغه است. این حکمت ۵ کلمه دارد.
در کلمه اول مولا علی× فرمود: «الْعَجْزُ آفَةٌ»، عجز و ناتوانى آفت است.
در کلمهی دوم فرمود: «وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»، و صبر، شجاعت است.
در کلمه سوم فرمود: «وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»، و زهد، ثروت است.
این سه کلمه را مورد گفتگو قرار دادیم و مطالبی را در حد درک خودمان از کلام مولا× تقدیم کردیم.
امیرمؤمنان علی× در بخش چهارم از این حکمت میفرماید: «وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ»، فرمود: تقوا و پرهيزگارى سپرى (در برابر گناهان و خطرات شيطان و هواى نفس) است.
ورع میتواند دائرهی وسیعی داشته باشد که در ادامه بحث مورد گفتگو قرار میگیرد؛ اما اطلاق کلام مولی علی× این است که فرمود: ورع سپری برای انسان در برابر آفتها و گناهان است.
آنگونه که از سیاق بحث و سخن امام× بر میآید، ایشان در مقام شمارش و بیان برخی از نقاط قوت اخلاق اجتماعی انسان، آنهم بیشتر در حوزهی اخلاق اجتماعی است. میخواهد نمونههایی از نقاط قوت اخلاق اجتماعی انسان را برشمارد؛ اینکه صبر انسان نقطهی قوّت اخلاق اجتماعی انسان است و آن نقطهی قوّت شجاعت انسان در جامعه میباشد. اینکه زهد در جامعه ثروتی برای انسان است که چگونگی ثروت بودن زهد را تبیین کردیم. همچنین حضرت در این مرحله به موضوع مهم ورع پرداخته که از مباحث بسیار مهم در نهجالبلاغه به شمار میرود، و شاید یکی از مهمترین منابعی که به موضوع تقوا و ورع پرداخته، نهجالبلاغه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب× است. زیرا کلمات امام× بهصورت مشهود و بهوضوح بر موضوع تقوا تاکید میورزند.
ورع سپری برای انسان در جامعه است، یکی از نقاط قوّتش این است که ورع در برابر خطرها عامل حراستی و حفاظتی است و از انسان در برابر آفتها و گناهان مراقبت میکند.
درهرصورت هر چه انسان خودش مراقبت کند و مراقب هم باشد که به دیگری ضرری نزند، اما ممکن است تیری ناگهانی از مقابل بیاید و بر او اصابت کند. لذا نیازمند این است که انسان سپری داشته باشد که اگر از ناحیه دشمن چه دشمن درونی (هوای نفس) و چه دشمن بیرونی تیری آمد این سپر از او محافظت کند تا خسارتی نرسد و یا خسارت کمتری به انسان رسد. لذا یکی از سپرهایی که برای مقابله با خطرات اجتماعی و نفسانی وجود دارد مسألهی ورع است.
البته دو واژهی تقوا و ورع در کلمات امیرمؤمنان علی× در نهجالبلاغه دو موضوع غریب و نزدیک بههم هستند و بسیار هم مورد توجه واقع شدهاند؛ یعنی در نهجالبلاغه یک سرآمدی دارد؛ بهگونهای که در برخی موارد با عنوان تقوا و در برخی موارد دیگر با عنوان ورع بدان پرداختهاند که گاهی از مطلب اینگونه برداشت میشود که این دو (تقوا و ورع) مفید یک معنی است و گاهی هم برداشت میشود که این دو (تقوا و ورع) مفید دو مرتبه از یک مفهوم است.
لذا میطلبد که دربارهی آن بحث مفصل و جامعی را ارائه کنیم تا مسأله روشن شده و شبههای باقی نماند.
البته یکی از آنها در قرآن هم همینگونه است و آن مسألهی تقوا است. تقوا، واژهای قرآنی است؛ اما ورع، واژهی قرآنی نیست، بلکه واژه و اصطلاحی روایی و اخلاقی میباشد.
تقوا واژهای قرآنی است که کاربرد فراوانی هم دارد، بهگونهای که در آیات متعددی از قرآن بهکاررفته است. در نهجالبلاغه مولا علی× هم آمدهاست.
اما به جهت اینکه در جاهای دیگر از نهجالبلاغه نیز کلماتی پرحجمتر و با تعابیری متفاوت از آن حضرت نقل شده، مناسب به نظر میرسد که بحث مفصل و مستوفی آن را به جای مناسب دیگری واگذار نماییم و در اینجا به قدر حوصله خود بحث به آن بپردازیم و سعی کنیم تا تفاوت میان ورع و تقوا را روشن نموده و قدری دربارهی سپر بودن ورع و تقوا شرح و توضیح دهیم.
قرآن کریم به عنوان قانون اساسی دین اسلام برای رساندن انسان به هدف خلقت و آفرینش، برنامههایی گوناگون و در عین حال مرتبط با هم را تدوین کرده و پیامبر اسلام| را نیز مامور بهاجرای آن نموده، که در میان آنها، بحث تقوا و رعایت آن سرآمد همه بوده و از امتیاز بالایی برخوردار است، چرا که تقوا هم در پیشگیری و هم در درمان، منشا توفیقاتی خواهد بود به گونهای که توجه به آن میتواند سایر بخشهای زندگی انسان را تحت تاثیر خودش قرار دهد.
استعمال واژهی تقوا در قرآن کریم و نهجالبلاغه
خود واژهی تقوا 17 بار و مشتقات آن 250 بار در قرآن کریم آمده، که از میان آنها 80 مورد با لفظ «اتَّقُوا» آمدهاست که فعل امر میباشد و دستور به رعایت تقوا میدهد، و در 49 مورد هم متّقين و پرهيزگاران را توصيف كرده و آنان را ستودهاست، و در 89 مورد هم سخن از پاداش وآثار آن بهمیان آورده است.
بحث تقوا در قرآن کریم بحث مفصل و دامنهداری است؛ یعنی خیلی جا دارد که انسان بحث تقوا را بهطور جامع و شامل در قرآن کریم مورد بررسی قرار دهد.
امیرمؤمنان علی× نیز در نهج البلاغه 45 بار از واژه تقوا و 100 بار هم از مشتقات آن برای بیان مسایل مربوط به تقوا استفاده نموده که همهی این آمار و ارقام قرآنی و حدیثی، بیانگر اهمیت و جایگاه آن است.
از پیامبر اکرم| نیز نقلشده که حضرت در اکثر سخنرانیهای خود شروع سخنش با توصیه به تقوا بوده است.
اما واژهی ورع در قرآن وارد نشده و فقط جزء واژگان حدیثی و روایی بوده و در اصطلاحات اخلاقی به کار رفته است.
در کنارش واژهی ورع هم در روایات و در مجموع معارف اسلامی از جایگاه بسیار مهمی برخوردار است. این دو واژه خیلی قریب المعنی هستند و نزدیکی زیادی دارند، بهگونهای که در محاورات عمومی زیاد بهجای یکدیگر بکار برده میشوند. به انسان با تقوا، انسان ورع هم اطلاق میشود. اهل تقوا و اهل ورع، متقی و ورع در کنار هم خیلی به کار برده میشود که در مرحله نخست به ذهن میآید، این دو واژه، یک معنا داشته باشند و تفاوتی اساسی با یکدیگر نداشته باشند؛ ولی با مقداری تأمل روشن میشود که ورع و تقوا، یا دو معنای مستقل دارند، یا لااقل دو مرحلهی از یک مفهوم هستند.
به تعبیری دیگر: یا باید بگوییم ورع و تقوا دو واژهی مستقلاند که مفید دو معنای مستقل است؛ یا اینکه اگر بگوییم دو کلمهی مفیدی هستند که دارای معنای واحدی هستند، آنوقت باید بگوییم که اینها هر کدام در یک مرحله قرار دارند، تقوا مرحلهای است و ورع مرحلهای دیگر است که معمولاً میگویند: ورع مرحلهی بالاتر از تقواست؛ لذا نیاز است که اندکی بهمسألهی تقوا اشاره کنیم و سپس اشارهای به بهمسألهی ورع داشتهباشیم.
تقوا و ورع دارای یک معنای لغوی هستند و یک معنای اصطلاحی دینی دارند که تبدیل به اصطلاح دینی شدند. باید ببینیم که این اصطلاح دینی از کجای متن دین گرفتهشده و در متون دینی (قرآن و روایات) اینها چطور بیان شدهاست؟ متون دینی ما یا قرآن است، و یا روایات حضرات معصومین^؛ از این مرحله اگر پائین بیاییم میتوانیم بگوییم که ادعیهی مأثوره و رسیده از حضرات معصومین^ نیز یکی از این منابع میباشد.
اصطلاح دینی یا باید از عین عبارت و اصطلاح یکی از این منابع متون دینی برداشتشده باشد یا لااقل از یکی از این منابع متون دینی انتزاع شده باشد، و الا اگر نباشد نمیتوانیم بگوییم این اصطلاح، اصطلاحی دینی است.
مفهومشناسی واژهی تقوا:
تقوا در لغت و در اصطلاح
تقوا در لغت:
تقوا در لغت به این معنای حفظ کردن و مراقبت از چیزی که اذیّتش میکند و به او ضرر میرساند، است.
تقوا از ریشهی (وقايه) و بهمعناى حفظ و نگهدارى چیزی از همه آسیبها و خطرات است.
حال این آسیبها گاهی مادی و گاهی هم معنوی هستند. به عنوان مثال، انسان از فرزند خودش در برابر آسیبهای روانی مراقبت میکند تا بهداشت روانی برایش ایجاد شود، بهداشت روانی دارای دو مقوله است: 1- بهداشت سلامت، که همان بهداشت ظاهری است. 2- بهداشت روانی که همان بهداشت روحی است؛ بهداشت روانی، یعنی امنیت در برابر اضطرابات و نا آرامیها.
انسان اگر از زندگی خود در برابر نا آرامیها مراقبت کند، خود نوعی از تقوا است؛ اگر در برابر ویروسها و میکروبها هم مراقبت کند خود نوعی از مراقبت و نگهداری است؛ پس فرقی نمیکند که این آسیبها مادی باشند یا معنوی.
چنانکه راغب اصفهانی میگوید: «الْوِقَايَةُ: حفظُ الشيءِ ممّا يؤذيه وَيضرّه»[1] ، وِقَايَة، نگهداشتن چيزى است كه زيان و ضرر مىرساند.
اما زمانیکه همین واژه دربارهی انسان بكار مىرود مقصود از آن، كنترل و نگهدارى از اندوختههای معنوی و دینی وی از هرگونه دستبرد راهزنانى همانند شيطان است.
«مّتَّقِي»، كسى است كه در برابر خواهشهاى نفسانى و هوای نفس، عنان خود را از دست ندهد و از پیروی عقل و اندیشه خارج نشده و به پیروی شیطان روی نیاورد.
تقوا در اصطلاح:
از مفهوم تقوا استفاده مىشود كه رابطهی متقابلى ميان انسان و تقوا وجود دارد، بهگونهای که انسان بايد مراقب باشد تا تقوا را نگاه دارد و پس از آن، تقوا او را در برابر خطرات نگاه مىدارد. مانند لباس براى انسان، از سویی لباس محافظ انسان است و از سویی دیگر انسان مراقب نگهداری لباس و حفظ آن از خطرات احتمالی است.
این جملهی منسوب به امام على× در نهجالبلاغه که فرمود: «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ! أَنَ التَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ، وَالْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ»[2] ، بدانید ای بندگان خدا که تقوا، خانه و پناهگاه محکم و با اقتداری است. نیز بیانگر رابطهی متقابل انسان و تقوا است، چرا که انسان باید از خانهی خود مراقبت کند تا به تخریب و آلودگی منجر نشود، و در مقابل، خانه هم محافظ و سرپناه انسان است.
به تعبیر حضرت، تقوا خانهی حصین و دژ محکم و عزیزی است، یعنی غیر قابل نفوذ است، سخت است؛ اما فجور و گناهان و بیتقوایی خانهی نرم و نفوذ پذیر است. تقوا دار حصن عزیز است و مانع نفوذ میشود، اما فجور سبب نفوذ میشود. فجور باز کردن درب خانه بر روی اغیار و بیگانه است، شیطان اغیار است، و انسان با بیتقوای و فجور درب خانهی دلش را بر روی اغیار و بیگانه باز میکند، غیر و دشمن و بیگانه وارد میشود وقتی که دشمن و بیگانه وارد خانهی دل شد باید در خانه به جنگ با او برود و این خیلی سخت است. امیرمؤمنان علی× فرمود: هر کس که بخواهد در خانهی خودش با دشمن بجنگد به طور حتم به ذلّت و خواری خواهد افتاد؛ باید در بیرون از خانه به جنگ با دشمن برود و با او مقابله کند. این مطلب دربارهی موضوعات نفسانی هم مطرح است؛ یعنی اگر دربارهی موضوعات نفسانی هم اگر انسان بخواهد با دشمن نفسش بجنگد در بیرون از خانهی دلش باید بجنگد. قبل از این که شیطان وارد بر قلب و دل انسان بشود با او به جنگ با او برود.
تقوا در حقیقت هم پیشگیری و هم درمان است، اما اوّلین مرحلهی آن پیشگیری از ورود ویروس و بیماری است. لذا حضرت فرمود: دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ، تقوا خانهی غیر قابل نفوذ است، یعنی دشمن که گناه و معصیت باشد نمیتواند در آن نفوذ کند و تصرفی داشته باشد؛ زیرا سپری است که مانع از نفوذ بیگانه میشود، بهگونهای که هر کس که پناه ببرد به سوی این حِصن و دژ او مراقبت و حفاظتش میکند، هر کسی که اعتصام و تمسک به آن حِصن کند او هم نگهش میدارد، اگر به آن حِصن پناه ببرد از او مراقبت خواهد کرد.
اگر چنگ به تقوا بزنیم و به تقوا تمسک کنیم، ما را از خودش جدا نمیکند و از ما مراقبت میکند. تقوا عاملی مراقبتی است؛ لذا انسان را نگه میدارد.
این مضمون به تعابیر گوناگون در نهجالبلاغه و غیر آن وارد شده است
آنجا که در مورد تقوا میفرماید: «التَّقْوَى حِصْنُ الْمُؤْمِن، الْجَئُوا إِلَى التَّقْوَى، فَإِنَّهَا جُنَّةٌ مَنِيعَةٌ مَنْ لَجَأَ إِلَيْهَا حَصَّنَتْهُ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِهَا عَصَمَتْهُ»[3] ، فرمود: تقوا، دژ انسان مؤمن است. حضرت فرمود: به تقوا پناه بريد؛ زيرا كه تقوا حفاظى استوار است. هر كس بدان پناه ببرد، او را حفظ كند و هر كه به آن چنگ زند، او را نگه دارد.
در جای دیگری نیز حضرت فرمود: «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ! أَنَ التَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ، وَالْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ لَا يَمْنَعُ أَهْلَهُ، وَ لَا يُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَيْه»[4] ، فرمود: اى بندگان خدا! بدانيد كه تقوا قلعه و حصارى مستحكم و غیر قابل نفوذ است، و فجور و بىتقوايى حصار و قلعهاى سست و قابل نفوذ است كه ساکنان خود را حفظ نمىكند و هر كه را بدان پناه برد حراست نمىكند.
امیرمؤمنان علی× در این روایت اشاره به مراقبت و نگهداری انسان مؤمن در مقابل تمایلات و هواهای نفسانی دارد. و به این که تقوا دژ و حصاری مستحکم است که قابل نفوذ برای دشمن نیست. و تقوا ناقوسی است که به طور دائم صاحب خود را از خطرات شیطان و فریب و اغوای نفس امّاره به سمت بدی آگاه میکند. قرآن کریم هم به همین مطلب اشاره کرده و میفرماید: {إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ}[5] ، پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) میافتند؛ و (در پرتو یاد او، راه حق را میبینند و) ناگهان بینا میگردند.
اهل تقوا، یعنی کسی که به تقوا چنگ بزند شیطانشناس و دشمنشناس میشود، بهگونهای که وقتی بیگانه به انسان نزدیک میشود، انسان متوجه میشود، انسان دشمن را بو میکشد، او بوی بد گناه را میفهمد؛ لذا مراقبت میکند. بنابراین تقوا همچون ورع که امیرمؤمنان علی× در کلامشان فرمودند «وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ»، سپری در برابر گناه است.
حضرت در جایی دیگر از نهجالبلاغه نیز دربارهی تقوا میفرماید:
«عِبَادَ اللَّهِ! أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّهَا حَقُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ، وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ، وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ، فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ، وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّة»[6] ، فرمود: اى بندگان خدا! شما را به پرهيزكاري سفارش مىكنم كه حق خداوند بر شماست، و نيز موجب حق شما بر پروردگار است. از خدا براى پرهيزكاري يارى بخواهيد، و براى انجام دستورات خدا از تقوا يارى بجوييد، زيرا تقوا، امروز سپر بلا، و فردا راه رسيدن به بهشت است.
خلاصه: اینکه تقوا در هر موردی میتواند دارای معنایی مخصوص باشد، چنانکه مرحوم علامه طباطبايى& به این موضوع تصریح فرموده و میگوید: «انّ التّقوى ليس مقاماً خاصاً دينياً، بل هو حالة روحيّة تجامع جميع المقامات المعنوية، اى انّ لكلّ مقامٍ معنوى تقوى خاصّاً يَختَصّ به»[7] ، یعنی تقوا یک مقام خاص دینی و معنوى نیست بلکه حالت و و روحیهای است که با جمیع مقامات دینی و معنوی قابل جمع خواهد بود، به این معنا که براى هر درجه و مقامی از مقامات معنوى، تقوایی مخصوص به خود آن مقام است.
تقوا اینگونه نیست که فقط مقامی خاصّ باشد و در یک حالت بخصوص انسان اهل تقوا بشود، بلکه انسان در همهی حالات میتواند اهل تقوا باشد، بهگونهای که نمازش را هم میتواند با تقوا بخواند، روزهاش را هم میتواند با تقوا بگیرد، سخنش رو هم میتواند با تقوا بگوید، هر کاری که انجام میرود میدهد با تقوا باشد، حرکاتش و سکناتش با تقوا باشد. حضرت بهطور مطلق فرمود: «وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ»، و یا فرمود: «أَنَ التَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ»، یعنی دار حِصن عزیز در همهجا؛ یعنی انسان خطیب اگر با تقوا باشد، سخنرانی که میکند دایرهی سخنرانیاش دار حصن عزیز برای اوست؛ انسانی که درحال حرکت است اگر با تقوا باشد، حرکتش دار حِصن عزیز برای اوست؛ انسان اهل تقوا اگر خیرات و مبرّاتی هم انجام میدهد دار حصن عزیز برای اوست. «جُنَّة» هم همینگونه است. این اطلاق کلام امیرمؤمنان علی× و نیز آیات قرآن شامل این میشود که همهجا اینگونه است.
پس تقوا حالتی عمومی است که با همهی اعمال انسان با تقوا جمع میشود.
البته تقوا دارای مراتبی است: تقوای عمومی داریم، تقوای خاصّ داریم، تقوای خاصّ الخاصّ هم داریم که انشاءالله در معنای ورع اگر به این نتیجه رسیدیم که ورع و تقوا به یک معنا هستند، آنزمان باید مراتب تقوا و ورع را در یکجا مرتبه بندی کنیم؛ نمیتوانیم جداگانه قرار بدهیم؛ اگر گفتیم تقوا سه مرتبه دارد، یک مرتبهی آن باید ورع باشد که تقوای خاصّ الخاصّ باشد.
آیتالله ریشهری در درس تفسیر قرآن در بحث تقوا میفرماید: «مراتب تقوا را از زاویههای گوناگون میتوان بررسی کرد. از زاویه عقل دو مرتبه داریم؛ تقوای عقلانی فطری و تقوای عقلانی شرعی.
مرتبه اول تقوای عقلی، تقوای عقلانی فطری است. یعنی فطرت و سرشت انسان، او را به این نوع تقوا دعوت میکند. هر کسی در وجود خود باید و نبایدهای اخلاقی دارد. وجدان، تقوای عقلانی فطری است. قرآن این نوع تقوا را الهام الهی میداند.
... الهام فطری همان معرفت فطری است. تقوای عقلانی شرعی هم نوع دیگری است. این نوع تقوا با تقوای عقلانی فطری تفاوتی دارد و آن است که در تقوای عقلانی فطری انسان مستقیم درک میکرد و بدون اینکه کسی به او یاد دهد میداند که ظلم بد و احسان خوب است اما در تقوای عقلانی شرعی واسطه لازم است. به طور مثال میگوییم نماز واجب است. تقوای شرعی این است که واجبات را انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم. اگر عقل درک کند که گوشت خوک چه ضرری دارد همان حکم خدا را انجام میدهد»[8] .
این مطالب، مقدماتی بود برای فهم کلام امیرمؤمنان علی× که فرمود: «وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ»، فرمود: تقوا و پرهيزگارى سپرى (در برابر گناهان و خطرات شيطان و هواى نفس) است.
نمونهای از پیآمدهای تقوا:
مالکبن دینار گوید: «رَأَيْتُ فِي مُوَدَّعِ الْحَجِّ امْرَأَةً ضَعِيفَةً عَلَى دَابَّةٍ نَحِيفَةٍ، وَ النَّاسُ يَنْصَحُونَهَا لِتَنْكُصَ، فَلَمَّا تَوَسَّطْنَا الْبَادِيَةَ كَلَّتْ دَابَّتُهَا فَعَذَلْتُهَا فِي إِتْيَانِهَا فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا إِلَى السَّمَاءِ، وَ قَالَتْ: لَا فِي بَيْتِي تَرَكْتَنِي، وَ لَا إِلَى بَيْتِكَ حَمَلْتَنِي، فَوَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ فَعَلَ بِي هَذَا غَيْرُكَ لَمَا شَكَوْتُهُ إِلَّا إِلَيْكَ، فَإِذَا شَخْصٌ أَتَاهَا مِنَ الْفَيْفَاءِ[9] ، وَ فِي يَدِهِ زِمَامُ نَاقَةٍ، فَقَالَ لَهَا: ارْكَبِي، فَرَكِبْتُ وَ سَارَتِ النَّاقَةُ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ، فَلَمَّا بَلَغَتِ الْمَطَافَ رَأَيْتُهَا تَطُوفُ فَحَلَفْتُهَا مِنْ أَنْتِ، فَقَالَتْ: أَنَا شُهْرَةُ بِنْتُ مُسْكَةَ بِنْتِ فِضَّةَ خَادِمَةِ الزَّهْرَاءِ÷»[10] .
میگوید: در موسم حج زن ضعيفى را ديدم كه بر شترى نحيف سوار است، مردم او را نصيحت مىكردند كه با آن شتر به صحرا نرود و باز گردد، ولى او توجّهى نكرد و همراه بقیهی مردم به راه افتاد. هنگامى كه مقدارى از راه را در باديه طى كرديم، شتر مذكور تحمّل رفتن را از دست داده و ايستاد، آن زن شتر را سرزنش مىكرد و نهيب مىزد، ولى فايدهاى نداشت، پس سرش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! نه مرا در خانهام گذاشتى، و نه به خانۀ خودت رسانيدى، تو را به عزّت و جلالت سوگند مىدهم كه در كار من گشايشى دهى، و اللّه كه اگر كسى غير از تو اين عمل را با من انجام داده بود شكايت او را به سوى تو مىآوردم.
مالك بن دينار گويد: در اين حال ناگهان شخصى نزد او آمد كه ناقهاى(شترى ماده) به همراه داشت و به آن زن گفت: سوار شو! هنگامى كه وى سوار شتر گرديد آن حيوان با سرعت عجيبى حركت كرد. زمانىكه من مشغول طواف خانۀ خدا بودم، آن زن را ديدم كه طواف مىكرد، پس او را سوگند دادم و خواستم كه خود را معرفی كند، گفت: من «شهره» دختر «مسكه» دختر «فضّه» خادم حضرت فاطمه زهرا÷ - يعنى نوۀ فضّه – هستم.