1400/02/11
موضوع: شرح حکمت چهارم نهج البلاغه/شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی /زهد و بی رغبتی به دنیا ثروتی بی مانند، جلسه دوم
جلسه بیست و ششم
حکمت چهارم: شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی
بخش سوم: زهد و بی رغبتی به دنیا ثروتی بی مانند، جلسه دوم
بحث در بخش سوم از حکمت چهارم بود. حضرت در این حکمت ۵ کلمه را بیان فرمود.
در کلمهی اول حضرت فرمود: «الْعَجْزُ آفَةٌ»، عجز و ناتوانى آفت است.
در کلمهی دوم فرمود: «وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»، و صبر، شجاعت است.
دربارهی این دو کلمه مقداری توضیح دادیم و مطالبی را نیز بیان کردیم.
امیرمؤمنان علی× در بخش سوم از حکمت چهارم میفرماید: «وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»، و زهد، ثروت است.
در جلسه قبل مقداری دربارهی مفهومشناسی واژهی زهد از نگاه لغت صحبت کردیم و اشارهای هم بهاصطلاح فرهنگی این واژه داشتیم. گفتیم: زهد از نظر لغت، یعنی بیرغبتی و بیمیلی به چیزی را میگویند؛ و از نگاه فرهنگ اسلام زهد از مادهی لغوی خارج و بهاصطلاحی فرهنگی در مجموعه معارف اسلامی تبدیلشده است. زهد، اصطلاحی بسیار مهم در فرهنگ اسلامی است.
زهد را در فرهنگ اسلامی به بیرغبتی به دنیا معنا کردیم و گفتیم که بیرغبتی و بیمیلی نسبت بهدنیا زهد است؛ البته اشاره کردیم به اینکه مقصود از بیمیلی و بیرغبتی، بیرغبتی محض بهگونهای که انسان تنفر داشته باشد، نیست؛ چون تنفر از یک چیز بیماری و مرض است، مانند کسی که از غذایی بدش میآید این بیماری است و باید درمان کند، زیرا خداوند متعال آنچه را که آفریده برای انسان و استفاده صحیح اوست و انسان اگر از طعام و غذای حلالی بدش بیاید، نوعی مرض و بیماری است و گاهی نیاز به درمان دارد و گاهی هم نیاز به درمان احساس نمیشود؛ اما این نوع بیماری است، اگر انسان بهطور مطلق از دنیا بدش بیاید مریض و بیمار است، البته این نکته را هم گفتیم که مقصود از بیرغبتی نداشتن رغبت محض، یعنی اینکه متنفّر باشد و هیچ رغبت ذاتی نداشته باشد نیست، بلکه به معنای کاستن از رغبت و میل به دنیا، آنهم با یک فرمول و ضابطه معقول و مورد پسند عقل است!. که اگر بخواهیم بهطور مختصر و در قالب همین فرمول آن را معنا کنیم باید اینچنین بگوییم که مقصود از زهد قطع وابستگی و دلبستگی است، نه قطع بهرهمندی از دنیا!
باید به تفاوت بین این دو التفات و توجه بیشتری داشتهباشیم؛ زهد بهمعنای بریدن از بهرهمندی دنیا نیست، بلکه بهمعنای بریدن از دلبستگی به دنیاست، زیرا اسلام هرگز نسبتبه بهرهمندی از دنیا و بهرهمندی از لذّتهای دنیا نهی نکردهاست؛ هیچ آیه و روایتی هم در این زمینه نداریم که گفته باشد از ثروت دنیا از لذت دنیا از دارایی و امکانات دنیا از زیباییهای دنیا بهره نبرید و استفاده نکنید؛ البته باید توجه داشتهباشیم که مقصود، استفادهی حلال از دنیا و زیباییهای دنیاست که محدودیتی برای استفادهی حلال از آن وجود ندارد، اما از دلبستگی به دنیا نهی شدهاست. مقصود از حبّ دنیا که مورد مذمت واقعشده، همان دلبستگی است بهگونهای که انسان وقتی دلبسته به دنیا شد همه چیزش را فدای دنیا میکند و نمیتواند از دنیا بگذرد، اگر انسان به اینجا رسید، این کارش مذمت شده و بهطور حتم با زهد منافات دارد.
تفاوت دیدگاه اسلام با رهبانیت مسیحی دربارهی زهد
تفاوت اساسی بین زهد اسلامی و رُهبانیت مسیحی در همین نکته است؛ البته مقصود مسیحیت تحریفشده است نه مسیحیت تحریفنشده. در مسیحیت تحریفشده مقولهای بنام رُهبانیت وجود دارد که کارشان دنیاگریزی و فرار از دنیا و به طبع آن بهرهمند نشدن از دنیاست؛ اما زهد در اسلام بهمعنای فرار از دنیا نیست، بلکه زهد بهمعنای بودن در دنیا و بهرهمند شدن از برکات دنیا و از لذّتهای مفید و حلال دنیاست و این پشتوانهی عقلی و منطقی دارد؛ لذا آن نکته و فرق اساسی که بین رُهبانیت مسیحیت و زهد در اسلام وجود دارد این است که زهد اسلامی پشتوانهای عقلی و منطقی دارد، دنیاپسند و عقل پسند است، اما رُهبانیت مسیحی هیچ پشتوانهی عقلی و منطقی ندارد.
زهد اسلامی هرگز توصیه نمیکند که چشم بر مطلق لذتهای دنیا ببندد، بلکه توصیه بر کوتاه آمد از لذتهایی میکند که موجب ضرر و خسارت معنوی بر آدمی میشود.
اما آنچه که در رهبانیت مسیحی به صورت مطلق به آن توصیه کرده و به آن دعوت مینماید آن است که بایستی از همه لذتهای دنیایی و مادی چشم بپوشد. آن کسی که کشیش و عضو دایرهی کلیسا میشود، یک کاردینال در مسیحیت است و حق بهرهمند شدن از دنیا و از لذّتهای دنیا را ندارد، حق ازدواج ندارد، و چون حق ازدواج ندارد پس برخوردار از لذّتهای دنیایی آن هم از طریق حلالش نمیشود؛ حتی نمی تواند رشد کند و انسان کاملی بشود.
شهید مطهری& دربارهی ازدواج میفرماید: «این نشان میدهد که یک پختگی هست که این پختگی جزء در پرتوی ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمیشود، در مدرسه پیدا نمیشود، در جهاد نفس پیدا نمیشود، با نماز شب پیدا نمیشود، با ارادت به نیکان هم پیدا نمیشود. این را فقط از همین جا باید به دست آورد. و لهذا هیچوقت نمیشود که یک کشیش، یک کاردینال به صورت یک انسان کامل در بیاید، اگر واقعا در کاردینالی خودش صادق باشد»[1] .
پس رُهبانیت مسیحیت مانع از رشد و کمال انسان در جامعه میشود؛ اما زهد هرگز مانع رشد و کمال انسان نیست، بلکه خودش وسیله و ابزاری برای رشد انسان است. تفاوت زهد اسلامی با رُهبانیت مسیحیت در همین است که زهد اسلامی آنچه که توصیفشده با عقل و منطق تطبیق میکند و پشتوانه عقلی و منطقی دارد، ولی رُهبانیت مسیحی اینگونه نیست، بلکه بهصورت مطلق فرار از دنیاست. انسان در رُهبانیت از انواع لذّتهای دنیا باید محروم شود و هیچ بهرهای از لذّتهای دنیایی ندارد؛ اما در زهد اینگونه نیست، زهد بهرهمندی درضمن وابسته نشدن و دلبسته نشدن است. لذا زهد بر مدار دین و رعایت ایثار و گذشت در مسائل اخلاقی و شرعی است؛ لذا اگر بخواهیم درست بیان کنیم باید بگوییم که در مسیحیت لذّتهای دنیایی را از یک منظر نگاه کرده و گفتهاند: همهی دنیا برای راهبهای مسیحیت و کلیسا حرام است و آنها محروماند.
اما اسلام لذّتهای مادی و دنیایی را به دو قسم تقسیم کرده است: 1- لذّتها و منافع مفید 2- لذّتها و منافع مضرّ.
آنچه که لذّتهای مفید و منافع مفید است هیچ منافاتی با زهد اسلامی ندارد، آنچه که منافع مضرّ است با زهد اسلامی منافات دارد. انسان مسلمان و مؤمن حق ندارد از آن بهرهمند شود. پس بهرهمندی هست، اما در دایرهی فایدهمندی؛ البته بسیار واضح و روشن است وقتیکه از ضرر و مسائل و فوائد دنیوی صحبت میکنیم فقط از ضرر مادی و نفع مادی محسوس در این دنیا صحبت نمیکنیم، بلکه از ضرر و فایدهی معنوی، و روحی، و اجتماعی و شخصیتی همصحبت میکنیم؛ یعنی برخی از ضررها، ضررهای معنوی است، و برخی از ضررها، ضررهای مادی است که بسیار مسألهی روشنی است.
آنچه که زهد اسلامی ما را از آن برحذر میدارد، همان لذّتهای مضر است نه لذّتهای مفید، اما رهبانیت مسیحی(مسیحیت تحریف شده) انسان را از همهی لذّتهای مفید و غیر مفید بر حذر داشته و منع میکند. و این همان مقتضای دعوت عقل و منطق است؛ و بدین جهت است که میگوییم: زهد اسلامی دارای پشتوانه عقلی و منطقی است، ولی رهبانیت مسیحی هیچ پشتوانه عقلی و نطقی ندارد.
سخن پیامبر اسلام| که قبلاً هم به تعبیری دیگر از آن یاد شد نیز به همین منطق عقلی و تفاوت با رهبانیت اشاره کرده، میفرماید: «لَيْسَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا تَحْرِيمَ الْحَلَالِ، وَلَا إِضَاعَةَ الْمَالِ، وَلَكِنَّ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا الرِّضَا بِالْقَضَاء»[2] ،
پيامبر خدا| فرمود: زهد در دنیا بهمعنای حرام کردن حلالی[بر خود] نیست، بهمعنای از بین بردن مال دنیا و يا ترك دارايى هم نیست که انسان مال دنیایی خود را ضایع کند و از بین ببرد؛ بلكه زهد به دنيا، راضى بودن به قانون و قضای خداوند باشد. آنچه را که خداوند برای انسان قرارداد براساس و بر مرز همان قانون خداوند حرکت کند، به این حرکت زهد اسلامی گفته میشود؛ لذا زهد، بهرهمندی است، اما آن بهرهمندی که بر مرز و مدار قانون باشد. این تفاوت زهد اسلامی و رهبانیت مسیحی است که در دایره مضر بودن و نا مفید بودن وجود دارد که حب دنیا و دلبستگی بهدنیا یکی از لذّتهای مضر است؛ یعنی انسان زمانیکه در حب دنیا قرار میگیرد چیز دیگری نمیبیند و در وجودش غیر از حب دنیا چیز دیگری قرار نمیگیرد، و هر چه دارد فدای حب دنیایش میکند که این خسارت و ضرر است. مثل کسی که دارایی دارد و همهی داراییاش را خرج یکجا و یک مورد میکند که هم در دنیا خسارت است و هم در آخرت خسارت است.
و مجموعه روایات و احادیثی که در همین رابطه وارد شده که عدد آنها هم کم نیست، در مقام تبیین همین تفاوت و تبیین همین رابطه منطقی میان لذتهای مفید و لذتهای مضر است.
البته بسیار واضح و روشن است که مفید بودن و مضر بودن منحصر در مسائل مادی و ظاهری نیست، بلکه در بسیاری از مواقع خسارتها و منافع غیر ظاهری و پنهان است که بعدها ظاهر میشود.
به طور مثال؛ حب دنیا و دلبستگی به آن یکی از لذتهای مضر است، اما بهرهمندی از دنیا لذتی مفید است؛ چرا که بهرهمندی از دنیا شر نبوده و بهمعنای عام آن خیر است.
به عبارتی دیگر: ثروت و مال خیر است چرا که انسان میتواند در سایهی همین بهرهمندی از دنیا و دارا بودن مال از خیرات و برکات فراوانی برخوردار شود که هیچ منافاتی هم با زهد ندارد. البته اگر انسان بتواند از آن مال و دارایی در مسیر درست استفاده کند.
اما دلبستگی به دنیا به گونهای که نتواند از آن جدا شود و حتی گاهی مجبور میشود همه چیزش از دین و دنیا و حیثیت و آبرویش را خرج و فدای داشتههای خود کند تا آن را حفظ کند؛ چون دلبستگی به آن دارد و نمی خواهد همه چیزش را از دست بدهد. این با زهد منافات داشته و مضر است.
پس داشتن مال دنیا و بهرهمندی از امکانات دنیا منافات با زهد ندارد.
زهد مقدس اردبیلی&
سید محسن امین که شخصیت بسیار بزرگی است در کتاب أعيانُ الشّيعة در سیرهی شخصیت بزرگ تاریخ تشیع جناب مقدس اردبیلی& که کسی در زهد و تقوای او تردید ندارد، اینچنین آوردهاست:
«... كما يحب الصبر على القناعة عند الضيق فكان لا يرد من أحد شيئا ومتى أهدي اليه شئ من الثياب النفيسة لبسه فكانت تهدى اليه العمامة الغالية الثمن فيلبسها ويخرج بها إلى الزيارة فإذا سأله أحد شيئا قطع له منها قطعة وأعطاه إياها إلى أن يبقى على رأسه يسير منها فيعود إلى بيته ويلبس غيرها»[3] ،
گاهی برایش پارچه قیمتی هدیه میآوردند تا برای عمامه استفاده کند و او نیز مانع نمیشد و آنرا میپذیرفت و استفاده میکرد و آن را به عنوان عمامه بر سر گذاشته و به زیارت میرفت، اما اگر کسی در طول مسیر از وی درخواست مقداری از پارچهی عمامهاش را میکرد، بلافاصله مقداری که مناسب او بود را بریده و به او میداد، به گونهای که در وقتی به خانه بر میگشت، مجبور میشد برای عمامه از پارچه دیگری استفاده کند.
این همان بیمیلی به دنیا در عین بهرهمندی از دنیا است.
معنای زهد این است که انسان درحالیکه بهرهمندی و استفاده از دنیا میکند بیمیل و بیرغبت به دنیا باشد. در بیمیلی به دنیا ضرورت ندارد که انسان قبری بکند و در آن بخوابد تا بگوید من زاهد هستم؛ زاهد بودن نیازمند اینگونه اعمال و رفتار نیست.
بیمیلی و بیرغبتی، یعنی عدم دلبستگی و وابستگی به دنیا نه دوری کردن و بهره نبردن از دنیا.
چرا که از نظر اسلام داشتن مال وثروت به خودی خود نه خوب است و نه بد؛ بلکه حقیقتي دو پهلو است بدین صورت که اگر نردبانی برای صعود انسان به سمت و سوی کمال و رشد به حساب آید، خوب است، ولی اگرموجب دلبستگی انسان به دنیا و مانعی بر سر راه پیشرفت معنوی و تقرب او به خداوند متعال شود، به طور قطع و یقین ناپسند و نامطلوب خواهد بود؛ پس جایگاه ثروت در فرهنگ زهد اسلامی، بستگی به نوع برخورد انسان با آن دارد و اینکه هدف از ثروت اندوزی چه باشد!
آیا نگاه وی به دنیا بهعنوان یک وسیله است، یا بهعنوان یک هدف؟
نگاه وی به دنیا بهعنوان مقصد نهایی است یا مقصد میانی؟
آیا باید به آن دلبسته شویم، یا همچون پلی برای گذر باشد؟
آیا در دنیا بهدنبال تکاثر باشیم یا بهقدر کفاف باشد؟
آیا ثروت برای انسان، عاملی برای زیادهخواهی و فخر فروشی وی باید باشد یا عاملی برای خدمت باشد؟
آیا دنیا باید عامل ذخیرهسازی باشد، یعنی ثروت اندوزی بشود یا اینکه باید وسیلهای برای تولید بشود؟
آیا بهرهمندی از ثروت فقط باید برای خود مالک باشد یا اینکه برای استفاده همگان باشد؟
ملاک خوبی و بدی ثروت از اینها بیرون خواهد آمد نه از خود ثروت!
اینها عواملی است که در منفات داشتن و نداشتن آن با زهد اسلامی دخالت دارد.
پس در جواب میگوییم ثروت بهخودیخود نه بد است و نه خوب! ثروت و مال دنیا هم قابلیت بد بودن دارد و هم قابلیت خوب بودن دارد، مهم این است که چگونه به آن نگاه کنیم؛ اگر نگاه انسان به دنیا و مال دنیا بهعنوان مقصد نهایی و هدف باشد این بد است؛ اما اگر نگاه انسان به مال و ثروت دنیا بهعنوان مقصدی میانی است و هدف نیست، بلکه وسیله و راهی برای رسیدن به مقصد نهایی که همان قرب خداوند باشد خوب است، اینکه انسان بتواند بهسبب مال و ثروت دنیا خدمتی به خلق و فقرا داشتهباشد، یا با مال و ثروت بتواند عمران و آبادانی ایجاد کند، یا کتابی چاپ کند تا مردم بهرهمند شوند، یا بتواند تولید کند و اقتصاد جامعه را راه بیندازد؛ با هر کدام از این موارد میشود از این مال و ثروت بهعنوان مقصد نهایی و وسیلهای برای رسیدن به مقصد که همان مقام قرب الهی باشد استفاده کرد؛ اگر نگاه انسان به مال و ثروت دنیا اینگونه باشد، میشود خیر و برکت و هیچ بدی ندارد؛ اما اگر نگاه انسان به مال و ثروت دنیا بهعنوان هدف نهایی باشد به اینکه این مال از آن او باشد و از آن بهرهمند شود و زندگی اشرافی داشته باشد این بد است و میشود وابستگی و دلبستگی به دنیا!
ثروتمندی برای رسیدگی به امور محرومان جامعه، هیچ منافاتی با زهد شخص ندارد!
در فرهنگ اسلام ثروت باید وسیلهاى برای استفادهی همگان، و مرهمی بر زخمهاى جانکاه محرومان و ابزاری براى رسیدگى به نیازها و مشکلات مستضعفان جامعه باشد. علاقه به چنین ثروتى که با این اهداف باشد، نشانهی علاقهمندی و دلبستگی وی به دنیا نیست، بلکه نشانهی علاقهمندی او به آخرت است.
تأیید این مطلب روایتی است که از امام صادق× این گونه منقول است که:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ×: وَاللَّهِ! إِنَّا لَنَطْلُبُ الدُّنْيَا وَنُحِبُّ أَنْ نُؤْتَاهَا، فَقَالَ: تُحِبُّ أَنْ تَصْنَعَ بِهَا مَا ذَا، قَالَ: أَعُودُ بِهَا عَلَى نَفْسِي وَعِيَالِي وَأَصِلُ بِهَا وَأَتَصَدَّقُ بِهَا وَأَحُجُّ وَأَعْتَمِرُ.
فَقَالَ×: لَيْسَ هَذَا طَلَبَ الدُّنْيَا هَذَا طَلَبُ الْآخِرَةِ»[4] .
از عبد اللّه بن ابى يعفور نقل شده که مردى به امام صادق× گفت: به خدا كه ما دنياطلب هستيم و دوست داريم دنيا به ما داده شود!
امام× فرمود: «دوست دارى با آن چهكنى؟».
گفت: با آن به خودم و خانوادهام بهرهاى برسانم، صله رحم به جا آورم، صدقه بدهم و حجّ و عمره بگزارم.
امام× فرمود: «اين، دنیاطلبی نيست؛ بلکه اين، آخرت طلبی است».
یعنی شما با این مال دنیا، آخرت را طلب میکنی نه دنیا را! در حقیقت این زهد وسیلهای برای تأمین آخرت است، پس منافاتی با این قضیه ندارد.
منافات نداشتن امکانات دنیایی حضرت سلیمان× با زهد او
یهودیان و مسیحیان حضرت سلیمان× را پیامبر نمیدانند، ولی از دیدگاه ما مسلمانان، آن حضرت یکی از پیغمبران بزرگ الهی است. اگر دنیا مطلقاً بد بود و منافات با زهد داشت، خداوند عزّوجلّ به برخی از انبیای خود همانند سلیمان نبی اموال و کاخ و ثروتهای فراوان عطا نمیکرد. اگر داشتن ثروت و بهرهمندی از نعمتهای خدادادی به طور مطلق مذموم میبود، قرآن کریم از حضرت سلیمان× که نعمتهای فراوانی در اختیارش بود به این اندازه ستایش نمیکرد.
در مورد داشتهها و ثروتی که حضرت سلیمان× در اختیار داشت همین بس که میگویند: آن حضرت کاخهایی از جنس بلور داشت که شاید امروز نمونهاش هم در جهان وجود نداشته باشد، به طوری که وقتی بلقیس وارد کاخ وی شد بهگمان اینکه باید از نهر آب عبور کند لباسهایش را جمع کرد. قرآن در اینباره میفرماید: {قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ ۖ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ}[5] ، به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد؛ امّا سلیمان) گفت: «(این آب نیست،) بلکه قصری از بلور صاف است!».
سلیمان نبی× دارای چنین کاخی بود.
سلیمان پیامبر موقعیتی داشت که خداوند عزّوجلّ مصلحت دانست که ایشان اینگونه باشد، ولی قرار نیست هر کسی که رهبر جامعه باشد اینگونه باشد؛ برعکس رهبران جامعه باید بهگونهای زندگی کنند که با طبقهی پایین جامعه هماهنگ باشند که بیشتر انبیاء و اولیاء اینگونه بودهاند و سلیمان پیامبر استثنایی است.
در سیره و حالات پیغمبر اسلام| و امامان معصوم^، حتی زاهدترین آنان، آمده که آن بزرگواران سالی صدها برده خریداری میکردند، سپس آنها را تربیت کرده و آزاد میکردند؛ و پر واضح است کسی که میخواهد صدها برده آزاد کند، مسلماً باید توانایی انجام این کار از لحاظ مادی و اقتصادی را هم داشته باشد.
آنگونه که در روایات اسلامی آمده همهی عمر دنیا به فقر نخواهد گذشت، بلکه آیندهی بشریت، آنگونه که آینده پژوهشی دنیا نشان میدهد آیندهی فقر نیست، بلکه آیندهای با رفاه اقتصادی بیشتر است که ثروت و مال در آن فراوان خواهد بود.
روایاتی در اینباره وارد شده که به برخی از آنها در ذیل اشاره میکنیم:
1. قَالَ النَّبِيُّ|: «لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَكْثُرَ فِيكُمُ المَالُ، فَيَفِيضَ حَتَّى يُهِمَّ رَبَّ المَالِ مَنْ يَقْبَلُ صَدَقَتَهُ، وَحَتَّى يَعْرِضَهُ، فَيَقُولَ الَّذِي يَعْرِضُهُ عَلَيْهِ: لاَ أَرَبَ لِي»[6] ،
پیامبر| فرمود: قیامت برپا نمیشود مگر آنکه پیش از آن مال و ثروت در میان شما فراوان گردد، به گونهای که صاحب مال نگران یافتن کسی میشود تا صدقهاش را بپذیرد و به هر کس که مالش را عرضه کند، میگوید: مرا نیازی نیست.
2. قَالَ النَّبِيُّ|: «تَنعَمُ اُمَّتي في زَمَنِ المَهدِيِّ نَعمَةً لَم يَنعَموا مِثلَها قَطُّ؛ تُرسَلُ السَّماءُ عَلَيهِم مِدرارا، ولا تُزرَعُ الأَرضُ شَيئا مِنَ النَّباتِ إلّا أخرَجَتهُ، وَالمالُ كُدوسٌ؛ يَقومُ الرَّجُلُ فَيَقولُ: يا مَهدِيُّ أعطِني، فَيَقولُ: خُذ»[7] ، پیامبر فرمود: امّت من در زمان مهدی# به آنچنان نعمتى مىرسند كه هرگز مانند آن داراى نعمت نبودهاند. آسمان بر آنان مىبارد و زمين هر چه از گياهان دارد خارج مىسازد و ثروت فراوان است. شخصى مىايستد و به مهدی× مىگويد: به من عطا كن و او مىگويد: بگير.
بنابراین باز هم سخن آغازین خود را تکرار میکنیم که زهد، فرار از دنیا نیست، بلکه دلبسته و وابسته نشدن به دنیا و ثروتهای دنیایی است.
مؤید آن هم این است که در روایات از بدگویی به دنیا نهی شدهایم، پیامبر اسلام| در روایتی این گونه فرمود:
«لَا تَسُبُّوا الدُّنْيَا فَنِعْمَتْ مَطِيَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَيْهَا يَبْلُغُ الْخَيْرُ وَبِهَا يَنْجُو مِنَ الشَّرِّ إِنَّهُ إِذَا قَالَ الْعَبْدُ لَعَنَ اللَّهُ الدُّنْيَا قَالَتِ الدُّنْيَا لَعَنَ اللَّهُ أَعْصَانَا لِرَبِّهِ»[8] ، فرمود: به دنیا دشنام ندهید، چراکه دنیا چه مرکبی نیکو برای مؤمن است، و هر کس سوار بر آن شود به خیر دست مییابد و با آن از شر و بدی رهایی میجوید، هر بندهای که بگوید: خداوند دنیا را لعنت کند، دنیا نیز میگوید: خداوند از میان ما کسی را که در برابر پروردگارش اهل عصیان بیشتر و سرکشی بیشتر باشد لعنت کند.
پیامبر گرامی اسلام| نیز برای دنیای خود دعا میکرد، اما هیچگاه دلبسته بهدنیا نشد.
در سیرهی ایشان نقل شده که حضرت هر روز نماز صبحش را که میخواند، پس از نماز دست به دعا برداشته و برای دین و دنیا و آخرت خود دعا میکرد.
روایت این گونه دارد: عَنْ أَبِي بُرْدَةَ الْأَسْلَمِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ| إِذَا صَلَّى الصُّبْحَ رَفَعَ صَوْتَهُ، حَتَّى يُسْمِعَ أَصْحَابَهُ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ! أَصْلِحْ لِي دِينِيَ الَّذِي جَعَلْتَهُ لِي عِصْمَةً».
ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دُنْيَايَ الَّتِي جَعَلْتَ فِيهَا مَعَاشِي».
ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِيَ الَّتِي جَعَلْتَ إِلَيْهَا مَرْجِعِي».
ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَأَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ نَقِمَتِكَ».
ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ، لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ، وَلَا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلَا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ»[9] ،
از ابو برده اَسلَمى از پدرش نقل شده که پيامبر خدا| پس از خواندن نماز صبح، با صداى بلند، بهطوری كه يارانش بشنوند، سه بار مىفرمود: «بار خدايا! دين مرا كه مايه مصونيت من قرارش دادهاى، برايم اصلاح فرما».
سه بار مىفرمود: «بار خدايا! دنياى مرا كه معاش مرا در آن قرار دادهاى، برايم اصلاح فرما».
سه بار مىفرمود: «بار خدايا! آخرت مرا كه بازگشتم را به آن قرار دادهاى، اصلاح كن».
سه بار مىفرمود: «بار خدايا! من از خشم تو به خشنودى تو پناه مىبرم، و از كيفر تو به گذشتت پناه مىبرم».
سه بار هم مىفرمود: «بار خدايا! من از تو به تو پناه مىبرم. آنچه را تو عطا كنى، چيزى مانعش نمىشود، و آنچه را تو ندهى، كس نمىتواند عطايش كند، و توانگرىِ توانگر در برابر توبه به كارش نمىآيد».
و آنگونه که در برخی موارد میبینیم کیفیت زندگی اسوههای جامعه بسیار محدود است، بهمعنای ناداری و فقر آنان نیست، بلکه بهمعنای تمرین آنان برای وابسته نشدن بهدنیا است؛ زیرا آنان رهبران جامعه هستند و برای همراهی با طبقات پایین جامعه اینگونه زندگی میکنند؛ چرا که امام و رهبر جامعه نمیتواند نسبت به طبقات پایین جامعه (از گرسنگان و پا برهنگان) بیتفاوت باشد!
امیرمؤمنان× فرمود: «وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»، و زهد، ثروت است.
با توجه به اینکه گفتیم زهد منافاتی با دنیا و بهرهمندی از دنیا ندارد، پس زهد با رُهبانیت مسیحیت مخالفت دارد و غیر از آن است، چون زهد بیرغبتی مطلق نیست، بلکه بیرغبتی درضمن بهرهمندی است.
و معلوم میشود که اسلام قبل از ارتکاب هر گونه عمل و رفتاری، بهدنبال آگاهی بخشی بهجامعه است؛ به نحوی که حتی در میدان زهد هم همین قاعده و ضابطه را اعمال کرده است.
سؤال: چرا زهد، ثروت و سرمایه است؟ ما میخواهیم بهدنیا بیرغبت باشیم، از آن بهره ببریم، اما دلبستهی به آن نباشیم، چرا دل بستن به دنیا ثروت است؟
چند نکته در اینجا وجود دارد:
نکتهی اوّل: امیرمؤمنان علی× به فلسفهی غنا و بینیازی توجه میکند، به فلسفه ثروت توجه میکند، میپرسد: ای انسان! اگر تو دنیا و امکانات دنیا را داشته باشی، میخواهی به کجا برسی؟ میخواهی غنی و بینیاز شوی، بسیار خوب! ثروت برای بینیازی و غنی شدن است، برای این است که انسان محتاج دیگری نباشد، واجبات زندگیش تامین شود؛ حضرت میگوید: اگر توی انسان زهد داشته باشی و به دنیا بیرغبت شوی، زندگی تامین بشود یا نشود، چیزی به دست بیاوری یا نه، برایت فرقی نمیکند، به اینکه اگر نداشته باشی غصه نمیخوری، و اگر داشته باشی هم خوشحال نمیشوی، چون برایت تفاوتی نمیکند! آنجا که پول در جیب شما هست، غنای ظاهر داری، اما وقتیکه نداری، غنای نفس و روانی داری! پس هر دو حالت بینیازی و غنا است.
روایات هم میخواهند ما را به سوی معرفت و آشنایی نسبت به موضوع دعوت کنند؛ سخن امام× نیز در همین رابطه قابل تفسیراست که فرمود: الزهد ثروه؛ یعنی ما را دعوت به فلسفه زهد و تامل و آشنا شدن با فلسفه آن میکند.
همانگونه که اميرمؤمنان علي× دربارهی زهد فرمود: «لَا تَزْهَدَنَ فِي شَيْءٍ حَتَّى تَعْرِفَه»[10] ، امام× فرمود: تا چيزى را نشناختهاى به آن زهد مورز .
همچنین ایشان در بیان حد و مرز زهد و فاصله میان دنیا و آخرت نیز فرمود: «وَاعْلَمُوا يَا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ حَازُوا عَاجِلَ الْخَيْرِ وَآجِلَهُ، شَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَلَمْ يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ، ... سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ، وَأَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، ... أَصَابُوا لَذَّةَ الدُّنْيَا مَعَ أَهْلِ الدُّنْيَا، وَهُمْ غَداً جِيرَانُ اللَّهِ تَعَالَى ...»[11] ،
بدانيد، اى بندگان خدا، كه تقواپيشگان، خير دنيا و آخرت را به دست آوردند: با اهل دنيا در دنيايشان شريكاند؛ لكن اهل دنيا در آخرت آنان شريكشان نيستند. ...
آنان در دنيا به بهترين وجه زيستند، به بهترين وجه خوردند ... همانند اهل دنيا از لذّت دنيا بهرهمند شدند و فرداى قيامت هم در جوار خداوند هستند.
علاوه براین اسلام به دنبال روشنگری نسبت به فلسفه زهد در اسلام است، زیرا اگر جامعه با فلسفه زهد اسلامی آشنا شود، دیگر شبههی تشابهش با رهبانیت مسیحی و همچنین شبههی تضاد دنیا و آخرت در اسلام بوجود نخواهد آمد. چرا که فلسفه زهد، عین فلسفه ثروت در اسلام بوده و تفاوتی و تضادی میان آنان نیست؛ چراکه فلسفهی ثروت، بینیازی انسان در جامعه و غنای اوست، زهد نیز روحیهی غنا و بینیازی انسان را نسبت به مسایل دنیایی تقویت میکند، یعنی نگرش او را به گونهای تغییر میدهد که دیگر رغبت شدیدی ندارد تا خود را به هر آب و آتشی بزند که دنیا را به دست آورد، بلکه داشتن و نداشتن دنیا برای او یکی است. این روحیه همان غنای نفس انسان و عین فلسفه ثروت میباشد.
لذا کلام حضرت هم که فرمود: «وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»، زهد، نوعی ثروت و غنا است. فلسفه ثروت با فلسفه زهد یکی است و تفاوتی نمیکند.
نکتهی دوم: این است که فلسفهی زهد این است که خدای عزّوجلّ و حضرات معصومین که توصیه به زهد فرمودهاند برای این است که ذهن انسان، ذهنی آزاد باشد، بهگونهای که درگیر مسألهای خاص نباشد. اگر حب دنیا در وجود انسان باشد، ذهنش درگیر دنیا و منحصر در دنیا میشود. فکرش فقط بهدنیاست، بههیچ چیز دیگری فکر نمیکند، فقط دنبال این است که از چه راهی میتواند مال جمع کند؛ آنهایی که مالدوست هستند و علاقه شدیدی به مال دنیا دارند از ابتدای صبح به فکر این هستند که از چه راهی بدست بیاورند، هرگز به آسایش خود و خانواده و زندگیش فکر نمیکند، بلکه فقط بهدنبال جمع کردن مال است.
اسلام میخواهد بگوید: ای انسان! فکر تو نباید منحصر به یکچیز و یکجا باشد، باید فکرت آزاد باشد، باید هم به دنیا بیندیشی و هم بهفکر آخرتت باشی. هم به مسائل کلان بیندیشی و هم به معنویت و استراحت و تفریح و مسافرت و همهچیز توجه داشته باشی. اندیشهی انسان باید آزاد باشد و این فلسفه زهد است. لذا حضرت فرمود: از زهد و سر و اینکه انسان اندیشهاش آزاد باشد سرمایه و ثروتی است.
فلسفهی زهد این است که ذهن و فکر انسان درگیر چیز محدودی نشود تا او از اندیشیدن به مسایل بزرگ و کلان جامعه کوتاه بیاید و یا غافل شود.
لذا انسان را از دلبستگی به دنیا بر حذر داشته است، چرا که دلبستگی و وابستگی به دنیا، اندیشه و فکر انسان را به همان چیز محدود ساخته و فکر وی منحصر به دنیا میشود، و این دلبستگی باعث محدود سازی انسان و فکر او میشود.
پر واضح است که این فلسفه، فلسفهای است که منطبق با عقل و منطق بوده و مورد پسند همهی اهل دنیا است.
نکتهی سوم: نکته دیگری که در اینجا وجود دارد این است که حضرت میفرماید: زهد در مقابل دلبستگی به دنیا مسألهای قلبی است؛ فلسفه زهد اسلامی این است که قلب انسان بهعنوان مرکزی برای شکلگیری همهی تمایلات و گرایشهای انسان که از آن به امامُ البَدَن نیز تعبیر شده، درگیر و دلبسته یک موضوع خاص و محدود نشود؛ لذا انسان را از حب و دلبستگی به دنیای محدود بر حذر داشته است. چرا که حب دنیا، سبب غفلت و بیتوجهی قلب او نسبت به سایر امور میشود؛ بهگونهای که اطرافیان و خانواده را کمتر دوست دارد، پول دارد، اما حاضر به کمک به فرزند خودش هم نیست، چون دلش فقط مملو از حب دنیاست، پول به همسرش نمیدهد، حاضر نیست حتی برای لباس و زندگی همسر و فرزندش هزینه کند؛ یعنی قلب انسانی که دلبستهی به دنیا باشد نمیتواند به هیچ چیزی غیر از دنیا تمایل پیدا کند و میشود عبد و بنده دنیا؛ در حالیکه این با آزادی انسان منافات دارد و انسان نباید بندهی هیچ مخلوقی باشد، بلکه باید آزاد باشد تا فقط برای خداوند بندگی کند.
زهد میخواهد قلب انسان را آزاد کند، قلب انسان باید عرش خداوند باشد، «أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَن»[12] ، رسول خدا| فرمودند: قلب مؤمن عرش خداى مهرگستر و بخشنده است
اگر قلب انسان عرش خدا باشد همهچیز در آن جا میشود و به همهچیز توجه میکند، خدا که باشد همهچیز هست، اما قلب انسانِ دنیاطلب و غیر زاهد فقط دلبسته بهدنیاست، هیچچیزی غیر از دنیا در آن وجود ندارد.
نتیجه: پس زهد اسلامی در مسیر آزادی فکر و قلب انسان تشریع شده است؛ به عبارتی دیگر، زهد اسلامی در نقشهی آزادسازی دو قوه قلب که تصمیمساز است و قوه عقل که تصمیمگیر است طراحی شده است.
بنابر این زهد، اقدام و حرکتی فرهنگی و زیربنایی برای سایر امور جامعه است.
اینجا است که امیرمؤمنان علی× فرمود: زهد ثروت است و ثروت در مقابل هزینه است؛ یعنی زاهد در حال سرمایهگذاری است نه در حال هزینهکرد!
جامعهی زاهد هم به معنای درست و صحیح آن، جامعهای سرمایهگذار است، نه جامعهی هزینه کن. جامعه سرمایهگذار هم جامعهی مصرفگرا نیست، بلکه جامعهای مولد است.
حتی این امر را به حوزه اقتصاد هم میتوان سرایت داد، چرا که وقتی فلسفه زهد درست تبیین شود و انسان حب المال نداشته باشد به گونهای که سرمایه و ثروت را هدف نداند، بلکه آن را وسیلهای برای خدمت بداند، در نتیجه روحیهی اقتصادی در جامعه تغییر کرده و روحیهی تعاون اقتصادی به جای روحیهی فردی اقتصادی حاکم میشود و این، خود ثروتی برای جامعه است، در حالیکه اقتصاد با روحیهی جمع آوری فردی، فقط ثروتی فردی خواهد بود، نه ثروتی برای همهی جامعه، چرا که منشاء خدمت نخواهد بود.
یعنی زهد، اقتصاد اسلامی را هم پرنشاط میکند، چون اقتصاد دنیاطلبی فقط انسان آن را برای خودش میخواهد، سرمایهی انسانهای دنیاطلب و غیر زاهد فقط مال خودشان است، اما انسانی که سرمایه را وسیله میبیند، سرمایهی خود را متعلّق به همهی افراد جامعه میداند، لذا آن سرمایه را به کار تولیدی میزند تا دیگران هم از آن استفاده کنند؛ اما انسان دنیاطلب اینگونه نیست، او فقط دنبال سود بیشتر و درد سر کمتر میگردد؛ پول خود را داخل بانک میگذارد و سود پولش را میگیرد؛ اما اگر انسان پول خود را در راه اقتصاد هزینه کند تبدیل به سرمایهی مولّد و مفید میشود. بنابراین اقتصاد اسلامی هم با روحیه زهد شکوفائی پیدا میکند. لذا جامعه امروز نیازمند پردازش به مسأله زهد بهمعنای صحیح آن است.
پس کلام امام× دُرّ نابی است که میتواند در جامعه پردازی، بویژه در گام دوم انقلاب و در بیانیه گام دوم که وظیفهی ما جامعهپردازی است، که یکی از مسائل جامعهپردازی هم همین نگاه جدید به جامعه با توجه درست حتی در حوزهی اقتصاد و فرهنگ است مورد توجه قرار گیرد.
پس زهد مسئلهای زیربنایی هم در حوزه فرهنگ، هم در حوزه اقتصاد و در حوزههای گوناگون اجتماعی است که میتواند اثرگذار باشد.