1400/02/04
موضوع: شرح حکمت سوم نهج البلاغه/شناخت نقاط ضعف اخلاق اجتماعی /فقر، از تاثیر روانی آن در فرد تا نگرش نادرست اجتماعی آن، جلسه دوم
جلسه بیستم
حکمت سوم: شناخت نقاط ضعف اخلاق اجتماعی
بخش سوم: فقر، از تاثیر روانی آن در فرد تا نگرش نادرست اجتماعی آن، جلسه دوم
بحث در بخش سوم و چهارم از حکمت سوم نهجالبلاغه بود.
امیر مؤمنان علی× در این حکمت چهار کلمه فرمود.
در کلمه اول فرمود: «الْبُخْلُ عَارٌ»، بخل، مایهی ننگ و عار انسان است.
در کلمه دوم فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، ترس، مایهی نقصان و کاستی انسان است.
بهطور مستقل در مورد این دو کلمه بحث کرده و مطالبی را تقدیم نمودیم.
اما کلمه سوم و چهارم از این حکمت را بهجهت ارتباط و پیوند موضوعی شدیدی که دارد در دو جلسه پیوسته با هم مطرح کردیم و تحت یک عنوان به نام: (فقر، از تاثیر روانی آن در فرد تا نگرش نادرست اجتماعی به آن) قرار دادیم.
امیرمؤمنان× در کلمه سوم و چهارم از این حکمت سوم میفرماید: «وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَالْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ»[1] ، فقر، زبان انسان زیرک و باهوش را از اقامه دلیل و بیان حرف حسابش میبندد، زبانش را بند آورده، و از اینکه حرف حسابش را بیان کند گنگ و لال میکند. فقر این بلا را بر سر انسان میآورد. و «مُقِلّ» انسان تنگدست که همان فقیر است، غَرِيبٌ، در شهر و دیار خودش هم غریب است. غربتش اختصاص به غریب بودنش ندارد، بلکه در وطنش هم غریب است؛ در خانه و محل خودش هم با غربت زندگی میکند.
در جلسه قبل گفتیم که فقر و تنگدستی آثار مخرب فراوانی را در فرد و جامعه به وجود میآورد، امیرمؤمنان علی× در این دو بخش اخیر از این حکمت هم به دو نمونه از آن آثار سوء روانی و اجتماعی اشاره مینمایند.
البته باید توجه داشته باشیم که اینگونه آثار سوء که در سخن امام× بیان شده، نشان از دیدگاه اسلام نسبت به موضوع فقر و فقیر ندارد، بلکه امام× در مقام بیان برخی از واقعیتهای اجتماعی و روانی این پدیده میباشد؛ یعنی از اثر روانی فقر و نگاهی منفی که جامعه نسبت به فقر و شخص فقیر دارد، حکایت میکند.
چنانکه در بیان امام× ملاحظه شد ایشان به بُعد روانی فقر اشاره کرده و به صورت مستقیم وارد بیان اثر روانی آن که ناتوانی از بیان حرف حساب و دلیل خود باشد، میشود. اما موضوع مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که باید با تأمل و واکاوی در بیان امام× و در مفهوم فقر، بهدنبال کشف حلقه مفقوده میان آن دو گشت، و آن را پیدا کرد. چرا که از یک سو این فرد با هوش است، و از سویی دیگر دلیل و برهان، و حرف حساب هم دارد و هیچ مانعی هم از بیان آن وجود ندارد، مگر اینکه فقر به سراغ او آمده است. اینجا امام× میفرماید: فقر، مانع از بیان دلیل انسان میشود!
اثر روانی فقر این است که، این فقر و نا داری در روح و روان انسان اثر میگذارد، بهگونهای که انسان در خود احساس حقارت میکند و نمیتواند حرف خودش را در جاییکه حق هم با اوست و استدلال هم برای گفتن دارد بیان کند؛ از حیث روانی این اثر سوء را میگذارد.
اثر دوم فقر که امام× به آن اشاره میکند اثر اجتماعی آن است، نگاه اجتماع و جامعه به انسان فقیر مثل انسانی غریب است، با او مأنوس نیستند. متأسفانه فرهنگ غالب مردم جامعه انس با ثروتمندان است، نه انس با فقرا.
این نحوهی برخورد یک فرهنگ نادرست در جامعه است که امیرمؤمنان علی× آن را برای ما بیان میکند. همانطور که ملاحظه فرمودید امام× بهطور مستقیم وارد دو اثر از آثار فقر میشود. اثر اول آن روانی است که حضرت مستقیم بهطور میفرماید: فقر، مانع از بیان حرف حساب و استدلال انسان باهوش و زیرک میشود، یعنی انسانی که هوش بالایی هم دارد، میفهمد، زیرک است، تشخیص میدهد، اهل فطانت است، کیس است؛ حرف حساب هم برای گفتن دارد، دلیل و مدرک دارد، قدرت بیان هم دارد، اما با همهی این اوصاف، چون فقیر است نمیتواند آن را بیان کند. حضرت میفرماید: فقر انسان سبب میشود که انسان زیرک از استدلال و گفتن حرف حساب عاجز بماند و زبانش بند آمده و کوتاه میآید.
ما این سخن را از امیرمؤمنان× میپذیریم چون او امام است و حرف و سخنش حکیمانه بوده و حجت است، لذا تعبّدی آن را میپذیریم، اما میخواهیم دربارهی آن کنکاش کنیم تا ببینیم این نکته مجهول کجاست؟ چون نکتهای مجهول وجود دارد. میگوییم: این فرد از یکجهت باهوش و زیرک است، سخنش دارای دلیل و استدلال است و زبانی گویا با قدرت تکلم و بیان هم دارد، در مقابل، مخاطبش هم آمادگی پذیرش دارد، پس چه مشکلی وجود دارد که وقتی میخواهد اقامه دلیل کند، کوتاه میآید؟ آیا فقر او سبب است؟ بسیار خوب! سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که رابطهی میان فقر و مانع شدن آن از اقامه و بیان دلیل و برهان انسان زیرک و باهوش چیست؟ و این همان حلقهی مفقوده و یا نقطهی مجهول معادله است و بایستی کشف شود؛ که چرا انسان فقیر در حالیکه با هوش و زیرک است، اما نمیتواند حرف حساب خود را بیان کند؟
رابطهی فقر با بندآمدن زبان انسان فقیر چیست؟ چه رابطهای وجود دارد؟ این رابطه را برای ما روشن نیست، میخواهیم آن را کشف کنیم، این معادلهای است که نقطهای مجهول دارد و میخواهیم آن را کشف کنیم.
به عبارتی دیگر: چرا انسان زیرک و باهوش بااینکه هوش دارد و زیرک است و حرف هم برای گفتن دارد، اما بهمحض اینکه یادش میآید فقیر است زبانش بند میآید؟
این نکته(سخن امیرمؤمنان× که میفرماید: فقر زبان انسان زیرک را میبندد) اگر روشن شود خیلی از مباحث برای جامعه، خصوصا برای نسل جوان امروزی بهتر قابل تبیین و درک میشود.
در پاسخ به این پرسش بایستی به یک نقطه مهم توجه کنیم و آن فضایی است که انسانها در جامعه برای خود ساخته و در آن زندگی میکنند، به طور معمول، انسانها همانگونه که میاندیشند، همانگونه هم زندگی میکنند، و اندیشه و باورهایشان در زندگی و رفتار آنها تاثیر گذار است. این مطلب از حیث روانشناسی و جامعهشناسی مسلم است که انسان آنگونه زندگی میکند که فکر میکند؛ یعنی رفتارهای انسان به تعبیری دیگر سبک زندگی انسان درحقیقت خروج اندیشهی انسان است، همانگونه که انسان میاندیشد همانگونه عمل کرده و رفتار میکند. رفتارهای انسان نتیجهی خروجی اندیشه و افکار انسان است، این یک اصل قطعی و مسلم است که انسان، رفتارهایش مطابق با عقاید و باورهایش هست، بهگونهای که حتی عقاید دینی وی هم در رفتارش تاثیرگذار است.
لذا میگویند: اگر میخواهید سبک زندگی افراد را تغییر دهید، ابتدا باید افکار افراد جامعه را تغییر دهید. لذا پیامبر اکرم| هم که آمد، در طول ۲۳ سال رسالت خویش، خواست که سبک زندگی جاهلیت را تبدیل به سبک زندگی توحیدی کند. برای این کار ابتدا از باورهای مردم شروع کرد؛ به مردم فرمود: «قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا»[2] ، یعنی ای مردم! بگویید: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ» تا رستگار شوید.
پیامبر اکرم| اول توصیهاش به توحید بود. توصیهی حضرت در ابتدا به نماز و امانتداری و راستگویی نبود، بلکه اولین جمله دعوت پیامبر| بهتوحید بود. خود پیامبر| شخصی اخلاقی، امانتدار و صادق بود، اهل دروغ نبود، دفاع از مظلوم میکرد، ایشان جزء همپیمانان حلفالفضول بود، اما دعوت پیغمبر که اقدامی اصلاحی بود، ابتدا به مسئله توحید، یعنی اولین نکته باورهای مردم بود.
آثار باور به معاد در زندگی انسان
داشتن باور به معاد را میتوان از مهمترین نمونههای تاثیرگذار در باورها و اندیشهها و نیز در روند و سبک زندگی انسان معرفی کرد.
رفتارهای مردم زائیدهی باورهای آنهاست، لذا انسان آنگونه زندگی میکند که فکر میکند، یعنی هرگونه که فکر میکند همانگونه هم زندگی میکند؛ لذا زندگی آنهایی که معاد باور هستند با آنهایی که بهمعاد باور ندارند، متفاوت است. زندگی کسانیکه بهتوحید باور دارند با زندگی کسانیکه به توحید باور ندارند فرق میکند. مادّیگراها هر چه دارند در همین دنیا هزینه میکنند، اما آن کسی که توحید باور است همه را برای این دنیا هزینه نمیکند، بخشی از آن را برای آخرت میگذارد؛ زندگیاش هم با دیگران متفاوت است، چون فکر متفاوتی دارد.
آری! عقیده به زندگی آخرت از کهنترین عقایدی است که در فرهنگ و معارف بشر نقش داشته و هیچ فرهنگ و فلسفهای در تاریخ یافت نمیشود، مگر آن که ایمان به معاد در آن تأثیر داشته است.
بر خلاف مادّیگراها که عقیدۀ دارند ایمان به حیات بازپسین(اخروی) در امور فردی و اجتماعی اثرات منفی میگذارد و قدرت تحرک و نشاط را از آدمی سلب کرده و او را به انزوای سیاسی و اجتماعی میکشاند، ولی حقیقت امر این است که ایمان به آخرت نه تنها آثار منفی ندارد، بلکه آثاری بسیار مثبت و سازنده بر زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد.
انسانی که به روز قیامت و به دنیای پس از این زندگی اعتقاد و باور داشته باشد، این باور وی در روند زندگیش تاثیر گذار بوده و سعی میکند بهگونهای زندگی کرده و رفتار نماید که در آن سوی زندگی، یعنی قیامت احساس شرمندگی نکند، چون انسانی که به قیامت و معاد باور و عقیده دارد این چند روزهی دنیا را همهی زندگی نمیپندارد، بلکه آیندهای را نیز برای خود ترسیم میکند.
به جهت اینکه انسان معتقد به قیامت و معاد، همه چیز را منحصر در دنیا نمیبیند، به عبارتی دیگر برای زندگی محدودیت قایل نیست، بلکه معتقد است که بخش دیگری از زندگی را در آخرت تجربه خواهد کرد، لذا داشتن ایمان به معاد، دامنهی زندگی او را به بینهایت گره زده و دنیا را به منزلهی کشتگاه و مزرعهای برای آخرتش قرار داده است.
او باور دارد که هر آنچه در این مزرعهی دنیا کشت کند، نتیجهی آن را در میدان آخرت مشاهده و دریافت خواهد نمود، لذا سبک زندگی و رفتارهایش را بر مبنای عقیده و باور خود تنظیم کرده و از کارهای زشت و سبک نادرست زندگی پرهیز خواهد نمود.
علی أیُّ حال، آثار معاد در دو بعد فردی و اجتماعی قابل بررسی است.
مقصود از آثار فردی، به آن دسته از آثاری اطلاق میشود که در زندگی خصوصی و شخصی هر فردی تجلّی مییابد، اما آثار اجتماعی، آثاری است که لازمهی ظهور و بروز آن جمع شدن افراد به دور یک محور بوده و تا افراد نباشند آن آثار بروز و ظهور نخواهد کرد.
ایمان به قیامت میتواند یک عامل باز دارندهی قوی در برابر گناه و خطا کاری باشد و انسان را در برابر گناه کنترل کند، و میتواند یک عامل محرک نیرومند هم برای تشویق سرمایهگذاری مادی و معنوی انسان در راه خدمت به مردم باشد.
به تعبیری دیگر، گناهان انسان با ایمان به خدا و آخرت نسبت معکوس دارند، به گونهای که هر چه ایمان انسان قویتر باشد، کمتر مرتکب گناه میشود.
داشتن اعتقاد به معاد به منزلهی امیدوار بودن به لنگرگاهی مطمئن و پهلو گرفتن کشتی در ساحل نجات است؛ لذا در قرآن کریم از آن بهدار قرار تعبیر شده است، قرآن زمانیکه میخواهد دربارهی موضوع معاد صحبت میکند میفرماید: {إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ}[3] ، میگوید: آخرت سرای همیشگی است! جایگاه آرامش، آنطرف است، یعنی اگر آرامش زندگی دنیایی هم میخواهی، باید به آن طرف اعتقاد داشته باشی،
• باور و اعتقاد به معاد در اصلاح اخلاق اجتماعی نیز نقشی اساسی دارد.
• باور به معاد در مسائل اقتصادی و مالی زندگی انسان نیز نقش مهم و تعیین کنندهای دارد.
قرآن درباره موضوعات مختلف اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... حرف میزند، مثلاً زمانیکه میخواهد مسائل اقتصادی را مطرح کند اینگونه میفرماید: {وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ}[4] ، وای بر کمفروشان! آنان که وقتی برای خود پیمانه میکنند، حق خود را بطور کامل میگیرند؛ امّا هنگامی که میخواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم میگذارند!
اینجا قرآن میفرماید: {أَلَا يَظُنُّ أُولَٰئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ}[5] ، آیا گمان نمیکنند که قیامتی هم هست. خداوند متعال در این آیه میخواهد بگوید: اگر باور به معاد باشد رفتار انسان تغییر میکند؛ لذا زندگی درحقیقت بازخوردی از عقاید و باورهای انسان است.
خداوند متعال با ذکر این آیات شریفه در قرآن و با یاد آوری قیامت جلوی کم فروشان را میگیرد.
با توجه به این قسمت از بحث که به عنوان تمهید و آمادهسازی بیان شد، به سؤال اوّلیه خودمان در فهم سخن امام× باز میگردیم که چرا فقر، سبب ضعف و نا توانی انسان زیرک در اقامه دلیل و بیان حرف حساب او میشود؟
به جهت اینکه انسان در دنیایی زندگی میکند که ثروت و امور مادی و دنیایی نقش اول را در حیات وی دارد و همهی انسانها برای امرار معاش خود به دنبال تامین مسایل مادی هستند و بدون تأمین آنها نمیتوانند به حیات و زندگی خود تداوم ببخشند؛ لذا فرهنگ عمومی جامعه بشری هم تحت تاثیر فرهنگ مادّی حاکم و رایج بر مردم قرار میگیرد، به گونهای که آگاهانه یا نا خودآگاه تصور میکند که عامل اول در توانایی انسان و افراد جامعه، امکانات مادّی و ثروت و دارایی وی میباشد، چرا که در اطراف خودش میبیند هر کس که ثروت بیشتری دارد از توان بیشتری هم برخوردار است و بهتر میتواند از حق خود دفاع کرده و از داشتههای خود استفاده کند و توجه افراد جامعه را به خود جلب نماید.
لذا در عین حالیکه اعتقاد دارد همهی قدرتها در دست خداوند قادر است، اما باز هم از جوی که بر فضای جامعه حکم فرما است، مورد تاثیر قرار گرفته و برایش این تصور ایجاد میشود که عامل اول در توانایی افراد جامعه، امکانات مادّی و ثروت و دارایی آنها میباشد؛ لذا زمانیکه موقعیتی برای اظهار وجود و اقامه دلیل و بیان حرف حساب برایش فراهم شود با همان ذهنیّتی که بر فضای جامعه حاکم است در خودش احساس حقارت و نا توانی کرده و نمیتواند به طور کامل از حق خود دفاع نماید.
از این رو آن حلقهی مفقوده و آن نقطهی مجهول، احساس نا توانی و حقارتی است که بر اثر تحت تاثیر قرار گرفتن جو موجود بر فضای جامعه برای انسان حاصل میشود.
و از سوى ديگر چون مىداند که بسيارى از مردم به جهت اینکه دنیاپرستی در وجود شان قرار دارد، براى افراد ثروتمند شخصيت قائلند و به سخنان آنها بها میدهند، ولی متأسفانه براى انسانهای فقیر شخصیتی قائل نیستند و به سخنان آنها بهايى نمىدهند، لذا همين احساس سبب مىشود كه آنها نتوانند حرف حق خود را بيان كنند.
چنانچه امیرمؤمنان علی× در سفارشی به فرزند خود امام مجتبی× میفرماید: «يَا بُنَيَّ! الْفَقِيرُ حَقِيرٌ لَا يُسْمَعُ كَلَامُهُ، وَلَا يُعْرَفُ مَقَامُه»[6] ، فرمود: انسان فقیر، حقیر است، سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبتش شناخته نمیشود.
امام علی× در حکمت مورد بحث نیز به این نکته اشاره فرمودند که فقر موجب بسته شدن زبان انسان زیرک و باهوش در اقامهی دلیل و حجت خود میشود.
انسان بزرگی است، اما چون فقیر است کسی به او توجه نمیکند. از کلام امیرمؤمنان× برداشت انحرافی نداشته باشیم چون حضرت در اینجا نگاه اسلام را بیان نمیکند، بلکه واقعیت اجتماعی جامعه و فرهنگ نادرست جامعه را بیان میکند، نه اینکه نگاه اسلام این باشد. حضرت فرمود: «الْفَقِيرُ حَقِيرٌ لَا يُسْمَعُ كَلَامُهُ، وَلَا يُعْرَفُ مَقَامُه»، مقامش شناخته نمیشود، حرفش شنیده نمیشود.
«وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِه»ِ، امیرمؤمنان× هم در بخش روانشناسی و هم در بخش جامعهشناسی انگشت بر نقطهای دقیق گذاشته است.
حضرت در بخش اول فرمود: «وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ»، و در بخش دوم فرمود: «وَالْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ»، در جامعه هم همین گونه است؛ چون افراد جامعه کارشان را با امکانات پیش میبرند، احساس میکنند که ارزشها و پیشبردها با امکانات مادّی است؛ لذا اُنس انسان با امکانات دنیایی است، انس انسان با کسی است که ماشین دارد، با خود میگوید: او مرا سوار میکند و میبرد. طرف چون باغی دارد با او مأنوس میشود، چون با خود میگوید: او مرا به باغ خود دعوت میکند. دیگری چون مغازه دارد و ...
پس از نگاه جامعهشناسی و اجتماعی نگرشی منفی نسبتبه انسان فقیر وجود دارد. از نگاه روانشناسی اثری سوء و منفی در وجود انسان میگذارد، احساس نا توانی در وجودش میکند.
نقش منفی فقر در دولتها
همانگونه که گفتیم: فقر آثار سوء فراوانی از خود بهجای میگذارد، نگاه منفی به مسأله فقر (نقش منفی فقر) فقط اختصاص به افراد تنها ندارد، بلکه دولتها و ملتهای فقیر را هم شامل میشود، ملتهای فقیر هم کلامشان شنیده نمیشود و مقامشان شناخته نمیشود. لذا در دنياى امروز هم اين حقيقت به چشم مىخورد كه دولتهاى ثروتمند و زورگو با شجاعت، همهجا سخنان باطل خود را مطرح مىكنند، در حالى كه دولتهاى فقير از رساندن حرف حساب خود به گوش جهانيان عاجز و ناتوانند. و این عجز و نا توانی هم بهخاطر همان احساسی است که حاکم بر دولتهای فقیر دنیا میباشد. این احساس هم از سوی دولتهای استکباری بر دولتهای ضعیف القاء میگردد، چرا که آنها قدرت خود را در القاء ضعف به سایر دولتها میدانند؛ به گونهای که اگر دیگران نیز احساس قدرت کنند و قوی باشند دیگر قدرتی برای استکبار باقی نخواهد ماند!
این خصلت، همان خوی شیطانی است که سعی میکند انسان را ضعیف جلو دهد تا بتواند بر او سیطره پیدا کند.
البته اين اصل، استثنائاتى هم در بخش افراد و هم در بخش دولتها دارد.
به عنوان مثال: افراد فقيرى همچون ابوذر غفاری در تاریخ وجود داشتهاند، که شجاعانه به مبارزه با طاغوتهاى زمان برخاسته و حجت خود را بر آنها تمام كردند، هر چند که اين قيامها گاهاً به قيمت جان آنها تمام میشد؛ ولى اين افتخار را در تاريخ براى خود ثبت كردند كه در صف اول از صفوف مبارزان راه حق بر علیه باطل بودند.
دربارهی دولتها هم در تاریخ معاصر حضرت امام راحل& آن هیمنه و قدرتمندی استکبار و زورگویی که در مقابل دولتهای ضعیف، خصوصاً دولتهای مسلمان داشتند را شکست.
اینکه هیمنه آمریکا و اسرائیل شکسته شد و در مقابل، هیمنهای برای جمهوری اسلامی و محور مقاومت آفریده شد.
غربت فقر در وطن خودش:
نکتهی دیگری که امیرمؤمنان علی× در حکمت مورد بحث به آن تصریح مینمایند، غربت انسان فقیر در شهر و محل زندگی و وطن خودش میباشد.
امیرمؤمنان× در کلمه آخر از این حکمت فرمود: «وَالْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ»، اشاره کردیم که مُقِلّ همان فقر است، لکن برخی بین آن دو فرق گذاشته و گفتهاند: مُقِلّ کسی است که ندارد و اظهار نداری هم نمیکند. امیرمؤمنان× این جمله را در چند جا گفتهاست، لااقل در نهجالبلاغه در دو جا آنرا بیان فرمودهاست. این نکته خیلی قابل توجه است که امام× در حکمت 56 نهجالبلاغه نیز به همین موضوع و با عبارتی دیگر پرداخته است.
ایشان در نهجالبلاغه میفرماید: «الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَالْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَة»[7] ، فرمود: غنا و بینیازی در غربت، چون در وطن بودن است، و تهيدستى و فقر در وطن، غربت است.
این بیانات امیرمؤمنان× از کف جامعه برمیخیزد، حکایت از این مطلب دارد که ایشان جدای از جامعه زندگی نمیکرد. امیرمؤمنان× در میان جامعه بوده و سخنانی که در درون جامعه بوده را جمع کرده و آنرا در قالب حکمت بیان کردهاست. مقاممعظم رهبری و امام راحل& در خیلی از اوقات سخنانی را بیان میکنند که واقعیت جامعه است بهگونهای که مردم خوشحال میشوند؛ و این مطلب نشان از آن دارد که مقاممعظم رهبری جدای از جامعه زندگی نمیکنند، بلکه زندگی ایشان بهگونهای است که از مشکلات و گرفتاریهای مردم جامعه خبر دارند.
«الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَالْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَة»، به طور معمول وطن هر کس برایش عزیز است، و به آن اظهار علاقه میکند.
سؤال: سر این مسأله که هر کسی به وطن خود ابراز علاقه میکند چیست؟
پاسخ: شاید یکی از اسرار این نوع علاقهمندی به وطن هم در این باشد که در آنجا قوم و خویش و آشنا دارد و این موجب دلگرمی اوست، امیدوار است به اینکه اگر مشکلی برایش رخ دهد از حمایت آنها برخوردار خواهد بود و میتواند به آنها تکیه کند. علاوهبراین، هیچکس از اقوام و خویشان و عشیرهی خودش بینیاز نیست. امیرمؤمنان× نیز در نهجالبلاغه به این مطلب تصریح نموده و میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهُ لَا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ، وَإِنْ كَانَ ذَا مَالٍ عَنْ عِتْرَتِهِ، وَدِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَأَلْسِنَتِهِم»[8] ، فرمود: اى مردم! انسان هراندازه هم که ثروتمند باشد و بینیاز از مال و ثروت شود، از عترت و از خویشان (ايل و عشیره) خود و حمایت عملى و زبانى آنها از او، بىنياز نيست، به اینکه از او دفاع کنند.
خویشاوندان انسان، بزرگترین گروهى هستند که از او حمایت مىکنند و اضطراب و ناراحتى را از او مىزدایند، و در هنگام مصیبتها نسبت به او، پر عاطفهترین مردم مى باشند.
انسان، علاقهمند به وطن است؛ چون میداند که اقوام و خویشانش در آنجا وجود دارند و از عاطفهی آنها میتواند استفاده کند. اما این امید انسان که در عمق علاقهمندی وی به وطنش نهفته است، اگر انسان در وطن و جامعهای زندگی میکند که فرهنگ آن انس با ثروت باشد، انس با مال و دنیای فقط باشد، انس با خویشان و اقوام کنار زده شده و اقوام و دوستان از اطراف انسان فقیر و تهیدست متفرق شده و دور او را خالی میکنند، چون که ملاک، فرهنگ حاکمِ بر جامعه، فرهنگِ مال و ثروت است؛ در نتیجه، وی به گونهای احساس غربت میکند که گویا در غربت زندگی میکند نه در وطن.
در این رابطه امیرمؤمنان علی× میفرماید: «لَيْسَ فِي الْغُرْبَةِ عَارٌ، إِنَّمَا الْعَارُ فِي الْوَطَنِ وَالِافْتِقَار»[9] ، فرمود: درغریبی بودن ننگ و عار نیست، بلکه عار و ننگ، فقر و نداری است که در وطن به سوی انسان آید.
انسان به شهر غریبی برود و آن جا زندگی کند؛ پیامبر| هم به مدینه آمد، این کار ننگ و عار نبود، ننگ و عار این است که انسان در وطن خودش دست به سمت دیگران دراز کند و عمو و دایی و خاله هم کمکی به او نداشته باشند، اطرافیان و نزدیکان هم به او توجهی نداشته باشند؛ این فضای نا سالم جامعه هست.
در شرح منظوم نهج البلاغه نیز این چنین سروده شده است:
غریب اندر وطن مرد فقیر است به چنگ فقر و بدبختی اسیر است
به هر کاری از او کس یاد نارد نه کس مرهم به زخم وی گذارد
لذا از رنج و نا داری پریش است غریب و خوار اندر شهر خویش است
این فضای نا سالم اجتماعی که در بسیاری از جوامع وجود دارد، سبب پیدایش بسیاری از نگرشهای تخریبی نسبت به فقیران و تهیدستان شده که بسیار هم رنج آور است.
به طور نمونه در ادامهی سفارش امیرمؤمنان علی× به فرزندش امام مجتبی× اینگونه آمده که حضرت فرمود: «لَوْ كَانَ الْفَقِيرُ صَادِقاً يُسَمُّونَهُ كَاذِباً وَلَوْ كَانَ زَاهِداً يُسَمُّونَهُ جَاهِلا»[10] ، فرمود: اگر فقير صادق باشد، او را كاذب و اگر زاهد باشد او را جاهل خطاب مىكنند.
حضرت در این سفارش از واقعیت جامعه سخن میگوید، میفرماید: اگر انسان فقیر در حرفش راستگو هم باشد او را متهم به دروغ میکنند؛ اگر زاهد هم باشد به او میگویند نادان است، نمىفهمد، نمیداند که چگونه باید زندگی کند.
این بدترین و نا شایستترین وضعیتی است که میتواند بر یک جامعه حاکم باشد.
این بدترین و نا شایستترین وضعیتی است که میتواند بر یک جامعه حاکم باشد.
نکته: امیرمؤمنان علی× در اینجا نگاه اسلام را بیان نمیکند، بلکه واقعیت اجتماع و جامعه را بیان میکند.
درس مهم و آموختنی از سخن امام×:
در پایان شرح کلام امام× پس از فهم کلام ایشان دربارهی فقر باید به چند سؤال مهم توجه کنیم:
• امام× در این سخن چه چیزی میخواهد به جامعه بگوید؟
• مخاطب او چه کسانی هستند؟
• آیا امام× در این بیان صرفا میخواهد یک واقعیت نادرست جامعه را برای ما نقل کند و هیچ مراد دیگری ندارد؟
• اگر اینچنین باشد، با وظیفهی اصلاحی امام× در جامعه که از شئون امامت و رهبری است، سازگاری ندارد!
• آیا مخاطب امام× در این بیان تنها فقیران جامعه هستند، و امام فقط به آنها میگوید که شما در وطن غریب هستید و تحت تاثیر روانی و اجتماعی هستید یا نه؟
در پاسخ به این پرسشها بایستی بگوییم که امام× در در بیان این حکمت و این سخن حکیمانه در مقام اصلاح نوعی فرهنگ نادرست در جامعه بودند، و در این راستا دو گروه را مخاطب قرار دادهاند:
1. مخاطب اوّل سخن امام×، خود فقیران جامعه هستند. و آن حضرت با بیان این فرهنگ غلط میخواهد به آنان بفهماند که همچون پیشینیان خود مسیر نادرستی را در پیش گرفتهاند و تحت تاثیر فضای فرهنگی نا سالم جامعه قرار گرفته و احساس حقارت و ضعف میکنند در حالی که ضعیف نیستند! و میتوانند از آن قدرت درونی که خداوند در اختیارشان قرار داده، بهره بجویند.
مطلب دومی که حضرت با بیان این فرهنگ غلط میخواهد به آنان گوشزد کند، این است که انسان فقیر باید خودش تلاش کند تا از فقر بیرون آید و رها شود تا دیگر زمینهای برای این احساس وجود نداشته باشد!؛ یعنی اگر چه فقر واقعیتی برای همهی جوامع است، اما تن دادن به فقر کار خوبی نیست، بلکه انسان باید با تدبیر و تلاش خود به دنبال فقر زدایی برود و آن را از خود دور کند.
بنابر این، درس اول این بیان، برای فقیران جامعه است که باید نگاه خود را اصلاح کنند و فقر زدایی را، البته در حد توان اول از خودشان شروع نماید.
2. مخاطب دوم در بیان و سخن امام× همهی افراد جامعه در همهی سطوح آن میباشند، چرا که امام× با این سخن میخواهد فرهنگ نادرست رایجی که همهی افراد جامعه به آن تن داده و در مراتب مختلف و با درجات گوناگون آن را پذیرفتهاند به آنان هشدار دهد، تا آن را اصلاح کنند.
لذا امام× در این بیان میخواهد تفاوت میان دو مقولهی مفهومی و مصداقی را برای افراد جامعه روشن کند که اگر مفهوم فقر ستودنی نیست، ولی شخص فقیر هرگز نباید مورد سرزنش قرار گیرد! بلکه انسان فقیر همیشه مورد احترام است.
آن حضرت در روایتی فرمود: «لَا تُحَقِّرُوا ضُعَفَاءَ إِخْوَانِكُمْ، فَإِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَ مُؤْمِناً لَمْ يَجْمَعِ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بَيْنَهُمَا فِي الْجَنَّةِ إِلَّا أَنْ يَتُوب»[11] ، فرمود: برادران نا توانتان را تحقير نکنيد، زيرا هر کس مؤمني را کوچک شمارد، خداوند آن دو را در بهشت جمع نميکند. مگر اينکه توبه کند.
امام رضا× نیز در روایتی فرمود: «مَنْ لَقِيَ فَقِيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِيِّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ»[12] ، امام× فرمود: هر كس که با مسلمان فقيری رو به رو شود و سلامی به او كند که متفاوت باشد با سلامى كه به انسان ثروتمند مىكند، روز قيامت خداوند عزّوجلّ را ديدار كند در حالىكه خدا از او در خشم است.