1400/01/25
موضوع: شرح حکمت دوم نهج البلاغه/عوامل ذلت و خواری /اميري زبان و نقش آن در ذلت انسان(زبان و اهميت آن)
جلسه دوازدهم
حکمت دوم: عوامل ذلت و خواری(ضد ارزشها)
بخش سوم: اميري زبان و نقش آن در ذلت انسان(زبان و اهميت آن)، جلسه اول
در جلسات گذشته مطالبی را در بخش اول و دوم این حکمت بیان کردیم و در این جلسه وارد بحث از بخش سوم این حکمت میشویم.
امیرمؤمنان علی× فرمود: «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَرَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ، وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ»[1] ، کسی که لباس طمع به تن کرد نفسش را حقیر کرده و تن به ذلت داده است. طمع، در ذلت آفرینی و در تحقیر و خواری انسان نقش دارد، که در جلسات گذشته به آن پرداختیم.
حضرت در بخش دوم از این حکمت فرمود: «وَرَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ»، رضایت داد به ذلت کسی که گرفتارىها و سختیهای زندگی خود را برای همگان بازگو کند و از مشكلاتش پرده بردارد. هر کس که زبان به شکایت بگشاید، در حقیقت بهذلّت خودش رضایت دادهاست.
و در بخش سوم از این حکمت، حضرت میفرماید: «وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ»، نفسش را حقیر کرد و خواری و ذلت و حقارت را برای نفسش پذیرفت، کسی که زبانش را بر خودش امیر کرد، به عبارتی دیگر کسی که امیری زبانش را بر خودش بپذیرد خود را حقیر و کوچک کرده است.
آنچه از روایات استفاده میشود این است که شایسته است انسان امیر بر زبانش باشد، نه اینکه زبان انسان امیر بر انسان باشد.
طبق قراری که گذاشته بودیم، بنا بود در هر حکمت به چند بخش از آن بپردازیم.
بخش اول: سند حکمت است.
اینکه آیا این سخن و بیان حضرت امیر× فقط در این حکمت از نهجالبلاغه آمدهاست یا در جاهای دیگری هم بیان شدهاست.
در دو بخش قبلی این حکمت نسبت به سند آن بحث کردیم و گفتیم این سخن حضرت در وصیّتنامهی امام× به مالکاشتر نیز آمده است که ابن شعبه حرّانی در تحفالعقول آن را آورده است. همچنین مرحوم مجلسی نیز آن را در بحار ذکر کرده که از تکرار مجدد آن خودداری میکنیم.
بخش دوم: واژهشناسی
بخش دومی که دربارهی آن صحبت میکنیم بحث واژهشناسی حکمت است، مفرداتی و جملاتی را که امام× در بیانات خود به کار برده، در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد، کلمات امام× نیز بهگونهای است که دارای فصاحت و بلاغت است، لذا برای فهم بهتر کلام امام× به سراغ واژهشناسی آن کلمات و حکمتها میرویم.
در واژهشناسی این بخش باید به یک واژه اشاره کرده و آن را معنا کنیم.
واژهی «هَانَتْ»:
واژهی هَانَتْ، از ریشهی هَون و هوان است.
راغب اصفهانی که خرّیت در واژگان قرآنی است، در کتاب مفردات دربارهی این واژه اینگونه میگوید:
«الْهَوَانُ على وجهين:
أحدهما: تذلّل الإنسان في نفسه لما لا يلحق به غضاضة، فيمدح به نحو قوله: {وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا}[2] ، و نحو ما رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ|: «الْمُؤْمِنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ»[3] ، الثاني: أن يكون من جهة متسلّط مستخفّ به فيذمّ به. و على الثاني قوله تعالى: {الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ}[4] ، {فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ}[5] ، {وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ}[6] ، {وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ}[7] ، {فَأُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ}[8] ، {وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ}[9] ، و ...»[10] .
هَوَان بر دو قسم است،
1. تذلّل و فروتنی اولین وجه آن این است که انسان در چیزی تذلّل و فروتنی میکند که برای او نقصی ایجاد نمیکند، بهتعبیری نسبت بهچیزی احساس تذلّل و حقارت میکند که آن چیز مایهی نقص و اشکال در وجودش نمیشود. لذا در مقابل آن تذلّل میکند، در این صورت نه تنها او احساس حقارت و کوچکی نمی کند، بلکه وی مورد مدح و ستایش هم واقع خواهد شد، همانگونه که خداوند متعال در قرآن کریم آن ها را با صفت عبادالرحمن ستوده و میفرماید: {وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا}، عبادالرحمن کسانی هستند که وقتی میخواهند بر روی زمین راه بروند با حالت تذلّل و فروتنی راه میروند؛ این افراد در خود احساس حقارت و ذلت نمیکند زیرا آنها با این عملشان مورد مدح و ستایش قرار میگیرند. نه تنها نقصی برای آنها ایجاد نشده، بلکه خداوند متعال هم اینها را با صفت عباد الرحمن ستوده است. و نیز همانند روایتی است که از پيامبر| نقل شده كه حضرت دربارهی انسان مؤمن فرمود: «الْمُؤْمِنُ هَيِّنٌ لَيِّن»[11] ، مؤمن متواضع و نرم خوست. این نوع اول از هَوَان است که مایهی مدح و ستایش بوده برای انسان ارزش است.
2. اما وجه دوم از هَوَان این است که انسان با ارادهی خودش تذلّل نمیکند، بلکه این تذلّل عاملی خارجی دارد، از ناحیه و جهتی بر انسان مسلط شده و بر او تحمیل شود و او را مجبور به پذیرش کند که در این حال، با آن خصلت مورد مذمت و سرزنش قرار میگیرد. اگر اینجا احساس ذلت کرده و زیر بار این ذلت رفت، پس مذمت میشود، زیرا مایه نقص انسان است و این هم زمینه قرآنی دارد آنجاکه خداوند میفرماید: {الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ}، عذاب هَون، عذاب تحقیرکننده و ذلیلکننده است. و یا آن جا که فرمود: {فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ}، در این آیه هم به عذاب هَون، یعنی عذاب خوارکننده اشاره میکند و همچنین مورد سوم که فرمود: {وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ} و برای کافران مجازاتی خوارکننده است ...
با توجه به توضیحی که راغب در مفردات آورده معلوم میشود که «هَوَان»، به ذلت و خواری گفته میشود که به سببی بر انسان تحمیل میشود.
امام علی× نیز در این حکمت از نهج البلاغه نیز به همین نکته اشاره کرده و میفرماید: «وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ»؛ یعنی انسان با مسلط کردن زبانش، نفس خود را به خواری میکشاند؛ به تعبیری، عزّت نفس انسان بر اثر سلطهی زبان به ذلّت نفس تبدیل میشود، و این همان نوع دوم از «هَوَان» است که از آن جهت که بر انسان مسلط میشود، صورت میگیرد.
در واژهشناسی رسیدیم به این نکته که مراد از هَانَتْ در کلام امیرمؤمنان× از نوع دوم هوان است، تذلّلی که ایجاد میشود از جهتی خارجی است که سبب استخفاف و ذلت انسان میشود.
بخش سوم: شرح و تفسیر سخن امام×
اما بخش سومی که باید به آن بپردازیم بحث از مراد امام× و تفسیر و شرح کلام ایشان در این جمله است.
سخن امام× دارای دو بخش است:
بخش اول: عزت نفس و ذلت نفس است
بخش دوم: زبان و إمارت زبان است.
در مورد بخش اول که ذلّت نفس است، وقتی به سایر کلمات امیرمؤمنان× نگاه میکنیم، میبینیم که حضرت در نهجالبلاغه، هم به ذلّت نفس و هم به عزّت نفس توجه کرده است. امام× عباراتی را شبیه به همدیگر به کار برده است، بهعنوان مثال، امیر بیان علی بن ابیطالب× در همین حکمت، هم از عزت نفس و هم از ذلت نفس سخن گفته است؛ هم «هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ» گفته و هم «كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ» را به کار بردهاست. هر دو را بیان کرده است؛ آثار و پیامدهای آن هم متقابل است، یعنی ذلت نفس اثری دارد و کرامت نفس هم اثری دیگر دارد و این آثار هم دارای ارتباط با یکدیگر مىباشند و باید اینها را با یکدیگر مورد بررسی قرار دهیم.
بخش دوم که در امیری زبان است خود دارای دو موضوع است:
1. موضوع خود زبان، اهمیت و جایگاه زبان است.
2. إمارت و امیری زبان. اینکه امارت زبان چگونه تحقق پیدا میکند، چه میشود که لسان انسان، امیر بر انسان میشود.
همهی این مطالبی که بیان شد نیازمند توضیحاتی است که در جلسه آینده به بیان آن خواهیم پرداخت.