1402/01/14
موضوع: شرح حکمت سی و یکم نهجالبلاغه/مجموعهی سیری در حکمتهای نهجالبلاغه با نگرش جامعهسازی و جامعهپردازی(ویژه ماه رمضان 1444) /حکمت سی و یکم: نشانهها و ارکان ایمان کامل، جلسه اول
وَسُئِلَ× عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ×: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ؛ فَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ فِي الْخَيْرَاتِ. وَالْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَسُنَّةِ الْأَوَّلِينَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ، وَمَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ. وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزَهْرَةِ الْحُكْمِ، وَرَسَاخَةِ الْحِلْمِ؛ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ، وَعَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً. وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ، وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ؛ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِينَ، وَمَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَالْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنَازُعِ، وَالزَّيْغِ، وَالشِّقَاقِ؛ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَسَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ، وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَأَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ، وَضَاقَ مَخْرَجُهُ. وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي، وَالْهَوْلِ، وَالتَّرَدُّدِ، وَالِاسْتِسْلَامِ؛ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ، وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ، وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا»[1] .
خدای را بسیار شاکر و سپاسگزاریم که در ماه رمضانی دیگر توفیق پیدا کردیم تا پای سخن و کلمات مولا امیرمؤمنان علی× بنشینیم و ضمن عبادت و بندگی که انشاءالله به محضر خدای متعال تقدیم میکنیم و سر بر آستان عبودیت و بندگیاش میساییم، توفیق این را مضاعف کنیم که راه عبادت، راه بندگی، راه ایمان، راه سعادت و راه خوشبختی را از مولیالموحدین، امیرالمؤمنین، قائدِ غرّ المُحَجّلين علی بن ابیطالب× بیاموزیم.
کلام در شرح حکمتهای نهجالبلاغه بود. در جلسات هفتگی که در طول سال داشتیم، تابهحال 30 حکمت از حکمتهای نهجالبلاغه را بهاندازهای که ممکن بود مورد بحث و بررسی و گفتوگو قرار دادیم و شرح و توضیح آنرا بیان کردیم و در این جلسه وارد حکمت 31 میشویم.
تهمید:
حکمت مورد بحث از حکمتهای طولانی در نهجالبلاغه است که شاید بهذهن بیاید که با کلمات قصار آن حضرت همخوانی نداشته باشد؛ ولی سید رضی آنرا درمجموعهی حکمتها آورده است و شاید به اینجهت باشد که جانب تأثیرگذاری آن در جامعه مخاطب بسیار بالا خواهد بود.
حکمتهای نهجالبلاغه مجموعهای از کلمات قصار مولا امیرمؤمنان× است که به ذوق و سلیقهی مرحوم سید رضی انتخاب و جمعآوری شده است؛ اما برخی از این کلمات قصار از کلمهی قصار بودن خارج است، بهگونهای که بخشی از آنها از یک جمله و یک سطر و یا دو سطری بودن فراتر است؛ اما بهجهت اهمیت و تأثیرگذاریاش و نیز از جهت فصاحت و بلاغتی که مدنظر سید رضی بوده، مورد انتخاب ایشان قرارگرفته و در بخش حکمتهای نهجالبلاغه آورده شده است.
موضوع حکمت
محور این حکمت و کلام مولا× دربارهی ایمان است؛ اما با دو عنوان و دو جهت. در برخی از نسخهها(نهجالبلاغه و غیر نهجالبلاغه[2] )، شُعَب و شُقوق ایمان بیانشده و در برخی دیگر از نسخهها(نسخههای غیر نهجالبلاغه) بهعنوان دعائم الایمان(ارکان ایمان) مطرح شده است؛ و دربارهی آن بحث میکنیم که آیا از نشانههای ایمان است، یا از ارکان ایمان. امیرمؤمنان علی× نیز دراینباره بیاناتی دارند و به معرفی آن میپردازند. بنابراین این حکمت مولا× کلامی جامع و بسیار مفید است که انشاءالله در این روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان آنرا مورد بحث و گفتوگو قرار خواهیم داد.
سید رضی در نهجالبلاغه اینگونه آورده است: «وَسُئِلَ× عَنِ الْإِيمَانِ»؛ از امیرمؤمنان× دربارهی ایمان سؤال شد. و حضرت مطالبی را دربارهی ایمان بیان فرمودند. فَقَالَ×: مولا× فرمودند: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ»: ایمان بر چهار رکن و پایه استوار است که در برخی از تعابیر «علی اربع شعب»[3] ؛ دارد. اگر از این تعبیر (تعبیر شعبه) استفاده کنیم، بهمعنای تقسیمات ایمان میشود؛ یعنی ایمان چهار شعبه و چهار شق دارد؛ و اگر تعبیر دعائم را بهکار ببریم، در اینجا بهمعنای رکن ایمان است؛ یعنی چهار رکنی که ایمان را شکل میدهند و آنرا برای جامعه معرفی میکنند.
مولا× در بیان دعائم و یا شعب ایمان چهار محور را بیان میکنند. حضرت فرمودند: «عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ»؛ ايمان بر چهار پايه استوار است:
1. صبر؛ یکی از آن پایهها صبر و بردباری است.
2. يقين؛ یکی دیگر از پایههای ایمان یقین، باور و اعتقاد انسان است. اینکه انسان به چه اندازهای باور داشته باشد.
3. عدل؛ چه عدالت بهمعنای کلامیاش و چه عدالت در حوزهی اجتماعی آنکه مقصود از عدالت در اینجا عدالت اجتماعی است.
4. جهاد؛ چهارمین رکن و شعبهای که امیرمؤمنان× برای ایمان بیان میفرمایند، جهاد و تلاش است؛ که این جهاد هم جهاد مصطلح؛ یعنی جهاد فی سبیل الله بهمعنای دفاع را شامل میشود و هم شامل جهاد بهمعنای مطلق جهاد؛ یعنی بذل الجهد(تلاش کردن و زحمت کشیدن) میشود که در جای خودش دربارهی بذل الجهد بحث میکنیم که ببینیم مقصود و مراد امام× از این نوع جهاد چیست.
بناءًعلیذلک؛ وقتیکه از امیرمؤمنان علی× دربارهی ایمان پرسیده میشود، امام× ایمان را با ارکان و شعبش معرفی میکند. امام× در این مقام نبوده که بخواهد مفهوم ایمان را بیان نماید، بلکه ایمان را بر پایهی ارکان و شعبی که دارد معرفی میکند.
کلام امام× ناظر به این است که ایمان مفهومی قابلفهم در جامعه دارد؛ یعنی حضرت بنا را بر این گذاشتند که مردم معنا و مفهوم ایمان را از زبان پیامبر| و از لسان قرآن کریم فهمیدهاند، و حالا میخواهند معنایی را که قبلاً فهمیدهاند بر زندگی خودشان تطبیق داده و پیاده کنند؛ لذا امام× اینجا باید ارکان و شُعَب ایمان و آنچه را که «یتقوّم به الایمان» است را برشمرد.
اگر اینها را ارکان ایمان بدانیم، باید برای هرکدام از این ارکان نامی بگذاریم. بهعنوانمثال، صبر که یک رکن از ارکان ایمان است، یک مسئلهی اخلاقی است؛ پس اولین رکنی که امام برای ایمان بیان میفرمایند، رکن اخلاقیِ ایمان است. صبر، هم در حوزهی فردی و هم در حوزهی اجتماعی مسئلهای از مسائل اخلاقی است. امام× در مورد ایمان، ابتدا انگشت خود را روی رکن اخلاقی ایمان گذاشته و یک نمونه از مسائل اخلاقِ مؤمن را بیان میکند. یقین نیز که رکن دوم ایمان شمردهشده، در حوزهی باور و اعتقاد است؛ یعنی بعد از اخلاق، [این ترتیب، ترتیب اهمیتی یا ترتیب زمانی نیست] حضرت یقین را بهعنوان یک مسئله در حوزهی اعتقادات و باور بیان میکند؛ چراکه باور و اعتقاد انسان باید باور و اعتقادی کامل و جامع و بدون تردید باشد. حضرت در نگاه توحیدی عدل را نیز که جزئی از توحید است؛ لکن در نگاه اجتماعی -که ایمان با مسائل اجتماعی سروکار دارد- عدل را بهعنوان یک مسئله اجتماعی مطرح مینماید.
اما رکن چهارم توحید را که حضرت، جهاد معرفی میکند. اگر تلاش بهمعنای عام باشد، بهعنوان رکن اقتصادی جامعه است؛ و اگر جهاد بهمعنای دفاع باشد، بهعنوان یک رکن دفاعی جامعه است.
درهرصورت، جامعهی ایمانی نیاز بههمهی ارکان در ابعاد گوناگون دارد. در بُعد اخلاق، نیاز به صبر دارد؛ در بُعد اعتقادات، جامعه باید بهمرحلهی باور یقینی برسد؛ در مرحلهی اجتماع جامعه باید عادل بوده و مملو از عدالت باشد؛ و همچنین جامعهی سالمِ دینی و جامعهی ایمانی باید جامعهی اهل تلاش و دفاع و مبارزه باشد. جامعهی بیتفاوت و تنبل، و جامعهی خوشگذران جامعهی ایمانی نیست.
لذا امیرمؤمنان علی× با همان نگاهی که همیشه در شرح نهجالبلاغه آنرا مورد توجه قرار میدادیم و میگفتیم که مولا× در نهجالبلاغه بهدنبال ترسیم زوایای جامعهی سالمِ دینی است [بهدنبال این است که با بیان هر کلمهای از کلمات یک زاویه از زوایای جامعه سالم دینی را بیان کند، اینجا هم وقتیکه از حضرت از ایمان سؤال میشود، مولا× بهسراغ بیان مفهوم ایمان نمیرود، و همین مطلب، برداشت ما از کلام حضرت را تأیید میکند که امام× در پاسخ از سؤال ایمان در اینجا بهسراغ ارکان و شعبی میرود که وقتی کنار هم قرار بگیرند، جامعهای ایمانی را ایجاد میکنند. جامعهای که هم نیاز به رکن اخلاقی دارد، هم نیاز به رکن اعتقادی دارد، هم نیاز به رکن اجتماعی دارد و هم نیاز به رکن اقتصادی و مبارزاتی دارد. این مطالب کلیت کلمه مولا× است.
امیرمؤمنان علی× بعد از بیان این چهار رکن، دوباره برای هرکدام از این ارکان ایمان نیز شعب و شقوقی را برمیشمارند. در رکن اول آنکه صبر بود حضرت فرمودند: «فَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ»؛ صبر خودش چهار شعبه دارد. 1- «عَلَى الشَّوْقِ»؛ این (صبر) بر پایهی شوق است، چراکه علاقهمندی انسان را صابر میکند؛ 2- «وَالشَّفَقِ»؛ شفق در اینجا بهمعنای ترس و خوف است؛ 3- «وَالزُّهْدِ» زهد و پارسایی و دوری از دنیا؛ 4- «وَالتَّرَقُّبِ»؛ انتظار داشتن؛ اما اینکه هرکدام از اینها چه ارتباطی با صبر و ایمان برقرار میکنند، باید آنها را معنا کنیم. حضرت در لابلای سخنانشان وارد بهبیان هرکدام از شعبههای فرعی شعب ایمان میشوند؛ یعنی وقتیکه ایمان یک شعبهاش صبر است، دوباره صبر خودش چهار شعبه دارد، همچنین تأثیرات و فوائدی که این ارکان دارد را بیان میکند. که فیالحال در اینجا بدان نمیپردازیم و هرکدام از آنرا بهجهت اینکه فهم عباراتش نیاز به تأمل بیشتری دارد در جای خودش بیان خواهیم نمود.
رکن دومِ ایمان، یقین است. حضرت فرمود: «وَالْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ»؛ یقین هم چهار شعبه دارد: 1. «عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ»؛ بینایی زیرکانه؛ 2. «وَتَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ»؛ تأویل و تفسیر و برداشتهای حکیمانه؛ 3. «وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ»؛ بر موعظههای عبرتآموز؛ 4. «وَسُنَّةِ الْأَوَّلِينَ»؛ و استفاده از تجربه و سنت و روش گذشتگان و آغازین؛ که فیالحال هرکدام از این تبصره در فطنه، تأویل حکمت، موعظهی عبرت و ... چه میشود؛ حضرت دربارهی هرکدام از اینها بیاناتی دارد که در جای خودش میخوانیم.
مولا× دربارهی سومین رکن ایمان فرمودند: «وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ»؛ عدل نیز چهار شعبه دارد: 1- «عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ»؛ فهم با دقت؛ 2- «وَ غَوْرِ الْعِلْمِ»؛ دانستن حقیقی و دانایی با حقیقت؛ 3- «وَ زَهْرَةِ الْحُكْمِ»؛ نیکویی حکم یا حکم نیکو؛ 4- «وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ»؛ استواری و استقامت در حلم و بردباری. اینها چهار شعبهی عدل هستند؛ اما اینکه اینها(غَائِصِ الْفَهْمِ، غَوْرِ الْعِلْمِ، زَهْرَةِ الْحُكْمِ، رَسَاخَةِ الْحِلْمِ) چه ارتباطی با عدالت دارند نیازمند شرح و تفصیل است که در جای خودش به آن خواهیم پرداخت.
حضرت دربارهی چهارمین رکن ایمان که جهاد باشد، فرمودند: «وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ»؛ جهاد نیز چهار رکن دارد: 1- «عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ»؛ امربهمعروف؛ 2- «وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ دومین شعبه جهاد، نهیازمنکر است؛ 3- «وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ»؛ صداقت و راستگویی در جایگاههای مختلف؛ 4- «وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ»؛ انسان با بدکاران(اهل فسق و فجور) دشمنی و مخالفت کند و از آنها تنفر و دوری داشته باشد. اینها چهار شعبه از شعبههای جهاد هستند.
خلاصه اینکه اگر نگاه بکنیم امیرمؤمنان علی× در پاسخ به پرسش از ایمان، آنرا بر چهار رکن استوار میدانند؛ و هر رکنی از این ارکان اربعه نیز دارای چهار شعبه است که بیان فرمودند؛ که درمجموع 16 شعبه میشود. از طرفی بعد از اینکه مولا× نسبت به سؤال از ایمان پاسخ گفتند و در جواب، ارکان ایمان را بیان فرمودند و برای هرکدام از آن ارکان نیز شعبی را معرفی فرمودند، ظاهرش این است که حضرت به این پرسش، پاسخ داده است؛ اما امیرمؤمنان× ذیل این حکمت و بیانشان دو مطلب دیگر اضافه میفرمایند که البته در جلسه بعد تفصیل آنرا بیان میکنیم که این دو مطلب در همهی منابع و مصادر نیامده است. در برخی از منابع و مصادر این کلام مولا× تا همینجا است؛ ولی در برخی از منابع ازجمله نهجالبلاغه، حضرت چهار رکن کفر و شک را نیز بیان میفرمایند.
امام× در مورد کفر فرمودند: «وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ»؛ کفر خودش چهار رکن دارد: 1- «عَلَى التَّعَمُّقِ»؛ کنجکاوی وسواسانه؛ یعنی تعمق نه بهمعنای نگاه عمیق، بلکه تعمق بهمعنای کنجکاویِ همراه با وسواس و زیادهروی؛ 2- «وَ التَّنَازُعِ»؛ پایه دوم کفر تنازع و درگیریهای بیحدوحصر و بیعلت و بیحکمت است؛ 3- «وَ الزَّيْغِ»؛ زیغ است که اینجا درحقیقت بهمعنای این است که انسان از پذیرفتن حق تفریط و کوتاهی کند؛ 4- «وَ الشِّقَاقِ»؛ بهمعنای اختلاف و زیر بار حق نرفتن و حق را نپذیرفتن؛ که هرکدام از اینها نیاز بهبحث و بررسی دارد که کفر در اینجا به چه معناست و هرکدام از این چهار پایه کفر چه ارتباطی با کفر دارند، اینها را بیان خواهیم کرد و انشاءالله به آن خواهیم رسید.
و در آخر این جمله و کلمهی قصار، امام× در مورد شک نیز فرمودند: «وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ»؛ شک و تردید نیز چهار شعبه دارد که عبارتاند از: 1- «عَلَى التَّمَارِي»؛ مراء(جدال غیر احسن)؛ 2- «وَ الْهَوْلِ»؛ ترس بیمورد، این هول، ترس از خدا نیست؛ لذا ترسیدن بیمورد است؛ 3- «وَ التَّرَدُّدِ»؛ مردد بودن و سرگردان شدن؛ 4- «وَ الِاسْتِسْلَامِ»؛ استسلام یعنی تن دادن، تسلیم شدن در برابر چیزی که نباید انسان تسلیم بشود. هرکدام از اینها پایهها و شعبههایی از شک و تردیدی است که در کنار کفر و در مقابل ایمان قرار دارد.
خلاصه اینکه مولا× در این کلمهی قصار چهار رکن ایمان را بیان فرمود؛ یعنی چهار چیزی که انسان باید داشته باشد تا ایمانش تکمیل بشود؛ و در ذیل آن دو مطلب دیگر را هم اضافه فرمود که انسان باید از آنها اجتناب و دوری کند و آن دو موردی که انسان باید از آنها دوری گزیند کفر و شک است.
پس آنچه که تابهحال، درمجموعه سخنِ امیرمؤمنان علی× در این حکمت بیانشده این است که این کلام مولا× درمجموع سه سرفصل اصلی داشت که عبارت بودند از: 1- ایمان، 2- کفر، 3- شک. خود ایمان 4 رکن داشت که هر رکن نیز 4 شعبه داشت، درمجموع 16 شعبه میشود، بهاضافه 4 رکن ایمان میشود 20 شعبه؛ کفر و شک هم هرکدام چهار شعبه داشتند که میشود 8 تا، با 20 شعبهی ایمان میشوند 28 تا که درمجموع با سه سرفصل اساسی(ایمان، کفر و شک) 31 عنوان و موضوع میشود که مولا در این حکمت دربارهی آنها مطالبی را بیان فرمودهاند.
بناءًعلیذلک، در یک نگاه کلی آنچه که از سخن امام× استفاده میشود این است که امیرمؤمنان علی× در این حکمت در قالب 31 عنوان، مجموعهای جامع از بایدها و نبایدها(هدایتها و خطرات) را که برای امور دنیا و آخرت جامعهی سالمِ دینی موردنیاز است ترسیم نمودهاند.