1401/02/10
موضوع: شرح حکمتهای نهجالبلاغه (شرح حکمت نوزدهم)/هشدارهای فرهنگی و اجتماعی /پیآمد سرگرم شدن به آرزوهای طولانی و بیحدومرز، جلسه چهارم
وَقَالَ×: «مَنْ جَرَى فِي عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجلِهِ»[1] .
امام× فرمود: هرکس در پی آرزوی خویش بتازد، مرگ او را از پای در آورد. [این فرد در مرگ سقوط میکند قبل از آنکه به آرزوهایش برسد.]
یعنی هر کسیکه دنبال افسار آرزویش برود در اجلش سقوط میکند؛ یعنی در مرگ میافتد؛ اما به آرزویش نمیرسد.
دربارهی کلمه «أمل» گفتیم که برخی از لغویین آنرا معادل واژهی رجاء و امید دانستهاند و برخی هم بین آرزو و امید تفاوت قائل شدهاند. برای بررسی این مطلب ناچار شدیم واژهی تمنی و طمع را هم معنا کنیم.
درمجموع به این نتیجه رسیدیم که خواستههای انسان سه مرحله دارد:
1. خواستههای دور و مستبعد الوصول که خیلی بعید است نتیجه بدهد و شبیه محال است.
2. خواستههای نزدیک و حاضر و آماده که بهزودی تحقق مییابد.
3. خواستههای میانه و متوسط که تلاش میخواهد تا انسان بدان برسد.
به خواستههای دور، آرزو میگویند که از واژهی «أمل» و «تمنی» استفاده میشود. آنهایی که آماده و خیلی نزدیک است و بیشتر آنها هم حق ما نیست، با واژهی طمع میآید؛ و آنچه که میانه و متوسط است به آن امید گفته میشود و با واژهی رجاء میآید.
خلاصه و نتیجهی تحقیق در مفهومشناسی واژگان مرتبط با واژهی «أمل»:
در جلسه قبل با بررسی چهار واژه مرتبط به هم؛ یعنی واژگان «أمل»، «رجاء»، «طمع» و «تمنی» به نتایجی رسیدیم که میتواند برای روشن شدن مفهوم آرزو و چرایی کاربرد معادل عربی آن در کلام مولا علی× مفید واقع بشود که در اینجا مورد ملاحظه قرار خواهیم داد.
با توجه به آنچه که در قبل از قول لغویین بیان نمودیم و همچنین برخی مطالب دیگر که در ضمن بحث ارائه خواهد شد، چند نکته مهم دربارهی دو واژهی «رجاء» و «أمل» که از آن دو در فارسی به امید و آرزو نیز تعبیر میشود و همچنین دو واژهی «تمنی» و «طمع» قابل دقت است.
نکتهی اول: امید، آرزو و تمنی دربارهی آینده است نه نسبت به گذشته.
بنابراین مفهوم فوقالذکر بایستی از جنبهی ترسیمی برخوردار باشد نه از جنبهی ترمیمی، چراکه آینده جنبهی ترسیمی دارد، نه جنبه ترمیمی؛ آینده برای ترسیم و برنامهریزی است؛ اما نسبت به گذشته ترمیم است.
البته این ترسیم و هدفگذاری دارای دو احتمال میباشد:
• هدفگذاری صحیح و واقعی؛
• هدفگذاری خیالی و غیر صحیح.
انسان میخواهد گذشته خودش را ترمیم کند. لذا دربارهی شب قدر میگویند که هم شب ترمیم است و هم شب ترسیم است؛ یعنی هم شب جبران کاستیها و نقصان گذشته است و هم برنامهریزی برای آینده میباشد.
بنابراین امید و آرزو مربوط به آینده بوده و مربوط به برنامهریزی است؛ انسان باید ترمیم کرده و ترسیم کند و هدفگذاری نماید. البته این برنامهریزی باید با واقعیتها هم تطابق داشته باشد.
البته برخی نویسندگان خواستهاند واژهی آرزو را بهصورت مطلق معنا کرده و بگویند که هم برای گذشته است و هم برای آینده و برای آن مؤید هم آوردهاند که انسان هرگاه از که گذشته خود پشیمان و ناامید میشود، یا زمانیکه چیزی را از دست میدهد آرزو میکند و میگوید که ایکاش دیروز اینگونه نبود و آرزو میکند که ایکاش در گذشته آنرا میداشت. عمدتاً خواهش و آرزو نسبت به گذشته را با واژهی «تمنی» که عمدتاً با حرف «لیت» و یا مشابه آن بهکار برده میشود بیان داشتهاند.
از این استفاده کرده و گفتهاند آرزو نسبت به گذشته هم هست؛ اما بهنظر ما این برداشت خطاست، چراکه آرزو مربوط به آینده است و آنچه مربوط به گذشته میشود حسرت خوردن است.
انسان نسبت به گذشته نامطلوب خود حسرت میخورد و این حسرت خوردن نیز بر دو نوع است:
1. گاهی اوقات حسرت میخورد که چرا همه زندگیاش خسارت بوده است.
2. گاهی از اوقات هم حسرت برای این است که چرا بیشتر تلاش نکرده است.
هر دوی اینها نوعی خسارت است؛ لذا او حسرت میخورد. اگرچه الفاظی بهکار میبرد که در امید و آرزو نیز استفاده میشود؛ ولی با حسرت قرین است.
در روایتی امیرمؤمنان علی× دربارهی ذو القرنين میفرماید:
«ذُو الْقَرْنَيْنِ ... ثُمَّ انْصَرَفَ رَاجِعاً فِي الظٌّلْمَةِ، فَبَيْنَا هُمْ يَسِيرُونَ إِذَا سَمِعُوا خَشْخَشَةً تَحْتَ سَنَابِكِ خَيْلِهِمْ، فَقَالُوا: أَيُّهَا الْمَلِكُ! مَا هَذَا؟ فَقَالَ: خُذُوا مِنْهُ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ نَدِمَ وَمَنْ تَرَكَهُ نَدِمَ! فَأَخَذَ بَعْضٌ وَتَرَكَ بَعْضٌ، فَلَمَّا خَرَجُوا مِنَ الظُّلْمَةِ إِذَا هُمْ بِالزَّبَرْجَدِ، فَنَدِمَ الْآخِذُ وَالتَّارِك ...»[2] .
فرمود: ذو القرنين چون به میانهی تاریکی رسيد گام بر درّهی زبرجد نهاد و همراهانش چون خشخش زير پاى خود و اسبهایشان شنيدند، گفتند: پادشاها! زير پاى ما چيست؟ ذو القرنين گفت: از آن بردارید كه هر كس بردارد پشيمان خواهد شد و هر کس كه برندارد او هم پشيمان خواهد شد، عدّهاى از آن برداشتند و عدّهاى هم برنداشتند؛ چون از تاريكى خارج شدند ديدند كه آن سنگها زبرجدهاى گرانقیمت بوده است، آنکس که کم برداشته بود، پشيمان شد که چرا کم برداشته و کسیکه [اصلاً] برنداشته بود پشیمان بود که چرا برنداشته است.
قرآن هم گاهی حسرت خوردن را تأیید میکند؛ مثلاً درباره انسانهایی که گول شیطان را خورده و از یاد خدا غافل شدند، میفرماید:
{وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ [3] * وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ [4] * حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ}[5] ؛ و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را بهسراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست! و آنها [= شیاطین] این گروه را از راه خدا بازمیدارند، درحالیکه گمان میکنند هدایتیافتگان حقیقی آنها هستند! تا زمانیکه (در قیامت) نزد ما حاضر شود میگوید: ایکاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینی بودی!
برای اطلاع بیشتر به کتاب «الفروق اللغويه للعسكري»[6] و «دائرةالمعارف قرآن کريم»[7] مراجعه شود.
نکتهی دوم: این مفاهیم (امید، آرزو و تمنی) عمدتاً از ویژگیهای انسان و بشر است و غیر انسان این ویژگیها را ندارد. چیزی است که خدا در وجود انسان و بشر قرار داده، این است که انسان میتواند برنامهی آیندهی خودش را آرزو کرده و تنظیم نماید؛ و هنوز معلوم نیست که آیا حیوان هم میتواند نسبت به آینده خود توجهی داده باشد یا خیر؟ و هنوز علم به این مطلب دست پیدا نکرده است؛ یعنی هنوز پاسخ منفی است.
بهتعبیری دیگر، هنوز علم به این مطلب دست پیدا نکرده که حیواناتی كه لانه مىسازند و يا برای خود خوراك ذخیره میکنند، آیا این کار را عَن علمٍ و از روی آگاهی و برنامهریزی نسبت به آیندهی خود انجام میدهند، و میدانند که چه میکنند، یا اینکه این کارشان از روى غريزه است؟
بنابراین امید و آرزو بهخودیخود ازجمله امتیازات انسان بهشمار میآید، چراکه تنها برای انسان قرار دادهشده و یکی از ظرفیتهای انسانی محسوب میشود.
نکتهی سوم: در ترجمهی واژهی «تمنی» گفتیم که واژهی «تمنی» با واژهی «مَنی» که از یک ریشه بوده و بهمعنای شهوت و علاقه داشتن و تعلق نسبت به آینده هستند؛ و امید و آرزو در شکلگیری نطفه و عامل تولید نسل آدمی نهادینه شده است؛ بنابراین امری غیر فطری نیست، بلکه در فطرت بشر قرار دارد.
بنابراین انسان نمیتواند بدون آرزو باشد و داشتن آرزو مطابق فطرت وی خواهد بود.
چنانکه در جای خود توضیحش را دادیم.
نکتهی چهارم: تفاوت میان آرزو و امید و سایر واژگان قریبالمعنی
در تفاوت میان آرزو و امید و سایر واژگان قریبالمعنی با آن، بهنظر میرسد که بایستی برای روشن شدن محدوده بحث، بهسراغ انتخاب واژگان اصلی و فرعی برویم تا حدومرز میان آرزو و سایر واژگان مشخص شود.
ازاینرو بهترین راه همان است که برخی از لغویین گفتهاند و در مبحث گذشته بیان کردیم که خواهشهای انسانی و درخواستهای وی سه مرحله دارد:
• نزدیک
• متوسط
• دور.
نزدیک همان طمع است؛ و متوسط امید؛ و دور را به آرزو تعبیر میکنند.
البته در اینجا باید شرحی را بیان نمود که واژهی طمع بیشتر دارای بُعد منفی است تا بُعد مثبت، اگرچه در بُعد مثبت هم بهکار رفته که مقصود همان امید است که در قرآن هم آمده است؛ آنجا که میفرماید: {وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا}[8] ؛ و او را با بیم و امید بخوانید!
اما اینکه چرا اینگونه تقسیم کردهاند، بهخاطر این است که به شیوهی تحقق نگاه کردهاند که امکان تحقق برخی دور و برخی متوسط و برخی هم نزدیک است؛ اما از دو چیز غافل شدهاند: یک اینکه دور و نزدیک و متوسط یک تقسیم دیگر هم دارد که عبارتاند از: 1- خواستههای واقعی 2- خواستههای خیالی.
با این تقسیم میتوان به ابعاد بیشتری معنای حقیقی واژگان موردبحث و حدومرز میان آنها پی برد.
گفتیم امید و آرزو نسبت به دیروز و امروز نیست، بلکه نسبت به آینده است که باید برای ترسیم فردایی بهتر برنامهریزی کند تا جامعه را به حرکت دربیاورد و آیندهاش بهتر بشود.
پس از جنبهی تأثیرگذاری این مفاهیم در تحریک جامعه غفلت کردهاند.
زیرا آقایان لغویین در تقسیم اولیه، خواهشها و درخواستهای دور را آرزو و میانه را امید و نزدیک را طمع دانستهاند، چراکه خواستهاند مسأله ی امکان را در مراحل خواهش و درخواست انسان موردتوجه قرار بدهند و آنرا ملاک تقسیم و تعیین حدومرز بدانند؛ ولی غافل از اینکه دو نکته دیگر نیز باید در اینجا موردتوجه قرار بگیرد: یکی جنبه واقعی بودن و یا خیالی بودن خواهش انسان است؛ و دیگری جنبهی اثرگذاری در تحرک جامعه و ترسیم آینده است.
صاحبنظران در اینجا دور را به آرزو تعبیر کردهاند، چراکه دور بهطور طبیعی احتمال تحقق آن یا محال است و یا خیلی بعید بهنظر میرسد، چراکه درخواست بلند و دور، از واقعیت به دور و به خیال و وهم نزدیک است؛ اما غافل از آنکه در برخی از موارد خواهش دور واقعی و قطعیالوقوع است و در مقابل برخی موارد نزدیک (از جهت زمان) خیالی است که حتماً به وقوع نخواهد پیوست.
در بخش دور واقعی میتوان به انتظار صاحبالزمان# مثال زد، چراکه منتظر امام زمان# بودن اگرچه دور است؛ اما قطعی است؛ و در امید داشتن به این دور گفتهاند که تلقی نزدیک داشته باشید و خود را برای ظهور آماده کنید، چراکه دور بودن برای انسان ایجاد آمادگی نمیکند.
برعکس، برخی از خواستههای نزدیک هم خیالی است. پس نزدیک و دور بودن آرزو ملاک حقیقی و خیالی بودن آن نیست.
نظر استاد: برداشت حقیر این است، وقتیکه گفتهاند دور است؛ یعنی واقعیت ندارد و بیشتر خیالی است؛ و اگر از آن متوسطی که انسان با مقداری حرکت بدان میرسد چیزی نگفتهاند، بدینجهت است که آماده است؛ و آن چیزی که آماده باشد، تحرکی در جامعه ایجاد نمیکند، چراکه حق انسان نبوده و از آن دیگری است؛ مثلاً شخصی، دوستش مسئولیت گرفته، این یک فرصت آماده است برای او و خودش را به او میچسباند و میخواهد بدون هیچ اقدامی و زحمتی به آن برسد؛ اما آن چیزی هم که دور است آنهم جامعه را به حرکت وانمیدارد، بلکه آنچه که موجب تحریک جامعه شده و آنرا به تلاش وامیدارد خواستههای میانی انسان است.
بنابراین، امید، فعالکنندهی جامعه است؛ ولی آرزو بهجهت اینکه خیلی دور است، فعالکنندهی جامعه نیست. طمع هم چون دستاندازی بهحق دیگران است، در حقیقت آنهم فعالکنندهی جامعه نخواهد بود؛ لذا لغویین به این نکته توجه نکردهاند و فقط همان سه مرحله را بیان نمودهاند.
برخیها هم مثل «راغب اصفهانی»[9] در همین مسیر انحصار ملاک تعیین حدومرز مفاهیم واژگان، بهاشتباه دیگری مبتلا شدهاند؛ و آن اشتباه این است که آرزو را با استفاده از واژهی «تمنی» بهدروغ تفسیر کرده و گفتهاند: دروغ و تمنی بهجای یکدیگر نیز استفاده میشود.
بهنظر میرسد که این هم اشتباه باشد، چراکه آرزو، دروغ نیست، تمنی هم خیال است؛ و خیال با دروغ فرق میکند، چون دروغ دو ریشه دارد: 1- خلاف واقع بودن 2- خلاف اعتقاد بودن.
پس اولاً: در دروغ چیزی باید باشد تا خلافش گفته شود؛ اما در خیال چیزی نیست. ثانیاً: فرد خیالش را باور دارد که آرزو میکند؛ لذا مطابق با واقع است و این حرف مفردات در اینجا حرف درستی نیست.
نکته: تمنی، خیالپردازی و آرزو کردن خیال هست؛ اما دروغ نیست.
بهنظر میرسد که این هم خطایی است که باید اصلاح بشود، چراکه تمنی دروغ نیست؛ اما از باب اینکه خواهشهای خیالی خالی از واقعیت است بهدروغ شبیه گشته و شاید در مواردی قابل تطبیق با دروغ نیز شده است؛ ولی خیال، دروغ نیست.
و از جهتی دیگر، بدینجهت که این مفاهیم مربوط به آینده است و مدیریت ترسیم آینده را باید بر عهده بگیرد و حکایت کند، نیازمند قدرت تأثیرگذاری در جامعه و ایجاد تحرک برای پیشرفت و پویایی است. لذا آنچه که خیلی دور بوده و خیالی و غیرواقعی است نمیتواند پویایی را در فرد و جامعه ایجاد کند؛ و آنچه که خیلی نزدیک و آماده بوده، و علاوهبراین حق انسان هم نیست، آنهم نمیتواند پویایی را ایجاد کند، بلکه موجب تنبلی جامعه و دستاندازی به داشتههای و دست آورد های دیگران میشود.
همانگونه که در طمع هم گفتیم که طمع، چشمداشت به چیزی است که انسان استحقاق آنرا ندارد.
لذا آنچه که میخواهد در فرد و جامعه تحرک ایجاد کند در آیندهی نیز مؤثر باشد، باید دارای چند خصوصیت باشد:
1. خیالی نباشد؛ یعنی جَوّ درست نکند؛ جَوّ درست کردن واقعیت نیست و جامعه را حرکت نمیدهد.
2. از جهات زمان وقوع میانه و معقول بوده و امکان رسیدن به آن نیز باشد.
3. باید حق انسان باشد و اگر حق نباشد فعالیت ایجاد نمیکند.
این سه ویژگی در امید هست؛ ولی در طمع و آرزو این سه ویژگی واقعی نیست، چراکه در طمع از باب اینکه حق او نیست؛ و در مسئله آرزو هم چونکه بیشتر حالت خیالی دارد (البته آرزو واقعی هم داریم که از آن به امید تعبیر میشود) جامعه را فعال نمیکند، بلکه آنچه که جامعه را فعال میکند امید است؛ آنهم امیدی که همراه با عمل باشد. در نهجالبلاغه و روایات به امید همراه با عمل توصیه شده است.
مؤید این مطلب و برداشت فوق این است که امید، معقولانهتر از طمع و آرزو دانسته شده است، چراکه با واقعیت بیشتر تطبیق دارد، و امید، هرگز به امر محال تعلق نمیگیرد؛ ولی آرزو به محالات هم تعلق میگیرد.
و از همین جهت که امید بایستی جامعه را به فعالیت و تحرک و پویایی وادارد، در توصیههای اسلامی و بهویژه در نهجالبلاغه بر امید فعال؛ یعنی امید همراه با عمل تأکید شده و از امید کاذب و بدون عمل و بدون امکان تحقق نیز نهی شده است.
شاید بتوان گفت که امید کاذب همان چیزی است که خیلی از وقتها با آرزو قابلجمع است.
شخصی پیش امیرمؤمنان علی× آمد و از حضرت خواست تا او را موعظه کند. حضرت یکی از نصایحی که به وی داشت این بود که فرمود: «لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ»؛ یعنی ازجمله کسانی مباش که بدون عمل، امید به آخرت دارد.
حضرت دربارهی امید و آرزو، تشویق به عمل کرده و میفرمایند:
«لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ[يَرْجُو] يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَيَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَيَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَلَا يَنْتَهِي وَيَأْمُرُ [النَّاسَ بِمَا لَمْ يَأْتِ] بِمَا لَا يَأْتِي يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَيَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ- [وَ] إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَلَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَيَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَيُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَلَا يَعْتَبِرُ وَيُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَلَا يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌ وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَيُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَالْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى الْمَوْتَ وَلَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَيَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ- [اللَّغْوُ] اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَلَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ- [يُرْشِدُ نَفْسَهُ وَيُغْوِي غَيْرَهُ] يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَيُغْوِي نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَيَعْصِي وَيَسْتَوْفِي وَلَا يُوفِي وَيَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَلَا يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ»[10] .
[قال الرَّضِي&: «ولو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة، وحكمة بالغة، وبصيرة لمبصر، وعبرة لناظر مفكر»[11] .]
فرمود: از كسانى مباش كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخير میاندازد، در دنيا چونان زاهدان، سخن میگوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است، اگر نعمتها به او برسد سير نمیشود، و در محرومیت قناعت ندارد.
از آنچه به او رسيد شکرگزار نيست، و از آنچه مانده زیادهطلب است. ديگران را پرهيز میدهد؛ اما خود پروا ندارد به فرمانبرداری امر میکند؛ اما خود فرمان نمیبرد، نيكوكاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد گناهكاران را دشمن دارد؛ اما خود يكى از گناهكاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمیدارد، اما در آنچه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پافشارى دارد.
اگر بيمار شود پشيمان میشود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانیهاست در سلامت مغرور و در گرفتارى نا اميد است اگر مصيبتى به او رسد به زارى خدا را میخواند. اگر به گشايش دستیافت مغرورانه از خدا روى برمیگرداند، نفس به نيروى گمان ناروا، بر او چيرگى دارد، و او با قدرت يقين بر نفس چيره نمیگردد.
براى ديگران كه گناهى كمتر از او دارند نگران، و بيش از آنچه كه عمل كرده اميدوار است. اگر بینیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهیدست گردد، مأيوس و سست شود.
چون كار كند در آن كوتاهى ورزد، و چون چيزى خواهد زیادهروی نمايد، چون در برابر شهوت قرار گيرد گناه را برگزیده، توبه را به تأخير انداز، و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزيند.
عبرتآموزی را طرح میکند؛ امّا خود عبرت نمیگیرد در پند دادن مبالغه میکند؛ امّا خود پندپذیر نمیباشد. سخن بسيار میگوید؛ امّا كردار خوب او اندك است براى دنياى زودگذر تلاش و رقابت دارد؛ امّا براى آخرت جاويدان آسان میگذرد سود را زيان، و زيان را سود مى پندار از مرگ هراسناك است؛ امّا فرصت را از دست میدهد. گناه ديگرى را بزرگ میشمارد؛ امّا گناهان بزرگ خود را كوچك میپندارد، طاعت ديگران را كوچك و طاعت خود را بزرگ میداند مردم را سرزنش میکند؛ امّا خود را نكوهش نكرده با خود رياكارانه برخورد میکند خوشگذرانی با سرمایهداران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زيان ديگران حكم میکند؛ امّا هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حكم نخواهد كرد، ديگران را هدايت؛ امّا خود را گمراه میکند، ديگران از او اطاعت میکنند، و او مخالفت میورزد، حق خود را به تمام میگیرد؛ امّا حق ديگران را به كمال نمیدهد، از غير خدا میترسد؛ امّا از پروردگار خود نمیترسد.
[سید رضی میگوید: اگر در نهجالبلاغه جز اين حكمت وجود نداشت، همين يك حكمت براى اندرز دادن كافى بود اين سخن، حكمتى رسا، و عامل بينايى انسان آگاه، و عبرتآموز صاحب انديشه است.]