1401/01/22
موضوع: شرح حکمتهای نهجالبلاغه/ شرح حکمت پانزدهم /تربیت اجتماعی (سرزنش در مواجهشدن با فریبخوردگان)، جلسه اول
وَقَالَ×: «مَا كُلُ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ»[1] .
امام× فرمود: هر شخص گرفتارى را نمىتوان سرزنش كرد (چهبسا بىتقصير باشد).
به تعبیری، هر فریبخورده و مفتون، و هر کسیکه منحرف شده [به تعبیر امروزیها، هر کسیکه سرش کلاه رفته و به خطا رفته است] نباید مورد عتاب و سرزنش قرار بگیرد.
توضیح اجمالی:
محور و موضوع سخن امام× در این حکمت، تبیین یکی از اصول اخلاق اجتماعی است که همان شیوه و چگونگی برخورد و مواجهشدن با انسانها و بخشهای جامعه اسلامی است که مورد فریب برخیها واقعشدهاند و باکمال تأسف در مسیر انحراف قرارگرفتهاند.
یعنی امام× در مقام بیان این جهت است که در جامعه سالم دینی با منحرفین و گمراهانی که بهاصطلاح مفتون؛ یعنی فریبخوردگان معرفی میشوند چگونه باید مواجه شد و با آنها برخورد نمود.
این افراد نیاز به تربیت دارند؛ نیاز دارند تا دوباره به متن جامعه بازگردانده شوند و در جامعه جایگاه خود را پیدا کنند؛ اما راه آن چیست؟ آیا راه آن سرزنش و عتاب آنان است؟
آیا این سرزنش و عتاب میتواند بهعنوان یکی ابزارهای تربیتی باشد؛ و اگر میتواند بهعنوان یکی ابزارهای تربیتی باشد، مورداستفادهی آن کجاست؟ همچنین چه آثاری میتواند از خود بهجای گذارد و چگونه باید استفاده شود؟
عتاب و سرزنش بهعنوان یک اصل و قانون در موضوعات و امور تربیتی موردتوجه قرار میگیرد و یکی از اصول بهشمار میرود؛ البته بهشرط آنکه در جای مناسب و در مرتبهی شایستهی خود بهکار رود.
ازاینرو بحث عتاب و سرزنش، اگر بهدرستی مورداستفاده واقع شود، یکی از ابزار تربیتی بهشمار میآید؛ بنابراین بایستی با نگاه تربیتی به این سخن مولا× نگریست و توجه نمود.
نگاه تربیتی در مورد عتاب و سرزنش بهعنوان یکی از ابزارهای تربیت در کلمات امیرمؤمنان علی× نیز قابلمشاهده است.
بهعنوانمثال، در روایتی از حضرت اینگونه آمده است:
قَالَ عَلِيٌّ×: «الْعِتَابُ حَيَاةُ الْمَوَدَّةِ»[2] ؛ سرزنش كردن و گلايه مايه حيات (پايدارى) دوستى است.
چنانچه از محتوای این سخن برمیآید و همینطور در حکمت موردبحث نیز مشاهده میشود، «سرزنش و عتاب» یک از ابزارهای دو پهلوی تربیت است که از آن میتوان به چاقوی ذو حدین تعبیر نمود.
لذا بهکارگیری آن بسیار دشوار و حساس است.
این کلام مولا× در بایدهاست نه در واقعیتها؛ حکمتهای نهجالبلاغه از این حیث به دو قسمت تقسیم میشوند:
1. برخی از حکمتها بیانگر واقعیتهای جامعه هستند؛ میگوید جامعه شما اینگونه است. مثلاً وقتیکه دربارهی فقر میگوید: انسان فقیر در جامعه قیمتی ندارد[3] ، این یک واقعیت در جامعه است. یا اینکه در حکمتی فرمود: اگر دنیا به کسی روی آورد، همه خوبیها را به او نسبت میدهند؛ اما اگر دنیا از او روی برگرداند، خوبیهایش را هم از او نفی میکنند[4] . اینها واقعیتهایی است که در جامعه مورد قضاوت قرار میگیرد.
2. برخی از حکمتها هم دربارهی بایدهای جامعه هست.
این حکمت دربارهی بخش دوم است؛ یعنی حضرت میخواهد بفرماید که باید اینچنین باشد؛ «مَا كُلُ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ»؛ همه مفتونین و فریبخوردهها استحقاق سرزنش ندارد.
مفهوم شناسی واژگان حکمت
واژهی «مَفْتُون»
بهجهت اینکه واژهی فتنه را در حکمت اول از مجموعه حکمتهای نهجالبلاغه موردبررسی قرار دادهایم، در اینجا، دوباره آنرا تکرار نمیکنیم و برای آشنایی با مفهوم این واژه میتوانید به شرح حکمت اول در جلسهی پنجم از سلسله جلسات شرح حکمتهای نهجالبلاغه مراجعه بفرمایید.
اما اگر بخواهیم بهصورت خلاصه واژهی «مَفْتُون» را در اصطلاح امروزیها و در کلام مولا× بیان کنیم، «مَفْتُون» به همان معنای منحرف و فریبخورده است.
واژهی «عِتَاب»
دربارهی مفهوم واژهی «عِتَاب»، در منابع لغت اینچنین آمده است:
بهعنوانمثال، جناب مصطفوی در «التحقیق» دربارهی این واژه اینگونه مینویسد:
«أنّ الأصل الواحد في المادّة: توجيه قول الى شخص بعنوان لوم وذمّ على ما صدر منه، بالشدّة والغلظة»[5] .
اصل واحد در مادهی این کلمه (عتاب) سوق دادن کلمه و سخن بهسوی شخصی با عنوان ملامت و بهجهت سرزنش و مذمت کردن وی در مقابل کار ناشایستی است که از او سرزده است؛ و این ملامت کردن، همراه با شدت و غلظت باشد.
نکتهای قابلتأمل
سؤال: ملامت و عتاب کردن، آیا مربوط به شخص است یا مربوط به فعل او؟
در جواب میگوییم: فرق عتاب با نصیحت این است که نصیحت را درگوشی انجام میدهند و آرام است؛ اما عتاب باید محکم باشد، نمیشود عتاب کردن با حالت نرم باشد، چون عتاب باید حالت استیلاء داشته باشد. همانند امربهمعروف و نهیازمنکر که اگرچه نصیحت کردن نوعی از امربهمعروف و نهیازمنکر است؛ اما اگر بخواهیم امربهمعروف صدق کند باید همراه با عتاب و آمرانه باشد، چراکه امر (طلب)، من العالي إلى الداني است[6] . نمیشود امر کردن همراه با خواهش باشد؛ لکن این امر کردن اگرچه باید آمرانه باشد؛ اما میتواند با مهربانی باشد.
امر از عالی به دانی است؛ درست است که امروزه شیوههای امربهمعروف متفاوت است؛ اما بهخاطر شیوهها نمیتوان مفهوم را تغییر داد. گاهی از اوقات، برخیها بهجهت عدم اطلاع، ماهیت امربهمعروف را تغییر میدهند و میگویند که امربهمعروف میتواند مهربانانه باشد؛ این سخن درست است که میتواند مهربانانه باشد؛ اما باید آمرانه هم باشد. همانگونه که خداوند به انسان امر میکند؛ این اوامر الهی از روی دشمنی نیست، بلکه از روی مهربانی است. این مهربانی هم از امر فهمیده نمیشود، بلکه از موقعیت آمر فهمیده میشود.
خدای عزوجل خودش را به رحمانیت و رحیمیت معرفی کرده است[7] ؛ ما هم او را به مهربانی میپذیریم و اوامر او را مهربانانه میدانیم.
اما در اینجا، عتاب اینگونه نیست، چراکه عتاب باید همراه با شدت و غلظت باشد.
ایشان در ادامه در ادامه مینویسد:
اثر، جزء لازم عتاب است؛ و آن تحقیر طرف مقابل میباشد، چراکه عتاب بهطور طبیعی موجب تحقیر میشود.
مینویسد: «وَفي العِتَابِ تحقير للطرف بكونه ملوما ومذموما وفي مورد المؤاخذة والسخط، وبهذه المناسبة يطلق العَتَبَةُ على الخشبة السفلى من الباب الّتى يوطأ عليها، ...».
میخواهد بگوید که کار شما، کار زشتی بوده است و شایسته مذمت و سرزنش هستی؛ لذا عتاب موجب تحقیر میشود؛ بنابراین، اینکه گفته میشود عتاب از اصول تربیتی است، بدینجهت است که در اصول تربیتی، گاهی از اوقات باید شوک به فرد وارد بشود.
بهعنوانمثال، در مورد تربیت فرزند، امروزه گفته میشود که فرزند (کودک) هر چه میخواهد برایش بخرید، درحالیکه اگر همهی خواستههای کودک فراهم شود، درست تربیت نمیشود، بلکه گاهی از اوقات واژهی «نه» را هم باید بشنود تا بداند که در زندگی این حالت هم وجود دارد؛ یعنی گاهی از اوقات امکان دارد به آنچه که مدنظر اوست دست پیدا نکند.
لذا از همین باب است، آدمی که رو به کمال حرکت میکند، اگر بدون مانع حرکت کند، رشد وی تربیتیافته نیست، بلکه گاهی از اوقات باید مانعی بر سر راه وی باشد. لذا عتاب، تحقیر است؛ یعنی به عقب برمیگردد؛ اما بازگشت او به عقب پیشروانه است؛ یعنی برمیگردد؛ ولی نمینشیند، بلکه دومرتبه با قوت بیشتر به سمت جلو و در مسیر درست حرکت میکند.
«والأغلب اطلاق الإِعْتَابِ والاسْتِعْتَابِ بالنسبة الى النفس وهو جعل النفس في مورد لوم على عمله، وطلبه من نفسه أن يلومه عليه، وهذا المعنى مرجعه الى الرجوع والتوبة والتنبّه وكونه مرضيّا.
وأمّا طلب العِتَابِ من الغير: فهو من لوازم التنبّه والرجوع في نفسه».
موضوع دیگر دربارهی عتاب اینکه، انسان گاهی در مقام عاتب و گاهی هم در مقام اعتاب است؛ یعنی گاهی دیگری را عتاب میکند و گاهی هم در مقام استعتاب است؛ یعنی از دیگران طلب میکند که وی را عتاب کنند. استعتاب در مقام نفس است برای اینکه انسان تَنَبُّه پیدا کند.
گاهی از اوقات انسان در اثر برخورد تند ناراحت میشود؛ اما بعد از اینکه مدتی تأمل کرد، میگوید: او حق دارد.
بنابراین، گاهی از اوقات مانعها برای انسان اثر دارد؛ یعنی انسان را برمیگرداند بهجایی که خود را اصلاح کند. این عمل در حوزهی معنویت هم بسیار مفید است.
ایشان در ادامه آیاتی از قرآن کریم را متذکر شده و میآورد.
قرآن میفرماید: {فَيَوْمَئِذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ}[8] ؛ آن روز عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان ندارد، و توبه آنان پذیرفته نمیشود.
در آیهی دیگری میفرماید: {فَالْيَوْمَ لَا يُخْرَجُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ}[9] ؛ امروز نه آنان را از دوزخ بیرون میآورند، و نه هیچگونه عذری از آنها پذیرفته میشود!
و در جایی دیگر نیز میفرماید: {ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ}[10] ؛ سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمیشود؛ (بلکه دستوپا و گوش و چشم، حتّی پوست تن آنها گواهی میدهند!) و (نیز) اجازه عذرخواهی و تقاضای عفو به آنان نمیدهند!
فَالاسْتِعْتَابُ في هذه الآيات الكريمة بمعنى طلب اللوم والتنبّه لنفسه، أى فلا يكلّفون بالتنبّه والرجوع والتوبة، لانقضاء زمان العمل والمجاهدة، فلا ينفعهم لومهم لأنفسهم وندامتهم عن أعمالهم الّتى سبقت منهم.
والتعبير بالاستعتاب دون الرجوع والتوبة والتنبّه وغيرها: فانّ التعتّب أوّل مرحلة في مسير الرجوع والتنبّه، فإذا لم يكن له فائدة، بل لم يوجد له اقتضاء: فكيف يصحّ أن يذكر غيره من المراحل المتأخّرة»[11] .
پس عتاب در این آیات شریفه بهمعنای طلب ملامت و سرزنش و بیداری نفس است؛ یعنی به انقضای زمان کار و تلاش ملزم به توجه و بازگشت و توبه نیستند، پس برای آنها سودی ندارد که خود را سرزنش کنند و از کارهایی که پیش از آنها انجام دادهاند پشیمان شوند.
و تعبیر به استعتاب بدون بازگشت و توبه و تنبه و غیره: پس تعتب و عتاب کردن اولین مرحله در مسیر رجعت و بیداری است، پس اگر فایدهای ندارد، بلکه اقتضائی برای آن پیدا نشد، پس یادآوری سایر مراحل متأخر چگونه صحیح است؟
لذا مولا× در این جملهی «مَا كُلُ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ»؛ اگر بخواهیم پایهی سخن مولا را در این حکمت معلوم کنیم، باید بگوییم که سخن امام× در جهت کنترل ملامتگری و سرزنش است؛ یعنی نه اینکه سرزنش نباید باشد، بلکه باید کنترل بشود، چراکه شکی در این نیست که عتاب و سرزنش بخشی از روشهای تربیتی است.
لذا حضرت فرمود: «مَا كُلُ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ».
اینگونه نیست که هر گمراه و فریبخوردهای استحقاق سرزنش داشته باشد.
اما اینکه چرا هر گمراه و فریبخوردهای استحقاق سرزنش ندارد را نیز باید در کلمات خود مولا× بهدنبال آن بگردیم.
حضرت در جایی دیگر اینگونه میفرماید:
«رُبَ مَلُومٍ وَلَا ذَنْبَ لَهُ»[12] ؛ چهبسا ملامت شدهای كه بیگناه است.
یعنی برخی افراد ملامت میشوند درحالیکه گناهی مرتکب نشدهاند و تقصیری ندارند.
آنجا که سرزنش از ابزارهای تربیتی و موعظهای بهشمار میرود، آنجایی است که شخص خودش در به گمراهی و خطا رفتن مقصر باشد؛ یعنی خودش زمینهی انحراف خود را فراهم کرده باشد؛ و یا اینکه حداقل فطانت و زیرکی به خرج نداده و فریبخورده و گمراه شده است.
اما در جاییکه او نقشی نداشته و گناهی مرتکب نشده باشد، استحقاق سرزنش ندارد، چراکه دامنهی بحث از سرزنش و عتاب میتواند بسیار وسیع باشد و باید موردبررسی قرار بگیرد که در چه مواردی سرزنش جایز است و در چه مواردی سرزنش جایز نیست؛ همچنین در چه مواردی تأثیرگذاری مثبت دارد و در چه مواردی تأثیرگذاری منفی دارد؛ و ...
بنابراین آنچه که تابهحال دربارهی این حکمت مولا× گفته شد، این است که این سخن حضرت بایستی از نگاه تربیتی موردبررسی قرار بگیرد؛ و محور سخن نیز سرزنش است که بهعنوان یکی ابزارهای تربیت اجتماعی و یا تعیین روش اخلاق اجتماعی میباشد.