1400/10/06
موضوع: شرح حکمتهای نهجالبلاغه/ شرح حکمت دهم /سبکشناسی رفتارهای اجتماعی (با مردم)، جلسه سوم
وَقَالَ× «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ»[1] .
بحث پیرامون حکمت دهم با عنوان «سبکشناسی رفتارهای اجتماعی با محوریت مردم» بود. دو جلسه به بررسی اجمالی محتوا و معرفی سند و منابع این حکمت پرداختیم و واژهشناسی آنرا نیز انجام دادیم.
مولا علی× در این حکمت میفرماید:
«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ»[2] ؛ با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر شما بگريند و اگر زنده باشيد [غايب شويد] مشتاق ديدن شما باشند.
به تعبیری دیگر، با مردم مخالطه کنید و در رفتارهای اجتماعی بهگونهای رفتار کنید که میان شما و آنها اختلاف طبقاتی فرهنگی وجود نداشته باشد؛ احساس اینکه یک نفر شهروند درجهیک و دیگری شهروند درجهدو است به دست نیاید.
«خَالِطُوا النَّاسَ»؛ با مردم مخلوط شوید.
همانطور که در واژهشناسی خالطوا بیان کردیم، این واژه، شامل جایی میشود که اختلاط با امتزاج همراه است که به دو صورت بود:
1. این اختلاط قابلتشخیص نیست؛ مانند مخلوط شدن آب و شیر؛
2. این اختلاط قابلتشخیص است؛ مانند جایی که درهم و دینار مخلوط بشود که هر دو مصداق خالطوا هستند.
و این معاشرت (مخالطه) بهگونهای باشد که اگر با همین مخالطه از دنیا رفتید؛ نخستین بازخورد رفتار شما این باشد که «بَكَوْا عَلَيْكُمْ»؛ بر شما بگریند؛ یعنی این احساس را داشته باشند که چیزی را ازدستدادهاند.
«وَإِنْ عِشْتُمْ»؛ و اگر با مردم بودید و در کنار آنها زندگی کردید -در برخی نسخ «إنْ غِبْتُم»[3] آمده است؛ یعنی اگر مدتی غایب شدید؛ (مثلاً به سفر رفتید)- «حَنُّوا إِلَيْكُمْ»؛ مشتاق و آرزومند دیدار دوبارهی شما باشند.
همانطور که قبلاً اشاره کردیم، مولا علی× در این کلمهی قصار بهدنبال بیان یک قانون و ضابطه است.
موضوع کلام حضرت نیز در مورد رفتار اجتماعی است. اینکه دو همکار، یا دو شهروند، یا دو همسایه یا دو عضو از اعضای جامعه اسلامی چگونه باید باهم رفتار کنند؟
کیفیت رفتار را میتوان دو گونه بررسی کرد:
1. نخست اینکه نمونههایی از رفتارها را بشماریم؛ بهعنوانمثال، خوشاخلاق باشید، متواضع باشید، متکبر نباشید و ... اینها را بشماریم؛ درحالیکه امام× در این مقام نیست.
2. گونه دوم که اهمیت بالاتری دارد این است که مولا× در مقام بیان قانون و ضابطهای کلی است که در هرکجا بخواهیم رفتاری را انجام بدهیم به آن استناد کنیم؛ یعنی معرفی قانونی بالادستی از سوی امیرمؤمنان؛ مانند اینکه در یک جامعه افزون بر تعدادی قوانین عادی، یک سری قوانین بالادستی نیز داریم که چشمانداز است و هر قانونی باید با آن قوانین بالادستی همخوانی داشته باشد.
حضرت در این کلمهی قصار، یک قانون بالادستی را بیان کرده و میفرماید: با مردم بهگونهای رفتار کنید که احساس مردم در اختیار شما باشد و بتوانید دل آنها را به دست آورید.
پس هدف امام× در این سخن، بحث مصداقی نیست، بلکه حضرت مفهومی را ارائه میکند که در هر جایی قابل پیادهسازی باشد.
سؤالاتی در اینجا مطرح میشود؛ ازجمله اینکه:
• هدف از این مخالطه چیست؟
• چرا امام× توصیه به مخلوط شدن با مردم و همراهی در شادی و غم آنها دارند؟
• آیا منظور از مخالطه، نشستن در طبقهای ممتاز و از آنجا با مردم ارتباط داشتن است؟
• این قانون بالادستی، چه فرهنگی را میخواهد به جامعه تزریق کند؟
• قوانین بالادستی، سیاستهای کلی را به جامعه تزریق میکند؛ در اینجا چه سیاست کلی را دنبال میکند؟
به نظر میرسد که مخالطه با مردم بهدنبال این نکته مهم است که اختلاف طبقاتی فرهنگی در جامعه از بین برود؛ و افراد جامعه همه با یک نگاه موردتوجه باشند.
چراکه وجود اختلاف طبقاتی فرهنگی در جامعه بسیار آزاردهنده است، بهگونهای که حتی از اختلاف طبقاتی اقتصادی و مالی هم بیشتر آزاردهنده است.
اگر دستمان در از بین بردن کامل اختلاف طبقاتی مالی کوتاه است؛ باید برای کم کردن اختلاف طبقاتی فرهنگی تلاش کنیم؛ یعنی بهجایی برسیم که اگر فردی از خانواده فقیر به خواستگاری فردی از خانوادهای غنی رفت؛ با این پاسخ برخورد نکند که شما در سطح زندگی ما نیستید.
فرمایش امیرمؤمنان× در این کلام این است که تلاش کنید تا اختلاف طبقاتی فرهنگی در جامعه کم بشود، چراکه این کار آثار و برکات فراوانی بهدنبال دارد.
نمونههای آزاردهندگی اختلاف طبقاتی
این شدت آزاردهندگی در روایات نیز اشارهشده است.
چنانچه اختلاف طبقاتی فرهنگی وجود داشته باشد جامعه به بیماری مبتلا میشود که امام× اینگونه از آن یاد میکند.
امیرمؤمنان علی× در روایتی اینگونه میفرماید:
«الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِه»[4] ؛ یعنی اختلاف طبقاتی مالی اگر منجر به اختلاف طبقاتی فرهنگی بشود؛ فقر، زبان فرد را از اقامه دلیل میبندد؛ یعنی جرئت را از او میگیرد و فقیر در خودش احساس ضعف میکند.
«فقر» توان برخوردهای اجتماعی را از انسان میگیرد، بدین ترتیب فقیر جرأت خود را از دست میدهد و به انسان بیارادهای تبدیل میشود که قدرت انجام هیچ کاری را ندارد، ازنظر روحی و روانی، ناتوان خواهد بود؛ درنتیجه شخص در جامعه از یاد میرود و با کاهش حضور مؤثر فرد در عرصههای گوناگون اجتماعی و اقتصادی، کرامت انسانیاش زیر پا گذارده شده و از بین میرود.
در روایت دیگری نیز حضرت اینگونه فرمودند:
«الْفَقِيرُ حَقِيرٌ لَا يُسْمَعُ كَلَامُهُ وَلَا يُعْرَفُ مَقَامُهُ وَلَوْ كَانَ الْفَقِيرُ صَادِقاً يُسَمُّونَهُ كَاذِباً وَلَوْ كَانَ زَاهِداً يُسَمُّونَهُ جَاهِلًا»[5] ؛ فقير حقير است و كسى به سخنان او گوش نمىدهد و مقام او شناخته نمىگردد و اگر فقير راستگو باشد، مردم او را دروغگو مىدانند و اگر زاهد باشد، او را نادان و جاهل مىدانند.
اینها واقعیتهای جامعه است.
حضرت در این حکمت موردبحث فرمودند: «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً»؛ با مردم معاشرت کنید، بهگونهای که فقیر احساس نکند که کلامش شنیده نمیشود و حد جایگاهش شناخته نمیگردد.
جامعهی سالم دینی که بیانات امیرمؤمنان× بهدنبال تحقق آن است، جامعهای است که در آن اختلاف طبقاتی فرهنگی بسیار کم باشد و غنی قبول کند که مانند فقیر، انسان است و با او معاشرت نماید.
حدومرز مخالطه با مردم
سؤال: با توضیحات دادهشده، آیا مخالطه با مردم مطلق است و حد و اندازهای ندارد؟
باید بگوییم که هیچ امری در امور اجتماعی بدون حدومرز نیست؛ اما حدومرز را میشود به دو گونه تعریف کرد:
1. حدومرز عمومی؛ حدود کلی و عمومی برای همگان در همهجا.
2. حدومرز خصوصی؛ برای برخی از افراد است.
مانند قوانین کلی که در فقه، بهعنوان قواعد فقهیه نامیده میشود و بر مسائل گوناگون فقهی قابل تطبیق است و یکسری از قوانین ویژه هستند.
در اینجا هم مخالطه با مردم، حدومرزی عمومی دارد و آن، اعتدال و میانهروی در معاشرت است که در روایات از آن تعبیر به «اقتصاد» میشود. مقصود از اقتصاد در روایات به معنای امروزی آن نیست، بلکه به معنای میانهروی است.
بهعنوانمثال، امیرمؤمنان× در خطبهی متقین میفرمایند: «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد»[6] ؛ پوشاكشان (لباس متقین) میانهروی است.
حدومرز کلی در معاشرت به این است که افراط و تفریط در کار نباشد. اعتدال، قانونی کلی است که بر همهی موارد جزئی حاکم است؛ این قانون کلی در موعظهای از لقمان حکیم نیز بیان شده است:
«أَنَ لُقْمَانَ الْحَكِيمَ رَحِمَهُ اللَّهُ لَمَّا خَرَجَ مِنْ بِلَادِهِ نَزَلَ بِقَرْيَةٍ بِالْمَوْصِلِ يُقَالُ لَهَا: كُومَلِيسُ[7] قَالَ: فَلَمَّا ضَاقَ بِهَا ذَرْعُهُ وَاشْتَدَّ بِهَا غَمُّهُ وَلَمْ يَكُنْ بِهَا أَحَدٌ يُعِينُهُ عَلَى أَمْرِهِ، أَغْلَقَ الْبَابَ وَأَدْخَلَ ابْنَهُ يَعِظُهُ، فَقَالَ: ... يَا بُنَيَّ! لَا تُكَالِبِ النَّاسَ فَيَمْقَتُوكَ، وَلَا تَكُنْ مَهِيناً فَيُذِلُّوكَ، وَلَا تَكُنْ حُلْواً فَيَأْكُلُوكَ، وَلَا تَكُنْ مُرّاً فَيَلْفِظُوكَ، وَيُرْوَى وَلَا تَكُنْ حُلْواً فَتُبْلَعَ وَلَا مُرّاً فَتُرْمَى»[8] ؛
آنجا سینهاش تنگ شد و غم و اندوه سینهاش را فراگرفت و کسی نبود تا در انجام امورش او را کمک کند؛ درب خانه را بست و پسرش را وارد خانه کرد و شروع به موعظهی او نمود، گفت: ای پسرم! در رفتار اجتماعی خودت، مردم را تحتفشار قرار نده که با تو دشمنی میکنند و خیلی نرم و آسان نگیر که تو را خوار و ذلیل میکنند؛ [یعنی گاهی اوقات انسان باید موضع بگیرد] و خیلی شیرین نباش که تو را میخورند؛ [در وجود آنها هضم میشوی] و خیلی هم تلخ نباش، چراکه لقمه تلخ را بیرون میاندازند.
نه تلخ باش که تو را بیرون بیندازند و نه خیلی شیرین که تو را بخورند و از بین ببرند و نه سخت بگیر تا دشمنی کنند و نه آسان بگیر تا موجب ذلت و خواری خودت بشود.
این موعظه همان حد اعتدال در رفتارها و قانون کلی است.
تغافل از خطاهای دیگران راهی برای مخالطه
تغافل و چشمپوشی از خطاهای دیگران یکی از راهکارهای مخالطه است.
در اسلام همیشه نسبت به چشمپوشی از خطاهای دیگران سفارش شده است که نمونهی آن در همین رفتارهای اجتماعی است.
اگر کسی بپرسد که چگونه میشود مخالطه مدنظر مولا را در جامعه پیاده کنیم؟ و بستر مناسب برای این امر نیز کجاست؟
میگوییم: در روایتی از امام باقر× اینگونه آمده است که حضرت فرمودند: «صَلَاحُ شَأْنِ النَّاسِ التَّعَايُشُ وَالتَّعَاشُرُ مِلْءَ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فَطَنٌ وَثُلُثٌ تَغَافُلٌ»[9] ؛ صلاح امر مردم در زندگی مسالمتآمیز است؛ و معاشرت پیمانه پری است که دوسوم آن زیرکی است [باید چشمباز کنی و ببینی تا گول نخوری]؛ اما یکسوم آن تغافل است [یعنی شتر دیدی ندیدی.]
بنابراین راه درست مخالطه با مردم آن است که نسبت به یکسوم از خطاهای مردم چشمپوشی کنیم.
حضرت امیر× نیز دراینباره میفرمایند: «مَنْ لَمْ يَتَغَافَلْ وَلَا يَغُضَ عَنْ كَثِيرٍ مِنَ الْأُمُورِ تَنَغَّصَتْ عِيشَتُهُ»[10] ؛ هر كس كه نسبت به بسيارى از چيزها بیتوجهی و چشمپوشی (تغافل) نكند، زندگي بر او ناگوار خواهد شد.
این روایت نیز ناظر به عموم جامعه است.
نکتهی پایانی
سؤال: چرا مولا× در بیان این قانون کلی، بحث از گریه را بیان کرده است؟ یعنی آیا بحث در گریه کردن یا گریه نکردن است؟
پاسخ را میتوانیم در دو مقام بیان کنیم:
مقام اول: مسئلهی احساس، جایگاه بلندی در مسائل اجتماعی دارد و در اسلام نیز به آن توجه شده است؛ مثلاً، غیر از خود مسئولیت، احساس مسئولیت نیز مطرح است که از اهمیت برخوردار است.
احساسهای گوناگونی در افراد وجود دارد. پس مسئلهی احساس در کنار رفتارها با پایهی عقلانیت، مسئلهای مهم است.
این احساس، شامل همهی احساسات اعم از احساسات مادی و معنوی میشود. انسان با احساسات خود (گاهی با غمناکی و گاهی با شادی) زندگی میکند؛ البته هر احساسی درست نیست، بلکه احساسی درست است که مورد تأیید عقل و دین باشد؛ بنابراین از احساس انسانی صحبت میکنیم؛ نه از احساس حیوانی که همان هیجان بیحدومرز باشد.
خدای متعال در وجود ما احساسی انسانی قرار داده است؛ ولی باید آنرا فعال کنیم. مثلاً محبت اهلبیت^ در دل ما وجود دارد؛ اما ابراز و فعالسازی آن بر عهدهی ماست. اگر کسی در دل بگوید که من امام حسین× را دوست دارم؛ اما آنرا ابراز نکند و تعظیم شعائر را انجام ندهد؛ آن احساس محبت را فعال نکرده است.
امام علی× در این حکمت دستور به مخالطه و معاشرت با مردم میدهند، بهگونهای که قوهی احساس مردم به شما تعلق بگیرد و احساس کنند که به شما نیازمندند و شمارا دوست دارند و اگر نباشید باید بر شما گریه کنند.
ایجاد این احساس، سبب پیوندی عمیق در جامعه میشود و اگر کسی خواست غیبت بکند، از آن نهی میشود.
مقام دوم: این است که امام× درست بودن یا نبودن این مخالطه را با نتیجهی عمل سنجیده است؛ یعنی برای اینکه بفهمید مخالطه شما درست بوده یا نه؛ نتیجهاش زمانی ظاهر میشود که از دنیا بروید، آن زمان اگر بر شما گریه کنند این مخالطه خوب بوده و الا خوب نبوده است.