1400/09/01
موضوع: شرح حکمت های نهج البلاغه/ شرح حکمت نهم /هشدار نسبت به واقعیتهای غلط جامعه (جلسه دوم)
وَقَالَ×: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى [قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ] أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه»[1] .
امیرمؤمنان علی× میفرماید: چون دنيا به كسى روى آورد، نيكىهاى ديگران را به او عاريت دهد و چون از او روى برگرداند خوبىهاى او را نيز بِرُبايد.
جامعه همیشه دارای واقعیتهایی است که برخی از آنها با آرمان و اهداف جامعه همخوانی دارد و مطلوب و صحیح هستند و برخی دیگر هم برخلاف اهداف جامعه درحرکت هستند که نامطلوب و نادرست میباشند.
ازاینرو باید به واقعیتهای صحیح در جامعه نگاه تقدیری، تقویتی و تبیینی داشت و نسبت به واقعیتهای نادرست جامعه نیز باید نگاه هشداری، تنبیهی و اصلاحی داشت تا افراد جامعه از آنها دوری کنند.
مولا علی× بهعنوان رهبر جامعهی اسلامی که میخواهد جامعه را اداره کند در بخشی از بیانات خود که برای تبیین زوایای جامعهی سالمِ دینی است، نسبت به واقعیتهای نادرست جامعه هشدار میدهد.
در مرحلهی نخست، هشدار دادن نسبت به روندهای نادرست، وظیفهی رهبران جامعه است، پس از رهبران، صاحبان نفوذ و اصحاب رسانه و سپس عموم مردم این وظیفه را دارند که در برابر واقعیتهای نادرست جامعه، جهاد تبیین انجام دهند؛ همانگونه که مقام معظم رهبری از آن به جهاد کبیر تعبیر کردهاند.[2]
امیرمؤمنان× در این حکمت فرمودند: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى [قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ] أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه».
هرگاه دنیا روی خوش بر قوم یا فردی نشان دهد، خوبیهای دیگران را نیز در اختیار آنها قرار میدهد؛ یعنی آنچه دیگران دارند، او اهلیت ندارد؛ اما چون دنیا به او روی آورده است - مثلاً شهرت یا جایگاهی پیداکرده - به او این نسبتها را میدهند و زبان به تملق و چاپلوسی گشوده میشود.
اگر انسان دقت کند، میتواند این موضوعات را بهعنوان یک تجربهی عینی در این روزگار که میتواند عدهای را مشاهده کند که با روی آوردن دنیا به دیگران، زبان به مدح آنها میگشایند و با پشت کردن دنیا، زبان به ذم همانها میگشایند و اهل دنیا هر آنچه در دست او به عاریه داده بودند را از او میگیرند و خوبیهای خودش را نیز از او میگیرند و میگویند؛ این شخص، از ابتدا هیچ ارزشی نداشت و ما اشتباه کردیم که گرد او جمع شدیم. البته در مرتبه نخست (اقبال دنیا) نیز در ظاهر به نفع آنها بوده؛ لکن درواقع به ضرر آنها بوده است.
امام× به واقعیتی در جامعه اشارهکرده و به آن هشدار میدهد که در مباحث اخلاقی از آن به تملق و چاپلوسی نامبرده میشود. روحیهی افراد چاپلوس بهگونهای است که تا فردی از جایگاهی برخوردار میشود، شروع به گفتن مدح و ستایش از او میکنند درحالیکه وی این خصلتها را ندارد.
این کلام امام× (إِذَا أَقْبَلَتِ اَلدُّنْيَا عَلَى قَوْمٍ)؛ عام است و تحمّل معنای وسیعی دارد؛ یعنی همهی جهتهای ثروت و شهرت، همچون به دست آوردن جایگاه سیاسی، اجتماعی، علمی و ... را در برمیگیرد.
علاوه بر آن همانگونه که «أَقْبَلَتِ اَلدُّنْيَا» عام است؛ ذیل کلام امام×؛ یعنی «إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه» نیز عام است؛ یعنی گاهی پشت کردن دنیا به انسان با یک ورشکستگی همراه است که میتواند این ورشکستگی، سیاسی باشد یا اهل علمی باشد که با افزایش سن و دچار شدن به بیماری آلزایمر بهگونهای شود که دیگر خبری از آن رفتوآمدها و احاطه شدن توسط شاگردانش نباشد.
ادبار و اقبال دنیا، واقعیتی تلخ در جامعه است که با واکنش مثبت و منفی چاپلوسان همراه است. امام× نیز با مشاهدهی این واقعیت تلخ در جامعه، نسبت به آن هشدار میدهد که مصادیق فراوانی هم در جامعه دارد.
نمونهای از اقبال و ادبار دنیا
ماجرای هارونالرشید و جعفر بن یحیی برمکی
جناب ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه ذیل این حکمت به بیان مصداقی دربارهی این واقعیت تلخ میپردازد؛ وی ماجرای هارونالرشید و ارتباط عمیق وی را با جعفر بن یحیی برمکی اینچنین بیان میکند:
«كان الرشيد أيام كان حسن الرأي في جعفر بن يحيى يحلف بالله أن جعفرا أفصح من قس بن ساعدة، وأشجع من عامر بن الطفيل، وأكتب من عبد الحميد بن يحيى، وأسوس من عمر بن الخطاب، وأحسن من مصعب بن الزبير، وكان جعفر ليس بحسن الصورة وكان طويل الوجه جدا، وأنصح له من الحجاج لعبد الملك، وأسمح من عبد الله بن جعفر، وأعف من يوسف بن يعقوب فلما تغير رأيه فيه أنكر محاسنه الحقيقية التي لا يختلف اثنان أنها فيه نحو كياسته وسماحته»[3] ؛
آن زمانی که هارون به جعفر بن یحیی نظر مثبت داشت؛ به خدا قسم میخورد که جعفر بن یحیی فصیحتر از قس بن ساعده است [تعریف و تمجیدهای نابجا] و شجاعتر از عامر بن طفيل است و خوشخطتر از عبدالحمید بن يحيى است و سیاستمدارتر از عمر بن الخطاب است [عمر، معروف به سیاستمدار بود] از مصعب بن الزبير هم احسن است [احسن در چهره است، مصعب ظاهراً چهرهی زیبایی داشته است].
ابنابیالحدید میگوید: درحالیکه جعفر خوشسیما نبود، بلکه چهرهای کشیده داشت و زیبایی آنچنانی نداشت [اما هارونالرشید او را از مصعب نیز زیباتر توصیف کرد] و از عبدالله بن جعفر دستباز تر بود [ایشان (عبدالله بن جعفر) شوهر حضرت زینب÷ بوده و انسان کریمی به شمار میرفت] و از یوسف بن یعقوب عفیفتر و باعفت تر بود؛ اما هنگامیکه رأی و نظرش از جعفر بن یحیی برگشت، هر آنچه نیز داشت را منکر شد؛ [یعنی] آن محاسنی را که همه برای وی بر آن اتفاق داشتند و حتی دو نفر در آن اختلاف نداشتند را نیز منکر شد.
ازجمله محاسنی که انکار میکرد و دو نفر در آن اختلاف نداشتند، سیاست و دستودلباز بودنش بود که آن را نیز منکر شد.
اقبال و ادبار دنیا را در این ماجرا میبینیم که مصداقی از کلام امیرمؤمنان× دربارهی این واقعیت تلخ در جامعه است.
در ادامه ابنابیالحدید به موضوع دیگری نیز اشاره میکند و میگوید:
«فقد رأينا كثيرا من الشعر الجيد ينفى عن قائله استحقارا له لأنه خامل الذكر وينسب إلى غيره بل رأينا كتبا مصنفة في فنون من العلوم خمل ذكر مصنفيها ونسبت إلى غيرهم من ذوي النباهة والصيت وكل ذلك منسوب إلى الجد والإقبال»[4] ؛
[آدمهایی که دنیا به آنها روی میکند و یکباره مشهور میشوند. برخی از شاعران شعرهای خوبی گفته بودند؛ اما چون معروف نبودند، شعرشان را کسی نمیشناخت؛ لکن برخی شاعران ضعیفی بودند؛ اما معروف و مشهور شدند] ابنابیالحدید میگوید: ما دیدهایم که شعر خوب شاعر غیر معروف را به شاعر معروفی که ضعیف بود، نسبت میدادند. در حوزهی کتاب نیز این موضوع را مشاهده کردهایم، بهگونهای که کتابهای افراد ناشناخته به افراد مشهور نسبت داده میشد.
یعنی هنگامیکه دنیا به شخصی روی میآورد، داشتههای دیگران را نیز به او نسبت میدهند و در مقابل، هنگامیکه رأی برگردد و دنیا به او پشت میکند، همهی اینها را از او میگیرند.
ملاک ارزشگذاری انسان، خودِ فرد است نه رویکرد دنیا
سؤال: چرا مولا علی× انگشت روی این نکته گذاشته که اگر دنیا به کسی روی کند؛ محاسن دیگران را به او نسبت میدهند و اگر دنیا به او پشت کند؛ محاسن خودِ او را نیز از وی سلب میکنند؟
آیا امام× بهغیراز بیان این نکته اخلاقی، به چیزی دیگری نیز اشارهکرده است؟
بهعبارتدیگر، آیا امام بهدنبال معرفی یک قانون برای ما است، یا اینکه تنها به بیان تذکر و نصیحت دربارهی این موضوع بسنده کرده است؟
میگوییم: با اندک دقت و تأملی در کلام امام× میتوان مشاهده کرد که ایشان بهدنبال بیان قانون برای ما است، و آن قانون این است که هرکسی باید بهاندازهی خودش تقدیر و تعریف بشود و دربارهی او مدح و ثنا گفته شود؛ این قانون الهی است؛ یعنی همانگونه که خداوند ظرفیت افراد و مسئولیت آنها را بهاندازهی قابلیتهایشان داده است، هر فردی باید بهاندازه ظرفیتی که دارد دربارهی او مدح و ثنا گفته شود.
قانون وضعشده برای ما این است که در ارتباط با دیگران و تعامل با جامعه بهاندازهی ارزش افراد - نه بیشتر و نه کمتر - از آنها تعریف کنیم. با توجه به اقبال دنیا به افراد، اگر بیشازاندازه، آنها را مدح و ثنا کنند چاپلوسی میشود که در تعریف آن اینگونه آوردهاند: چاپلوسی؛ یعنی تعریف و تمجید بیشازحد و نیز ستایش افرادی که شایستگی آن را ندارند و یا حداقل در این حد نیستند؛ و در دل نیز با او همراه نیستند[5] .
ازاینرو فرمودهاند: در ثناگویی افراد مراقب باشید که دچار زیادهروی نشوید.
اکنونکه دنیا به کسی روی کرده و از جایگاه و مسئولیتی برخوردار شده است و حتی منشأ خدمت نیز شده؛ باید بهاندازه از او تقدیر و تعریف بشود، چراکه در غیر این صورت، لازمهی ملاک ارزشگذاری برای افراد، تنها دنیا میشود؛ درحالیکه سخن امیرمؤمنان× این است که قانون و ملاک ارزشگذاری افراد، باید ارزش خود افراد و قابلیتهای آنها باشد، نه روی کرد دنیا.
آن واقعیتی که امیرمؤمنان× نسبت به آن هشدار میدهد این است که با روی کردن دنیا به کسی، عدهای از مردم زبان به چاپلوسی میگشایند و خوبی دیگران را به او نسبت میدهند و میگویند او نیز این خوبیها را دارد و با پشت کردن دنیا همه را پس میگیرند، حتی خوبیهای خودش را نیز از او سلب میکنند؛ یعنی ملاک ارزش افراد نزد برخیها، اقبال و ادبار دنیا است.
مولا علی× میخواهد این قانون را تغییر داده و قانون صحیح را جایگزین آن کند؛ و آن قانون صحیح این است که ملاک ارزشگذاری افراد، خودِ فرد باید باشد؛ یعنی ملاک ارزشگذاری، هم عمل (حُسن فعلی) و هم خود فاعل (حُسن فاعلی فرد) است.
از همین رو امیرمؤمنان× در جایی دیگر از نهجالبلاغه اینگونه میفرمایند:
«ااَلثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ اَلاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَاَلتَّقْصِيرُ عَنِ اَلاِسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ»[6] ؛ ستودنِ بيش از آنچه فرد سزاوار آن است، نوعى چاپلوسى است و كمتر از آن، درماندگى يا حسادت است.
مجرای ثناگویی در افراد
آنچه که سبب ثناگویی افراد نسبت به دیگران میشود دو چیز است:
1. عجز و ناتوانی ثناگوست؛ یعنی نمیتواند درست تعریف کند.
2. حسادت میکند
و هر دو خلاف است.
تملّق و چاپلوسی یک بیماری و ویروس است
سؤال: آیا امیرمؤمنان×، تنها به هشدار دادن نسبت به این واقعیت تلخ در جامعه بسنده کرده، یا اینکه حقیقت دیگری را نیز برای ما روشن کردهاند؟
به نظر میآید که امیرمؤمنان× افزون بر این واقعیت تلخ، میخواهد بگوید که این عمل نوعی بیماری است؛ یعنی تملق و چاپلوسی در جامعه یک واقعیت است و آنها که اینگونه رفتار میکنند عدهای بیمار هستند.
هشدار مولا تنها پرهیز از این افراد و مراقبت از رفتن به سمت آنها نیست، بلکه هشدار برای این است که باید نسبت به درمان این بیماری اقدام کنید. اینها بیمارانی هستند که از روحیهی تملّق و چاپلوسی برخوردارند و اگر اقبال و ادبار دنیا، ملاک ارزشگذاری افراد باشد، این طرز تفکر همانند ویروسی در جامعه منتشر میشود.
باید از گسترش این بیماری زیانبار و تبدیلشدن آن به یک فرهنگ عمومی جلوگیری کرد، زیرا هنگامیکه مردم ببینند که دراینباره نکوهشی نیست، این بیماری بهآرامی جامعه را فرامیگیرد؛ از همین رو دربارهی نهی از منکر و امربهمعروف میگویند که اگر منکر را دیدید، نخست با قلب خود؛ سپس با زبان و حداقل با اخم کردن نسبت به این منکر واکنش نشان بده تا آن رفتار در جامعه عادی نشود و با بیتفاوتی از کنار آن عبور نکن، چراکه اگر بیتفاوت باشیم به ترویج این فکر کمک کردهایم و به تعبیر درست آن، قبح و زشتی این مسئله میریزد.
هنگامیکه در جامعه نسبت به بیحجابی حساس نباشیم، یا اگر غیرت دینی در جامعه افول کند، قبح گناهان میریزد؛ ازاینرو گفتهاند که از گناهان کوچک بپرهیز، به جهت اینکه قبح گناه نریزد و گناه همیشه قبیح باشد؛ از همین رو، این بیماری و ویروس بهگونهای است که اگر درمان نشود فراگیر میشود.
پس آنچه از کلام مولا به دست میآید این است که هشدار ایشان، هشدار سلامت برای جامعه است و تنها یک نصیحت نیست.
فرمایش امام× این است که اگر در جامعهی شما تملق و چاپلوسی رواج یابد، آن جامعه بیمار میشود.
قانون: هشدار سلامت
هشدار سلامت؛ یعنی هشدار برای پیشگیری از توسعه و انتشار بیماری و منتشر شدن ویروس.
بهعنوان نمونه، وزارت بهداشت، مسئولین و پزشکان هشدارهای سلامت میدهند که در برابر بیماری (آنفلوانزا) این کارها را (زدن واکسن) انجام دهید و از انجام این کارها (ارتباط بدون ماسک با فرد بیمار) خودداری کنید تا در برابر بیماری ایمن باشید. اینها هشدارهای سلامت است.
کلام مولا× نیز افزون بر هشداری اجتماعی، یک هشدار سلامت است؛ ازاینرو امام× در جایی دیگر دراینباره اینگونه میفرماید:
«أَدْوَأُ اَلدَّاءِ اَلصَّلَفُ»[7] ؛ بدترین (دردمندترین) دردها، تملّق و چاپلوسی است.
باید این بیماری را درمان کرد، برای درمان تملق باید در روایات گشت تا درمان تملق دانسته شود که در جای خودش نیاز به بررسی دارد.
تملق، یک بیماری در جامعه است و هشدار مولا، هشدار سلامت است؛ ما در جامعه، ارتباطات فراوانی با افراد گوناگون داریم، با بسیاری دوست میشویم.
سؤال: از کجا به ارتباط سالم با دوستان خود پی ببریم و همچنین از کجا به بیمار بودن ارتباط خود با دوستانمان پی ببریم؟
میگوییم: ملاک پی بردن به سالم و یا بیمار بودن این ارتباط، تملّق و عدم تملّق گویی است؛ یعنی اگر باکسی ارتباط دارید که در تعامل با شما، اهل تملّق و چاپلوسی است؛ بدان که این ارتباط و دوستی، ارتباط ناسالم و بیمار است.
ازاینرو، مولا علی× دراینباره میفرماید:
«إِنَّمَا يُحِبُّكَ مَنْ لاَ يَتَمَلَّقُكَ وَيُثْنِي عَلَيْكَ مَنْ لاَ يُسْمِعُكَ»[8] ؛ در حقيقت، كسى تو را دوست دارد كه تملّقت نمىكند و كسى تو را مىستايد كه [ستایشهایش را] به گوشَت نمىرساند؛ [یعنی آنگونه از شما تعریف میکند که متوجه آن نشوید].
بنابراین، فرمایش مولا× توجه به این بیماری است که باید درمان بشود.
خسارت تملق، فتنه زدگی و فریبخوردگی است
اگر این بیماری را درمان نکنیم و تملّق در جامعه همهگیر شود؛ خسارتِ مهمِ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و یا به تعبیر دیگر خسارت عام آن، فتنه زدگی و فریبخوردگی است.
در مورد فتنههایی که در جامعه رخ میدهد، برخی افراد جامعه، بنیانگذار آن هستند و نخستین خسارت عام آن، این است که برخی دیگر از افراد جامعه نیز مفتون شده و فریب فتنه را میخورند و متوجه این فریبخوردگی خود هم نمیشوند.
لذا اولین نکته در تعریف و تمجید بیجهت از دیگران این است که خودِ این شخص، فریب میخورد و پیش خودش فکر میکند که آدم مهمی است و قابلیتی در خودش ایجاد میکند.
امیرمؤمنان علی× دراینباره میفرماید:
«رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ اَلْقَوْلِ فِيهِ»[9] ؛ چهبسا افرادى كه بر اثر ستايش مردم از آنان، فریب میخورند.
چراکه دربارهی اینها فقط خوبیشان را گفتهاند و بدیها و ضعفهایشان را بیان نکردهاند؛ یعنی هر آنچه گفتهاند، همه خوبی بوده است.
این مطلب را هماکنون در جامعه هم میتوان به عیان مشاهده کرد. اگر از کسی تعریف زیادی کردند، در حقیقت او را مذمت، سرزنش کرده و کوچک میکنند، درحالیکه خودش متوجه این موضوع نیست و دیگران به او میخندند.
راهکار درمان تملّق
راه درمان این بیماری این است که باید جلوی مداحهای متملّق[10] ایستاد.
در روایتی از امام صادق× اینگونه منقول است که پیامبر اکرم| با این گروه (متملّق) بسیار با شدّت و خیلی تند برخورد کرده است.
روایت اینگونه دارد:
عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ^ قَالَ: «... وَنَهَى عَنِ اَلْمَدْحِ، وَقَالَ: اُحْثُوا فِي وُجُوهِ اَلْمَدَّاحِينَ اَلتُّرَابَ»[11] .
امام صادق× فرمود: پیامبر| از ستایش افراد منع کرده و فرمودند: بهصورت کسانیکه تعریف میکنند خاک بپاش؛ یعنی اگر دیدی کسی زیادی تو را تعریف میکند، جلویشان را بگیر و مانع از تعریف آنان بشو تا عامل فتنه نشوند.