1400/08/03
موضوع: شرح حکمت هشتم نهج البلاغه/عجایب و شگفتی های خلقت انسان /دعوت به اندیشیدن در شگفتیهای جسمانی انسان، (جلسه اول)
وَقَالَ الْإِمَامُ عَلَى× «اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ، وَيَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ، وَيَسْمَعُ بِعَظْمٍ، وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم»[1] .
امام× فرمود: از اين انسان تعجب كنيد كه با يك قطعه پيه مىبيند، با قطعه گوشتى سخن مىگويد، با استخوانی میشنود و از شكافى تنفس مىكند!
بحث در شرح حکمتهای نهجالبلاغه بود؛ تاکنون 48 جلسه پیرامون هفت حکمت از حکمتهای مولا علی× صحبت کردیم. در این جلسه به حکمت هشتم نهجالبلاغه وارد میشویم.
همانگونه که در مقدمه بحث گفتیم و تأکید کردیم، حکمتهای نهجالبلاغه، در حقیقت بررسی و تبیین زوایای یک جامعه سالم دینی است و با این نگاه به نهجالبلاغه وارد شدیم، نه اینکه صرفاً بخواهیم شرحی علمی را از نهجالبلاغه داشتهباشیم؛ بلکه به نهجالبلاغه با نگاه جامعه سازی نگاه میکنیم؛ و به تعبیر مقام معظم رهبری وظیفهی ما در جامعه سازی و جامعه پردازی است؛ در بیانیه گام دوم هم حضرت آقا به این نکته اشاره فرمودند.
لذا حکمتهای نهجالبلاغه، هم مجموعهای از معارف دینی است و هم تجربهی مولی در ادارهی جامعه هست و هم بررسی زوایای یک جامعه دینی سالم میباشد.
در این هفت حکمتی که دربارهی آنها جلساتی را به بحث و بررسی پیرامون آنها پرداختیم، به همهی آنها با همین نگاه توجه کردیم. در این حکمت (حکمت هشتم) نیز بهجهت دیگری از زوایای جامعهی دینی سالم نگاه میکنیم.
امیرمؤمنان علی× در این حکمت میفرمایند: «اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ، وَيَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ، وَيَسْمَعُ بِعَظْمٍ، وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم»؛ از اين انسان تعجب كنيد كه با يك قطعه پيه مىبيند(چشم، تکهای از گوشت سبک[2] است)، با قطعه گوشتى سخن مىگويد (زبان تکهای از گوشت است و خداوند قدرتی در این تکه گوش قرار داده که انسان میتواند با آن سخن بگوید، قوهی ناطقهی انسان با این تکه گوش فعال میشود)، با تکه استخوانی میشنود (گوش عامل و ابزار شنیدن است) و از شکافی (که خدا در صورت او قرار داده) تنفس مىكند! (که همان بینی است که دو شکاف در صورت او ایجادشده و این سبب تنفس او میشود).
حضرت فرمود: «اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ»؛ این انسان را بنگرید و تعجب کنید که با قطعهای از پی و چربی میبیند، با تکه گوشتی سخن میگوید، با تکه استخوانی میشنود و با دو شکاف و سوراخی که خدا در جلوی صورت او قرار داده تنفس میکند.
آنقدر هم دقیق است که این شکاف بینی در افراد متفاوت است، بعضی بینی درشتی دارند؛ چون نیاز بیشتری به تنفس دارند و بعضی هم بینی ریزی دارند؛ چون نیاز کمتری به تنفس دارند. لذا شکاف بینی هر کس بهقدری است که ریه وی به هوا نیاز دارد. ازاینرو میگویند اگر سوراخ بینی انسان تنگتر باشد، تنگی نفس میگیرد و اگر گشادتر باشد بیشازحد هوا وارد ریهاش میشود و موجب آلودگی ریه میگردد؛ و اینها باید انسان را به تعجب و شگفتی وا دارد.
بنابراین سخن امیرمؤمنان علی× بسیار عالمانه، حکیمانه و دقیق است و نیاز به شرح و توضیحات فراوانی دارد.
مقدمه
اوّلاً: اشاره کردیم که امام در این حکمتها در مقام نصیحت و موعظه است، آنهم نصیحت و موعظهای که در هرکدام یک ضلع و زاویه از اضلاع و زوایای جامعه سالم دینی را بیان میکند.
بهطور طبیعی امام× هدایت جامعه و مردم را به اخلاق، به دین، به انسانیت و به معارف اجتماعی بر عهده دارد. لذا باید زوایای معنوی، روحی، اخلاقی و ... جامعه را برای مردم بیان کند. همانند آنچه که در حکمتهای قبلی از قبیل: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»[3] ؛ یا «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ»[4] ؛ و ... فرمودند. همهی اینها نصیحتهایی است برای اینکه جامعه، محوری اخلاقی، دینی، انسانی و ... پیدا کند؛ اما لحن امام× این کلام عوض شد. بهجهت اینکه حضرت از مسائل معنوی به مسائل مادی ورود نموده و از آنجا گرایش به تأمل در مسائل مادی پیدا کرد. فرمود: انسان را ببینید که چشمش قطعهای از پی، زبانش قطعهای از گوشت، گوشش (عامل شنوایی) قطعهای از استخوان و عامل تنفس او شکافی در صورتش هست. اینها مسائل مادی در خلقت انسان است.
اما این نکته قابلتأمل است که چرا مولی علی× لحن سخن خود را در این حکمت تغییر دادهاند؛ آیا اینگونه سخن گفتن مخالف سیره آن حضرت در مقام تبیین زوایای جامعه سالم دینی هست و یا اینکه مخالف نیست که باید در همین جلسات متوالی به آن تأملکنیم و برسیم به اینکه چرا لحن صحبت امام عوض شد؟
حضرت در این حکمت همگان را دعوت به تعجب و شگفتی و در حقیقت دعوت به تفکر و اندیشه در خلقت انسان میکند. درهرصورت برای اینکه بفهمیم آیا حضرت در این حکمت هم بهدنبال تبیین زوایای جامعه سالم دینی است یا نه؟ نیاز به تبیین و توضیحاتی دارد.
لذا میطلبد که سخن مولی علی× را موردتوجه دقیق قرار دهیم و بحثهای دقیقی نیز پیرامون آن ارائه کنیم.
سند حکمت:
در روندی که در بحث شرح حکمتها داشتیم ابتدا به سند حکمت میپرداختیم؛ اینکه آیا این کلام فقط در نهجالبلاغه آمده؛ یا علمای دیگری هم آن را نقل کردهاند؟ به تعبیری آیا مصادر دیگری هم دارد یا مصادر دیگری ندارد؟
حکمت هشتم ازجمله سخنانی است که در برخی از منابع دیگر نیز آمده است؛ ازجمله:
تميمى آمدى عین همین صورت که در نهجالبلاغه آمده را در «غرر الحكم ودرر الكلم»[5] آورده است.
ليثى واسطى نیز عین همین عبارت را در «عيون الحكم والمواعظ»[6] آورده است.
همچنین مرحوم علامه مجلسی& در «بحار الأنوار»[7] نقل کرده است.
برخی از دانشمندان نیز همانند شیخ عباس قمی& در «سفينة البحار» حرف خیلی خوبی نقل میکند؛ ایشان از شخصی به نام «أبو الحسين محمّدُ بن أحمدَ بن إسماعيل الواعظ البغداديّ»[8] روایت میکند که وی در يكى از سخنان خود اینگونه مىگويد: «سُبْحانَ مَنْ أنْطَقَ بِاللَّحِم وَبَصَّرَ بِالشَّحْمِ وَ أسمع بالعظم»[9] ؛ منزه است آن خدايى كه با قطعه گوشتی انسان را به نطق درآورد و با قطعه پيه ای بينايى و با قطعه استخوانی شنوايى را به او بخشيد.
گویندهی این تحلیل اینگونه مینویسد: این نوع اقتباس از سخنان امیرمؤمنان و نقل آن بدون نسبت دادن به آن حضرت امری متداول بوده است که افرادی همانند حسن بصری، عبدالحمید بن کاتب، عبدالله مقفع و دیگران نیز در تاریخ این کار را کردهاند.
حضرت آیتالله مکارم شیرازی نیز در پاورقی کتاب «پيام امام اميرالمؤمنين×» این مطلب را از زبان نویسندهی مصادر نهجالبلاغه نقل کرده و اینگونه میفرماید:
«نويسنده مصادر چنين نتيجهگيرى مىكند كه «ابن سمعون» اين سخن را از كلام مولى اقتباس كرده و بنابراين از منبع ديگرى غير از نهجالبلاغه گرفته است سپس مىافزايد: تنها «ابن سمعون بغدادى» نبود كه از خطبههاى اميرمؤمنان× اقتباس مىكرد پيش از او «حسن بصرى»، «عبدالحمید بن كاتب» و «عبدالله مقفع» و غير آنها، بلكه هر خطيب توانايى از سرچشمه كلام آن حضرت سيراب شدند.»[10] .
ابن ابی الحدید نقل میکند، خطبا و ادباء مشهور وقتیکه میخواستند به حرف خودشان، پشتوانه و قوتی بدهند، به کلام امیرمؤمنان× استناد میکردند. امروز هم آنهایی که میخواهند نوشتار عربی، متن، سجع و ... خود را قوت ببخشند و درمجموع در عربی قوی بشوند، یکی از سفارشهایشان این است که میگویند قران و نهجالبلاغه بخوانید و آن را حفظ کنید؛ زیرا از فصاحت و بلاغت بسیار بالایی برخوردار است.
واژهشناسی:
بعد از بررسی سند حکمت نهجالبلاغه، حسب ترتیبی که انجام میدادیم به بحث واژهشناسی آن وارد میشدیم و کلمات و مفرداتی که امام در آن حکمت بهکاربرده را معنا میکردیم. در این حکمت هم در بحث واژهشناسی حکمت کلماتی که حضرت در این حکمت بهکاربرده معنا میکنیم بعد کنار هم میگذاریم تا اینکه ببینیم سخن حضرت چه مفهومی میدهد.
البته این حکمت خیلی نیاز به ترجمه ندارد، فقط نکتهای را دربارهی «اعْجَبُوا» بیان میکنیم.
«اعْجَبُوا»؛ یعنی به اعجاب وادار بشوید، شگفتزده شوید. تعجب از مسائل انحصاری خود انسان است. «الإنسان مُتَعَجِّبٌ»، این قضیه صادقه است. این مربوط به خود انسان است؛ یعنی ازجمله امتیازات انسان تعجب است که در وجود وی گذاشته شده است. اگر انسان چیز جدیدی ببیند تعجب میکند؛ این جملهی «اعْجَبُوا»؛ نیاز به سفارش نداشت؛ یعنی اگر امام× هم نمیگفت و ما این جمله را میشنیدیم بازهم تعجب میکردیم. پس امام× که در اوج فصاحت و بلاغت است نیامده تا خودش را بهزحمت انداخته تا ما فقط تعجب کنیم؛ چون تعجب کردن در اینگونه موارد امری ذاتی برای انسان است، بلکه بهنظر میرسد که امام× میخواهد به ما بفهماند که شما با نگاه کردن به این انسان به تعجب واداشته میشوید؛ یعنی این تعجبتان را دنبال کنید.
اما اینکه چطور شد این انسان این خصوصیات را دارد و چرا در انسان نهادینه شده است؛ چرا امیرمؤمنان این خصوصیات ریز را بیان کرده؟ این انسانی که اگر تنفسش کم یا زیاد شود دچار مشکل میشود، این انسان از یک سوراخی نفس میکشد که مطابق ریه انسان تنظیم شده است؛ بهگونهای که اگر اندازهی آن کم یا زیاد شود به مشکل میخورد. میفرماید: «اعْجَبُوا»؛ در حقیقت این سخن امام× امر به تعجبی است که نیازمند پیگیری و دنبال کردن تفکر و تدبّر است.
درنتیجه: مولی علی× در این کلام همه را دعوت به تعجب در کیفیت خلقت انسان کرده و بهدنبال آن دعوت به تفکر و تدبر در خلقت انسان میکند. نه اینکه از خلقت انسان فقط تعجب کنیم، پس توصیه امام× برای این است که وظیفهی انسان متعجب از این دستگاه عجیب در وجود انسان، دنبال کردن و تعقیب در این خلقت عجیب است، به اینکه انسان برای چه هدفی آفریده شده است. انسانی که این قابلیتها در او قرار دادهشده، حضرت او را وادار به اندیشیدن و تفکر میکند. پس هدف از این سخن امام دعوت و توصیه به تدبر و اندیشیدن است.
اگر اینگونه به کلام مولی نگاه کردیم (اول گفتم چرا لحن امام علی عوض شد؟) میبینیم که این سخن هم زاویهای جدید از یک جامعه دینی سالم است که اندیشیدن در کیفیت خلقت انسان باشد؛ یعنی هر چه را که انسان میبیند باید در آن تفکر و اندیشه کند؛ لذا این کلام در حقیقت بعدی از ابعاد و زوایای یک جامعهی سالم دینی است. پس لحن امام در این حکمت عوض نشده، بلکه زاویهی دیگری را ملاک قرار داده است.
سؤال: حضرت در این سخن میتوانست بگوید که این انسان از خاک است و این موجود خاکی از زمین خاکی با عبادت به خدا نزدیک میشد و مایه تعجب بود؛ چرا مولی× مسألهی مادیات (پیه، گوشت، استخوان و...) را مطرح کرد؟
در جلسات بعد خواهیم گفت که یکی از شیوهها و اسلوبهای تبلیغی که خداوند در قرآن بیان کرده و انبیاء هم این شیوه را انجام دادهاند، تذکر دادن و بیان کردن نعمتهای مادی است که در دست مردم قرار دارد. خداوند کمک کرده و نعمتهایی همچون ماشین، خانه، زن و فرزند و ... را به انسان عنایت کرده بهگونهای که وقتی این نعمتهای عادی را میبیند ملتفت میشود؛ این توجه دادن به نعمتهای مادی شیوهای قرآنی است.
یکی از اسلوبهای تبلیغ قرانی که انبیا انجام دادهاند «التذکیر بالنعم» تذکر دادن به نعمتهای الهی است[11] . اینجا امام× میخواهد از این شیوه استفاده کند و بفرماید که افراد جامعه نیازمند اندیشیدن و تفکر کردن هستند.
سؤال دیگری که در اینجا مطرح است، این است که چرا امام از میان اینهمه نعمتی که خداوند به انسان داده انگشت رو این چهار نکته گذاشت و چهار وسیلهای را که همهی آنها مرتبط با چهار حس عالم است (حس بینایی، حس شنوایی (شنیداری)، حس بویایی و زبان که عامل چشایی است) یعنی با 4 حس و چهار وسیلهای که انسان از آنها برای سخن گفتن، برای شنیدن، برای تنفس و برای بینایی از آنها استفاده میکند؛ چه خصوصیتی در این چهار تا وجود داشت؟
این چرایی نکتهای دارد و تأیید قرانی دارد که در جلسهی آینده به آن اشاره خواهیم کرد.