1400/07/26
موضوع: شرح حکمت هفتم نهج البلاغه/ فرجام و پی آمد رفتارهای انسان /بخش سوم: التزامات اعتقادی (انعکاس آخرتگرایی در اعمال و رفتار انسان) جلسه دوم
امیرمؤمنان علی× فرمود: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ، وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ، وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي* [آجِلِهِمْ] آجَالِهِم»[1] .
مولا علی× در این حکمت از نهجالبلاغه سه کلمه دارد:
حضرت در کلمهی اول از این حکمت فرمود: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ»؛ یعنی هر کسیکه از نفس خودش رضایت داشته باشد (خودپسند باشد)؛ سبب زیادشدن دشمنان و بدخواهانش را فراهم کرده است. این کلمه را در یکی دو سه جلسه توضیح دادیم.
حضرت در کلمهی دوم فرمود: «وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، صدقه، نوعی توجه اقتصادی به همهی جامعه، ازجمله اقشار آسیبپذیر است. بهاصطلاح امروزیها، صدقه دارویی شفابخش، درمانگر و مفید است. جلساتی پیرامون این موضوع نیز صحبت کردیم.
سومین کلمه امام× در این حکمت این بود که فرمود: «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي* [آجِلِهِمْ] آجَالِهِم»؛ اعمال بندگان خدا در دنیای حاضر که نقد است؛ روز قیامت رژهکنان در مقابل چشمانشان قرار میگیرد و قابلمشاهده است؛ هر چه در این دنیا که زمانش رسیده انجام بدهیم _ «مِنْ خَيْرٍ أَوْ مِنْ شَرٍ»؛ کار خوب یا کار بد، «صغيرٍ أو کبيرٍ»؛ کار کوچک یا کار بزرگ _ همهی این رفتارها در قیامت پیش چشمها مجسم میشود.
بحث در این بخش از کلام امیرمؤمنان بود؛ جلسه گذشته نگاهی به این جمله کردیم و گفتیم، این جملهی مولا× (غیر از بحث چگونگی تجسم اعمال، مشاهده اعمال انسان در قیامت، و اینکه مشاهده انسان با روح یا جسمش هست؛ آیا انسان عین عمل یا اثر عمل را میبیند؟ آثار روانی یا آثار مادی آن چیست؟ و ... که این موضوعات خارج از بحث ما در اینجا است و باید در جای دیگر بحث کرد.) بهتعبیری با دو نگاه میتوان به آن پرداخت:
1. نگاه اول این است: مولا علی× که میفرماید، اعمال عِباد در این دنیا، نُصب أَعيُنِشان در آخرت است؛ در حقیقت حضرت در مقام ترغیب مردم بهآخرتگرایی است؛ یعنی اینکه مردم علاوه براینکه بهدنیا توجه دارند، بهآخرت نیز توجه داشته باشند؛ این یک اصل در دین اسلام است. این را میدانیم که اسلام و قرآن به شکل عام، آخرت را بر دنیا ترجیح داده؛ اما هرگز دنیا را نفی نکرده است. هرگز اسلام و بهتبع آن قرآن کریم در مقامی نبوده که بگوید دنیا را رها کنید؛ خیر، اینگونه نیست، بلکه در دنیا هم باید زندگی کرد؛ لکن شکی در این نیست که در نگاه اسلام، آخرت بر دنیا ترجیح دارد و دنیا وسیلهای برای رسیدن بهآخرت است.
پس نگاه اول این است که امام× در این بخش از حکمت هفتم، آخرتگرایی و باور بهمعاد را ترویج و تبلیغ میکند. این نگاه برکات و آثاری دارد که در جلسه گذشته مفصل به آن پرداختیم.
2. نگاه دوم به این جمله امیرمؤمنان علی× این است که ایشان غیر از ترغیب بهآخرتگرایی، در مقام بیان جایگاه دیگری است که بیشتر جنبه اجتماعی دارد. نگاه دوم با این اعتقاد ما سازگار است مبنی براینکه حکمتهای نهجالبلاغه بهصورت خاص و مجموعهی نهجالبلاغه بهصورت عام درسنامه و دستورالعمل بنای ساختاری یک جامعه دینی سالم است؛ و امام میخواهد برای ما اینمطلب را بیان کند که اگر بهآخرت باور داشته باشید، این باور بهآخرت در زندگی امروزتان هم اثر میگذارد؛ یعنی آن باور بهآخرت، در زندگی امروزتان انعکاس پیدا میکند و برای آن مفید است. توجه انسان بهآخرت و تلاش برای آن و انجام عمل صالح و یاد مرگ، خود برای آخرت بسیار خوب است.
پس نگاه دوم این است که امیرمؤمنان× میخواهد بگوید: اگر باور بهآخرت داشته باشید و بدانید که عملتان ماندگار است و از بین نمیرود؛ و فردای قیامت به شما نشان داده خواهد شد، در رفتار و سبک زندگی این دنیای شما نیز اثر میگذارد؛ (این احتمال هم بعید نیست که امام× افزون بر نکته اول، در مقام گفتن این نکته هم باشد؛ یعنی ممکن است بگوییم که کلام امیرمؤمنان× تاب و تحمل هر دو نگاه را خواهد داشت. البته اگر با این نگاه به آن اعتقاد بپردازیم.)
باور بهمعاد؛ یعنی باور داشتن بهروز قیامت.
سؤال: باور به بودن عمل و نشان دادن آن در قیامت چه تأثیری در زندگی انسان میگذارد؛ و آن نگاه آخرتی، چگونه سبک زندگی انسان را بهحرکت درمیآورد؟
در جواب باید اینگونه بگوییم که اولاً: رفتار انسان تابع اندیشهی او است؛ انسانها هرگونه که میاندیشند همانگونه هم زندگی میکنند؛ این یک اصل مسلم در حوزهی جامعهشناسی و روانشناسی است.
میگویند: ابتدا سعی کنید اندیشههایتان را تغییر بدهید تا رفتارهایتان تغییر کند؛ این یک اصل مسلمی است؛ یعنی اگر آن باورهای اعتقادی انسان (اندیشیدن به آن دنیا و به قیامت) که در حقیقت، اندیشههای اعتقادی او است، درست بشود، رفتارهای وی در این دنیا همسو با باورهایش میشود؛ بهتعبیری؛ یعنی اگر باورهای انسان درست شد، رفتارهای انسان هم عقلانیتر، دینیتر و مقبولتر میشود. لذا یکی از مشکلات جامعه این است که گاهی از اوقات رفتارهای انسان بیپشتوانه و از روی بیفکری است.
بهتعبیری دیگر اینگونه میگوییم: باورها و اعتقادات انسان عقبه و پشتوانهی رفتارهای اوست؛ یعنی پشتوانهی رفتارهای انسان آن باورهای اعتقادی است که دارد.
رفتارهای انسان در حقیقت دکور زندگی انسان است؛ لذا این دکور نیازمند این است که انبار پری داشته باشد تا نشان بدهد این دکور نمادی از آن انبار مملو از اشیا قیمتی است. اگر باورهای انسان باوری جامع و کامل باشد، بهکل رفتارهای انسان درست میشود، بهگونهای که رفتارهای هیجانی کمتری دارد، رفتارهای ظاهری کمتری دارد، کمتر فریب شیطان و فریب ظاهرهای دنیا را میخورد؛ لذا هرچه عقبه و پشتوانهی باورها و اعتقادات انسان محکمتر باشد سبک زندگی انسان قویتر میشود. گاهی سبک زندگی انسان بهگونهای سست و سبک است که با اندک زلزلهی اخلاقی میلرزد؛ بهجهت اینکه پشتوانهی باورها و اعتقاداتش قوی نیست؛ اما اگر پشتوانهی باورها و اعتقاداتش قوی باشد در مسائل اخلاقی و غیراخلاقی ذرهای لرزش ندارد؛ یا اگر مشکل اقتصادی پیش آمد، عقیدهی انسان سست نمیشود.
آری، سبب لرزش انسان در همهی میدانها شیطان است برای اینکه انسان را بلرزاند؛ اما یکی از راههایی که انسان بهسبب وسوسههای شیطانی کمتر میلغزد، باورهای اعتقادی است. حال اگر امیرمؤمنان علی× فرمود که اعمالتان در این دنیا، قیامت جلوی چشمتان قرار میگیرد، در حقیقت حضرت دارد باورهای ما را تقویت میکند. اگر نگاه انسان اینگونه باشد، عقبه رفتاری انسان که باورهای اوست محکم شده و بهدنبال آن لغزشهای وی نیز کمتر میشود؛ یعنی اگر بدانیم که قیامت روز شهود است و همهی اعمال ما در آنجا قابلمشاهده دیدن است، بر رفتارهای انسان در این دنیا اثر خواهد گذاشت.
توحید اولین اصل در تبلیغ دین است
سؤال: اینمطلب یک ادعا است؛ اما اینکه میگوییم اگر عقبه و پشتوانهی باورهای انسان قوی باشد، رفتار او هم اصلاح میشود، آیا دلیلی عملی و تجربی هم براینمطلب داریم یا نداریم؟
در جواب میگوییم: آری، دلیلی عملی و تجربی هم براینمطلب داریم؛ دلیل تجربیِ آن سیرهی تبلیغی پیامبر اکرم| است؛ سیرهی و سبک تبلیغی پیامبر| از اعتقادات و باورهای عقیدتی شروع شده و هماهنگ بوده است، آنجا که فرمود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[2] ؛ اولین گام تبلیغی پیامبر اعتقادات است؛ یعنی ابتدا باید توحید مردم را درست کرد؛ ابتدا باید به این باور و اعتقاد برسد که خدا یکی است و این را هم بگوید که خدا یکی است.
آری، زمانیکه انسان بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، خدا یکی است، این کلمات را در غالب رفتارهای اخلاقی بر زبان جاری میکند. اینکه خداوند میفرماید:{وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ}[3] ؛ و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری! یعنی شما تبلیغ توحید را هم با سبک و در بستر اخلاقی انجام دادی! این منافاتی با تبلیغ اعتقادی ندارد؛ لکن دعوت، دعوتِ اخلاقی نبوده، بلکه دعوت و تبلیغ اعتقادی بوده است.
اینجا اولین گام آموزشی است و در محور حفاظتی و صیانتی جامعه نیز همین باورهای توحیدی و عقیدتی محور صیانت بیان شده است.
این شیوهی تبلیغی مختص پیامبر اکرم| نیست، بلکه به ما هم همین سفارش را کردهاند؛ آنجا که در روایت میفرمایند: اولین کلمهای که به فرزندانتان میآموزید، کلمهی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»؛ باشد در آموزشها نیز آنچه که برای اولین بار باید موردتوجه قرار بگیرد همین مسأله ی توحید است.
در روایات اینگونه دارد:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ أَبِي جَعْفَرٍ‘ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «إِذَا بَلَغَ الْغُلَامُ ثَلَاثَ سِنِينَ فَقُلْ لَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ: قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[4] ؛ امام باقر یا امام صادق‘ فرمودند: چون پسر به سهسالگی رسيد، بايد به او بگويند: هفت مرتبه بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه».
یعنی اگر بخواهیم درست تصور کنیم و درست بگوییم، باید اینگونه بگوییم که در نظام آموزشی، حتی اگر قرار باشد که آموزش قبل از دبستان باشد، اولین گام و اولین مرحله آموزش باید کلمهی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»؛ باشد.
این جمله نمادی از توحید است.
همین مقداری که ولو اندک من و شما فرزند خودمان را روی دست نگهداشته و به او میگوییم، بگو خدا یکی است؛ همان توحید است.
یا اینکه امیرمؤمنان به عباسش میگوید: «قُلْ وَاحِدٌ» بگو یک همان توحید است. روایت اینگونه دارد:
قَالَ عَلِيٌّ× لِلْعَبَّاسِ×: «قُلْ وَاحِدٌ، فَقَالَ: وَاحِدٌ، فَقَالَ: قُلِ اثْنَانِ، قَالَ: أَسْتَحِي أَنْ أَقُولَ بِاللِّسَانِ الَّذِي قُلْتُ وَاحِدٌ اثْنَانِ، فَقَبَّلَ عَلِيٌّ× عَيْنَيْهِ؛ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زَيْنَبَ÷ وَكَانَتْ عَلَى يَسَارِهِ، وَ الْعَبَّاسُ عَنْ يَمِينِهِ، فَقَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ أَ تُحِبُّنَا؟ قَالَ: نَعَمْ يَا بُنَيَّ! أَوْلَادُنَا أَكْبَادُنَا، فَقَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ حُبَّانِ لَا يَجْتَمِعَانِ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ الْأَوْلَادِ وَ إِنْ كَانَ لَا بُدَّ لَنَا فَالشَّفَقَةُ لَنَا وَ الْحُبُّ لِلَّهِ خَالِصاً فَازْدَادَ عَلِيٌّ× بِهِمَا حُبّاً، وَ قِيلَ بَلِ الْقَائِلُ الْحُسَيْنُ×»[5] .
نقل شده هنگامیکه عبّاس و زينب‘، فرزندان امام على× خردسال بودند، حضرت به فرزندش عباس فرمود: بگو یک، او گفت یک، حضرت فرمود: «قُلِ إثْنَان»؛ بگو دو، عباس× به زبان آمد و گفت: خجالت میکشم و حیا میکنم از زبانی که گفتم: واحد (نشانه وحدانیت خدا) باز بگویم اثنان؛
در روایت دارد که امیرمؤمنان× میان دو چشم عباس را بوسید.
حضرت زینب÷ هم آنجا حاضر بود، وی جلو آمد و بهتعبیری خواست شیرینزبانی کند، به حضرت فرمود: «يَا أَبَتَاهْ أَ تُحِبُّنَا؟»؛ باباجان! آیا ما را دوست داری؟
امیرمؤمنان× فرمود: بله فرزندم! فرزندان ما پارههای جگر ما (پدر و مادر) هستند، [مگر میشود تو را دوست نداشته باشم!]
بلافاصله زینب÷ فرمود: پدر جان! در قلب مؤمن دو محبت (حُب خداوند و محبت فرزند) در جای نمیگیرد؛ راه آنرا هم بلافاصله گفت، فرمود: «وَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ لَنَا فَالشَّفَقَةُ لَنَا وَالْحُبُّ لِلَّهِ خَالِصاً»؛ اگر چارهای نداریم که فرزند را دوست بداریم، اینجا شفقت و مهربانی [که غیر از مرحله حب و پایینتر از آن است]، برای ما؛ اما محبت خالص از آن خدای عزوجل است. پس محبّت على× به آن دو بيشتر شد.
لذا در همهی مراحل باورهای اعتقادی باید باشد؛ پس اولین گام دعوت پیامبر|، دعوت به اعتقادات است و در جامعه هم سفارش کرده و گفتهاند، اولین قدمی که در آموزش برمیدارید، باید آموزش عقیدتی باشد؛ چون سبب صیانت جامعه و رشد آن میشود. پس اگر میخواهیم جامعه از خطرات مصون بماند، باید به باورها و اعتقادات توجه بشود.
حدیث سلسلة الذهب نیز همین را میگوید؛ امام رضا× در این حدیث اینگونه فرمودند:
سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ× يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ× يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ× يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ× يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ× يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ× يَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ| يَقُولُ: سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي، قَالَ: فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا، وَأَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[6] .
کلمهی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»؛ نماد توحید است. امام رضا به نقل از جدش رسول خدا فرمود: خداوند فرمود: کلمهی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»؛ (توحید) قلعه و دژ من است، اگر کسی وارد توحید بشود، مصون است (دیگر منحرف نمیشود). امام رضا× در ادامه فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛ این توحید برای اینکه حصن و دژ محکمی باشد شرایطی دارد و من از شرایط آن هستم.
یعنی اگر توحید باشد، دیگر کسی منحرف نمیشود.
معنای این جمله آن است که آنچه جامعه را از انحرافات و خطرات صیانت میبخشد، تقویت باورهای دینی است که در رأس آن توحید قرار دارد.
پس هم اولین گام در دعوت، هم آموزش عمومی، هم راهکار صیانت و ... همه مربوط به پشتوانه است، میگوید اگر عقبه و پشتوانه را درست کنید، رفتارهایتان هم آسانتر درست میشود.
پس امام× با بیان این جملهی «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي [آجِلِهِمْ] آجَالِهِم»؛ روی نکته مهمی انگشت گذاشته است، ایشان با بیان این جمله دو میدان مهم در زندگی را باهم گرهزده و پیوندی ناگسستنی را میان آن دو ایجاد میکند.
میدان باورها و میدان رفتارها
حضرت فرمود: «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي [آجِلِهِمْ] آجَالِهِم».
سؤالی در اینجا مطرح است و آن سؤال این است که چرا امام× در ایجاد پیوند میان این دو میدان به باور و ایمان بهمعاد و توجه به قیامت تأکید ورزیده درحالیکه بیشتر توجهات به توحید است؟
قبل از پاسخ به این سؤال باید بگوییم که امثال توحید و معاد و ... نمادی از باورهای اعتقادی است؛ باور اعتقادی پازلی است که اینها قطعات این پازل هستند، همهی این قطعات باید باهم باشند، نمیشود توحید باشد؛ ولی معاد نباشد؛ همچنین نمیشود معاد باشد؛ ولی توحید نباشد همه باید در کنار هم باشند تا این پازل تکمیل شود. مولا علی× هم در اینجا میخواهد بفرماید، اگر میخواهید جامعهی سالمی داشته باشید، یک پازل جامعهی سالم این است که باورهای آخرتگرایی و عقیدتی و معاد را در خودتان و زندگیهایتان تقویت کنید تا پایههای این جامعه و سبک زندگیتان سالمتر و دینیتر بماند.
اما اینکه چرا حضرت روی معاد تأکید فرموده، در پاسخ میشود به چند نکته مهم اشاره نمود:
1. ایمان بهمعاد مربوط به آینده است و نگاه انسان را به آینده بیشتر میکند؛ و هرچه نگاه آدمی به آینده و پیش روی انسان بیشتر شود، در عملکرد و رفتار انسان هم تأثیرگذار است، بهگونهای که تلاش و عملکردش قویتر میشود.
بهعنوانمثال: دانشجویی که همتش براین است برود دکتری و فوق دکتری خود را بگیرد و به مراحل بالای علمی برسد؛ یا طلبهای که میخواهد به بالاترین مرحلهی علمی؛ یعنی اجتهاد برسد و ذوالفنون هم بشود، از همین ابتدا باید کمر همت ببندد و همتش را بیشتر کند؛ یعنی آن نگاه بلند دانشجو و طلبه در وی تأثیر میگذارد.
لذا امیرمؤمنان× میفرماید: ایمان بهمعاد، ایمان و توجه به آینده است؛ هرچه آینده بلندتر باشد، اثرش هم در عملکرد انسان بیشتر است.
2. ایمان بهمعاد انسان را به اندیشیدن در اینمطلب وادار میسازد که بفهمد، دنیا و عالمی که در آن زندگی میکند جایگاهی موقتی بوده و در حکم پلی برای گذر است و باید عبور کند؛ لذا اگر اینگونه شد و آدم فهمید و باور داشت که دنیا پلی برای گذر است و باید عبور کرد، بهحکم عقلش برای گذر از روی پل احتیاط بیشتری به خرج میدهد تا سالم از این پل عبور کند و به جایگاه ابدی برسد.
در روایتی دنیا را به پلی تشبیه کرده و میفرماید:
«إِنَّمَا الدُّنْيَا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا وَ لَا تَعْمُرُوهَا»[7] ؛ دنيا پل است؛ از آن بگذريد و آبادش مسازيد.
یا در روایتی دیگر دنیا را به مزرعه تشبیه کرده و میفرماید:
«الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الشَّر»[8] ؛ دنيا، كشتزار شرّ و بدى است.
3. تأکید بر ایمان بهمعاد و آخرتگرایی در حقیقت یادآوری نوعی تجربه برای انسان است، چراکه انسان روزی از عالم رحم به این دنیا آمده است و بزرگی این دنیا و عظمت آن نسبت به رحم مادر را احساس کرده است و درنتیجه، یادآوری تجربهها مفیدتر است.
ثمرهی آنهم این است که میگوید، شما در آنجا (عالم رحم) که بودی خیلی کوچکتر و محدودتر از این دنیا بود. بدان، از اینجا که عبور کنی و به آن دنیا (آخرت) وارد شوی بسیار گستردهتر ازاینجا است. یک روز آن (قیامت) برابر با 50 هزار سال است. پهنای بهشت، به پهنای تمام آسمانها و زمین است[9] ؛ و آنجا برای او گستردهتر است. پس امام× در اینجا دارد در حقیقت یک تجربه را به انسان منتقل میکند که یادآوری تجربهها برای انسان مفیدتر است. اینهم تأکید بر معاد است.
4. چهارمین نکته، تأکید بر آخرتگرایی و ایمان بهآخرت و معاد است که در حقیقت پیوند زدن انسان با ابدیت است. میگوید: اگر میخواهی زندگیات درست بشود، باید با ابدیت پیوند بخوری؛ وقتیکه پیوند خوردی، دنیای بزرگی پیش روی شما قرار میگیرد و دیگر به این دنیای کوچک دل نمیبندی.
مشکل ما این است که فکر میکنیم، بهشت هم مثل مثلاً باغچهی خانه است؛ یا فکر میکنیم که جهنم هم مثل تنور خانه است؛ بنابراین، نه از جهنم دوری میکنیم و نه خیلی به بهشت رغبت نشان میدهیم؛ اما اگر بدانیم که محبت خدا در بهشت است؛ محبت خدا در قیامت است، محبت اهلبیت پیغمبر^ هم در قیامت است، چقدر شیرین است و ارزش دارد؛ چون زمانیکه پی به اینمطلب بردیم، دیگر به عشق و محبتهای ظاهری و مجازی دل نمیبندیم.
5. نکته پنجم که برای ما خیلی ملموستر است، این است که نام قیامت و معاد از یک روحیه و حالت بازدارندگی همراه با ترس برخوردار است؛ و تأثیر این بر رفتار آدمی در حوزه دوری و اجتناب از منکرات و زشتیها و انحرافها بیشتر خواهد بود؛ بهتعبیری دیگر، قیامت و ایمان بهمعاد روحیه و حالتی بازدارنده همراه با ترس را در انسان بهوجود میآورد که بیش از وعدهها و بشارتها، برای انسان بازدارنده است. همانگونه که تأثیر {مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ}؛ در بازدارندگی بیشتر از {الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ}؛ است.
خداوند در قرآن میفرماید: {الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ * مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ}[10] ؛ خداوند، هم رحمان است (روزی دنیای انسان را میدهد)؛ و هم رحیم هست (جایزههای آخرتی مثل بهشت میدهد)؛ و هم {مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ}؛ است؛
لذا بازدارندگی {مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ}؛ بیشتر از {الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ}؛ است.
نکته: در نگاه ملموس جامعه، بازدارندگی ایمان بهمعاد از بازدارندگی ایمان به توحید بیشتر است؛ لذا امیرمؤمنان× برای اینکه سبک زندگی ما را درست کند؛ میفرماید: بدانکه اعمال شما در این دنیا، فردای قیامت جلوی چشمانتان قرار میگیرد.
پس امیرمؤمنان× (اندازهای که ما میفهمیم)، با نگاهی دقیق، عمیق و حکیمانه، این نکته را انتخاب کرده و بر ایمان بهآخرت و آثار فراوان آن در جامعه تأکید کردهاند.
آثار عملی و تربتی ایمان بهمعاد در سبک زندگی انسان
سؤال: آثار عملی و تربیتی ایمان بهمعاد در سبک زندگی ما چیست؟
پاسخ:
1. ایمان بهمعاد، انگیزهی انجام عمل صالح را در انسان بیشتر کرده و اخلاص در بندگی را نیز در رفتار او تقویت میکند.
ميان ايمان بهآخرت و عمل صالح، رابطه نزديكى منعكس شده است؛ قرآن میفرماید:
{فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}[11] ؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!
یعنی هر کس که ملاقات قیامت را باور دارد، {فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا}؛ انگیزهی عمل صالح در او تقویت میشود.
درواقع طبق اين آيه، ايمان بهآخرت در انسان مىتواند دو بازتاب داشته باشد: 1- عمل صالح 2- اخلاص در عبوديّت.
یا در روایتی امیرمؤمنان× اینگونه میفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَعْمَالِ أَجْراً كَيْفَ لَا يُحْسِنُ عَمَلَه»[12] ؛ تعجب میکنم از کسیکه میداند برای اعمالش اجر و پاداشی هست؛ چگونه عملش را نیکو قرار نمیدهد.
پس ایمان بهمعاد در انسان ایجاد انگیزه میکند.
2. ایمان بهمعاد و قیامت عامل ترغیب انسان بر بندگی خداوند است.
خداوند در قرآن اینچنین میفرماید: {وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}[13] ؛ من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده، و همگی بهسوی او بازگشت داده میشوید؟!
یعنی چطور خدایی که من را خلق کرده و مرا براین فطرت قرارداده، و بهسوی او برمیگردم؛ اما عبادتش نکنم.
پس ایمان بهمعاد در انسان ایجاد انگیزه جهت عبادت کردن خداوند (بندهپروری) میکند.
3. ایمان بهمعاد بازدارنده جامعه از کجرویها و انحرافات اقتصادی است.
خداوند در قرآن میفرماید: {وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ}[14] ؛ وای بر کمفروشان!
سؤال: چرا قرآن میفرماید: وای بر کمفروشان! مگر آنها چه میکنند؟
خود قرآن اینگونه جواب میدهد: {إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ}[15] ؛ میفرماید: اینها وقتی برای خود پیمانه میکنند، حق خود را بهطور کامل میگیرند؛ امّا هنگامیکه میخواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم میگذارند!
در آیهی بعدی میفرماید: {أَلَا يَظُنُّ أُولَٰئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظِيمٍ}[16] ؛ آیا آنها گمان نمیکنند که در روزی بزرگ برانگیخته میشوند!
خداوند متعال در این آیات میخواهد بفرماید که آنهایی که کمفروشی میکنند، آنهایی که گرانفروشی میکنند، آنهایی که کجرویهای اقتصادی دارند، آنهایی که وزن را کموزیاد میکنند بهگونهای که برای خودشان بیشتر میکشند؛ ولی برای طرف مقابل کمتر میکشند، آیا باور ندارند که روز قیامت مبعوث میشوند! اگر این باور در انسان بهوجود بیاید، از این کجروی بازدارندگی میکند.
4. ایمان بهمعاد روحیه مقاومت را در مقابل استکبار تقویت میکند.
قرآن میفرماید: {قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ}[17] ؛ آنها که میدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و بهروز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروههای کوچکی که بهفرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند!».
در این آيه سخن از تأثير ايمان بهمعاد در استقامت و پايمردى و مقاومت در مقابل دشمن در ميدان جهاد است، سخن از زبان گروهى از مؤمنان بنىاسرائيل است كه همراه «طالوت» (فرمانده الهى لشكرشان) به مبارزه با «جالوت» پادشاه ستمگر برخاستند، و پس از يك امتحان سخت، گروهى عقب ماندند و تنها اقليتى پا به ميدان جهاد گذاشتند، اين اقليت به دودسته تقسيم شدند: بعضى گرفتار وحشت و ترس شدند و گفتند که {لَا طَاقَةَ لَنَا}؛ ما طاقت نداریم در برابر اینها بجنگیم.
اما در مقابل هم عدهای که ایمان بهمعاد داشتند، {أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّهِ}؛ میدانستند که به ملاقات خدا میروند، لذا گفتند: {كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً}؛ چه عددهایی اندکی که بر عددهای زیاد پیروز شدند و این را ما باور داریم؛ یعنی باایمان بهمعاد، ایستادگی و مقاومت در آنها ایجاد شد.
5. ایمان بهمعاد عدالت اجتماعی، یا عدالت گرایی اجتماعی را تقویت میکند.
امیرمؤمنان× میفرماید: «وَاللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً، أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَام»[18] .
سوگند بهخدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان[19] به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو و آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم از اینکه در روز قيامت، خدا و پيامبرش را در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگانش ستم کرده و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم. [یعنی عدالت اجتماعی را رعایت نکرده باشم.]
حضرت در همین خطبه، چند سطر جلوتر ماجرای برادرش عقیل را نقل میکند.
میفرماید: «وَاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَقَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَرَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَعَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَكَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَأَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً، ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَكَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ! أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَتَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَلَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى»[20] .
بهخدا سوگند، برادرم عقيل[21] را ديدم كه بهشدّت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا يك مَن[22] از گندمهای بیتالمال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پیدرپی مرا ديدار و درخواست خود را تكرار میکرد، چون به گفتههای او گوش دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار میکنم، و بهدلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمیدارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقيل، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مینالی كه انسانى به بازيچه آنرا گرم ساخته است امّا مرا به آتش دوزخى میخوانی كه خداى جبّارش با خشم خود آنرا گداخته است تو از حرارت ناچيز مینالی و من از حرارت آتش الهى ننالم؟
این یعنی انعکاس آخرتگرایی، عدالت گرایی اجتماعی در جامعه است.
6. بیایمانی بهمعاد موجب رفتارهای بیتفاوت مآبانه در جامعه میشود.
در مقابل، اگر بیایمان بودیم؛ یعنی ایمان بهمعاد نداشتیم، در جامعه انسان بیتفاوتی خواهیم بود؛ بهتعبیری بیایمانی نسبت بهمعاد روحیه بیتفاوت مآبانه را در انسان تقویت میکند.
خداوند در قرآن میفرماید: {أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ}[23] ؛ آیا آنهایی را که تکذیب دین (تکذیب یومالدین) میکنند، میبینید که یک مصداقش روز قیامت است.
در ادامه خداوند متعال آنها را (تکذیب کنندگان دین) اینگونه معرفی میکند، میفرماید: {فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ * وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ}[24] ؛ اینها همانهایی هستند که به یتیم رسیدگی نمیکنند و او را با خشونت میرانند، و (دیگران را) هم به اطعام مسکین تشویق نمیکنند.
کسیکه روحیه اجتماعی ندارد، یتیم ببیند یا گرسنه ببیند برایش فرقی نمیکند؛ او فقط به فکر سفره خودش میباشد و این بیتفاوتی نسبت به دیگر افراد جامعه است.
بیتفاوتی است بهجهت اینکه {يُكَذِّبُ بِالدِّينِ}؛ است و ایمان بهآخرت ندارد.