1400/07/19
موضوع: شرح حکمت هفتم نهج البلاغه/ فرجام و پی آمد رفتارهای انسان /بخش سوم: التزامات اعتقادی(انعکاس آخرتگرایی در اعمال و رفتار انسان)، جلسه اول
بحث در حکمت هفتم از حکمتهای نهجالبلاغه بود.
چندین جلسه در مورد کلمهی اول و دوم این حکمت بحث و گفتگو کردیم. امیرمؤمنان علی× در کلمهی اول از این حکمت فرمود: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ»، هر کس که از نفسش راضی باشد(خودپسند باشد) این خودپسندی سبب میشود که بدخواهان و دشمنانش زیاد شوند دربارهی این کلمه دو جلسه صحبت کردیم و به شرح آن پرداختیم.
حضرت در کلمهی دوم فرمود: «وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، صدقه دادن داروی درمانگر و ثمربخش و مفید است. این دو بخش را گذراندیم و سه جلسه هم دربارهی صدقه و جهات گوناگون آن و آثاری که دارد صحبت کردیم.
در کلمهی سوم نیز حضرت فرمود: «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آَجِلِهِمْ»[1] ؛ رفتار و اعمال بندگان خدا در این دنیا «مِنْ خَيْرٍ أَوْ مِنْ شَرٍ»؛ کار خوب یا کار بد، «صغیرٍ أو کبیرٍ»؛ کار کوچک یا کار بزرگ، کارها و رفتارهای او میخواهد روانی باشد یا رفتارهای عملی و خارجی باشد، ما بهازاء داشته باشد با ما بهازاء نداشته باشد، این کارها برای او منفعت داشته باشد یا نداشته باشد، «أَعْمَالُ الْعِبَاد»؛ بهطور مطلق «نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آَجِلِهِمْ»؛ در فردای قیامت جلوی چشمانش قرار میگیرد. «عَاجِل» کنایه از این دنیا است و «آجِل» کنایه از آن آخرت است. عاجل، امروز است که داریم میبینیم و آنکه وعده به ما دادهشده و مهلت دارد آجلی است که فردای قیامت و بعد از مرگ و در آخرت مدنظر است.
این بخش را به «التزامات اعتقادی» عنوان دادیم.
مجموع این سه کلمه، حکمت هفتم نهجالبلاغه را تشکیل میدهند.
نگاه نهجالبلاغه، نگاهی ساختاری به یک جامعهی سالم دینی است. علاوه بر آن معرفتی که امیرمؤمنان علی× در این کتاب القاء میکند، در حقیقت دارد تجربهی ادارهی یک جامعه را از خودش به جامعهی امروزی و به نسلهای بعدی منتقل میکند؛ لذا همانگونه که گفتیم، هر کلمهای از کلمات امیرمؤمنان× یک خانهای از جورچین جامعهی سالم دینی را برای ما معرفی میکند؛ پس این سخنان و حکمتها، اگرچه میتواند نصیحت هم بهعنوان بخشی از ساختار جامعه باشد، اما فقط نصیحت نیست که بگویم و رد شویم؛ بلکه اینها ساختاری برای جامعه است؛ اینگونه نیست که بگوییم، امیرمؤمنان× میخواسته جملهای را بگوید و برود، ما هم بشنویم و تمام شود؛ نه! بلکه این سخنان، تا ابد برای هر جامعهای که بخواهد یک ساختار دینی سالم داشته باشد، جملات ماندگاری است.
سؤال: چرا میگوییم جامعهی دینی سالم؟
برخیها دین را ناسالم برداشت میکنند؛ مثلاً داعش یک حرکت دینی است که فقط ادعای دینی بودن رادارند، اما دین انحراف است. یا فرقههای گوناگونی که در اسلام و در شیعه به وجود آمدند؛ مثلاً حکومتهایی همانند حکومت بنیالعباس که بهنام اسلام به وجود آمدند، حکومت دینی بود، اما حکومت دینی ناسالم بود.
حکومت سالمی که بر مبنای دین باشد، آن حکومتی است که تحریفنشده و بدعت در آن گذاشته نشده باشد؛ یعنی همانطور که نازلشده «کما أُنزِل» است. هر جامعهی سالم اینچنینی، زمانیکه بخواهد برپا شود، همه این سخنان (حکمتهای) امیرمؤمنان× باید در آن باشد؛ اگر نباشد، بخشی از آن جامعه بیمار است، ولو بخش کوچک و ناچیزی باشد. در بیماری فرقی نمیکند که انسان، دستش بهطور کامل درد کند یا مقداری از سرانگشت انسان بیمار باشد؛ مثلاً سرطان به این نیست که نصف بدن انسان را گرفته باشد؛ سلول ریز بدن انسان هم اگر بیمار بشود و سرطان داشته باشد، بازهم انسان بیمار است. اگر سلولهای بدن انسان زیادی رشد کند یا رشدش کم باشد، بهجهت اینکه سرطان، یا توقف رشد سلولهای بدن انسان است یا اینکه بیشازحد رشد میکند؛ اگر بیشازحد رشد کند؛ یعنی بیشفعال باشد، بهتعبیری امروزیها سرطان است؛ و اگر فعالیت نکند و بایستد بازهم سرطان است؛ فرقی نمیکند که درشت باشد یا ریز باشد.
درهرصورت، از نگاه امیرمؤمنان× که حضرت زوایای جامعه سالم و دینی را برای ما معرفی میکند، اگر جامعهای یک جزء از حکمتهای امیرمؤمنان را نداشته باشد، یک جزءش بیمار است و باید آسیبشناسی شود؛ چون ممکن است این بیماری در مسیر سرطان اجتماعی حرکت کند. البته نمیگوییم هر جامعهای که یک جزء از این حکمتها را نداشته باشد، سرطانی است، اما میگوییم که این جامعه باید در لابراتوار آسیبشناسی موردبررسی قرار بگیرد که چرا این جزء را ندارد.
در حوزهی اخلاقی و فرهنگی نیز جامعه باید بررسی بشود تا ببینیم در چه مسیری حرکت میکند؛ آیا احتمال گرفتار شدنش وجود دارد یا نه؟
حکمت هفتم به بیانی دیگر:
در حکمت هفتم امیرمؤمنان× سه کلمه فرمود:
1. فرمود: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ»؛ حالتهای روانی جامعه باید کنترل بشود؛ لذا فرمود: خودپسندی، حالت روانی نادرست اجتماعی است؛ فرد هم که جزئی از جامعه و محقق آن کلی طبیعی جامعه میباشد؛ بنابراین فرمود: حالات روانی جامعه باید کنترل بشود؛ مردم ممکن است خودپسندی داشته باشند، اما باید کنترلشده باشد. نمیشود کسی حب نفس نداشته باشد، همه حب نفس دارند، لکن مهم آن است که ببینیم در چه مسیری قرار دارد و حد و اندازهی آن چهقدر است.
2. فرمود: «وَ الصَّدَقَهُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»؛ توجه اقتصادی به جامعه باید بشود. یکی از آن توجهات اقتصادی صدقه دادن است؛ صدقه دادن، داروی درمانگر و ثمربخش و مفید است فقر در جامعه یک نوع بیماری است، ولو بخش کوچکی از جامعه را شامل بشود، ولی آن بخش کوچک بیمار است؛ درمان آنهم، توجهات اقتصادی به همه بخشهای جامعه است. این صدقه، وظیفهی مردم در برابر مردم است نه وظیفهی حکومت؛ چون وظیفهی حکومت چیز دیگری است. پس فقر در جامعه بهعنوان یک بیماری باید درمان بشود که یکی از راههای درمان آن صدقه دادن است.
3. فرمود: «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ[2] أَعْيُنِهِمْ فِي آَجِلِهِمْ»؛ همین جامعه باید یک ضلع سومی هم در آن ایجاد بشود که آخرتگرایی هم در آن باشد؛ یعنی التزامات اعتقادی هم داشته باشد. امیرمؤمنان علی× آخرتگرایی را در اینجا جزئی از جامعه سالم دینی معرفی میکند؛ لذا فرمود: رفتارهایی که انسان در این دنیا انجام میدهد، قیامت جلوی چشمانش قرار میگیرد، بهگونهای که تا چشم باز کند عملش را در آنجا میبیند. در حقیقت کاری را که اینجا (دنیا) انجام داده، در آنجا (آخرت) خواهد دید.
سند حکمت
طبق روالی که گذاشتیم بنا بود در هر حکمت به دو بخش از آن توجه کنیم و سپس به مسألهی مفهوم آن بپردازیم. یکی از آن دو بخش، سند حکمت و دیگری بخش واژهشناسی حکمت بود.
اما بخش اول آنکه سند حکمت باشد؛ سند این حکمت نیز همان سندهایی است که قبلاً در حکمت دوم ذکر کردیم.
واژهشناسی حکمت
معنی واژگان در این حکمت روشن است و نیاز به شرح ندارد.
گفتیم عاجل «باالعین» اصطلاحی برای این دنیا است که زمانش رسیده و در آن هستیم؛ و آجل «بالألف» کنایه از آخرت است که هنوز آجل دارد و به آنجا نرسیدهایم؛ و منظور قیامت است. اینها واژگان روشنی است.
مفهومشناسی حکمت
به کلام امیرمؤمنان× که فرمود: «أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آَجِلِهِمْ»؛ کار امروز انسان، فردا در مقابل چشمان وی قرار میگیرد و نصب میشود؛ از دو منظر میشود به آن نگاه کرد:
1. نگاه اول، این است که امیرمؤمنان× با این بیان نکتهای را برای ما بیان کرده و توضیح میدهد؛ و آن نکتهی، ترغیب و تشویق جامعه بر آخرتگرایی است؛ یعنی اینکه توجه بهآخرت داشته باشیم؛ بهتعبیری دیگر، امیرمؤمنان علی× میخواهد تذکری بدهد، گوشزد کند و بگوید که عمر شما در این دنیا به پایان میرسد، اما عمر عمل شما به پایان نمیرسد. امیرمؤمنان× میفرماید: تصور نکن که پایان عمرتان، پایان عمر عمل و رفتار شما هم هست؛ نه، اینگونه نیست، بلکه عمل انسان مسألهای ماندگار است؛ انسان فقط از یک حالت به حالتی دیگر درمیآید؛ از این دنیا بهدنیای دیگری میرود؛ یعنی فقط عمر دنیایی انسان به پایان میرسد، اما عمر عملش به پایان نمیرسد. نشانه و دلیل آنهم این است که همین عملی که در این دنیا انجام داده، فردای قیامت جلوی چشمانش قرار میدهند بهگونهای که با چشمانش میبیند. أَدَلّ الدِلیل بر امکان یکچیز هم وقوع آن است. اینکه آیا این کار امکان دارد یا نه! امیرمؤمنان× میفرماید: بله! امکان دارد؛ همین کاری را که امروز انسان انجام میدهد ـ چهکار خیری که دست کسی را گرفته و چهکار شرّی که علیه کسی انجام داده ـ فردای قیامت به خود انسان نشان داده میشود. حضرت میخواهد بفرماید حواست باشد که آخرتی هم هست و آنچه در این دنیا انجام میدهید، در آن دنیا (آخرت) بر شما عرضه میشود؛ بهتعبیری میخواهد بفرماید که آخرتگرا باش! و توجه به قیامت داشته باش! همه همّ و غمّت را صرف این دنیا نکن!.
جامعه سالم، جامعهای است که بخشی از نگاه افراد آن به آنطرف دنیا؛ یعنی بهآخرت باشد. اگر همه همّوغمّشان این باشد که ظواهر دنیاییشان اعمّ از خانه و ماشین بهتر شود، یا مقامشان بالاتر برود؛ این انسان جزئی از وجودش را استفاده نکرده است؛ چون او ظرفیت داشته و بهره نبرده است؛ بهتعبیری، امیرمؤمنان× میخواهد بفرماید: ای انسان! تو ظرفیت داری که با این فکر و اندیشهات، هم بهدنیا و هم بهعقبی توجه کنی؛ که اگر توجه نکنی! یک بُعد ظرفیتیات مانده است!. بله، آنکه استفاده نکند یا بیمار بوده که استفاده نکرده و یا اینکه غافل بوده و استفاده نکرده است؛ درهرصورت هردوی آن درد جامعه است؛ یعنی اگر کسی بداند ظرفیت این را دارد که مثلاً در دو رشته دانشگاهی همزمان درس بخواند، در دو رشته مطالعه کند، در دو رشته درس بگوید، در دو رشته کار کند و ...، اما یا از این ظرفیت دوم غافل میشود و یا اینکه با خودش میگوید نمیتوانم؛ خودش را به ناتوانی میزند و به سراغش نمیرود که هر دو صورت، یا غفلت است و یا بیماری است. لذا امیرمؤمنان× میخواهد بفرماید کهای انسان! به فکر آخرتت هم باش! بدانکه عمل تو در این دنیا، فردای قیامت در مقابل چشمانت قرار میگیرد.
اما اینکه چطور این عمل در مقابل چشم انسان قرار میگیرد؛ و یا اینکه اصلاً چطور برای انسان این امکان فراهم میشود که عملش را در قیامت ببیند؟ آیا تجسم اعمال است؟ آیا خود همین کاری که انجام داده، فردای قیامت جلوی چشمانش رژه میروند و او مشاهده میکند؛ یا اینکه آنچه میبیند خود عمل نیست، بلکه اثر این عمل است؛ اثر آن خیر یا شری است که گذاشتهشده است؛ اثر این عمل را در قیامت، نشان انسان میدهند؛ میگویند: این اثر بد و این اثر خوب کاری است که انجام دادهای. یا اینکه اثری که نشان انسان میدهند آن عناصر اصلیه و رئیسیهای است که باقی میماند و از بین نمیرود؛ چون انسان کاری را انجام میدهد، سپس این کار تمامشده و از بین میرود؛ انسان حرفی میزند، این صوت از بین میرود؛ حال چگونه فردای قیامت صدای انسان را به گوشش میرسانند و نشانش میدهند.
حتی دربارهی خود انسان که در قیامت چگونه دوباره زنده میشود، بحث است. شبهه اعاده معدوم را که در علم کلام مطرح میکنند؛ این است که میگویند: چگونه میشود چیزی که معدوم شد، دوباره ایجاد بشود؟ این شبهه را دربارهی قیامت وزنده شدن انسان در قیامت مطرح میکنند.
در آنجا بحثهای مفصلی است اما یک جوابش این است که میگویند: اصلاً اعاده معدوم نیست! چراکه وجود انسان مثل سایر موجودات دو قسم عناصر دارد: یک قسم عناصر رئیسیه دارد و یک سری هم عناصر غیر رئیسیه دارد. (عنصرهای اصلی و فرعی)؛ عنصرهای فرعی (غیر رئیسیه) از بین میروند؛ مانند درخت در حال رشد که برخی از شاخههای ریز درخت خشک میشود، برخی هم کنده میشوند و از بین میروند، اما تنه و ریشه درخت میماند؛ حال اگر شاخ و برگ این درخت را ببرند، اما تنه و ریشهی آنکه عنصر اصلی درخت است بماند، دوباره جوانه میزند و بالا میآید. عناصر اصلی انسان نیز ولو خاک هم بشود در خاک میماند و از بین نمیرود؛ حال اگر یک عنصر اصلی وجود داشته باشد، خدایی که بر هر چیزی قادر است، میتواند از یک عنصر اصلی دوباره آن موجود را بیافریند و به وجود بیاورد؛ مانند جاییکه سلولی از سلولهای اصلی وجود انسان را برداشته و دوباره آن را احیا میکنند و از روی آن میسازند؛ یا اینکه با سلولهای بنیادی برخی از عناصر اصلی انسان را نگه میدارند و با آن میشود خیلی از بیماریها را درمان کرد که علم پزشکی هم به این مسأله رسیده است. حال چطور میشود که پزشکی از یک سلول و از یک عنصر اصلی حیات انسان، دوباره انسانی بیافریند یا عضوی از انسان را بیافریند، اما خداوند متعال که قادر بر هر چیزی است نتواند!؟
پس دربارهی عمل انسان هم همینگونه است. فعلاً سؤال در این است کهای عمل انسان هم بهخاطر این است که آن عناصر اصلیاش میماند و دوباره به وی نشان داده میشود، یا نه! اصلاً این اثری که میماند عمل انسان است که اثر میگذارد؛ این اثر در روح است که میماند؛ فردای قیامت اثر عملی که انسان انجام داده و بر روح او اثر گذاشته، ارائه میشود. این بحثها، دربارهی نامهی عمل مطرح است.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان[3] ذیل یکی از آیاتی که دربارهی نامه عمل انسان است، در آنجا همین بحثها و اقوال را ذکر میکند. فعلاً بحث ما در اینجا تبیین آن جهات نیست، جای بحث از آنها یا در تفسیر قرآن ذیل آیات است و یا باید در مباحث علم کلام و مباحث اعتقادی از آن بحث کرد.
در اینجا فقط همین اندازه میخواهیم بگوییم که امیرمؤمنان× دارد گوشزد میکند که در جامعه سالم توجه مردم همیشه باید بهآخرت باشد، بدانند که رفتارشان در این دنیا را روزی در مقابل چشمانشان قرار میدهند و اعمال خودشان را خواهند دید بهگونهای که امکان انکار ندارند. امکان دارد که انسان در این دنیا منکر کارهای خودش بشود و بگوید: من نکردهام، اما در قیامت امکان انکار کردن نیست.
این نحوهی نگاه، هم در نهجالبلاغه[4] ، هم در روایات و هم در قرآن کریم[5] وجود دارد؛ یعنی این نگاه حضرت که ترغیب و تشویق جامعه و افراد آن به توجه نمودن در عاقبت امور و آخرتگرایی، جزء ضروریات جامعه سالم میباشد را هم در قرآن، هم در روایات و هم درجاهای دیگری از خود نهجالبلاغه وجود دارد و آمده است.
بهطور مثال، حضرت در نامهی 41 نهجالبلاغه که نامهای توبیخی است و حضرت به بعضی از عمّالش نوشته[6] اینگونه میفرماید:
«وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِی أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِی أَتْرُکُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِی فَضَحِّ رُوَيْداً فَکَأَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَی، وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَی وَعُرِضَتْ عَلَيْکَ أَعْمَالُکَ بِالْمَحَلِّ الَّذِی يُنَادِی الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ وَيَتَمَنَّی الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَهَ وَلاتَ حِينَ مَناصٍ»[7] .
حضرت قسم میخورد، می فرماید: «وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»؛ قسم به خدای ربالعالمین، «مَا يَسُرُّنِی أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِی أَتْرُکُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِی»؛ این اموالی که تو گرفتی و بردی (ظاهراً تصرفی کرده)، اگر این اموال برای من حلال بود و برای ورثه بعد از خودم جا میگذاشتم، این مایه خوشحالی من نبود. «فَضَحِّ رُوَيْداً»؛ بیندیش، آرام باش، فکر و تأملکن! «فَکَأَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَی»؛ تصور کن که گویا به آخر خط رسیدهای، (پایان عمرت رسیده)، «وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَی»؛ و در زیر زمین دفن شدی، «وَعُرِضَتْ عَلَيْکَ أَعْمَالُکَ»؛ عملت را در آنجا به تو نشان دادند و بر تو عرضه کردند، (عرضه کردند؛ یعنی به نمایش گذاشتند)، «بِالْمَحَلِّ الَّذِی يُنَادِی الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ»؛ در همان محلی که ظالم در آنجا حسرت میخورد که چرا ظلمش را رها نکرد؛ (يوم الحسرة) «وَيَتَمَنَّی الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ»؛ کسی که حق دیگران را ضایع کرده (گناه کرده و مرتکب خطا شده) آرزو میکند که ایکاش به من مهلت بدهند تا بهدنیا برگردم و جبران کنم؛ بعد حضرت میفرمایند: «وَلاتَ حِينَ مَناصٍ»؛ و برگشتی در کار نیست.
نامه، نامهای توبیخی هست، اما امیرمؤمنان× در جزئی از این نامه تصریح کرده و میفرماید: مراقب باش! بدانکه هر کاری که انجام دادی (مال مردم را بهناحق خوردی، تصرف در بیتالمال کردی، اختلاس کردی، حق مردم، عمر مردم، وقت مردم را ضایع کردی و ...)؛ فردای قیامت عین همان عمل بر تو عرضه خواهد شد و در مقابل چشمانت به تو نشان خواهند داد.
در قرآن هم فراوان وجود دارد که بهبرخی از آنها اشاره میکنم:
1. خداوند در سوره کهف می فرماید: {وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ...}[8] ؛ و کتاب [= کتابی که نامه اعمال همه انسانهاست] در آنجا گذارده میشود، پس گنهکاران را میبینی که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و میگویند: «ایوای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟!» و (این در حالی است که) همه اعمال خود را حاضر میبینند؛ و پروردگارت به هیچکس ستم نمیکند.
آنچه که انجام دادند، همهی مقدماتش را گفت؛ اینکه نامه و پروندهی عمل انسان پخش میشود.
البته پرونده عمل هم خودش بحث مفصلی دارد، چندین نامهی عمل داریم، لکن فرصتش نیست که در اینجا به آن بپردازیم.
اینگونه نیست که هرکسی فقط یک نامه عمل داشته باشد، بلکه برای هرکسی چندین نامه عمل متصور است؛ یک نامه، نامهی عمل فردی است، یک نامه، نامهی عمل برای یک امت است (گروهی که پیروی یک بخش هستند)؛ یک نامه، نامهی عمل همهی امتها است (یک دفتر مرکزی است)، یک نامه، نامهی عمل ابرار است، یک نامه، نامهی عمل مجرمین و فجار است؛ یعنی همهی اینها غیر از نامههای عمل جزئی، یک نامهی عمل کلی هم دارند؛ امت اسلام یک نامهی عمل دارد؛ شیعیان یک پرونده دارند و ... همهی امتهای توحیدی یک پرونده دارند؛ پروندهی خوبان در یکجا ست؛ پرونده بدان در یکجاست. لذا خداوند میفرماید: {وَوُضِعَ الْكِتَابُ}؛ نامه عمل آنجا گذاشته میشود، {فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ ...}؛ این چه کتابی است؛ چه نامهای است که هیچ ریزودرشتی از آن نیفتاده و همهچیز در آن احصاء و ثبتشده است.
نکته مهم موردبحث در اینجا ست که میفرماید: {...وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا}؛ فرمود: هر کاری کردند اینجا حاضر است، بعینه دارد میبیند؛ عمل انسان در اینجا مشخص است.
نگفتند که در آنجا نوشتهشده؛ لذا نامهی عمل غیرازاین پروندهی دنیایی انسان است.
2. درجایی دیگر از قرآن نیز اینگونه میفرماید: {فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ}[9] ؛ {وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ}[10] ؛ پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند! و هر کس هموزن ذرّهای کار بد کرده آن را میبیند!
انسان ذرّهای کار خیر و شر انجام داده باشد در قیامت آن را خواهد دید؛ یعنی همین عمل است {مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا ... مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا ...}؛ همهی اینها را میبیند.
3. در آیهای دیگر نیز میفرماید: {يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا}[11] ؛ هرچه از کار خیر انجام دادید و هرچه از کار بد انجام دادید، حاضرشده است «مُحْضَرًا» آنجا حاضر میشود؛ یعنی همه رفتارها قابلمشاهده است. آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارند که میتوانند اثباتکنندهی این امر باشند که انسان آنهم از این نگاه آخرتگرا باشد؛ از نگاههای گوناگونی همانند، از جهت ثوابش، از جهت عقابش، از جهت ترفیع مقام انسان، از جهت تنزیل مقام انسان و ... انسان در همهی اینها میتواند آخرتگرا باشد؛ اما از نگاه تأسیس جامعه سالم میگوید: از این منظر نگاه کن، عملی که امروز انجام میدهی، فردا در مقابل چشمانت قرار میگیرند؛ این کار در حقیقت یک نوع خود محاکمهای و خودارزیابی است. بدینجهت میگوید: مراقب باش! این همان مباحث عقیدتی است که اثرش را در جامعه خواهد گذاشت.
روایات
روایت اوّل:
درباره همین، مشاهده عمل، مواجهه شدن با عمل؛ پیامبر اسلام| در روایتی اینگونه فرمودند:
نَزَلَ جَبْرَئِيلُ× عَلَى النَّبِيِّ| «فَقَالَ لَهُ|: يَا جَبْرَئِيلُ× عِظْنِي! فَقَالَ لَهُ: يَا مُحَمَّدُ|! عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ، وَأَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ، وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلَاقِيهِ، شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّيْلِ وَ عِزُّهُ كَفُّ الْأَذَى عَنِ النَّاسِ»[12] .
پیامبر اکرم| در روایتی به جبرئیل× فرمود: «عِظْنِي!» مرا موعظه و نصیحتی کن! (غیر از قرآن و غیر حدیث قدسی، حرفی از جانب خدا برایم بگو!) جبرئیل خطاب به پیامبر فرمود: «يَا مُحَمَّدُ|!»؛ حدیث معروفی است؛ اما این نکتهاش موردتوجه است که جبرئیل خطاب به پیامبر| فرمود: «عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ»؛ هر جور میخواهی زندگی کن، اما بدانکه عاقبت میمیری! (مرگ آخر راه است) «وَأَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ»؛ هرکس را که میخواهی دوست بدار، اما بدانکه روزی از او جدا میشوی؛ یعنی دل نبند؛ چون نمیتوانی از آن جدا شوی. «وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلَاقِيهِ»؛ هر کاری میخواهی بکن فقط بدانکه با آن (کار) ملاقات میکنی (آنجا کارت را ملاقات میکنی). لقاء و ملاقات؛ یعنی رسیدن در حضور و محضر. به اصحاب هم که میگویند اصحاب اللقاء؛ یعنی کسانیکه پیامبر| را ملاقات کردند و دیدند.
اینجا میگوید: «وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلَاقِيهِ»؛ بدانکه همین عملت را آنجا خواهی دید.
بعد میفرماید: «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّيْلِ وَعِزُّهُ كَفُّ الْأَذَى عَنِ النَّاسِ»؛ شرافت مؤمن در نماز شب خواندن او و عزّتش در آزار نرساندن به مردم است.
روایت دوم:
در روایت دیگری نیز اینگونه دارد: پیامبر اکرم| شخصی بهنام قیس بن عاصم را که داشت نصیحت و موعظه میکرد، فرمود: «وَإِنَّهُ لَا بُدَّ لَكَ - يَا قَيْسُ - مِنْ قَرِينٍ يُدْفَنُ مَعَكَ وَهُوَ حَيٌّ، وَتُدْفَنُ مَعَهُ وَأَنْتَ مَيِّتٌ، فَإِنْ كَانَ كَرِيماً أَكْرَمَكَ، وَإِنْ كَانَ لَئِيماً أَسْلَمَكَ، ثُمَّ لَا يُحْشَرُ إِلَّا مَعَكَ، وَلَا تُبْعَثُ إِلَّا مَعَهُ، وَلَا تُسْأَلُ إِلَّا عَنْهُ، فَلَا تَجْعَلْهُ إِلَّا صَالِحاً، فَإِنَّهُ إِنْ أَصْلَحَ آنَسْتَ بِهِ، وَإِنْ فَسَدَ لَا تَسْتَوْحِشُ إِلَّا مِنْهُ، وَهُوَ فِعْلُك»[13] .
پیامبر اکرم| به قیس بن عاصم فرمود: اى قيس! ناگزير بايستى یک دوست و همراه داشته باشی که با تو دفن میشود و با تو بهگور میآيد، او زنده است درحالیکه تو مردهاى، و هر دو باهم در يك قبر خواهيد بود؛ یعنی تو را با او در یک قبر میگذارند. اگر آن رفیق و قرینت کریم و ارزشمند باشد، به تو هم ارزش میبخشد و گراميات خواهد داشت؛ اما اگر رفیق و قرینت پست و فرومايه باشد تو را فروگذارد و به فریادت نرسد، ( هر جا بخواهد تو را تسلیم دشمن کرده و تحویلت میدهد)؛ دوست و رفیقت در قیامت هم محشور نمیشود مگر با تو؛ و تو هم محشور (زنده) نمیشوی مگر اینکه او هم با تو محشور میشود و وقتیکه در محکمهی خداوند قرار میگیری، از هیچچیز دیگری نمیپرسند و فقط از او میپرسند. بنابراين، همنشین و دوست خودت را غير از كردار شايسته انتخاب مکن! زيرا عمل نيك مايهی آرامش تو خواهد بود؛ پس مراقب باش که دوست شایستهای انتخاب کنی؛ چون اگر او دوست خوبی باشد شما هم با او مأنوس شدهای؛ ولی اگر فاسد باشد جز آن از هیچچیز ديگر در هراس نباشى، و آن مونس و همدم، همان عمل و كردار تو در جهان است که با تو مبعوث و محشور میشود.
روایت سوم:
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ| «إنَّ المُؤمِنَ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ صُوِّرَ لَهُ عَمَلُهُ في صورَةٍ حَسَنَةٍ، فيَقولُ لَهُ: ما أنتَ؟ فَوَ اللّهِ! إنّي لَأراكَ امرَأَ الصِّدقِ؟! فيَقولُ لَهُ: أنا عَمَلُكَ، فيَكونُ لَهُ نور أو قائد إلَى الجَنَّةِ.
وإنَّ الكافِرَ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ صُوِّرَ لَهُ عَمَلُهُ في صورَةٍ سَيِّئَةٍ، وَبِشارَةٍ سَيِّئَةٍ فيَقولُ: مَن أنتَ؟ فَوَ اللّهِ! إنّي لَأراكَ امرَأَ السَّوءِ؟! فيَقولُ: أنا عَمَلُكَ، فيَنطَلِقُ بِهِ حَتّى يَدخُلَ النّار»[14] .
پیامبر| فرمود: مؤمن هرگاه از گور خود بيرون آيد، عملش بهصورتى زيبا در برابرش مجسّم مىشود. مؤمن به او مىگويد: تو كيستى؟ به خدا قسم كه تو را شخص خوب و درستى مىبينم! او مىگويد: من كردار تو هستم. پس، براى او نورى يا راهبرى بهسوی بهشت مىشود.
و كافر چون از گورش بيرون آيد، كردارش به صورتى زشت و نويدى بد در برابرش مجسم مىشود. او مىگويد: تو كيستى؟ به خدا قسم كه تو را بد شخصى مىبينم! و او مىگويد: من كردار تو هستم. پس، او را مىبرد و به آتش مىافكند.
روایت چهارم:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْخُرَاسَانِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×: «إِذَا وُضِعَ الْمَيِّتُ فِي قَبْرِهِ مُثِّلَ لَهُ شَخْصٌ، فَقَالَ لَهُ: يَا هَذَا كُنَّا ثَلَاثَةً؛ كَانَ رِزْقَكَ فَانْقَطَعَ بِانْقِطَاعِ أَجَلِكَ، وَكَانَ أَهْلَكَ فَخَلَّفُوكَ وَانْصَرَفُوا عَنْكَ، وَكُنْتُ عَمَلَكَ فَبَقِيتُ مَعَكَ، أَمَا إِنِّي كُنْتُ أَهْوَنَ الثَّلَاثَةِ عَلَيْكَ»[15] .
امام صادق× فرمود: چون مرده را در گورش بگذارند، شخصى در برابرش مجسّم شود و به او میگويد: هان تو! ما سه تا بوديم: يكى روزىِ تو بود كه با به سر آمدن اجلت به پايان رسيد، ديگرى خانواده تو بود كه تو را بهجای گذاشتند و رفتند و من عمل تو هستم كه با تو ماندم؛ بدانكه من بىاهميتترين اين سه نزد تو بودم!
روایت فراوانی در این زمینه وجود دارد که با اندک مراجعهای به منابع روایی و کتابهای گوناگون میتوانید از آن اطلاع پیدا کنید.
آنچه تا بدین جا بیان شد، دربارهی نگاه اول به حکمت مولا امیرمؤمنان علی× است که حضرت به دنبال ترغیب ما به آخرتگرایی بود؛ ادلّهی فراوان هم از قرآن و روایات وجود دارد که به بخشی از آنها اشاره کردیم.
اما با اندک تأملی میتوان نگاه دومی هم از این حکمت مزبور برداشت کرد و آن انعکاس و تأثیر آخرتگرایی و توجه به عالم پس از دنیا در رفتارهای انسان و سبک زندگی افراد جامعه میباشد؛ لذا به این میگوییم: «التزامات اعتقادی و آثار آخرتگرایی در وجود سبک زندگی بشر».
قطعاً سبک زندگی کسیکه آخرتگراست با سبک زندگی کسیکه دنیاگراست فرق میکند؛ قطعاً سبک زندگی کسیکه معتقد به معاد است با سبک زندگی کسیکه معتقد به معاد نیست، متفاوت است.
نگاه بهآخرت چگونه در رفتارهای انسان تأثیر خواهد گذاشت و سبک زندگی فرد باورمند را تغییر خواهد داد که این بخش را در جلسه بعد بدان خواهیم پرداخت.