استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1403/02/24

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد /الدفن في المسجد أو بناء المسجد على القبور(القول الثالث: جواز الدفن في المسجد)

 

بحث در نظام مهندسی مسجد درباره‌ی مسئله دفن در مسجد بود. دو قول حرمت و کراهت را مطرح کردیم. در ادله آن‌ها مناقشه کردیم و نتیجه گرفتیم که این دو قول قابل‌ اثبات نیست، زیرا ادله‌ی آن‌ها نمی‌توانند این‌ها را اثبات کنند.

قول سوم: جواز دفن در مسجد

سومین قول در مسئله، جواز دفن در مسجد است؛ یعنی دفن میت در مسجد جایز و مباح است و اشکالی بر آن وارد نیست، زیرا هیچ دلیلی را چه عقلی و چه نقلی که بتواند بر حرمت و کراهت دلالت کند، نتوانستیم بپذیریم؛ این خودش در مرحله نخست مشیر به‌جواز است.

وقتی دلیلی بر حرمت پیدا نشد؛ اصل این است که این امر جایز است، اما ممکن است بتوان برای اثبات قول به‌جواز به‌برخی از روایات استدلال کرد؛ ازجمله‌ی آن روایات، روایاتی است که به دفن صدیقه طاهره و برخی از انبیا و دخترانشان در مسجد اشاره دارد؛ همچنین در برخی از روایات وارد شده است که مسجدی نیست، مگر این‌که پیامبر در آن کشته و یا دفن شده است. این گروه از روایات مشیر به‌جواز دفن هستند، زیرا اگر جایز نبود چگونه صدیقه طاهره یا انبیا در مسجد دفن شده‌اند؟

بیان روایات

برای این قول، استدلال به‌روایات شده است و ما در اینجا روایات را بررسی می‌کنیم تا ببینیم چگونه می‌شود قول به‌جواز را از آن‌ها برداشت نمود.

روایت نخست:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَغَيْرُهُ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَنْ قَبْرِ فَاطِمَةَ فَقَالَ: «دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِدِ»[1] .

احمد بن محمد بن ابى نصر گويد: از حضرت رضا درباره قبر فاطمه پرسيدم، حضرت فرمودند: در خانه خود به خاك سپرده شد، سپس چون بنى‌اميه مسجد را توسعه دادند جزء مسجد شد.

مرحوم علامه مجلسی نیز ذیل این روایت فرموده است:

«ويمكن الاستدلال به على جواز الدفن في المسجد»[2] ؛ امکان دارد به این روایت برای جواز دفن در مسجد استدلال شود؛ یعنی مرحوم علامه مجلسی می‌خواهند بفرمایند این روایت قابلیت استدلال برای جواز دفن در مسجد دارد.

این روایت، نخستین دلیلی است که علی‌الظاهر به این مطلب اشاره دارد، چون صدیقه طاهره در مسجد دفن شده است؛ پس دفن در مسجد برای عموم از باب اشتراک احکام بین مردم و معصومین جایز است، مگر برخی از احکام که تنها برای پیامبر اسلام صادر شده بود.

روایت دوم:

قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ:

«اخْتَلَفَتِ الرِّوَايَاتُ فِي مَوْضِعِ قَبْرِ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فَمِنْهُمْ مَنْ رَوَى أَنَّهَا دُفِنَتْ فِي الْبَقِيعِ‌، وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَى أَنَّهَا دُفِنَتْ بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ.

وَأَنَّ النَّبِيَّ إِنَّمَا قَالَ: مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ. لِأَنَّ قَبْرَهَا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَى أَنَّهَا دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِدِ وَ هَذَا هُوَ الصَّحِيحُ عِنْدِي وَ إِنِّي لَمَّا حَجَجْتُ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ كَانَ رُجُوعِي عَلَى الْمَدِينَةِ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَلَمَّا فَرَغْتُ مِنْ زِيَارَةِ رَسُولِ اللَّهِ قَصَدْتُ إِلَى بَيْتِ فَاطِمَةَ وَ هُوَ مِنْ عِنْدِ الْأُسْطُوَانَةِ الَّتِي تُدْخَلُ إِلَيْهَا مِنْ بَابِ جَبْرَئِيلَ إِلَى مُؤَخَّرِ الْحَظِيرَةِ الَّتِي فِيهَا النَّبِيُّ فَقُمْتُ عِنْدَ الْحَظِيرَةِ وَ يَسَارِي إِلَيْهَا وَ جَعَلْتُ ظَهْرِي إِلَى الْقِبْلَةِ وَ اسْتَقْبَلْتُهَا بِوَجْهِي وَ أَنَا عَلَى‌ غُسْلٍ...»[3] ؛

شیخ صدوق می‌فرماید: درباره مکان قبر فاطمه زهرا بانوی دوعالم روایات مختلفی است؛ ازجمله روایت شده است که:

فاطمه زهرا در بقیع دفن شده است. فاطمه زهرا میان قبر پیامبر و منبر ایشان دفن شده است که پیامبر فرمودند: میان قبر من و منبرم باغی از باغ‌های بهشت است؛ ازاین‌رو قبر فاطمه زهرا میان قبر و منبر واقع شده است.

فاطمه زهرا در خانه خود دفن شده است؛ پس هنگامی‌که بنی امیه مسجد را گسترش دادند خانه‌ ایشان جزء مسجد شد. قول صحیح ازنظر منِ شیخ صدوق همین قول است.

[نخست مساحت مسجدالنبی 30 متر در 30 متر بود که درمجموع 900 متر می‌شد و کم‌کم به مساحت آن افزوده شد تا مردم بیشتری ازآنجا بهره ببرند.[4] اکنون نیز با فرش‌های یکرنگ مکان مسجدالنبی را مشخص کرده‌اند که این فرش‌ها نشان‌دهنده‌ی مسجد قدیمی است؛ ازاین‌رو اگر فتوای فقیهی به این تعلق گرفت که نماز کامل فقط در محدوده مسجدالنبی در زمان پیامبر است؛ با فرش‌ها مشخص شده است.

در سال هفتم هجری پس از ماجرای فتح خیبر افراد بسیاری وارد مدینه شده و جمعیت مسلمانان بیشتر شد؛ ازاین‌رو به‌پیامبر گفتند این حجم از جمعیت در مسجد جا نمی‌شوند؛ بنابراین پیامبر اجازه توسعه مسجد را دادند. این توسعه ادامه داشت تا زمان ملک فهد از آل سعود که آخرین توسعه مسجدالنبی انجام شد.]

شیخ صدوق ماجرای حج خود را در ادامه تعریف می‌کند و می‌فرماید: هنگام برگشت از حج به توفیق خدای متعال برای زیارت پیامبر به‌مدینه برگشتم؛ هنگامی‌که زیارت کردم، قصد خانه فاطمه زهرا کردم تا ایشان را زیارت کنم و خانه فاطمه زهرا نزد استوانه‌ای است که از سمت باب جبرئیل وارد بر آن می‌شوی تا جایی‌که قبر پیامبر در آن هست؛ پس آنجا ایستادم درحالی‌که قبر پیامبر سمت چپم بود و پشتم رو قبله بود و مقابلم خانه فاطمه قرار گرفت. شیخ صدوق در قالب مضمون و معنای چند روایت به این مسئله اشاره کرده‌اند.

روایات دیگری نیز درباره‌ی دفن در مسجد هست که بر دفن برخی از انبیا در مسجد اشاره دارد و مقصود از مسجد نیز مسجدالحرام میان رکن و مقام است.

در برخی از روایات نقل کرده‌اند که صدها پیامبر در آنجا دفن شده‌اند که به‌برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

روایت سوم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا[5] ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ، عَنِ الْمُفَضَّلِ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: «صَلَّى فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ سَبْعُمِائَةِ نَبِيٍّ وَ إِنَّ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ لَمَشْحُونٌ مِنْ قُبُورِ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِنَّ آدَمَ لَفِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[6] ؛

جابر از امام باقر نقل می‌کند که ایشان فرمودند: در مسجد خیف هفت‌صد پیامبر نماز خواندند و در میان رکن و مقام پیامبرانی دفن هستند و حضرت آدم نیز در همین مسجدالحرام دفن است.

البته این روایت با روایت دفن حضرت آدم و نوح در کنار امیرالمؤمنین منافات دارد و ما در آنجا این‌گونه زیارت می‌کنیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ وَعَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ»[7] ؛ سلام و درود خدا بر شما و بر حضرت آدم و نوح که در جوار شما آرمیده‌اند.

این منافات را می‌شود توجیه کرد که حضرت آدم نخست در مسجدالحرام بوده و سپس در زمان حضرت نوح به نجف (غری) منتقل شده است.

روایت چهارم:

مرحوم کلینی در مرفوعه ابن ابی عمیر این‌چنین آورده است:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي لَأَكْرَهُ الصَّلَاةَ فِي مَسَاجِدِهِمْ فَقَالَ: «لَا تَكْرَهْ فَمَا مِنْ مَسْجِدٍ بُنِيَ إِلَّا عَلَى قَبْرِ نَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْكَ الْبُقْعَةَ رَشَّةٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اللَّهُ أَنْ يُذْكَر فِيهَا فَأَدِّ فِيهَا الْفَرِيضَةَ وَالنَّوَافِلَ وَاقْضِ فِيهَا مَا فَاتَكَ»[8] ؛

ابن ابی عمیر از برخی از اصحاب نقل کرده است که به امام صادق گفتم: من نمازخواندن در مساجد آنان (اهل سنت) را دوست ندارم. امام فرمود: چنين مباش؛ زيرا هيچ مسجدى نيست، مگر آن‌كه بر قبر پيامبر يا وصى پيامبرى ساخته ‌شده است كه او در آنجا شهيد شده و از خون او بر آن بقعه پاشيده شده است. خداوند دوست دارد كه در آنجا ياد شود، پس‌ نمازهای فريضه و نافله‌ی خود را در آنجا به‌جای آور و آنچه از تو قضا شده را در آنجا بخوان.

در صحت مرسله ابن ابی عمیر اختلاف است[9] ، اما درهرحال این روایت بر دفن در مسجد دلالت می‌کند، زیرا اشاره به کشته شدن برخی از انبیا در مسجد و پاشیدن خون آن‌ها در آنجاست و اینکه خدا دوست دارد در آنجا ذکر او گفته شود.

البته اگر بخواهیم این روایت را بپذیریم و مورد استدلال قرار بدهیم باید بدانیم که مقصود از مسجد آن مسجدی است که پیامبر در آن منطقه زندگی می‌کرده است، نه جاهایی که پیامبران در آن زندگی نمی‌کرده‌اند، چراکه اگر مقصود هر مسجدی باشد درنهایت تعداد مساجد از تعداد پیامبران بیشتر می‌شود و این‌گونه دچار مشکل خواهیم شد.

 

الدرس الرابع والثمانون: (دوشنبه 24/02/4 ذي القعدة 1445)

الباب الثالث: هندسة المسجد

الدفن في المسجد أو بناء المسجد على القبور(القول الثالث: جواز الدفن في المسجد)

نعم قيل بأن الدفن في المسجد جائز، لأنه لم يدل على الحرمة والكراهة دليل عقل ولا عقلايي ولامن النقل، بل يمكن الاستدلال ببعض الأدلة على جواز الدفن.

وهنا دليلان يدلان على الجواز:

الأول: طائفة من الروايات الدالة على دفن الصديقة فاطمة الزهراء في المسجد وكذلك دفت بعض الانبياء وبنات الانبياء في المسجد.

مثل ما رواه الكليني في الكافي عن الامام الرضا في دفنها.

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَغَيْرُهُ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَنْ قَبْرِ فَاطِمَةَ فَقَالَ: «دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِدِ»[10] .

يقول العلامة المجلسي في ذيل الرواية:

«ويمكن الاستدلال به على جواز الدفن في المسجد»[11] .

ومثل ما قاله الشيخ الصدوق:

قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ:

«اخْتَلَفَتِ الرِّوَايَاتُ فِي مَوْضِعِ قَبْرِ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فَمِنْهُمْ مَنْ رَوَى أَنَّهَا دُفِنَتْ فِي الْبَقِيعِ‌، وَمِنْهُمْ مَنْ رَوَى أَنَّهَا دُفِنَتْ بَيْنَ الْقَبْرِ وَالْمِنْبَرِ.

وَأَنَّ النَّبِيَّ إِنَّمَا قَالَ: مَا بَيْنَ قَبْرِي وَمِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ. لِأَنَّ قَبْرَهَا بَيْنَ الْقَبْرِ وَالْمِنْبَرِ وَمِنْهُمْ مَنْ رَوَى أَنَّهَا دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِدِ وَهَذَا هُوَ الصَّحِيحُ عِنْدِي وَإِنِّي لَمَّا حَجَجْتُ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ كَانَ رُجُوعِي عَلَى الْمَدِينَةِ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَلَمَّا فَرَغْتُ مِنْ زِيَارَةِ رَسُولِ اللَّهِ قَصَدْتُ إِلَى بَيْتِ فَاطِمَةَ وَهُوَ مِنْ عِنْدِ الْأُسْطُوَانَةِ الَّتِي تُدْخَلُ إِلَيْهَا مِنْ بَابِ جَبْرَئِيلَ إِلَى مُؤَخَّرِ الْحَظِيرَةِ الَّتِي فِيهَا النَّبِيُّ فَقُمْتُ عِنْدَ الْحَظِيرَةِ وَيَسَارِي إِلَيْهَا وَجَعَلْتُ ظَهْرِي إِلَى الْقِبْلَةِ وَاسْتَقْبَلْتُهَا بِوَجْهِي وَأَنَا عَلَى‌ غُسْلٍ...»[12] .

والراوايات التي تدل على دفن بعض الأنبياء بين الركن والمقام وفي ساير المساجد.

مثل ما رواه الكليني في الكافي:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ، عَنِ الْمُفَضَّلِ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: «صَلَّى فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ سَبْعُمِائَةِ نَبِيٍّ وَإِنَّ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقَامِ لَمَشْحُونٌ مِنْ قُبُورِ الْأَنْبِيَاءِ وَإِنَّ آدَمَ لَفِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ»[13] .

مثل مرسلة ابن ابي عمير عن الامام الصادق

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي لَأَكْرَهُ الصَّلَاةَ فِي مَسَاجِدِهِمْ فَقَالَ: «لَا تَكْرَهْ فَمَا مِنْ مَسْجِدٍ بُنِيَ إِلَّا عَلَى قَبْرِ نَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْكَ الْبُقْعَةَ رَشَّةٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اللَّهُ أَنْ يُذْكَر فِيهَا فَأَدِّ فِيهَا الْفَرِيضَةَ وَالنَّوَافِلَ وَاقْضِ فِيهَا مَا فَاتَكَ»[14] .


[1] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص461.
[2] ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار‌، العلامة المجلسي، ج5، ص481.
[3] من لا يحضره الفقيه‌، الشيخ الصدوق‌، ج2، ص572.
[4] - مستدرک سفینة البحار، ج4، ص484.
[5] - عده کافی معلوم است و روایت را مرسل نمی‌کند. مرحوم کلینی تعداد آن‌ها را در مشیخه بیان فرموده است. درمجموع 18 نفر هستند: مثلاً اگر مرحوم کلینی از احمد بن محمد بن ابی نصر نقل می‌کند عده‌ی آن چند نفر و چه کسانی هستند یا از سهل نقل می‌کند آن تعداد چه کسانی هستند.
[6] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج4، ص214.
[7] زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، العلامة المجلسي، ج1، ص457.
[8] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص370.
[9] - ر.ک: مستدرک الوسائل، ج23، ص500؛ فهرست طوسی، ص404؛ رجال نجاشی، ص326؛ اختیار معرفة الرجال، ج2، ص845؛ جامع الرواة (اردبیلی)، ج2، ص50.
[10] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص461.
[11] ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار‌، العلامة المجلسي، ج5، ص481.
[12] من لا يحضره الفقيه‌، الشيخ الصدوق‌، ج2، ص572.
[13] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج4، ص214.
[14] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص370.