1402/11/24
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامی)/الباب الثالث: هندسة المسجد /تزئین المسجد
یکی دیگر از بحثهایی است که در مهندسی مسجد قابلطرح است مسئله تزیین مسجد میباشد. زیبا کردن و زیباسازی مسجد یک عنوان عام و کلی است که شامل بخشهای گوناگون مسجد ازجمله تزیین محراب، درها، مناره و خود مسجد میشود. این بحث نسبت به مصادیقش از گستره بیشتری برخوردار است و برای امروز نیز بسیار مؤثر خواهد بود، زیرا آنچه در طول تاریخ و جوامع گذشته رخ داده است، تزیین سلیقهای مسجد بوده و بر اساس احکام اسلامی، یا نبوده و یا کمتر بوده است. نظر و سلیقه حاکمان نیز در بیشتر این تزیینها بهکار رفته است، بهویژه حاکمانی که بهطور آشکار حرام مرتکب میشدند.
پس در این بحث آنچه که شایسته است بدان پرداخته شود، حکم تزیین مسجد و چگونگی آن است.
بهعبارتدیگر، آیا تزیین برای ساختمان مسجد جایز است یا نه؟ این تزیین ممکن است با طلا باشد که در لسان فقها و روایات نیز روی همین نکته تأکید شده است و برای جواز و عدم جوازش دلیل وارد شده است و یا تزیین با غیر طلا همچون نقرهکاری، نقاشی کردن مساجد با تصاویر و صورتهای گوناگون، گچ کاری و کاشیکاری؛ آیا اینگونه تزیینها برای مسجد جایز است یا جایز نیست؟
بررسی این بحث نیازمند تأمل است تا بتوان از موضعی مناسب به آن ورود کرد، چون این شیوه بحث جدید است؛ پس نخست باید واژگانی را یافت که با آنها بحث زینت مسجد را مطرح کردند، سپس وارد بحث شد.
با تأمل در لسان فقها، روایات و اهل لغت، واژگان متعدد و متفاوتی را میتوان یافت؛ البته برخی از این واژگان کاربرد بیشتری در منابع گوناگون داشتند؛ ازجمله: التزئین، التزویق، التذهیب (طلاکاری)، الزخرفه و نقوش الصور؛ این واژگان برای زینت مسجد بیشتر بهکاررفتهاند؛ ازاینرو محل ورود ما بهبحث همینجاست. پس ناچاریم درباره این موضوع در دو مقام بحث کنیم:
مقام نخست: تبیین موضوع مسئله
مقام نخست: تبیین موضوع مسئله است؛ یعنی موضوع ما کدام واژه است؟ زخرف، تزویق، تزیین، تذهیب یا نقش صور است؟ مقصود از این واژگان در عبارات فقها و نصوص شرعیه چیست؟ مثلاً اگر زخفة المساجد یا واژگان دیگر را گفتند، مقصود از بهکارگیری آنها چیست؟
بهعبارتیدیگر، بحث ما در مقام نخست این است که در اینجا آیا مفاهیم متعدد است یا مصادیق؟ و اینکه در اینجا با چند مفهوم سروکار داریم؟ یا اینکه مفهوم یکی است، اما مصادیق متعدد است؟ ابتدا باید این را مشخص کنیم؛ یعنی واژگانی که در عبارات فقها بهکاررفته، حکایت از مفهوم واحد دارد یا مفاهیم متعددی را شامل میشود؟
مقام دوم: حکم تزیین و احکام آن در شرع
در مقام دوم دربارهی حکم مسئله بحث میکنیم؛ اینکه با مفاهیم متعدد، آیا احکام نیز متعدد میشود؟ حکم تزیین در مسجد چیست؟ کدامیک از احکام جواز، استحباب و حرمت شامل این مسئله میشود؟
مقام نخست: تبیین موضوع مسئله
تحلیل عبارات و ارائهی معنا از تزیین
بحث در موضوعشناسی است و در آن بهتحلیل معنای این واژگان میپردازیم تا معنای آنها دانسته شود.
زخرف
نخستین واژهای که بدان پرداخته میشود، زخرف است؛ زخرفة المساجد؛ بهمعنای همان زخرفی است که در آیات متعدد قرآن بهکاررفته است[1] ، و سورهای نیز بهنام «زخرف» نامگذاری شده است.[2]
در میان اهل لغت، ابن منظور درباره معنای این واژه میگوید:
«زخرف: الزُّخْرُفُ: الزِّينةُ. ابْنُ سِيدَهْ: الزُّخْرفُ الذَّهَبُ هَذَا الأَصل، ثُمَّ سُمِّي كُلُّ زِينةٍ زُخْرُفاً ثُمَّ شُبِّهَ كلُّ مُمَوَّه مُزَوَّرٍ بِهِ. وَبَيْتٌ مُزَخْرفٌ، وزَخْرَفَ الْبَيْتَ زَخْرَفَةً: زَيَّنَه وأَكْمَلَه. وكلُّ مَا زُوِّقَ وزُيِّنَ، فَقَدْ زُخْرِفَ. وَفِي الْحَدِيثِ: أَن النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، لَمْ يَدْخُلِ الْكَعْبَةَ حَتَّى أَمَرَ بالزُّخْرُفِ فنُحِّيَ؛ قَالَ: الزُّخْرُفُ هَاهُنَا نُقُوشٌ وتَصاويرُ تُزَيَّنُ بِهَا الكعبةُ وَكَانَتْ بِالذَّهَبِ فأَمر بِهَا حَتَّى حُتّت؛ وَمِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَسُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ*وَزُخْرُفاً...»[3] ؛
زخرف: بهمعنای زیباسازی و زینت است. ابن سیده نقل میکند: زخرف همان طلاست (زینت با طلا، اصل و ریشه این واژه است)؛ سپس هر زینتی را زخرف نامیدهاند و [دیگر اختصاص به زینت با طلا پیدا نکرده است؛ بنابراین اگر این حرف را بپذیریم باید بگوییم اصل وضع زخرف برای زینت با طلا بوده است، اما بعدها برای زینت با چیزهای دیگر همچون نقره و نقاشی تصاویر نیز بهکاررفته است]. سپس ابن سیده میگوید: هر چیز ساختگی و دروغین را به زخرف تشبیه کردهاند. [به افسانهها و اسطورهها نیز زخرف گفتهاند]؛ همچنین گفتند «بَيْتٌ مُزَخْرفٌ و زَخْرَفَ الْبَيْتَ»؛ بهمعنای خانه کامل و زینت یافته است. و هر آنچه تزویق و تزیین شود، مزخرف معنا شده است؛ [البته مزخرف عربی با فارسی متفاوت است؛ در عربی معنای باارزش دارد و در فارسی اینگونه نیست].
سپس ابن منظور اشاره بهروایت میکند که اینگونه نقل شده است: پیامبر وارد کعبه نشدند تا اینکه دستور دادند زینتهای تصویری کعبه را بردارید و آنها را دور کردند؛ این زینت در کعبه شامل تصاویر و نقشهایی بود که با آن کعبه را از طلا زینت داده بودند؛ ازاینرو پیامبر دستور به برداشتن و محو کردن آنها دادند، سپس پیامبر وارد کعبه شدند. [بتها نیز توسط امیرالمؤمنین از خانه کعبه برداشته و تخریب شدند]. ازجمله معنای زخرف قول خدای متعال است که فرمود: «و برای خانههایشان درها و تختهایی [زیبا و نقرهای] قرار میدادیم که بر آن تکیه کنند* و انواع زیورها»[4] ؛
نکته تفسیری ذیل آیات 35 سوره زخرف
بحث کفار و برخورداری آنها از امکانات دنیایی از آیه 33 سوره زخرف شروع میشود. مرحوم علامه طباطبایی نیز به این بحث پرداختهاند.[5] در این آیات خداوند میفرماید: «اگر [تمکّن کفّار از مواهب مادی] سبب نمیشد که همه مردم امت واحد [گمراهی] شوند؛ [یعنی همه کافر شوند]، ما برای کسانیکه به [خداوند] رحمان کافر میشدند خانههایی قرار میدادیم با سقفهایی از نقره و نردبانهایی که از آن بالا روند، و برای خانههایشان درها و تختهایی [زیبا و نقرهای] قرار میدادیم که بر آن تکیه کنند؛ و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است!».[6]
زخرف، همان زیبایی و زینت است که بیشتر با طلا بوده است؛ البته اینها متاع زندگی دنیایی است و آخرت نیز برای متقین خواهد بود. شاهد مثال در اینجا ایجاد سقف، درها و تختهایی از نقره است و زخرف را در برابر زینتهای نقرهای قرار داده است؛ پس باید این نوع خاصی از زینت باشد، نه مطلق زینت که ابن منظور نیز بدان اشارهکرده و گفت: زخرف در اینجا تصاویر و نقاشیهایی بود که در کعبه انجام میشده است، اما مثلاً نقاشیها با آبطلا بوده است و با طلا نقاشی میکردند.
آیات 33 تا 35 سوره زخرف نیازمند تأمل است و این مطلب را بهخاطر بحث لغوی مطرح کردیم. اینکه خداوند فرمودند اگر خوف کفر ورزی همهی مردم نبود؛ یعنی اگر همهی نعمتهای دنیایی به کفار داده میشد و مؤمنین اینها را میدیدند، با خود میگفتند: ایمان داشتن و مسلمان شدن بهدرد نمیخورد؛ برای بهرهمندی از نعمتهای مادی باید کافر شد، حالآنکه مؤمنین نمیدانند ایمان در دریافت افزون امکانات دنیایی و بهرهمندی از آنها نقشی ندارد یا نقش عمدهای ندارد؛ کفر نیز نقش عمدهای ندارد؛ اینها اسباب و علل است؛ یعنی اسباب روزی و تعمیم امکانات است که هر کس سبب قویتری پیدا کند؛ درآمد بیشتری پیدا میکند و هرکسی سبب ضعیفتری پیدا کند؛ درآمد کمتری پیدا میکند.
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیات 33 تا 35 سوره زخرف میفرماید:
«وإرادته سبحانه الفعلية لشيء هو اجتماع الأسباب على كينونته وتحقق العلة التامة لظهوره فالآية تدل على أن الإنسان وهو يريد الدنيا يرزق منها على حسب ما يسمح له الأسباب والعوامل التي أجراها الله في الكون وقدر لها من الآثار فهو ينال شيئا مما يريده ويسأله بلسان تكوينه لكن ليس له إلا ما يهدي إليه الأسباب وَاللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ. وقد ذكر الله سبحانه هذه الحقيقة بلسان آخر في قوله: وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ * وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ * وَزُخْرُفًا ۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ[7] : أي لو لا أن الناس جميعا يعيشون على نسق واحد تحت قانون الأسباب والعلل، ولا فرق بين الكافر والمؤمن قبال العلل الكونية بل من صادفته أسباب الغنى والثروة أثرته وأغنته مؤمنا كان أم كافرا، ومن كان بالخلاف، فبالخلاف خصصنا الكفار بمزيد النعم الدنيوية إذ ليس لها عندنا قدر ولا في سوق الآخرة من قيمة»[8] ؛
چون ارادهی فعلی خداوند این است که هر چیزی بخواهد انجام شود. کاریکه خدا انجام میدهد این است که اسباب خارجی ایجاد آن و رسیدن بهحد علت تامه را فراهم میکند. [در اصل معنای توفیق نیز همین است و دراینباره گفتهاند: توفیق، یعنی فراهم ساختن اسباب][9] ؛ علامه میفرماید: پس بايد گفت كه آيه شريفه دلالت بر اين دارد كه هر انسان دنياطلب بهاندازهای از دنيا رزق مىخورد كه اسباب اقتضا كند؛ همچنین عواملى كه خداوند در عالم به جريان انداخته و به تقدير خود هرکدام را اثرى داده است [تا او را مساعدت کند؛ یعنی هر کسی میخواهد آن سبب را زودتر بهدست بگیرد؛ زودتر بهنتیجه میرسد]؛ پس دنياطلب جز به قسمتى از خواستههايش نمىرسد و تنها به پارهاى ازآنچه مىخواهد و بهزبان تكوين مسئلت مىنمايد میرسد، ليكن نیست برای او، مگر آن اندازه كه خداوند اسباب را بهسویش جريان بيندازد. وَاللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ[10] .
خداى سبحان اين حقيقت را در آيهاى ديگر به زبانى ديگر بيان كرده و فرمود:
وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ*وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ*وَزُخْرُفًا ۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[11] ؛ يعنى اگر نبود یکنواخت زندگى كردن مردم و اينكه همه محکوم به قانون اسباب و عللاند و در اين قانون تفاوتی ميان مؤمن و كافر نيست؛ [یعنی اگر دانه بکارید و شرایط آب، خاک و نور مناسب داشته باشد؛ دانه رشد میکند و تفاوتی نمیکند آنرا کافر کاشته باشد یا مؤمن] و هر يك از اين دو گروه (مؤمن و کافر) به عوامل بینیازی و ثروت برخورد کند؛ ثروتمند میشود و هر يك به عوامل مخالف آن برخورد كند؛ فقير مىشود. ما كفار را به مزيد نعمتهاى دنيوى اختصاص داديم، چون نعمتهاى دنيوى در نزد ما و در بازار آخرت ارج و قيمتى ندارد.
علامه میفرماید: این نشانه ارتباطگیری با اسباب است و درنتیجه، تلاش بیشتر تأمین معیشت بیشتر را بههمراه دارد.
البته اینها مانع از این نیست که بگوییم دعا و ایمان تأثیر دارد؛ مؤثر است، اما تأثیر اولیه برای آن تلاش و سببی است که آنجا انجام شده است.
طرح شبهه و پاسخ
امروزه شبهاتی نیز مطرح میشود؛ ازجمله اینکه شما میگویید مردم در جمهوری اسلامی گناه کردند؛ ازاینرو باران نیامد، اما چگونه است مردم برزیل که همهشان گناه میکنند و مسلمان و مؤمن هم نیستند و بسیاری از آنها موحد هم نیستند میانگین بارش باران در کشورشان بسیار بالا و چند برابر ماست؛ پس این حرف شما ربطی به گناه ندارد!
در پاسخ میگوییم: گناه تأثیر دارد، ایمان نیز تأثیر دارد، اما یک سری قوانین مادی و طبیعی بر دنیا حاکم است که برخی از کشورها در جغرافیای معتدل و برخی در جغرافیای پربارش قرار گرفتهاند. اگر در آنجا مؤمن و کافر زندگی کند؛ پربارش است و ربطی بهایمان و کفر ندارد. کسانیکه میگویند بهایمان و کفر ارتباط دارد؛ اینچنین میگویند اگر مؤمن و مسلمان ساکن در آن کشور دچار گناه شود، نعمت خدا برای او کمتر میشود و اگر عمل صالح انجام دهد؛ نعمتش بیشتر میشود؛ پس ارتباطی به قانون اسباب و علت ندارد.
استشهاد ما نیز به این آیه در کلام ابن منظور این بود که زخرف در همهجا یک معنا ندارد؛ گاهی بهمعنای زینت با طلاست؛ گاهی بهمعنای زینت با نقره است و گاهی بهمعنای زینت با نقوش و تصاویر است که با طلا نیز انجام میشود.
پس از کلام ابن منظور دانسته شد، زخرف در یک معنا بهکار نرفته و عبارت علامه طباطبایی نیز آنرا تأیید کرد.
تزویق
«تزویق» واژه دیگری است که چندین بار در لسان فقها و روایات بهکاررفته است؛ ازاینرو بهتحلیل معنای آن میپردازیم.
ابن منظور آنرا اینچنین معنا کرده است:
«زوق: الزَّاوُوق: الزِّئْبَق؛ قَالَ ابْنُ الْمُظَفَّرِ: أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُسَمُّونَ الزِّئْبَق الزَّاووق، وَيَدْخُلُ الزِّئبَق فِي التَّصَاوِيرِ، وَلِذَلِكَ قَالُوا لِكُلِّ مُزَيَّنٍ مُزَوَّق؛ الْجَوْهَرِيُّ: قَدْ يَقَعُ فِي التَّزاوِيق لأَنه يُجْعَل مَعَ الذَّهَبِ عَلَى الْحَدِيدَةِ، ثُمَّ يُدْخَل فِي النَّارِ فَيَذْهَبُ مِنْهُ الزِّئبَق وَيَبْقَى الذَّهَبُ، ثُمَّ قِيلَ لِكُلِّ مُنَقَّش مُزوَّق وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ الزِّئبَق. والمُزَوَّق: المزيَّن بِهِ ثُمَّ كَثُرَ حَتَّى سُمِّيَ كُلُّ مُزَيَّنٍ بِشَيْءٍ مُزَوَّقاً»[12] ؛
ریشه «تزویق» -زَوَقَ- است. اسم آن «زاووق» است و معنایش جیوه است؛ [همین جیوهای که روی برخی از چیزها زده میشود]
ابن مظفر میگوید: اهل مدینه را زاووق نامیدند و روی نقاشیهایشان جیوه میکشیدند؛ ازاینرو به هر تزیینشدهای مزوّق گفتند.
جوهری میگوید: وقتی جیوه را روی تصاویر میکشند، بهویژه همراه طلا روی آهن قرار دهند، سپس داخل کوره آتش بگذارند؛ [در این حالت روغن روی آن سوخته میشود و آن حالت طلاییاش نمایان میشود]. گاهی در تزاویق اینطور وارد میشود، زیرا جیوه همراه طلا روی آهن قرار دادهشده است؛ [یعنی هنگامیکه میخواهند آهن را روکش طلا کنند این را بهصورت روغن همراه آن قرار میدهند]، سپس داخل آتش کوره میگذارند؛ درنتیجه جیوه از بین میرود و رنگ طلاییاش باقی میماند.
سپس گفته شده است نقاشیهای مزین به جیوه را مزوق میگویند. استعمالش بیشتر شده است، [چون تأثیر در زیبایی داشت]؛ تا جاییکه هر چیز تزیینشده با یکچیز را مزوق گفتند، [حتی اگر به آن جیوه نزده بودند یا طلا نیز نداشت].
پس آنچه درباره معنای زخرف و تزویق آمده، این است که اگرچه ریشهی آنها به یک امری مانند طلا یا جیوه متصل بوده است، اما بعدها در اثر کثرت استعمال به هر آنچه زینت یافته و زیباسازی شده، مزوق، مزخرف و یا مذهب میگفتند؛ پس تزیین، تزویق و زخرف به زینت با طلا اختصاص ندارد، بلکه مطلق زینت را شامل میشود.
الدرس الواحد والستون: (سه شنبه 24/11/3 شعبان 1445)
الباب الثالث: هندسة المسجد
تزئین المسجد
مما ينبغي الحديث حوله في هندسة المسجد انما هو الحديث حول تزيين المسجد وبيان حکمه في الشرع.
يعني هل يجوز تزيين المسجد عند بنائه أو بعده أم لا؟
هنا يوجد الفاظ متفاوتة في التزيين: منها: التزيين. منها: التزويق. منها التذهيب ومنها: زخرفة المساجد. ومنها: نقش الصور في المساجد.
فهذه الألفاظ هي التي تستعمل في عبارت الفقهاء وورد في بعض النصوص الشرعية.
بناء على ذلك أن ههينا مقامان من البحث:
المقام الأول: تبيين موضوع المسألة
يعني أولا لابد من البحث الموضوعي في المسألة وتبيين موضوعها.
ما المقصود من استعمال هذه العبارات الأربعة؟ هل المقصود من كل منها واحد أو متعدد؟ هل المقصود من هذه العبائر تعدد المفاهيم أو تعدد المصاديق؟ يعني هذه العبارات تحكي عن مصاديق عديدة أو مفاهيم متعددة؟
المقام الثاني: بيان حكمه أو أحكامه في الشرع
أما الأول: تحليل في العبارات وارائة المعنى.
1- الزخرفة.
قال ابن منظور:
«الزُّخْرُفُ: الزِّينةُ. ابْنُ سِيدَهْ: الزُّخْرفُ الذَّهَبُ هَذَا الأَصل، ثُمَّ سُمِّي كُلُّ زِينةٍ زُخْرُفاً ثُمَّ شُبِّهَ كلُّ مُمَوَّه مُزَوَّرٍ بِهِ. وَبَيْتٌ مُزَخْرفٌ، وزَخْرَفَ الْبَيْتَ زَخْرَفَةً: زَيَّنَه وأَكْمَلَه. وكلُّ مَا زُوِّقَ وزُيِّنَ، فَقَدْ زُخْرِفَ.
وَفِي الْحَدِيثِ: أَن النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، لَمْ يَدْخُلِ الْكَعْبَةَ حَتَّى أَمَرَ بالزُّخْرُفِ فنُحِّيَ؛
قَالَ: الزُّخْرُفُ هَاهُنَا نُقُوشٌ وتَصاويرُ تُزَيَّنُ بِهَا الكعبةُ وَكَانَتْ بِالذَّهَبِ فأَمر بِهَا حَتَّى حُتّت؛ وَمِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَسُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ*وَزُخْرُفاً؛
قَالَ الْفَرَّاءُ: الزُّخْرُفُ الذَّهَبُ، وَجَاءَ فِي التَّفْسِيرِ: إنَّا نَجْعَلُهَا لَهُمْ مِنْ فِضَّة وَمِنْ زُخْرف، فَإِذَا أَلقيت مِنَ الزُّخْرُف أَوقعت الفعل عليه. أَي وزخرفاً نَجْعَلُ لَهُمْ ذَلِكَ، قِيلَ: وَمَعْنَاهُ وَنَجْعَلُ لَهُمْ مَعَ ذَلِكَ ذَهَبًا وغِنًى، قَالَ: وَهُوَ أَشبه الْوَجْهَيْنِ بِالصَّوَابِ. وَفِي الْحَدِيثِ: نَهَى أَن تُزَخْرَفَ المساجدُ.
أَي تُنْقَشَ وتُمَوَّه بِالذَّهَبِ، وَوَجْهُ النَّهْيِ يَحْتَمِلُ أَن يَكُونَ لِئَلَّا تَشْغَل المصلي»[13] .
وأما السيد العلامة الطباطبايي قال في الميزان في ذيل الآية المذكورة في بيان ابن منظور:
«وإرادته سبحانه الفعلية لشيء هو اجتماع الأسباب على كينونته وتحقق العلة التامة لظهوره فالآية تدل على أن الإنسان وهو يريد الدنيا يرزق منها على حسب ما يسمح له الأسباب والعوامل التي أجراها الله في الكون وقدر لها من الآثار فهو ينال شيئا مما يريده ويسأله بلسان تكوينه لكن ليس له إلا ما يهدي إليه الأسباب وَاللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ.
وقد ذكر الله سبحانه هذه الحقيقة بلسان آخر في قوله: وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ * وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ * وَزُخْرُفًا ۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ[14] : أي لو لا أن الناس جميعا يعيشون على نسق واحد تحت قانون الأسباب والعلل، ولا فرق بين الكافر والمؤمن قبال العلل الكونية بل من صادفته أسباب الغنى والثروة أثرته وأغنته مؤمنا كان أم كافرا، ومن كان بالخلاف، فبالخلاف خصصنا الكفار بمزيد النعم الدنيوية إذ ليس لها عندنا قدر ولا في سوق الآخرة من قيمة»[15] .
قد ظهر مما بينا من كلام ابن منظور أن الزخرف لا يختص بالتزيين الخاص مثل الهب كما قاله بعض الفقهاء في كتبهم، وان كانت المفردة تستعمل في الزينة الذهب، بل انها استعملت في التزيين بالذهب وبالفضة وبنقش الصور وبالتزويق وغيرها.
ويويده ما قاله السيد الطباطبايي في التفسير من تزيين بيوت الكفار بالسقوف الفضية والأبواب الفضية وبالزخرف؛ يعني أن الزينة لها مصاديق متنوعة متعددة منها التزيين الفضي والذهبي وغيرهما.
لكن ابن منظور كان في مقام بيان أن الأصل في الزخرف هو الزينة بالذهب ثم صار التعميم في المعنى واطلقت على كل زينة.
2- التزويق.
قال ابن منظور:
«زوق: الزَّاوُوق: الزِّئْبَق؛ قَالَ ابْنُ الْمُظَفَّرِ: أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُسَمُّونَ الزِّئْبَق الزَّاووق، وَيَدْخُلُ الزِّئبَق فِي التَّصَاوِيرِ، وَلِذَلِكَ قَالُوا لِكُلِّ مُزَيَّنٍ مُزَوَّق؛ الْجَوْهَرِيُّ: قَدْ يَقَعُ فِي التَّزاوِيق لأَنه يُجْعَل مَعَ الذَّهَبِ عَلَى الْحَدِيدَةِ، ثُمَّ يُدْخَل فِي النَّارِ فَيَذْهَبُ مِنْهُ الزِّئبَق وَيَبْقَى الذَّهَبُ، ثُمَّ قِيلَ لِكُلِّ مُنَقَّش مُزوَّق وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ الزِّئبَق. والمُزَوَّق: المزيَّن بِهِ ثُمَّ كَثُرَ حَتَّى سُمِّيَ كُلُّ مُزَيَّنٍ بِشَيْءٍ مُزَوَّقاً»[16] .