استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1402/10/12

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد /منبر المسجد

 

بحث ما در نظام مهندسی مسجد بود و امور گوناگونی همچون «أرض المسجد، سطح المسجد، سقف المسجد، محراب المسجد، تعلية المساجد و منارة المسجد» را گفت‌وگو کرده و از آن گذشتیم.

منبر مسجد

منبر مسجد، از دیگر اجزایی است که درباره مسجد باید مورد بحث واقع شود و قابلیت طرح در نظام مهندسی مسجد را نیز دارد. اگرچه بحث منبر مسجد می‌تواند در توابع و ملحقات مسجد نیز مطرح شود؛ یعنی آن چیزهایی که به‌مسجد ملحق می‌شود.

اما منبر چیز مستقلی است و می‌تواند در آنجا مطرح شود، به‌ویژه منبرهایی که امروز از ملحقات مسجد هستند، اما برخی از منبرها به‌جهت اینکه ثابت هستند و با سنگ و چوب ساخته شده‌اند؛ جزئی از مسجد بشمار می‌آیند؛ پس منبر نیز می‌تواند در نظام مهندسی مسجد مطرح باشد. ما این بحث را در اینجا مطرح می‌کنیم و در جای دیگر نیز اگر لازم بود به آن اشاره خواهیم کرد.

مسئله دیگری که در این بحث قابل‌طرح است یا به‌تعبیری امتیاز این بحث بشمار می‌آید این است که در زمان پیامبر، منبر مسجد به‌خلاف محراب و مناره مسجد وجود داشته است. خود پیامبر منبر داشته است و در بخشی از ایام رسالتشان، به‌ویژه در مسجدالنبی روی منبر می‌نشستند؛ بنابراین بحث درباره منبر اندکی قوی‌تر و روشن‌تر است.

تاریخچه منبر

اما شروع تاریخچه منبر از کجاست؟ مسئله تاریخچه منبر و ساخت آن در منابع عامه بیشتر از منابع خاصه نقل شده است. اکنون چند روایت را اشاره می‌کنیم که دربردارنده تاریخ منبر مسجد و منبر پیامبر است؛ مثلاً در منابع عامه ازجمله صحیح بخاری[1] و صحیح مسلم[2] روایتی نقل شده است که هر دو از «أبو ‌حازم» نقل کرده‌اند. این روایت درباره منبر پیامبر است که سهل بن سعد ساعدی آن‌را بیان می‌کند. وی شخصی بود که به بیت‌المقدس می‌رفت و در مسیرش وارد کوفه شد و کنار کاروان اهل‌بیت بود.

ابن ‌جوزی روایت سهل بن سعد را این‌چنین نقل می‌کند:

رَوَى الْبُخَارِيُّ، وَمُسْلِمٌ فِي الصَّحِيحَيْنِ، مِنْ حَدِيثِ أَبِي حَازِمٍ، أَنَّ نَفَرًا جَاءُوا إِلَى سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَدْ تَمَارَوْا فِي الْمِنْبَرِ مِنْ أَيِّ عُودٍ هُوَ؟ فَقَالَ: «أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لأَعْرِفُ مَنْ أَيِّ عُودٍ هُوَ، وَمَنْ عَمِلَهُ، رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ أَوَّلَ يَوْمٍ جَلَسَ عَلَيْهِ. فَقُلْتُ لَهُ: حَدِّثْنَا، فَقَالَ أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى امْرَأَةٍ مِنَ الأَنْصَارِ قَدْ سَمَّاهَا سَهْلٌ: أَنْ مُرِي غُلامَكَ النَّجَّارَ يَعْمَلُ لِي أَعْوَادًا أُكَلِّمُ النَّاسَ عَلَيْهَا، فَعَمِلَ هَذِهِ الثَّلاثَ دَرَجَاتٍ، ثُمَّ أَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهَ فَوُضِعَتْ هَذَا الْمَوْضِعَ، فَهِيَ مِنْ طَرْفَاءِ الْغَابَةِ". وَقَدْ رُوِيَ أَنَّ اسْمَ هَذَا الْغُلامِ الَّذِي صَنَعَ الْمِنْبَرَ: مُنِيبٌ. وَقَالَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ: عَمِلَهُ صُبَاحٌ غُلامُ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ.»[3] ؛

ایشان (أبو حازم) نقل می‌کند: تعدادی[4] نزد سهل بن سعد آمدند که درباره منبر مجادله می‌کردند از اینکه منبر پیامبر از چه چوبی ساخته شده است؟ پس سهل بن سعد می‌خواست این‌طور بگوید که خیلی دعوا و بحث نکنید؛ ازاین‌رو گفت: به‌خدا قسم من می‌دانم از چه چوبی بوده و چه کسی منبر را ساخته است، من پیامبر را نخستین روزی‌که روی منبر نشست، دیدم، [زیرا سهل همراه پیامبر بوده است]. أبو حازم می‌گوید من به او گفتم و آن چند نفر که بحث می‌کردند نیز گفتند برای ما بگو که ماجرای منبر چه بود؟ سهل گفت: روزی پیامبر دنبال زنی از انصار فرستاد. سهل اسمش را برد، [اما راوی یادش نیست. برخی اسم را مینا گفتند؛ البته اسم‌های دیگری نیز نقل شده است؛ به‌هرحال پیامبر دنبال او فرستاد] که به غلام نجارت از چوب‌ها برای من سازه‌ای بسازد که بالای او با مردم صحبت کنم تا مردم متوجه صحبت‌های من بشوند [برخی‌ها گفتند در مدینه او تنها نجار بوده است. علت این درخواست پیامبر نیز این بوده است که جمعیت مردم فراوان بوده و هنگامی‌که پیامبر در میان جمعیت می‌نشسته و صحبت می‌کردند سخنران و مستمع مشخص نبوده است]؛ ازاین‌رو آن زن به غلامش گفت منبری سه پله‌ای بسازد؛ پیامبر دستور داد تا منبر را در مسجد گذاشتند؛ [یعنی پیامبر آن منبر را پسندید]؛ این چوب از طرفاء بود که یک درخت مخصوصی است که در جنگل[5] است. برخی گفتند اسم این غلامی که منبر را ساخت، منیب بود و عمر بن عبدالعزیز نیز گفته است: سازنده این منبر صباح، غلام عباس بن عبدالمطلب بوده است.

بیهقی نیز این ماجرا به‌گونه‌ای دیگر نقل کرده و آورده است:

حَدَّثَنِي أَبُو حَازِمِ بْنُ دِينَارٍ: أَنَّ رِجَالًا أَتَوْا سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ وَقَدِ امْتَرَوْا فِي الْمِنْبَرِ مِمَّ عُودُهُ، فَسَأَلُوهُ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: «وَاللهِ إِنِّي لَأَعْرِفُ مِمَّ هُوَ وَلَقَدْ رَأَيْتُ أَوَّلَ يَوْمٍ وُضِعَ، وَأَوَّلَ يَوْمٍ جَلَسَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ. أَرْسَلَ رَسُولُ اللهِ إِلَى فُلَانَةَ- امْرَأَةٍ قَدْ سَمَّاهَا سَهْلٌ- أَنْ مُرِي غُلَامَكِ النَّجَّارَ أَنْ يَعْمَلَ لِي أَعْوَادًا أَجْلِسُ عَلَيْهِنَّ إِذَا كَلَّمْتُ النَّاسَ فَأَمَرَتْهُ فَعَمِلَهَا مِنْ طَرْفَاءِ الْغَابَةِ، ثُمَّ جَاءَ بِهَا فَأَرْسَلَتْهُ إِلَى رَسُولِ اللهِ فَأَمَرَ بِهَا فَوُضِعَتْ ههنا ثُمَّ رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى عَلَيْهَا، وَكَبَّرَ، وَهُوَ عَلَيْهَا، ثُمَّ رَكَعَ وَهُوَ عَلَيْهَا، ثُمَّ نَزَلَ الْقَهْقَرَى، فَسَجَدَ فِي أَصْلِ الْمِنْبَرِ، ثُمَّ عَادَ، فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا بِي وَلِتَعْلَمُوا صَلَاتِي»[6] ؛

ایشان نیز از ابو حازم نقل کرده است که او گفته است: عده‌ای از مردم نزد سهل بن سعد آمدند و درباره چوب منبر پیامبر مجادله می‌کردند که از چه چوبی بوده است، سپس از وی دراین‌باره پرسیدند و سهل گفت: به‌خدا قسم من می‌دانم منبر از چه چوبی بوده است. من نخستین روزی‌که منبر در مسجد قرار داده شد و پیامبر روی آن نشست را به‌یاد دارم. پیامبر به‌دنبال فلان زن فرستاد که سهل نامش را برد، اما من (راوی) یادم نیست، پیامبر به آن زن فرمود به غلام نجارت بگو برای من از چوب‌ها چیزی بسازد که روی آن بنشینم و با مردم سخن بگویم. پس آن زن به غلامش دستور داد و او نیز منبر را از چوب‌های غابه ساخت.

پس از ساخت، آن‌را نزد پیامبر فرستاد. سپس پیامبر دستور داد تا منبر را اینجا گذاشتند، سپس دیدم پیامبر بر آن نماز خواند و تکبیر گفت و روی آن ایستاد، سپس رکوع رفت و ایستاد، سپس کمی عقب آمد و روی اصل منبر سجده کرد؛ دوباره این کار را تکرار کرد. [این تکرار در اینجا یا به‌نماز و یا به‌سجده برمی‌گردد]. پس هنگامی‌که پیامبر از این کار فارغ شدند، رو به‌مردم کردند و فرمودند: ای مردم! من این کار را بالای منبر کردم تا شما به من اقتدا کنید و بدانید نمازی که من می‌گویم چه نمازی است.

[علی‌الظاهر منبر بزرگی بوده است که پیامبر می‌توانست بر روی آن نماز بخواند؛ البته به‌اندازه محراب نبوده است، زیرا ایشان برای سجده اندکی عقب آمد تا بتواند سجده را انجام دهد. ایشان بنا بر رسالتی که داشتند احکام دین را به‌صورت عملی به‌مردم آموزش می‌دادند و تنها به‌بیان حکم خدا بسنده نمی‌کردند؛ ازاین‌رو برمی‌خواستند و نماز می‌خواندند و به‌مردم می‌فرمودند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي‌»[7] ؛ نماز بخوانید همان‌گونه که من نماز می‌خوانم].

چند نقل دیگر درباره منبر هست؛ ازجمله عبارت دیگری از بیهقی که از انس بن مالک این‌چنین نقل کرده است:

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: «كَانَ رَسُولُ اللهِ يَقُومُ مُسْنِدًا ظَهْرَهُ إِلَى جِذْعٍ مَنْصُوبٍ فِي الْمَسْجِدِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَخَطَبَ النَّاسَ فَجَاءَهُ رُومِيٌّ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَلَا أَصْنَعُ لَكَ شَيْئًا تَقْعُدُ عَلَيْهِ كَأَنَّكَ قَائِمٌ فَصَنَعَ لَهُ مِنْبَرًا دَرَجَتَيْنِ وَيَقْعُدُ عَلَى الثَّالِثَةِ، فَلَمَّا قَعَدَ رَسُولُ اللهِ عَلَى ذَلِكَ الْمِنْبَرِ، خَارَ الْجِذْعُ كَخُوَارِ الثَّوْرِ حَتَّى ارْتَجَّ الْمَسْجِدُ بِخُوَارِهِ، فَنَزَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللهِ فَالْتَزَمَهُ فَسَكَنَ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَمْ أَلْتَزِمْهُ لَمَا زَالَ كَذَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حُزْنًا عَلَى رَسُولِ الله، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللهِ فدفن»[8] ؛ انس بن مالک می‌گوید: پیامبر در روز جمعه می‌ایستاد و به تنه‌ی درختی که در مسجد نصب‌شده بود به پشت تکیه می‌داد و با مردم سخن می‌گفت. مردی از اهل روم آمد و گفت ای پیامبر! آیا نمی‌خواهید برای شما چیزی بسازم که روی آن بنشینید، مانند اینکه ایستاده باشید؟ [یعنی شما در حالت ایستاده نسبت به‌حالت نشسته از مردم بلندتر باشید و آن‌ها به‌راحتی شما را ببینند]؛ پس برای پیامبر منبر دو پله‌ای ساخت که ایشان روی پله سومش می‌نشست [مقصود همان منبر سه پله‌ای است]. پس هنگامی‌که پیامبر بر آن منبر نشست، از آن تنه‌ی درخت ناله و نعره‌ای بلند شد همانند نعره‌ای که گاو نر می‌کشد و با این نعره همه اهل مسجد از جای خود پریدند و گفتند چه خبر شده است و این صدا از کجاست؟! پیامبر [پس از شنیدن این صدا] از منبر پایین آمدند، تنه‌ی درخت را در آغوش گرفتند و او آرام شد. سپس پیامبر فرمودند: قسم به خدایی که جانم در دستان اوست اگر او را در آغوش نمی‌گرفتم و آرامش نمی‌کردم تا روز قیامت این صدا به‌خاطر اندوه فراق پیامبر از او بلند بود؛ ازاین‌رو پیامبر دستور دادند که تنه‌ی درخت را دفن کنند.

اینکه از تنه‌ی درخت ناله برخاست به‌قدرت الهی انجام شد، اما اینکه پیامبر از روی منبر پایین آمد و این تنه‌ی درخت را در آغوش گرفت و این توجه را به آن داشت؛ نشان‌دهنده توجه و رعایت حقوق همه [موجودات در اسلام] است.

پس آنچه از مطالب بیان‌شده به‌دست می‌آید این است که منبر در زمان پیامبر بوده و از مسلمات تاریخی است.

بیان نکته اخلاقی

بیهقی در روایت دیگری این‌چنین نقل کرده است:

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، «أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَخْطُبُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَيسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَى خَشَبَةٍ، فَلَمَّا كَثُرَ النَّاسُ قَالَ: «ابْنُوا لِي مِنْبَرًا» فَسُوِّيَ لَهُ مِنْبَرٌ - إِنَّمَا كَانَ عَتَبَتَيْنِ - فَتَحَوَّلَ مِنَ الْخَشَبَةِ إِلَى الْمِنْبَرِ قَالَ: فَحَنَّتْ إِلَيْهِ الْخَشَبَةُ حَنِينَ الْوَالِهِ، قَالَ أَنَسٌ: وَأَنَا فِي الْمَسْجِدِ أَسْمَعُ ذَلِكَ قَالَ: فَوَاللهِ مَا زَالَتْ تَحِنُّ حَتَّى نَزَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْمِنْبَرِ فَمَشَى إِلَيْهَا فَاحْتَضَنَهَا فَسَكَنَتْ، فَبَكَى الْحَسَنُ، وَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ الْخَشَبَةُ تَحِنُّ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَوْقًا إِلَيْهِ، أَفَلَيْسَ الرِّجَالُ الَّذِينَ يَرْجُونَ لِقَاءَهُ أَحَقَّ أَنْ يَشْتَاقُوا إِلَيْهِ»[9] ؛

[دوباره] انس بن مالک می‌گوید: همانا پیامبر در روز جمعه به چوبی تکیه داده بود و برای مردم خطبه می‌خواند. پس هنگامی‌که جمعیت مردم زیاد شدند. ایشان دستور دادند که برای من منبری بسازید. پس این منبر را برای پیامبر آماده کردند. - این منبر دو پله داشت – سپس پیامبر از کنار آن چوب، نزد منبر رفت [و به آن تکیه نداد]؛ انس می‌گوید: پس چوب از فراق پیامبر ناله‌ای سر داد و من در مسجد بودم و ناله او را شنیدم. به‌خدا قسم ناله‌ درخت تا زمانی‌که پیامبر از منبر پایین نیامد و او را در آغوش نگرفت و آرام نکرد همچنان ادامه داشت.

امام حسن مجتبی گریست و گفت ای اجتماع مسلمانان! این چوب برای پیامبر ناله کرد، به‌خاطر علاقه‌ای که به‌ایشان داشت؛ مردمی که امید به دیدار پروردگار دارند و باید روزی به ملاقاتش بروند و در محکمه‌ی الهی بایستند، آیا این‌ها شایسته نیستند که بیشتر از این چوب به دیدار و ملاقات با پیامبر علاقه و شوق داشته باشند؟! یعنی یک چوب از فراق پیامبر ناله زد، اما ما مردم از فراق ایشان ناراحت نمی‌شویم و یا نسبت به دیدار پیامبر اشتیاقی در وجودمان نیست.

این نکته‌ی اخلاقی بود که پیرامون این روایت بیان شد.

 

الدرس الخامس والاربعون: (سه‌شنبه 12/10/19جمادي الثاني 1445)

الباب الثالث: هندسة المسجد

منبر المسجد

من المباحث التی ينبغي الحديث حوله عبارة عن الحديث حول منبر المسجد

نعم يمكن القول بأن المنبر من توابع وملحقات المسجد ولكنه في المقابل يمكن القول بأن المنبر مرة يصنع من الخشب ومرة يصنع من الأجر وغيره

لذلك يمكن ذكره في هندسة المسجد. هذا أولا.

وثانيا: ان المنبر بخلاف ساير اجزاء المسجد التي ذكرناها في هندسة المسجد من المحراب والمنارة وغيرهما كان موجودا في عصر النبي وفي عهد النبي.

ففي نقل سير اعلام النبلاء عن البخاري:

رَوَى الْبُخَارِيُّ، وَمُسْلِمٌ فِي الصَّحِيحَيْنِ، مِنْ حَدِيثِ أَبِي حَازِمٍ، أَنَّ نَفَرًا جَاءُوا إِلَى سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَدْ تَمَارَوْا فِي الْمِنْبَرِ مِنْ أَيِّ عُودٍ هُوَ؟ فَقَالَ: «أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لأَعْرِفُ مَنْ أَيِّ عُودٍ هُوَ، وَمَنْ عَمِلَهُ، رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ أَوَّلَ يَوْمٍ جَلَسَ عَلَيْهِ. فَقُلْتُ لَهُ: حَدِّثْنَا، فَقَالَ أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى امْرَأَةٍ مِنَ الأَنْصَارِ قَدْ سَمَّاهَا سَهْلٌ: أَنْ مُرِي غُلامَكَ النَّجَّارَ يَعْمَلُ لِي أَعْوَادًا أُكَلِّمُ النَّاسَ عَلَيْهَا، فَعَمِلَ هَذِهِ الثَّلاثَ دَرَجَاتٍ، ثُمَّ أَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهَ فَوُضِعَتْ هَذَا الْمَوْضِعَ، فَهِيَ مِنْ طَرْفَاءِ الْغَابَةِ". وَقَدْ رُوِيَ أَنَّ اسْمَ هَذَا الْغُلامِ الَّذِي صَنَعَ الْمِنْبَرَ: مُنِيبٌ. وَقَالَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ: عَمِلَهُ صُبَاحٌ غُلامُ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ.»[10] .

وفي نقل دلائل النبوة للبيهقي:

حَدَّثَنِي أَبُو حَازِمِ بْنُ دِينَارٍ: أَنَّ رِجَالًا أَتَوْا سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ وَقَدِ امْتَرَوْا فِي الْمِنْبَرِ مِمَّ عُودُهُ، فَسَأَلُوهُ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: «وَاللهِ إِنِّي لَأَعْرِفُ مِمَّ هُوَ وَلَقَدْ رَأَيْتُ أَوَّلَ يَوْمٍ وُضِعَ، وَأَوَّلَ يَوْمٍ جَلَسَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ. أَرْسَلَ رَسُولُ اللهِ إِلَى فُلَانَةَ- امْرَأَةٍ قَدْ سَمَّاهَا سَهْلٌ- أَنْ مُرِي غُلَامَكِ النَّجَّارَ أَنْ يَعْمَلَ لِي أَعْوَادًا أَجْلِسُ عَلَيْهِنَّ إِذَا كَلَّمْتُ النَّاسَ فَأَمَرَتْهُ فَعَمِلَهَا مِنْ طَرْفَاءِ الْغَابَةِ، ثُمَّ جَاءَ بِهَا فَأَرْسَلَتْهُ إِلَى رَسُولِ اللهِ فَأَمَرَ بِهَا فَوُضِعَتْ ههنا ثُمَّ رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى عَلَيْهَا، وَكَبَّرَ، وَهُوَ عَلَيْهَا، ثُمَّ رَكَعَ وَهُوَ عَلَيْهَا، ثُمَّ نَزَلَ الْقَهْقَرَى، فَسَجَدَ فِي أَصْلِ الْمِنْبَرِ، ثُمَّ عَادَ، فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا بِي وَلِتَعْلَمُوا صَلَاتِي»[11] .

أَخْبَرَنَا أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَحْمَشٍ الزِّيَادِيُّ الْفَقِيهُ مِنْ أَصْلِهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْقَطَّانُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو صَالِحٍ: أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الْمَرْوَزِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ يُونُسَ بْنِ الْقَاسِمِ الْيَمَامِيُّ، عَنْ عِكْرِمَةَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: «كَانَ رَسُولُ اللهِ يَقُومُ مُسْنِدًا ظَهْرَهُ إِلَى جِذْعٍ مَنْصُوبٍ فِي الْمَسْجِدِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَخَطَبَ النَّاسَ فَجَاءَهُ رُومِيٌّ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَلَا أَصْنَعُ لَكَ شَيْئًا تَقْعُدُ عَلَيْهِ كَأَنَّكَ قَائِمٌ فَصَنَعَ لَهُ مِنْبَرًا دَرَجَتَيْنِ وَيَقْعُدُ عَلَى الثَّالِثَةِ، فَلَمَّا قَعَدَ رَسُولُ اللهِ عَلَى ذَلِكَ الْمِنْبَرِ، خَارَ الْجِذْعُ كَخُوَارِ الثَّوْرِ حَتَّى ارْتَجَّ الْمَسْجِدُ بِخُوَارِهِ، فَنَزَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللهِ فَالْتَزَمَهُ فَسَكَنَ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَمْ أَلْتَزِمْهُ لَمَا زَالَ كَذَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حُزْنًا عَلَى رَسُولِ الله، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللهِ فدفن»[12] .

أَخْبَرَنَا أَبُو طَاهِرٍ الْفَقِيهُ قَالَ: أَخْبَرَنَا حَاجِبُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سُفْيَانَ الطُّوسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ الْمُبَارَكِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُبَارَكُ بْنُ فَضَالَةَ قَالَ: حَدَّثَنِي الْحَسَنُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَخْطُبُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَيسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَى خَشَبَةٍ، فَلَمَّا كَثُرَ النَّاسُ قَالَ: «ابْنُوا لِي مِنْبَرًا» فَسُوِّيَ لَهُ مِنْبَرٌ - إِنَّمَا كَانَ عَتَبَتَيْنِ - فَتَحَوَّلَ مِنَ الْخَشَبَةِ إِلَى الْمِنْبَرِ قَالَ: فَحَنَّتْ إِلَيْهِ الْخَشَبَةُ حَنِينَ الْوَالِهِ، قَالَ أَنَسٌ: وَأَنَا فِي الْمَسْجِدِ أَسْمَعُ ذَلِكَ قَالَ: فَوَاللهِ مَا زَالَتْ تَحِنُّ حَتَّى نَزَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْمِنْبَرِ فَمَشَى إِلَيْهَا فَاحْتَضَنَهَا فَسَكَنَتْ، فَبَكَى الْحَسَنُ، وَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ الْخَشَبَةُ تَحِنُّ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَوْقًا إِلَيْهِ، أَفَلَيْسَ الرِّجَالُ الَّذِينَ يَرْجُونَ لِقَاءَهُ أَحَقَّ أَنْ يَشْتَاقُوا إِلَيْهِ»[13] .


[1] - با اندک تفاوتی در صحيح البخاري، ج2، ص9، ح917 و ج3، ص61، ح2094.
[2] - با اندک تفاوتی در صحيح مسلم، ج1، ص386، ح44 (544).
[3] مثير الغرام الساكن الي اشرف الاماكن - ط دار الحديث، ابن الجوزي، ج1، ص467.
[4] - «أَنَّ نَفَرًا جَاءُوا إِلَى ...» به حدود ده نفر و کمتر از ده نفر گفته می‌شود.
[5] - غابة: به بیشه‌ای با درختان انبوه می‌گویند؛ (برگرفته از مجمع‌البحرین، ج2، ص138؛ لسان العرب، ج1، ص656؛ النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج3، ص399).
[6] دلائل النبوه للبيهقي مخرجا، البيهقي، أبو بكر، ج2، ص554.
[7] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج82، ص279.
[8] دلائل النبوه للبيهقي مخرجا، البيهقي، أبو بكر، ج2، ص558.
[9] دلائل النبوه للبيهقي مخرجا، البيهقي، أبو بكر، ج2، ص559.
[10] مثير الغرام الساكن الي اشرف الاماكن - ط دار الحديث، ابن الجوزي، ج1، ص467.
[11] دلائل النبوه للبيهقي مخرجا، البيهقي، أبو بكر، ج2، ص554.
[12] دلائل النبوه للبيهقي مخرجا، البيهقي، أبو بكر، ج2، ص558.
[13] دلائل النبوة للبيهقي محققا، البيهقي، أبو بكر، ج2، ص559.