1402/10/10
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد /منارة المسجد - الأذان في المنارة (الأدلة في المقام)
بحث در نظام مهندسی مسجد به مناره مسجد و بیان چند مقام دراینباره رسیده بود. آخرین مقامی که آنرا بررسی میکردیم اذان گفتن در مناره بود. طبق نظر امامیه ایستادن مؤذن در مکان مرتفع (مناره) برای اذان مستحب است و بر این قول اتفاق دارند. درباره این اتفاقِ امامیه اختلافی از شیخ طوسی در مبسوط نقل شد که کلام ایشان را بهقرینه عبارت دومشان توجیه کردیم و گفتیم که شیخ نیز از مخالفین نیست.[1]
فقهای عامه نیز ایستادن مؤذن بر مکان مرتفع را مستحب میدانند؛ بنابراین میتوان مدعی شد که همه مسلمانان بر این استحباب، اتفاق دارند و مخالف جدی وجود ندارد، حداقل این است که ما به مخالفی در این مسئله نرسیدیم و آنچه از شیخ طوسی نیز نقل شد را توجیه کردیم.
بیان نکته: نکتهای در اینجا باقیمانده است که باید بیان بشود و آن نکته این است، مسئلهای که همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی در آن اتفاق دارند؛ ایستادن مؤذن بر مکان مرتفع است، اما در خصوص مناره اینطور نیست، بلکه مناره مصداقی از یک مکان مرتفع است؛ بنابراین آنچه از عبارت فقها برداشت میشود، مکان مرتفع است؛ یعنی بلندی خصوصیت دارد که میتواند روی هر مکان مرتفع همچون سقف مسجد، دیوار مسجد یا تپه مرتفعی اذان گفته شود، اما خود مناره بهعنوان مناره خصوصیتی ندارد.
ادله اذان گفتن در مناره
پسازاینکه دانستیم میان فقهای شیعه و سنی درباره استحباب اذان گفتن در مکان مرتفع اتفاق است، اکنون باید استدلال آنها را برای این استحباب دانست.
دلیل نخست: استدلال بهروایات
چند دلیل برای آن بیان کردند که نخستین دلیل و مهمترین آن استدلال بهروایات است. برخی از روایات از طریق عامه و برخی دیگر از طریق خاصه نقل شده است و در هر دو اشاره شده است که مؤذن بالای مکان مرتفع بایستد که یکی از آن مصادیقش مناره است. حداقل میتواند این استحباب مناره را بهعنوان یک مصداق ثابت کند.
روایات خاصه
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: «كَانَ طُولُ حَائِطِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ قَامَةً فَكَانَ يَقُولُ لِبِلَالٍ إِذَا دَخَلَ الْوَقْتُ يَا بِلَالُ اعْلُ فَوْقَ الْجِدَارِ وَ ارْفَعْ صَوْتَكَ بِالْأَذَانِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ وَكَّلَ بِالْأَذَانِ رِيحاً تَرْفَعُهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ إِذَا سَمِعُوا الْأَذَانَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالُوا هَذِهِ أَصْوَاتُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ حَتَّى يَفْرُغُوا مِنْ تِلْكَ الصَّلَاةِ.»[2] ؛
ارتفاع ديوار مسجد رسول خدا بهاندازه قامت يك انسان بود. هنگامىكه وقت نماز فرامىرسيد، آنحضرت به بلال مىفرمود:
اى بلال! بالاى ديوار برو و صداى خود را به اذان بلند كن؛ زیرا خداوند بر اذان بادى گمارده است كه آنرا بهسوی آسمان بالا میبرد.
و آنگاهکه فرشتگان صداى اذان را از اهل زمين مىشنوند، مىگويند: اين صداهای (آواز) امت محمد است كه بهتوحید و يگانگى خداوند عزوجل دست برداشتهاند. پس براى امت محمد طلب آمرزش مىكنند تا از آن نماز فارغ شوند.
اذان از خصوصیات مسلمانان و اسلام است و این دستور پیامبر به بلال برای بالا رفتن روی دیوار بهمعنای این بود که قامت مؤذن دو برابر یک انسان شود تا صدایش واضحتر بهدیگران برسد. پیامبر در این روایت دستور داده است؛ پس سیره نیست که بگوییم دلالت بر جواز میکند، بلکه اگر سیره بود و در عبادیات نیز بود بر استحباب دلالت میکرد، اما اینجا پیامبر فرمود بالای دیوار برو و صدایت را نیز به اذان بلند کن. این یک روایتی است که از طریق خاصه نقل شده است.
روایات عامه
روى أبو داود، عن عروة بن الزبير عن امرأة من بني النجار قالت: كَانَ بَيْتِي مِنْ أَطْوَلِ بَيْتٍ حَوْلَ الْمَسْجِدِ وَكَانَ بِلَالٌ يُؤَذِّنُ عَلَيْهِ الْفَجْرَ، فَيَأْتِي بِسَحَرٍ، فَيَجْلِسُ عَلَى الْبَيْتِ يَنْظُرُ إِلَى الْفَجْرِ فَإِذَا رَآهُ تَمَطَّى، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ إنِّي أَسْتَعِينُك وَأَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ، أَنْ يُقِيمُوا دِينَكَ» قَالَتْ: ثُمَّ يُؤَذِّن»[3] ؛
ابو داوود از عروه بن زبیر نقل میکند که وی از زنی از قبیله بنی نجار نقل میکند که گفت: خانه من مرتفعترین خانه پیرامون مسجدالنبی بود که بلال بالای آن اذان فجر را میگفت، [بهویژه برای اذان صبح که میخواست صدایش به همهجا برسد، بالای آن خانه میرفت و اذان میگفت. ظاهراً این زن از آمدن بلال در این ساعت خبر داشته است] بلال هنگام سحر پیش از اذان بالای سقف آن خانه میرفت و مینشست و به فجر نگاه میکرد، هنگامیکه فجر کشیده میشد و وقت شرعی فجر میشد، میگفت: پروردگارا از تو کمک میخواهم و از تو در برابر قریش برای اقامه دینت یاری میخواهم. سپس بلال اذان میگفت.
این روایت از طریق عامه نقل شده است که بر استحباب ایستادن مؤذن در مکان مرتفع دلالت میکند. دستکم این کار با اذن پیامبر انجام شده است.
عامه بهقول صحابه استدلال میکنند که خاصه این کار را نمیکنند. مثلاً در روایت دیگری از عامه نقل شده است که عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَقِيقٍ، قَالَ: «مِنَ السُّنَّةِ الْأَذَانُ فِي الْمَنَارَةِ، وَالْإِقَامَةُ فِي الْمَسْجِدِ، وَكَانَ عَبْدُ اللَّهِ [بْنِ مَسْعُود]، يَفْعَلُهُ»[4] ؛ ابن ابی شیبه از عبدالله بن شقیق نقل کرده است که گفت: از سنت پیامبر اذان گفتن در روی مناره و اقامه در مسجد است و عبدالله بن مسعود این کار را انجام میداد. در این روایت بهفعل ابن مسعود استدلال کردهاند که وی این کار را میکرده است.
اگرچه عامه و خاصه روایاتی دراینباره نقل کردهاند و در این مسئله اتفاق دارند، اما روایت صحیحه نقلشده از کافی به این مسئله تصریح دارد و برای ما کفایت میکند. پس دلیل نخست بر استحباب ایستادن مؤذن بر مکان مرتفع مانند مناره است که از روایات مشترک میان خاصه و عامه استدلال شده است.
دلیل دوم: روایت تخریب مناره
دلیل دوم استدلال بهبرخی روایات ازجمله تخریب مناره است که پیشتر آنرا خواندیم[5] که اگر استحباب اذان بر مناره نباشد حتماً دستور به بلند نساختن مناره بالاتر از سقف مسجد بیهوده است و روایت امیرالمؤمنین لغو میشود. متن روایت اینچنین است:
عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدْمِهَا ثُمَّ قَالَ: «لَا تُرْفَعُ الْمَنَارَةُ إِلَّا مَعَ سَطْحِ الْمَسْجِدِ»[6] ؛ امام صادق بهنقل از پدرانش فرمود: اميرالمؤمنين از كنار مِناره بلندى گذشت. دستور داد كه آنرا خراب كنند؛ سپس فرمود: «مناره را از پشتبام (سقف) مسجد نبايد بالاتر بُرد».
این روایت در کراهت تعلیه مناره مورد استدلال واقع شد، اما در این مسئله نیز برخی از فقها این را نقل کرده است؛ همچون محقق سبزواری در «ذخيرة المعاد»[7] که همراه با نقد این مطلب را ذکر کردند.
مرحوم محقق سبزواری میفرماید: «وقال المصنف في (المخ) والوجه استحبابه في المنارة للامر بوضع المنارة مع حائط غير مرتفعة روى أن عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها ثم قال: لا ترفع المنارة الا مع سطح المسجد ولولا استحباب الاذان فيها لكان الامر بوضعها عبثا وبرواية ابن سنان السالفة عند شرح قول المصنف صيتا وقد يقال قد ثبت وضع المنارة في الجملة ولولا الاذان فيها لكان عبثا»[8] ؛
و مصنف (علامه حلی) در «مختلف الشيعة»[9] گفته است و وجه استحباب اذان در مناره بهخاطر دستور به ساخت مناره روی دیوار غیر مرتفع است که روایتشده همانا اميرالمؤمنين از كنار مِناره بلندى گذشت. دستور داد كه آنرا خراب كنند؛ سپس فرمود: «مناره را از پشتبام (سقف) مسجد نبايد بالاتر بُرد»؛ و اگر استحباب اذان در مناره نبود، دستور ساختن مناره روی دیوار مسجد و همسطح بودن با سقف مسجد بیهوده و لغو بود؛ همچنین به خاطر روایت ابن سنان[10] که بیان آن هنگام شرح قول علامه درباره رفیع الصوت بودن مؤذن گذشت[11] ؛ شاید بتوان گفت وضع مناره فیالجمله ثابت است و اگر اذان در آن نباشد؛ حتماً روایت بیهوده و لغو میشود.
بهعبارتدیگر استدلال این است که در روایت امیرالمؤمنین پس از دستور تخریب مناره فرمودند مناره بهاندازه سقف یا پشتبام مسجد باشد؛ پس اصل مناره را نهی نکردند و آنرا پذیرفتند، اما بلند ساختن مناره را نهی کردند و سفارش کردند مناره بهاندازه از پشتبام مسجد بالاتر نرود. علامه اینچنین استدلال کردند که چون امیرالمؤمنین تأیید کردند مناره همسطح سقف مسجد باشد، حتماً از نفع و حکمتی برخوردار است و آن حکمت چیزی جز اذان گفتن بالای مناره نیست؛ یعنی این مناره را درست میکنند برای اینکه بالای آن اذان بگویند.
پس اگر نگوییم اذان بر مناره مستحب باشد؛ دستور امیرالمؤمنین به همسطح کردن مناره بهاندازه سقف مسجد لغو و بیهوده است؛ یعنی اینکه ایشان بفرماید مناره درست کنید، اما روی آن اذان نگویید چه فایده و حکمتی دارد؟!
بیان استدلال علامه
علامه میفرماید قول وجیه استحباب اذان در مناره است و اینچنین استدلال کردند که در روایت امیرالمؤمنین دستور بهساختن مناره روی دیوار و هماندازه مسجد دادند؛ پس اصل قرار دادن مناره بهاندازه دیوار مسجد را تأیید کردند؛ سپس علامه با اشاره بهروایت امیرالمؤمنین استدلال میکند که اگر اذان در این مناره استحباب نداشت این دستور به ساخت مناره بهاندازه سقف مسجد بیهوده میشد و از هیچ حکمت دیگری برخوردار نبود.
پس استدلالی که به این روایت شده است از باب حکمت وضع مناره بهاندازه سقف مسجد است و این را نیز استدلال کردند و گفتند پس اذان گفتن بر مناره مسجد بهعنوان مصداقی از مکان مرتفع، مستحب است.
بیان اشکال بهاستدلال علامه
این استدلال از دو جهت قابل مناقشه و اشکال است.
جهت نخست:
مرحوم سبزواری یک اشکال را نقل کرده و فرمودند:
«وفيه نظر لان غاية ما يستفاد من الرواية الأولى إباحة وضع المنارة وهو لا يستلزم الاستحباب»[12] ؛ در این استدلال علامه اشکال است، زیرا اینکه امیرالمؤمنین دستور به تخریب مناره دادند؛ سپس فرمودند مناره بهاندازه سقف مسجد باشد و از آن بلندتر نشود؛ تنها چیزی که از آن برداشت میشود این است که ساخت مناره اباحه دارد و مستحب نیست. هنگامیکه مباح (جایز) شد؛ اذان گفتن در آن نیز مباح است؛ یعنی اذان در مناره اباحه دارد و استحباب ندارد.
اینکه علامه فرمودند اگر قائل به استحبابش نشویم عبث و بیهوده میشود باید بگوییم اگر اباحهاش را قائل نشویم عبث میشود، وگرنه خود اباحه یک حکمتی است و لازم نیست حتماً استحباب باشد، زیرا استحباب دلیل قویتری میخواهد. پس مرحوم سبزواری فرمودند نهایت استفاده از روایت اباحه است و این روایت مستلزم استحباب نیست.
جهت دوم:
همانطورکه پیشتر گفتیم این روایت قابلیت استدلال را ندارد، زیرا ما در بیان مقام مشروعیت مناره ذیل عنوان «التفات نظر بهروایت» اشاره کردیم که مقصود از کلمه مناره در روایت مأذنه نیست و آنرا ثابت کردیم و گفتیم مناره بهمعنای «مسرجة» بهمعنای محل چراغ روشنایی است که برای روشن کردن راه مردم استفاده میکردند. گفتیم از حیث ادبیات نیز مرسوم نیست کسی بگوید «مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ»؛ یعنی بگوید بر مسجدی که مناره طولانی دارد گذر کرد، بلکه میگویند: «مَرَّ عَلَى مَسجِدٍ»؛ یعنی بر مسجدی که منارهاش مرتفع است یا صاحب مناره مرتفع است، گذر کرد؛ سپس بهروایات دیگری استدلال کردیم.[13]
پس ما ثابت کردیم که مناره در این روایات بههیچوجه مناره مسجد و بهمعنای مأذنه نیست؛ سپس به این قرینه ثابت کردیم که عبارت «لَا تُرْفَعُ الْمَنَارَةُ إِلَّا مَعَ سَطْحِ الْمَسْجِدِ»؛ یعنی آنجاییکه آتش میگذارید و روشن میکنید بهاندازه دیوار مسجد باشد و بلندتر نباشد، بهگونهای که خانههای مردم نمایان شود. همینکه بهاندازهی روشنایی اطراف مسجد و کوچه باشد، کفایت میکند. پس مناره در روایت بهمعنای مسرجه است و اصلاً مأذنه نیست. این را ثابت کردیم.
پس با توجه به مبنا و این توجیه و توضیحی که ارائه کردیم؛ این روایت خارج از محل بحث است؛ ازاینرو نیازی نیست که دربارهاش استدلال کنیم. ادله دیگری نیز هست که در جلسه بعد به آن اشاره خواهیم کرد.
الدرس الثالث والاربعون: (يکشنبه 10/10/1402 - 17 جمادي الثاني 1445)
الباب الثالث: هندسة المسجد
منارة المسجد - الأذان في المنارة (الأدلة في المقام)
كما قلنا في الدرس الماضي أن مسألة الأذان في المنارة بمعني المئذنة بعنوان مصداق من مصاديق مكان مرتفع مما اتفقت الامامية على استحبابها؛ وكذلك استحب فقهاء العامة أن يكون الموذن قائما على مكان مرتفع.
فيمكن القول بأن استحباب قيام الموذن في مكان مرتفع كالمنارة بمعني المئذنه مما اتفق عليه المسلمون.
لکنه بقيت هنا نقطة وهي أن المتفق عليه بين المسلمين شيعة وسنة عبارة عن قيام الموذن علي مكان مرتفع مثل المنارة وغيرها؛ وبناء على ذلك لا خصوصية للمنارة بل الخصوصية انما هي لمكان مرتفع.
وأما الأدلة في المقام فعبارة عن بعض ذكره الفقهاء في استدلالهم على الحكم.
منها: الاستدلال ببعض النصوص المروية عن الخاصة والعامة وقد قدمنا ذكرها بالمناسبة.
فمنها ما روي عن طريق الخاصة مثل ما رواه الکلینی بسنده الصحيح في اذان بلال علی فوق جدار مسجد النبي.
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: «كَانَ طُولُ حَائِطِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ قَامَةً فَكَانَ يَقُولُ لِبِلَالٍ إِذَا دَخَلَ الْوَقْتُ يَا بِلَالُ اعْلُ فَوْقَ الْجِدَارِ وَارْفَعْ صَوْتَكَ بِالْأَذَانِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ وَكَّلَ بِالْأَذَانِ رِيحاً تَرْفَعُهُ إِلَى السَّمَاءِ وَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ إِذَا سَمِعُوا الْأَذَانَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالُوا هَذِهِ أَصْوَاتُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ حَتَّى يَفْرُغُوا مِنْ تِلْكَ الصَّلَاةِ.»[14] .
وأما ما روي عن طريق العامة مثل ما روي أن بلال كان يوذن في عهد رسول الله على سقف بيت ملاصق بجدار القبلة لمسجد النبي.
روى أبو داود، عن عروة بن الزبير عن امرأة من بني النجار قالت: كَانَ بَيْتِي مِنْ أَطْوَلِ بَيْتٍ حَوْلَ الْمَسْجِدِ وَكَانَ بِلَالٌ يُؤَذِّنُ عَلَيْهِ الْفَجْرَ، فَيَأْتِي بِسَحَرٍ، فَيَجْلِسُ عَلَى الْبَيْتِ يَنْظُرُ إِلَى الْفَجْرِ فَإِذَا رَآهُ تَمَطَّى، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ إنِّي أَسْتَعِينُك وَأَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ، أَنْ يُقِيمُوا دِينَكَ» قَالَتْ: ثُمَّ يُؤَذِّن»[15] .
وفقهاء العامة كذلك يقولون بأن المنارة كانت موجودة في عهد الصحابة وكان يوذن عليها؛ ويحكي ذلك ما رواه ابن أبي شيبة عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَقِيقٍ، قَالَ: «مِنَ السُّنَّةِ الْأَذَانُ فِي الْمَنَارَةِ، وَالْإِقَامَةُ فِي الْمَسْجِدِ، وَكَانَ عَبْدُ اللَّهِ [بْنِ مَسْعُود]، يَفْعَلُهُ»[16] .
بناء على ذلك أن الدليل الأول على استحباب قيام الموذن على مكان مرتفع كالمنارة، النصوص المشتركة بين العامة والخاصة.
ومما استدل به على ذلك انه لو لا استحباب الاذان على المنارة لكان الأمر بعدم ارتفاعها فوق سطح المسجد عبثا ولغوا في حديث امير المومنين.
يقول السبزواري:
«وقال المصنف في (المخ) والوجه استحبابه في المنارة للامر بوضع المنارة مع حائط غير مرتفعة روى أن عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها ثم قال: لا ترفع المنارة الا مع سطح المسجد ولولا استحباب الاذان فيها لكان الامر بوضعها عبثا وبرواية ابن سنان السالفة عند شرح قول المصنف صيتا وقد يقال قد ثبت وضع المنارة في الجملة ولولا الاذان فيها لكان عبثا»[17] .
لكن هذا الاستلال قابل للمناقشة من جهتين:
أولا: ما ذكره السبزواري نقدا على العلامة: وفيه نظر لان غاية ما يستفاد من الرواية الأولى إباحة وضع المنارة وهو لا يستلزم الاستحباب.
وثانيا: ما ذكرناه سابقا في مشورعية المنارة وأثبتنا بأن المنارة التي أمر بهدمها وعدم علوها فوق سطح المسجد ما كانت مئذنة بل هي كانت مسرجه فلايمكن الاستدلال بها هنا فراجع.