استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1402/09/21

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد /منارة المسجد - تعلیة المنارة (لفت نظر في معنى المنارة في الأحاديث)

 

بحث در نظام مهندسی مسجد درباره مناره بود. گفتیم که مشهور از فقها به کراهتش فتوا داده بودند.

بحث در این بود که آیا این کراهت مستند به‌دلیل محکمی هست یا نه؟

سه دلیل بر کراهت بلند ساختن مناره بیشتر از سقف مسجد بیان کردند. دلیل نخست با استلهام از حکمت روایات و اشراف نداشتن مؤذن بر خانه‌های مردم بود؛ دلیل دوم، روایت سعد بن عبدالله درباره ظهور امام زمان بود و دلیل سوم نیز روایت سکونی بود.

در دلیل اول و دوم مناقشه کردیم. درباره دلیل سوم (روایت سکونی) نیز گفتیم از جهت سند قابل خدشه نیست و قابل اعتبار است، اما آنچه باید در آن تأمل بیشتر کرد این است که مقصود از مناره در روایت سکونی چیست؟ متن روایت این‌چنین است:

عَنِ السَّكُونِيِّ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدْمِهَا، ثُمَّ قَالَ: «لَا تُرْفَعُ الْمَنَارَةُ إِلَّا مَعَ سَطْحِ الْمَسْجِدِ»[1] ؛ امام صادق به‌نقل از پدرانش فرمود: اميرالمؤمنين از كنار مِناره بلندى گذشت. دستور داد كه آن‌را خراب كنند؛ سپس فرمود: «مناره را از پشت‌بام (سقف) مسجد نبايد بالاتر بُرد».

بحث در این است که مناره تخریب‌شده به‌دستور امیرالمؤمنین، چه نوع مناره‌ای بوده است؟ آیا مقصود همان مناره‌ای بوده که امروز به‌عنوان مأذنه شناخته می‌شود یا چیز دیگری بوده است؟

پیش‌تر معنای لغوی و اصطلاحی مناره را بیان کردیم[2] و گفتیم در چندین معنا بکار رفته است. بحث ما نیز در این رابطه نیست، اما امروزه استعمال کلمه «مناره» در یک معنا بیشتر کاربرد ندارد که همان مأذنه است و دیگر به‌معنای «منارة الطريق» استفاده نمی‌شود. اکنون مناره‌های در مساجد، هم جنبه‌ی تزیینی دارد و هم بر روی آن بلندگو نصب‌شده و صدای اذان پخش می‌شود. این مسئله نیز برای کسی‌که کمترین اطلاع از استعمالات لغت در عربی معاصر دارد روشن است که استعمال این کلمه در یک معنا بیشتر نیست؛ البته اهل لغت همچون ابن منظور و خلیل فراهیدی در زمان خویش به‌استعمال معانی متعدد اشاره کرده‌اند، اما استعمال هر لغت درگذر زمان دچار تغییراتی می‌شود. کاربرد اصطلاحات از صدها سال پیش تاکنون تغییر کرده است و اصطلاح امروز با اصطلاح گذشته متفاوت است؛ ازاین‌رو در موضوع‌شناسی احکام، غیر از مواردی مابقی باید به‌روزرسانی شود. پس امروز نیز باید موضوع حکم شناخته شود، زیرا ممکن است معنای یک اصطلاح در گذشته با معنای آن اصطلاح در امروز متفاوت باشد، مناره نیز از این امر مستثنا نیست.

بااینکه مناره در گذشته در معنای فراوان بکار می‌رفته است، اما امروز تنها در یک معنا و به‌عنوان مأذنه بکار می‌رود که مؤذن از آن بالا نمی‌رود، بلکه توسط بلندگو‌ها از مناره اذان پخش می‌شود. به‌تعبیری دیگر اگر بخواهیم امروزه مناره را تعریف کنیم، خواهیم گفت: مناره، سازه‌ی مرتفع است که معمولاً به‌شکل استوانه‌ای یا جلوی مسجد و یا در طرفین آن ساخته می‌شود و در فارسی به آن گلدسته نیز می‌گویند. امروز مناره تنها در همین معنا استعمال می‌شود.

البته ممکن است بلندگو در جاهای دیگر مسجد نیز نصب شود، اما امروزه با وجود مناره، بلندگو را در آنجا نصب می‌کنند.

پس ناچاریم به‌دنبال این باشیم که مراد در روایت به چه معناست. روایت سکونی به‌جهت سند معتبر بود و نتوانستیم آن‌را کنار بزنیم؛ بنابراین باید دنبال معنای مناره بگردیم که آیا به‌معنای مأذنه است که امروز کاربرد دارد یا معنای دیگری دارد. پس بهتر است با نگاه به‌روایات، معنای به‌کاررفته در آن‌ها را من‌حیث‌المجموع بفهمیم؛ ازاین‌رو چند روایت را می‌خوانیم.

روایت نخست

وَقَالَ الصَّادِقُ «كَانَ مَسْجِدُ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى عَهْدِهِ عِنْدَ الْمَنَارَةِ الَّتِي فِي وَسَطِ الْمَسْجِدِ وَفَوْقُهَا إِلَى الْقِبْلَةِ نَحْواً مِنْ ثَلَاثِينَ ذِرَاعاً وَعَنْ يَمِينِهَا وَعَنْ يَسَارِهَا وَخَلْفِهَا نَحْوٌ مِنْ ذَلِكَ فَتَحَرَّ ذَلِكَ وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ يَكُونَ مُصَلَّاكَ فِيهِ فَافْعَلْ فَإِنَّهُ صَلَّى فِيهِ أَلْفُ نَبِيٍّ وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْخَيْفَ لِأَنَّهُ مُرْتَفِعٌ عَنِ الْوَادِي وَمَا ارْتَفَعَ عَنْهُ يُسَمَّى خَيْفاً»[3] ؛ امام صادق فرمود: سجده‌گاه پيامبر خدا در زمان خود ايشان، كنار مناره‌اى بود كه در وسط مسجد قرار گرفته است كه از سمت جلو به‌سوی قبله است و نيز سمت راست، چپ و پشت آن، در حدود سى ذراع مسافت است. اگر توانستى محل نمازت را در اين مسجد قرار دهى، چنان كن، زيرا در آنجا هزار پيامبر نماز گزارده‌اند. اين مسجد، خَيف ناميده شده، زيرا در سطحى مرتفع نسبت به درّه واقع شده است و هر چيزى كه چنين باشد، آن‌را خَيف مى‌نامند.

به‌علت اینکه با اصطلاح مناره کار داریم از خواندن سند روایت چشم‌پوشی می‌کنیم. این مسجد الخیف که می‌گویند غلط است، بلکه مسجد الخَیف درست است و خَیف به‌معنای مکان مرتفع است.[4]

پیامبر نزدیک مناره که در وسط مسجد نیز بوده به‌نماز می‌ایستادند. ملاک در استعمال مناره در این روایت چیست؟

روایت دوم

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: «انْحَدِرْ مِنَ الصَّفَا مَاشِياً إِلَى الْمَرْوَةِ وَعَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَالْوَقَارَ حَتَّى تَأْتِيَ الْمَنَارَةَ وَهِيَ عَلَى طَرَفِ الْمَسْعَى فَاسْعَ مِلْأَ فُرُوجِكَ وَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَكْبَرُ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ وَأَنْتَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمُ حَتَّى تَبْلُغَ الْمَنَارَةَ الْأُخْرَى فَإِذَا جَاوَزْتَهَا فَقُلْ- يَا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالنَّعْمَاءِ وَالْجُودِ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ امْشِ وَعَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَالْوَقَارَ حَتَّى تَأْتِيَ الْمَرْوَةَ فَاصْعَدْ عَلَيْهَا حَتَّى يَبْدُوَ لَكَ الْبَيْتُ وَاصْنَعْ عَلَيْهَا كَمَا صَنَعْتَ عَلَى الصَّفَا وَطُفْ بَيْنَهُمَا سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ تَبْدَأُ بِالصَّفَا وَتَخْتِمُ بِالْمَرْوَةِ»[5] ؛

امام صادق درباره سعی صفا و مروه فرمود: با آرامش و وقار به‌صورت پياده از كوه صفا به‌سوی مروه روان شو تا به مناره‌اى كنار راه محل‌ سعى است برسى؛ پس باحالت هروله حركت كن و تا آنجا كه دامن جامه‌ات اجازه مى‌دهد، گام بلند بردار و بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَكْبَرُ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ وَأَنْتَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمُ»؛ تا به مناره بعدى برسى، چون از آن گذشتى پس بگو: «يَا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالنَّعْمَاءِ وَالْجُودِ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»؛ سپس با آرامش و وقار گام بردار تا به مروه برسى، پس به بالاى آن برو تا كعبه ديده شود و همان اعمال و دعاهايى كه در صفا انجام دادى در همان‌جا انجام بده و هفت شوط‌ بين صفا و مروه حركت كن كه از صفا شروع كرده و به مروه خاتمه دهى.

امام در این روایت فرمود از صفا به‌سمت مروه حرکت را شروع کن و حرکت را ادامه بده تا به مناره برسی که به‌معنای رسیدن به‌علامت (مناره) است.

روایت سوم

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنِ الْأَذَانِ فِي الْمَنَارَةِ أَ سُنَّةٌ هُوَ فَقَالَ: «إِنَّمَا كَانَ يُؤَذَّنُ لِلنَّبِيِّ فِي الْأَرْضِ وَلَمْ تَكُنْ يَوْمَئِذٍ مَنَارَةٌ»[6] ؛ علي بن جعفر گفت: از امام کاظم درباره اذان گفتن در مناره سؤال کردم که آیا سنت است؟ فرمود: همانا برای رسول‌الله بر روی زمین اذان گفته می‌شد و در آن روزگار مناره نبود!

این روایت را پیش‌تر خواندیم.[7] مناره در این روایت حتماً به‌معنای مأذنه (محل اذان) است که پرسیدند اذان روی مأذنه گفته بشود یا نشود؟

روایت چهارم

قَالَ رَسُولُ‌اللهِ: «... و مَنْ صامَ أَحَدَ عَشَرَ يَوْماً مِنْ شَعْبانَ ضُرِبَ عَلَى قَبْرِهِ إِحْدَى عَشْرَةَ مَنارَةً مِنْ نُورٍ»[8] ؛ هرکه یازده روز از شعبان را روزه بگیرد بر قبرش یازده مناره (چراغ) از نور زده می‌شود.

روایت مفصل است. هر طبق نور مربوط به یک روز است که روزه‌دار بود. مناره در اینجا به‌معنای مأذنه نیست، بلکه به‌معنای محل نور است.

بررسی روایات چهارگانه

روایت نخست

مناره در روایت سوم به‌معنای مأذنه بود و در دیگر روایات معلوم نبود که به‌معنای مأذنه بکار رفته باشد.

روایت نخست مربوط به‌مسجد الخَیف است. امام کاظم فرمود: در زمان پیامبر مأذنه‌ای نبوده است که بالای آن اذان بگویند. در این روایت مناره وسط مسجد و به‌معنای محل نور است. مردم آن زمان مانند امروز از برق برای روشنایی بهره نمی‌بردند و برای روشنایی مسجدشان جایی را درست می‌کردند تا شعله‌ای روی آن بگذارند؛ ازاین‌رو مناره ایجاد می‌کردند. برخی از این مناره‌ها در وسط مسجد بوده است که در روایت فرموده است که کنار دیوار مسجد آن‌را درست کنید تا در وسط مانع نشود.

پس این مناره وسط مسجد که این‌همه از آن نهی شده است، در اصل مناره در اینجا به‌معنای مأذنه نیست! بلکه به‌معنای محل روشنایی است. درحقیقت این موضوع منحرف شده است و موضوع‌شناسی درست در اینجا انجام نشده است.

روایت دوم

در روایت دوم امام فرمود: از صفا به مروه برو تا به مناره برسی. آنجا (صفا و مروه) نیز مأذنه نبوده است؛ این عمل مربوط به حج است که پیش از اسلام نیز بوده است، اما اذان از ابداعات اسلام است و پیش از آن نبوده است.

روایت سوم

سومین روایت از امام کاظم بود و گفتیم مناره فقط مربوط به مأذنه است و چاره‌ای ج پذیرش این معنا نداریم.

روایت چهارم

چهارمین روایت نیز روشن است که مناره به‌معنای مأذنه نیست، بلکه به‌معنای محل نور است.

با تأمل در روایت برای ما مشخص می‌شود که مناره در روایت نخست با معنای امروزی‌اش (مأذنه) تطبیق نمی‌کند. پس ناچاریم بگوییم آن مناره‌ای که پیامبر در وسط مسجد خَیف، در اطراف آن نماز می‌خواند، محل گذاشتن چراغ و روشنایی بوده است. این کار نیز مرسوم بوده و مردم به‌علت بی‌بهره بودن از برق و گاز برای روشنایی، سراغ آتش می‌رفتند و با ساختن مکانی مرتفع در مساجد، روی آن چراغ گذاشته و اقدام به روشنایی آنجا می‌کردند. این کار تنها به‌مسجد اختصاص نداشته و برای روشنایی مکان‌های عمومی ازجمله محل عبور و مرور مردم، این چراغ‌ها را می‌گذاشتند.

روایت دوم و چهارم نیز این‌گونه است و نمی‌توان مناره را به‌معنای مأذنه دانست. درباره روایت سوم نیز گفتیم چاره‌ای نداریم جز اینکه بگوییم مناره در معنای مأذنه بکار رفته است.

نتیجه‌گیری

نتیجه‌ی آنچه با تأمل در کلمه مناره در روایات به‌دست می‌آید این است که مناره با یک سیاق در روایات بکار نرفته است، به‌ویژه با چهار روایتی که خواندیم و روایت سکونی که پیرامونش بحث می‌کنیم.

پس‌ازاینکه روشن شد مناره با سیاق واحد در روایات استعمال نشده است؛ ناچاریم در روایت سکونی تأمل بیشتری داشته باشیم که مقصود از مناره در روایت «أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدْمِهَا» چیست؟ آیا مناره در اینجا به‌معنای مأذنه است یا به‌معنای چراغ روشنایی؟

دو احتمال در اینجا هست: یک احتمال به‌معنای مأذنه بودن است و احتمال دیگر مسرجه بودن (محل گذاشتن چراغ‌) است. پس مأذنه‌ای که در زمان ما هست و آن‌را می‌شناسیم در زمان پیامبر وجود نداشته است همان‌طورکه امام کاظم نیز به آن تصریح داشته‌اند[9] ؛ البته خود این، حکایت از یک اصلی می‌کند که هندسه[10] (مهندسی) مسجد در عصر پیامبر بدون مناره و مانند امروز نبوده است.

مطابق آنچه امام کاظم بدان تصریح فرمودند در زمان پیامبر مناره‌ای وجود نداشت، اما روایتی که محل بحث ماست مربوط به سیره امیرالمؤمنین است که سی سال پس از پیامبر زندگی کردند. به‌نظر می‌رسد بسیار بعید و جای تعجب است که وضع فرهنگی و معماری حاکم در زمان پیامبر، پس از ایشان این‌گونه در این سی سال دستخوش تغییر شده باشد که مردم برای اذان گفتن بالای مأذنه بروند.

اولاً: جای تعجب است که وضع فرهنگی و معماری در طول این سی سال آن‌گونه تغییر کرده باشد که بااینکه مناره‌ای برای اذان وجود نداشته است، آن‌ها بیایند مناره ایجاد کنند و به‌عنوان مأذنه نیز استعمال شود!

ثانیاً: در تاریخچه مناره بیان کردیم که نخستین بر مناره به‌عنوان مأذنه در سال 44 و 45 در بصره ساخته شده است و این تاریخ پس از شهادت امیرالمؤمنین بوده است.[11]

پس مقصود از مناره‌ در روایت کدام معنای مناره است؟ معلوم نیست مناره به‌معنای مأذنه در مسجد است. این موضوع‌شناسی نیاز به‌دقت بیشتری دارد. اینکه این مناره‌ای که امیرالمؤمنین دستور به تخریبش داد، قطعاً مناره به‌معنای مأذنه نیست، زیرا مأذنه در آن زمان ایجاد نشده بود که در تاریخچه مناره نیز اشاره کردیم؛ پس این مناره چیست؟

به‌نظر می‌آید این مناره همان «مسرجة» به‌معنای محل چراغ است. افزون بر این در متن روایت این‌گونه آمده است: «أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدْمِهَا»؛ تنوین در «مَنَارَةٍ»، تنوین تنکیر است و اشاره دارد بر اینکه امیرالمؤمنین بر یک مناره‌ای گذر کرده است، سپس دستور به تخریبش داده است، اما ایشان پس‌ازاین کار یک قاعده کلی بیان کرده و می‌فرمایند: این چراغ از سقف مسجد بالاتر نبرید و روی دیوار بگذارید که هم درون مسجد و بیرون آن روشن باشد. این‌یک امر عادی است.

ممکن است کسی بگوید این مناره همان مناره مسجد است، اما ما می‌خواهیم بگوییم این مناره خارج از مسجد است و امیرالمؤمنین مناره‌ای درراه دیدند و در مسجد نبود؛ یعنی نیامدند مناره‌ای را در مسجد ببیند که مرتفع باشد، سپس دستور به تخریبش بدهند، بلکه در خارج مسجد آن‌را دیدند، چون اگر این مناره جزء مسجد بود و در آنجا و روی دیوارش ساخته شده بود.

عبارت روایت این‌گونه نبود: «مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدْمِهَا»، بلکه این‌چنین بود: «مَرَّ عَلَى مَسجِدٍ ذا مَنَارَةٍ»، چون قاعده است؛ آنچه جزء مستقل است می‌شود آن‌را جدا گفت، اما آنچه جزء مستقل نیست و جزئی از یک مجموعه است نمی‌شود این‌گونه گفت؛ مثلاً دست شما جزئی از بدن شماست و مستقل نیست؛ ازاین‌رو نمی‌توانید این‌چنین بگویید: «مررتُ علی يدٍ طويلةٍ»، بلکه می‌گویید: «مررتُ علی رجلٍ يده طويلة»؛ یعنی بر مردی مرور کردم که دستش بلند است؛ بنابراین در ما نحن فیه نمی‌فرماید بر مسجدی عبور کرد که مناره‌اش بلند بود، بلکه می‌فرماید‌ بر مناره‌ای گذر کرد.

پس آنچه از مناره در روایت ظاهر می‌شود این است که مقصود مناره مسجد نبوده است که بگوییم روشنایی در مسجد بوده است، بلکه این مناره بیرون بوده است و امیرالمؤمنین ‌یک قاعده کلی را پس از دستور به تخریب بیان کرده و می‌فرمایند: این مناره (محل چراغ) بلند است و اگر می‌خواهید محل چراغ در مسجد بسازید، بلندتر از سقف مسجد نباشد. افزون بر این اگر بگوییم مناره هم‌سطح سقف مسجد باشد؛ پس چه داعیه‌ای برای ساختن مناره به‌عنوان مأذنه است؟! این چه‌کاری است که بگوییم شما مأذنه را بلندتر از سقف مسجد نسازید؟! خب، مؤذن برود بالای سقف مسجد اذان بگوید تا دیگر نیازی به مأذنه نباشد! همان‌طورکه پیامبر به بلال فرمودند بالای دیوار بایست و اذان بگو[12] ؛ البته آن زمان مسجدالنبی سقف نداشت، اما اکنون سقف دارد؛ پس بگوییم برو بالای سقف اذان بگو؛ بنابراین دیگر خصوصیتی ندارد بگوییم مناره‌ای هم‌سطح دیوار ساخته شود و روی آن اذان بگویند!

پس با همه این قرائن معلوم می‌شود که این مناره در کلام امیرالمؤمنین به‌هیچ‌وجه به‌معنای مأذنه نیست که ایشان بفرمایند بلندتر از سقف مسجد آن‌را نسازید، زیرا وجه عقلایی ندارد که مأذنه به‌اندازه دیوار مسجد ساخته شود و بالای آن رفته و اذان گفته شود. با توجه به آنچه بیان شد معلوم می‌شود مناره در این روایت به‌معنای مسرجه است و به‌معنای مأذنه نیست.

اما یک سؤال در اینجا ممکن است مطرح شود که اگر این مناره، مناره مسجد نبوده و در بیرون مسجد و درراه بوده است؛ چرا بااینکه مناره بیرون از مسجد بود، امیرالمؤمنین دستور به تخریب مناره مرتفع دادند؟

در پاسخ می‌گوییم ظاهراً امیرالمؤمنین به‌مسجد می‌رفته است و درراه این مناره را دیده است که پیرامون مسجد و بافاصله اندکی از آن قرار داشته است. مسجد مانند کعبه دارای حریم است. همان‌طورکه در روایت داریم که شایسته نیست کسی، بنایی بالاتر از کعبه بسازد[13] ، زیرا حرمت کعبه باید نگه‌داشته شود. همان‌طور در مسجد نیز فرمودند؛ البته کراهت دارد شما این مناره‌ها (محل چراغ‌ها) را از سقف مسجد بالاتر بروید تا مسجد در لابه‌لای این‌ها گم شود.

درباره حرم‌های حضرات معصومین نیز همین‌طور است؛ مثلاً حرم امام رضا باید طوری باشد که وقتی از هر طرف قصد تشرف دارند، حرم مشخص باشد، نه اینکه با ساختمان‌های بلند احاطه شده باشد و حریم حرم نگه داشته نشود.

پس بیان این قاعده کلی از سوی امیرالمؤمنین برای این بود که سازه‌ای معارض با حریم مسجد ایجاد نکنید و حرمت آن‌را نگه دارید و اظهار کنید؛ ازاین‌رو امیرالمؤمنین دستور به تخریب مناره مرتفع دادند تا هتک حرمت مسجد نشود.

پس آنچه از مناره در روایات نقل شده است با معنای امروزی سازگار نیست. اگر این سازگاری نیست؛ پس ساخت مأذنه یا مناره به‌صورت امروزی که سازه استوانه‌ای شکل است و روی آن بلندگو نصب می‌شود و حتی به‌شکل غیرمستقیم بر او مأذنه نیز اطلاق می‌شود، هراندازه بلند نیز باشد؛ کراهت ندارد. این اندازه ارتفاع آن به عرف واگذار شده است. پس دلیل شرعی نیاز به یک حقیقت شرعیه ندارد و ما در اینجا نیاز به‌دلیل شرعی نداریم که بگوییم چه اندازه‌ای را فرموده است، بلکه به عرف واگذار شده است؛ بنابراین مناره در این روایت به‌معنای مناره مسجد یا مأذنه نیست.

پس درهرحال ما دلیلی بر کراهت بلند ساختن مناره نیافتیم، بلکه این تعلیه به عرف هر جامعه واگذار شده است که یکی بلندتر و دیگری کوتاه‌تر می‌سازد.

 

الدرس الواحد والاربعون: (سه‌شنبه21/09/1402 - 28 جمادي الأولى 1445)

الباب الثالث: هندسة المسجد

منارة المسجد - تعلیة المنارة (لفت نظر في معنى المنارة في الأحاديث)

لاشك في استخدام لفظة المنارة في الأحاديث والأخبار وهنا لابد من مراجعتها لأجل التعرف على موارد استعمال تلك اللفظة وجريانها على لسان الأئمة المعصومين وعلى المراد منها في تلك الاستعمالات.

كما قلنا سابقا في تحليل معنى المنارة لغة واصطلاحا بأن هذه اللفظة لها معان عديدة واستعملت في تلك المعان العديدة في عصر اللغويون منها المئذنة وأما اليوم الذي نعيشه فلاتستخدم الفظة الا في معنى واحد وهو المئذنة.

فيمكن القول بأن المنارة كان لها معان عديدة أنذاك وفي عصر الخليل وامّا في العصر الحاضر فلا نجد استعمالها إلاّ بمعنی واحد وهو المئذنة ! وهذا واضح لمن له أدنی اطلاع علی استعمالات اللغة العربية المعاصرة.

بعبارة أخرى أن لفظة المنارة اليوم تستعمل على البناء المرتفع ذو الشكل الاسطواني غالباً ويكون أمام المسجد أو على أحد طرفيه عادة وقد يطلق عليها المئذنة وبالفارسية يطلق عليه لفظ (گلدسته).

فلابد من فهم المعنى المراد في الحديث اي حديث السكوني في هذا المجال، هل هي بمعنى المئذنة كما يطلق عليها اليوم أو المراد منها معنى آخر وهو المعنى الذي طان تستعمل فيها أنذاك؟

الأحاديث:

1- ذكر الصدوق في كتاب الفقيه عن الامام الصادق في حديث حول مسجد الخيف والمحلّ الذي کان رسول الله يصلي فيه قال: «كَانَ مَسْجِدُ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى عَهْدِهِ عِنْدَ الْمَنَارَةِ الَّتِي فِي وَسَطِ الْمَسْجِدِ وَفَوْقُهَا إِلَى الْقِبْلَةِ نَحْواً مِنْ ثَلَاثِينَ ذِرَاعاً وَعَنْ يَمِينِهَا وَعَنْ يَسَارِهَا وَخَلْفِهَا نَحْوٌ مِنْ ذَلِكَ فَتَحَرَّ ذَلِكَ وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ يَكُونَ مُصَلَّاكَ فِيهِ فَافْعَلْ فَإِنَّهُ صَلَّى فِيهِ أَلْفُ نَبِيٍّ وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْخَيْفَ لِأَنَّهُ مُرْتَفِعٌ عَنِ الْوَادِي وَمَا ارْتَفَعَ عَنْهُ يُسَمَّى خَيْفاً»[14] .

2- ذكر الكليني في الكافي عَنْ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: «انْحَدِرْ مِنَ الصَّفَا مَاشِياً إِلَى الْمَرْوَةِ وَعَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَالْوَقَارَ حَتَّى تَأْتِيَ الْمَنَارَةَ وَهِيَ عَلَى طَرَفِ الْمَسْعَى فَاسْعَ مِلْأَ فُرُوجِكَ وَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَكْبَرُ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ وَأَنْتَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمُ حَتَّى تَبْلُغَ الْمَنَارَةَ الْأُخْرَى فَإِذَا جَاوَزْتَهَا فَقُلْ- يَا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالنَّعْمَاءِ وَالْجُودِ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ امْشِ وَعَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَالْوَقَارَ حَتَّى تَأْتِيَ الْمَرْوَةَ فَاصْعَدْ عَلَيْهَا حَتَّى يَبْدُوَ لَكَ الْبَيْتُ وَاصْنَعْ عَلَيْهَا كَمَا صَنَعْتَ عَلَى الصَّفَا وَطُفْ بَيْنَهُمَا سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ تَبْدَأُ بِالصَّفَا وَتَخْتِمُ بِالْمَرْوَةِ»[15] .

3- روي الشيخ الطوسي في تهذيب الأحكام: عَنْ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنِ الْأَذَانِ فِي الْمَنَارَةِ أَ سُنَّةٌ هُوَ فَقَالَ: «إِنَّمَا كَانَ يُؤَذَّنُ لِلنَّبِيِّ فِي الْأَرْضِ وَلَمْ تَكُنْ يَوْمَئِذٍ مَنَارَةٌ»[16] .

4- ذكر الشيخ الحر العاملي في وسائل الشيعة نقلاً عن الأمالي للصدوق:

قَالَ رَسُولُ‌اللهِ: «... ومَنْ صامَ أَحَدَ عَشَرَ يَوْماً مِنْ شَعْبانَ ضُرِبَ عَلَى قَبْرِهِ إِحْدَى عَشْرَةَ مَنارَةً مِنْ نُورٍ»[17] .

تأمل في معني المنارة في الأحاديث الأربعة

بعد التأمل في هذه الأحاديث يظهر لنا أن المنارة في الحديث الأول (كانَ مَسْجِدُ رَسُولِ اللهِ عَلَى عَهْدِهِ عِنْدَ الْمَنارَةِ الَّتي في وَسَطِ الْمَسْجِدِ وَفَوْقُها إِلَى الْقِبْلَةِ نَحْواً مِنْ ثَلاثينَ ذِراعاً... .) لا ينسجم مع المئذنة المتعارفة في زماننا، فالمنارة اليوم وفي تاريخ بنائه ما كانت ولا تکون في داخل المسجد وإنما تکون في خارجه وفي أعلاه.

فلابد من القول بأنه يراد بالمنارة في الحديث الأول (ما يوضع عليه المسرجة) حيث لم يکن الکهرباء آنذاك، فکانوا يحتاجون الی النور في داخل المسجد ليلاً، فکانوا يبنون للسراج مکاناً مرتفعاً کي يضيء مساحة المسجد واضف الى ذلك أن هذا المعنى لا يختص بالمسجد، بل کانوا يبنون نظيره في غير المسجد أيضاً من الموارد التي تکون فيه حاجة الی الضياء.

وامّا المراد من المنارة في الحديث الثاني (انْحَدِرْ مِنَ الصَّفا ماشياً إِلَى الْمَرْوَةِ وَعَلَيْكَ السَّكينَةَ وَالْوَقارَ حَتَّى تاتي الْمَنارَةَ وَهي عَلَى طَرَفِ الْمَسْعَى( فكذلك ليس المراد منها (المئذنة) بلا شك.لأن الأذان مما جاء به الإسلام والحج موجود قبل الإسلام ومن أفعال الحج السعي بين الصفا والمروة، فالمراد من «المنارة» في هذا الحديث _ علی ما يظهر _ هو العلامة؛ أي أن نهاية السعي هي عند المنارة والعلامة الدالة علی نهاية المسعی.

بناء على ذلك (المنارة) في هذا الحديث بمعنی العلامة لا ما يسمى اليوم بالمئذنة.

وأما الحديث الثالث فنعم، ظاهره استعمال (المنارة) بمعنى (المئذنة) لأن الراوي قال: سالْتُ أَبا الحَسَنِ عَنِ الأَذانِ في المَنارَةِ أَ سُنَّةٌ هُوَ؟

ويظهر من السؤال أنهم كانوا يؤذنون على المنائر، وهذا موافق لاستعمال المنارة في عصرنا الحاضر.

وأمّا الحديث الرابع كذلك لايصح القول باستعمال المنارة في قوله: (ضُرِبَ عَلَى قَبْرِهِ إِحْدَى عَشْرَةَ مَنارَةً مِنْ نُورٍ) في المئذنة، فلا يراد بها المئذنة قطعاً وإنما يراد بها (الشمعة ذات السراج)؛ إذ کل شمعة تعبر عن نور صوم يوم حيث قال: «مَنْ صامَ أَحَدَ عَشَرَ يَوْماً مِنْ شَعْبانَ ضُرِبَ عَلَى قَبْرِهِ إِحْدَى عَشْرَةَ مَنارَةً مِنْ نُورٍ»[18] .

نتيجة التأمل في الأحاديث

قد اتضح أن هذه المفردة في العديد من الأحاديث لم تكن بسياق واحد، بل كانت بسياقات عديدة؛ وثلاثة منها ماكان المراد من المنارة فيها (المئذنة) بل انماكان المراد من المنارة في الحديث الثالث فقط المئذنة. ولابد من التأمل أن هذا الحديث للامام الكاظم ولم يكن للامام علي ولرسول الله.

فلابد من تعيين المراد منها في الحديث الذي وقع محل الکلام.

فهنا احتمالان:

الاحتمال الأول: المئذنة.

الاحتمال الثاني: المسرجة.

يعني بما أن الناس كانوا محتاجين للاسراج كانوا يبنون بناء يوضع عليه سراج. فالمعني عبارة عن: (ما يوضع عليه السراج) حيث کانت هناك حاجة لإسراج الأزقة والشوارع ليلاً لعدم الکهرباء آنذاك، فکانوا يبنون أماکن مرتفعة خاصة لوضع السرج عليها وذلك أن السراج إذا وضع علی مکان مرتفع أنار مساحة أوسع.

وأما المئذنة التي نعرفها اليوم ماكانت موجودة في عهد رسول الله كما صرح الامام الكاظم في الحديث الثالث وهذا يحكي عن هندسة المسجد في عصر النبي.

وأما الحديث الذي نتحدث عنه وهو خبر السكوني فهو عن أمير المومنين علي وهو قد عاش ثلاثين عاما بعد رسول الله فعصره يشبه بعصر النبي الأعظم من حيث الثقافة المعمارية.

ونستغرب تغيير الوضع العمراني انتقال الثقفة المتعارفة في عصره الى ثقافة جديد مثال الأذان على المئذنة اي المنرة في تلك الفترة الزمنية، مضافا الى ذلك أن أول منارة بنيت في التاريخ في بصرة في عام 45 من الهجرة، فاذا ما كان أمير االمومنين موجودا بل قد استشهد قبل ذلك.

أضف الى ذلك أن لو لو سلمنا وقلنا بأن المراد بالمنارة هو المئذنة کما قاله بعض المتأخرين منهم العلامة في التذكرة حيث قال عند بيان آداب المساجد: «... وينبغي وضع المنارة مع حائطها لا في وسطها ولا ترفع عليه لان عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها ثم قال: "لا ترفع المنارة الا مع سطح المسجد" ولئلا يتشرف المؤذن على الجيران»[19] .

فنستغرب أيضا كون المراد من المنارة في الحديث الثالث (المئذنة) ولايكون المراد من المنارة منارة المسجد بل المراد المسرجه وحتي يمكن بكون مات راه الامام علي في مروره ما كان مسجدا بل كانت المنارة في الطريق وفي الشارع.

إن کان المراد من المنارة هو المئذنة فسيکون معنی الحديث أن المئذنة لا ترفع إِلاّ مَعَ سَطْحِ الْمَسْجِدِ، فهذا ليس مقبولا!

لأنه لو کان کذلك لما کان وجه عقلائي لبناء المئذنة عندئذ، بل لصعدوا علی سطح المسجد وأذنوا ولما کانت من حاجة للمئذنة، بخلاف ما لو کان المراد بها هو الموضع الذي يجعل عليه النور؛ فإن هدمها وجعلها بمستوی سطح المسجد هو لإظهار حرمة المسجد ومنزلته.

3. مقتضى التعبير الوارد في الرواية وهو «رُوي أَنَّ عَلياً مَرَّ عَلَى مَنارَةٍ طَويلَةٍ فامَرَ بِهَدْمِها» أن الذي مر به أميرالمؤمنين هو «المنارة» لا «المسجد ذا المنارة» ولو كانت المنارة ملحقة بالمسجد وجزء منه لعبّر بالعبارة التالية: «مَرَّ عَلَى مسجد ذا مَنارَةٍ طَويلَةٍ» أو نظيرها ولم يعبر عنه بما مر كما هو واضح. مثل ما يقال: إذا مررت برجل يده طويلة فهل تعبر عن ذلك بقولك: «مررت بيدٍ طويلة» أم بقولك: «مررت برجلٍ يدُه طويلة»؟! من الواضح لمن له ذوق عربي سليم أن التعبير الصحيح لمثل ذلك هو التعبير الثاني.

لأن الملاك والمعيار في ذلك هو أنّ الذي مررتَ به إذا كان له استقلالية في نفسه قلت: «مررت بكذا» وإذا لم تكن له استقلالية في نفسه بل کان تابعاً لغيره ذكرت الشيء الأصلي وذكرت أن من صفته كذا فتقول مثلاً: «مررت على الشيء الفلاني وفيه كذا.»

بناء على ذلك أن التعبير الوارد في الرواية هو: «مَرَّ عَلَى منارة» فهو كاشف عن أن المنارة لم تكن جزء من المسجد وتابعة له، بل كانت مستقلة عنه.

ويويد ما ذكرناه فهم قدماء المحدثين للرواية ، حيث أوردها الصدوق في باب عنوانه «باب فضل المساجد وحرمتها وثواب من صلى فيها» فلو کان ما فهمه من المنارة هو بمعنى «المئذنة» لما أوردها في هذا الباب؛ لعدم مناسبتها له وكان عليه إيرادها في باب آخر.

سؤال: بقي علينا الإجابة على هذا السؤال وهو: لو کان المراد من «المنارة» هو «ما يوضع عليه المسرجة» فما الذي دعا أميرالمؤمنين للأمر بهدمها؟

الجواب: الذي دعا أميرالمؤمنين للأمر بهدم المنارة هو أنها طويلة وتقع الى جانب المسجد، فإظهاراً لحرمة المسجد أمر بهدمها وقال: «لا تُرْفَعُ المَنارَةُ إِلاّ مَعَ سَطْحِ المَسْجِدِ.» أو فقل: ليس المذموم هو طول المنارة كما تصوره البعض، وإنما المذموم هو رفع المنارة على المسجد، فکما أن الأبنية المجاورة للکعبة لا يجوز رفعها أعلی من الکعبة؛ إظهاراً لعظمة الکعبة وحرمتها، فکذلك المقام.

فالمذموم إذن هو انتهاك حرمة المسجد لا طول المنارة وقد جاء الأمر بهدم المنارة في هذا الإطار.

وبهذا ينسجم الحديث مع الوضع الثقافي السائد آنذاك

بناء على ما قلنا هنا وقدمنا البحث في الموضوع فجعل المنارة ورفعها عن سطح المسجد مثل المنارات التي تكون اليوم في مجتمعنا فلا دليل على كراهتها!


[1] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج3، ص256.
[2] - ر.ک: جلسه 31 فقه المسجد، سال 1402-1403.
[3] من لا يحضره الفقيه‌، الشيخ الصدوق‌، ج1، ص230.
[4] - ر.ک: المحكم و المحيط الأعظم‌، ج5، ص269؛ لسان العرب، ج9، ص103.
[5] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج4، ص435.
[6] مسائل علي بن جعفر ومستدركاتها، العریضي، علي بن جعفر، ج1، ص233.
[7] - ر.ک: جلسه 34 فقه المسجد، سال 1402-1403.
[8] الأمالي، الشيخ الصدوق، ج1، ص76.
[9] - ر.ک: روایت سوم.
[10] - «هندسه کلمه‌ا‌ی فارسی و معرب است. ریشه‌اش ریشه عربی نیست؛ البته اکنون در عربی به‌کار می‌رود. آن‌را به (فتح_هاء)، هَندسة نیز می‌خوانند هَندسة المسجد در عربی معاصر نیز بکار می‌رود، اما اصلش فارسی است. می‌گویند هَندسه در فارسی اصلش اندزه بوده است. اندزه مخفف اندازه بوده است؛ ازاین‌رو مهندس به‌کسی می‌گویند که اندازه کار را تعریف می‌کند. مهندس اگر همان لفظ فارسی می‌بود مُاَندز می‌شد و اکنون مهندس شده است. پس اصلش اندزه بوده است و به‌تعبیری، مهندس کسی است که اندازه می‌گیرد؛ مثلاً ابعاد مسجد و همه جهاتش را اندازه می‌گیرد»؛ (برگرفته از لسان العرب، ج6، ص251).
[11] - ر.ک: جلسه 34 فقه المسجد، سال 1402-1403.
[12] - ر.ک: کافی، ج3، ص207، ح31؛ المحاسن، ج1، ص48، ح67.
[13] - ر.ک: کافی، ج4، ص230، ح1؛ من لا يحضره الفقيه، ج‌2، ص254، ح2338.
[14] من لا يحضره الفقيه‌، الشيخ الصدوق‌، ج1، ص230.
[15] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج4، ص435.
[16] مسائل علي بن جعفر ومستدركاتها، العریضي، علي بن جعفر، ج1، ص233.
[17] الأمالي، الشيخ الصدوق، ج1، ص76.
[18] - امالی صدوق، ص23؛ وسائل الشیعة، ج10، ص499.
[19] تذكرة الفقهاء - ط القديمة، العلامة الحلي، ج1، ص90.