1402/09/11
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد /منارة المسجد (تاريخية المنارة)
در نظام مهندسی مسجد بهبحث مناره مسجد رسیدیم. مفهومشناسی لغوی و اصطلاحی واژه مناره را بررسی کردیم.[1] پسازآن درباره تاریخ مناره گفتوگو کردیم و گفتیم که مناره در معنای عام و لغویاش (عَلَم الطَّريق) پیش از اسلام بوده و اکنون نیز آثاری هست که نشاندهندهی این معناست، اما تاریخ مناره بهمعنای مناره مسجد متأخر از مسجد است؛ یعنی مناره در زمان پیامبر برای مسجد نبوده است، بلکه مکانهای مرتفعی بوده که بر روی آنها اذان میگفتند. مناره در زمان صحابه پیامبر و ائمه معصومین وجود داشته است، اما مشروعیتش حرف دیگری است که باید دید آیا تأسیس مناره جایز است یا نه؟ و حکم تأسیس مناره چیست؟
برخی روایات بهوجود مناره در زمان ائمه معصومین دلالت میکند؛ ازجمله:
1. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ، قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنِ الْأَذَانِ فِي الْمَنَارَةِ أَ سُنَّةٌ هُوَ فَقَالَ: «إِنَّمَا كَانَ يُؤَذَّنُ لِلنَّبِيِّ فِي الْأَرْضِ وَلَمْ تَكُنْ يَوْمَئِذٍ مَنَارَةٌ»[2] ؛ على بن جعفر گفت: از امام کاظم درباره اذان گفتن بر مناره پرسيدم كه: آيا اين، سنّت [(مستحب)] است؟ فرمود: «براى پيامبر در روى زمين، اذان گفته مىشد و آن روزها منارهاى وجود نداشت».
پس مطابق این روایت در زمان پیامبر مناره نبوده است. اگرچه این روایت در مقام بیان حکم اذان در مناره است، اما حتماً نبود مناره در زمان پیامبر را میرساند و نشاندهنده این است که مناره در زمان امام کاظم بوده است. چون سائل از چیزی میپرسد که در زمان خودش بوده است و امام کاظم در ذیل حدیث میفرماید که مناره در زمان پیامبر نبوده است.
2. أَحْمَدُ عَنِ الْبَرْقِيِّ، عَنِ النَّوْفَلِيِّ، عَنِ السَّكُونِيِّ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ، أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدْمِهَا، ثُمَّ قَالَ: «لَا تُرْفَعُ الْمَنَارَةُ إِلَّا مَعَ سَطْحِ الْمَسْجِدِ»[3] ؛
امام صادق بهنقل از پدرانش درباره على فرمود که ایشان از كنار مِناره (مِأذنه) بلندى گذشت. دستور داد كه آنرا خراب كنند، سپس فرمود: «مناره را از بام مسجد نبايد بالاتر بُرد».
روایت دوم نیز تاریخ مناره دلالت میکند. سند نیز مورد اعتماد است. از این روایت اینگونه استفاده میشود که درحقیقت بیان امیرالمؤمنین تقریری بر وجود مناره در زمان خودشان است. امیرالمؤمنین منارهای را دیدند، سپس دستور به تخریبش دادند، زیرا بلندتر از بام مسجد بوده است. پس اصل مناره وجود داشته است.
دستور به تخریب مناره از سوی امیرالمؤمنین بهخاطر مناره بودنش نیست، بلکه بهخاطر ارتفاع بلند مناره نسبت به سقف مسجد است و این وصف ارتفاع مناره مشعر به آن علیت است. امیرالمؤمنین نفرمودند مناره نسازید، بلکه فرمودند ارتفاع مناره بلندتر از بام مسجد نباشد و همین کلام، تأکید برداشت ماست.
دلیل دستور به تخریب میتواند بهخاطر این باشد که شاید شکل مناره در آن زمان غیرمتعارف بوده و بهگونهای خلاف عرف بشمار میآمده است؛ ازاینرو امیرالمؤمنین دستور به تخریب آن داده است. برخی دراینباره نکات دیگری گفتهاند، زیرا مناره شبیه برج جرس (ناقوس) در برخی از ادیان است.
پس بنا بر آنچه تاکنون بیان کردیم، مناره در زمان پیامبر نبوده است و هیچ شکی نیز در آن نیست، اما مناره در زمان ائمه معصومین بوده است و برخورد ایشان با این مسئله نیز متفاوت بوده است؛ بهعنواننمونه امیرالمؤمنین دستور به تخریب مناره دادند. پس از دیدگاه تاریخی این اصل ثابت شد که مناره مسجد در زمان صحابه پیامبر و ائمه معصومین وجود داشته است.
برخی از مورخین در بررسی مناره پس از زمان پیامبر این موضوع را مطرح کردند که چه کسی نخستین مناره را ساخته است؟ نخستین مکان ساخت مناره در کدام مسجد بوده است؟ منارههای بعدی در کجا بودند؟ در چه برههای از زمان بوده است؟ این ترتیب را اصحاب تاریخ نوشتند؛ البته اینها مسائل تاریخی است و اهمیت فراوانی برای ما ندارد، اما از جهت اطلاع بر مسائل تاریخی چند نکته را بیان میکنیم؛ ازجمله چیزهایی که علمای تاریخ بیان کردند ترتیب مناره در مساجد پس از زمان پیامبر تاکنون است.
مثلاً برخی گفتهاند که نخستین مناره در مساجد را زیاد بن ابیه والی معاویه در بصره ساخته است[4] و بهنظر میآید که این مطلب درست باشد؛ البته این منافات با روایت امیرالمؤمنین دارد که دستور به تخریب مناره دادند؛ مگر زمان هر دو یکی باشد؛ اختلافاتی هست، زیرا معاویه در زمان حکومت امیرالمؤمنین همزمان با ایشان برای برخی از شهرها والی مشخص میکرد تا آنجا را به تصرف خود دربیاورد، این اختلاف میان شام، عراق و مصر بوده است؛ البته بهبررسی زمانی و تاریخی نیاز دارد، اما اگر پس از امیرالمؤمنین و در زمان معاویه باشد با آن روایت که تقریباً حدیث موثقی بود منافات خواهد داشت. این مناره در سال 44 یا 45 هجری نقل شده است، در این صورت دیگر منافات ندارد.
سمهودی در «خلاصة وفاء الوفاء» نقل کرده است[5] . خلاصه کتاب «وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى» از ایشان است و اصل کتاب برای «نصر بن مزاحم المنقري» است که سمهودی در خلاصه آن، این نقل را بیان کرده است. پس طبق تاریخ نخستین مناره پس از زمان پیامبر در مسجد جامع بصره بوده است که با آنچه از امیرالمؤمنین در روایت نقل شده است متفاوت است، زیرا ساخت آن پس از ایشان و در سال 44 یا 45 هجری بوده است.
با فاصله اندکی پسازاین مناره دیگری در فسطاط مصر ساخته شده است که بهجامع عمروعاص معروف است.[6] مقریزی (م ۸۴۵ ق) از مورخان قرن هشتم این را نقل کرده است. او تقي الدين أبي العباس مقريزي متولد قاهره در سال 766 هجری است و از اساتیدی همچون ابن خلدون بهره برد. در قاهره منصب قضا را بر عهده داشت، سپس بهدمشق مهاجرت کرد و در سال 811 هجری بهتدریس و مدیریت اوقاف آنجا پرداخت. پس از 10 سال دوباره به قاهره برگشت. بهخاطر علاقه شدید بهعلم تاریخ، همهوقت خود را در آنجا بهتألیف تاریخ گذراند.
وی در سال 834 هجری همراه خانوادهاش به حج رفت و در حجاز ماندگار شد و بهشناخت تاریخ سعودی و حبشه پرداخت و دوباره در سال 839 هجری به قاهره برگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند.[7]
نخستین کسیکه جامع عمروعاص را در مصر توسعه داد شخصی بهنام «مسلمة بن مخلَّد الانصاري» بود.[8] وی والی مصر از سوی معاویه بود. مسلمة بن مخلَّد در سال 53 هجری دست به این کار زد و علتش نیز این بود که مردم از کوچک بودن جامع عمروعاص به او شکایت کردند؛ ازاینرو او بهعنوان امیر مصر دستور بهگسترش مسجد داد[9] ؛ وی دراینباره به معاویه نامه نوشت و او نیز دستور بهگسترش مسجد داد؛ مسلمه بن مخلد نیز در قسمت شرقی مسجد شروع بهگسترش کرد دستور بهساخت مسجدی در فسطاط داد و منارهای نیز برای آن ساختند.[10] این مناره پس از مناره جامع بصره دومین منارهای است که بعد از زمان پیامبر ساخته شده است.
برخی گفتهاند از این منارهها بهعنوان مأذنه استفاده میکردند و برخی دیگر گفتهاند معاویه دستور بهساخت صوامع داد؛ یعنی مکان خاصی شبیه معبد غیرمسلمانان که در کنار مسجد و بیرون از آنجا بود و مؤذن را برای اذان گفتن به آنجا میفرستادند؛ ازجمله کسانیکه این کار را کرد، مسلمه بن مخلد بود و دستور بهساخت صومعه در چهار گوشه مسجد داد تا ازآنجا اذان گفته شود.[11]
نکته مهم در این مطالب این است که تاریخ ساخت مناره در مساجد پس از پیامبر بوده است و پس از ایشان در زمان صحابهی ایشان و ائمه معصومین ساخته شده است. ازجمله کتابهایی که به این موضوع پرداختند: کتاب «العمارة الاسلامية»، معماری اسلامی یا کتاب «احکام المساجد وتاريخها»، احکام مساجد و تاریخش است.
این مقدار در تاریخ مناره مسجد کفایت میکند. انشاءالله در جلسه بعد بهسراغ مشروعیت مناره میرویم که آیا مناره در نگاه اسلام و نظام مهندسی مسجد مشروع است یا مشروع نیست؟
الدرس الرابع والثلاثون: (شنبه 11/09/18 جمادي الأولى 1445)
الباب الثالث: هندسة المسجد
منارة المسجد (تاريخية المنارة)
تحدثنا في الدرس الماضي أن تاريخية تاسيس المنارة كان متاخرا عن بناء المساجد، وما كانت المنارة في عصر النبي الاعظم(ص) بل صارت موجودة في عصر الصحابة والأئمة المعصومين، وان لم يكونوا ممن بنى المنارة في المسجد.
ويدل على عدم وجود المنارة في المسجد في عصر النبي الأعظم ما رواه الشيخ الطوسي بسنده عن الامام موسي بن جعفر في التهذيب.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ، قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنِ الْأَذَانِ فِي الْمَنَارَةِ أَ سُنَّةٌ هُوَ فَقَالَ: «إِنَّمَا كَانَ يُؤَذَّنُ لِلنَّبِيِّ فِي الْأَرْضِ وَلَمْ تَكُنْ يَوْمَئِذٍ مَنَارَةٌ»[12] .
نعم ان هذا الحديث في مقام بيان حكم الأذان في المنارة أهو مستحب أو واجب؟
لكنه صرح في الحديث بعدم كون المنارة موجودة في عصر النبي!
وأما في عصر الامام الكاظم كانت المنارة موجودة، لان السوال عن حكم الاذان في المنارة يدل على وجودها آنذاك!
وكذلك يدل عليه ما رواه الشيخ بسنده صحيحا أو موثقا عن السكوني في هدم المنارة عن المسجد.
أَحْمَدُ عَنِ الْبَرْقِيِّ، عَنِ النَّوْفَلِيِّ، عَنِ السَّكُونِيِّ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ، أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى مَنَارَةٍ طَوِيلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدْمِهَا، ثُمَّ قَالَ: «لَا تُرْفَعُ الْمَنَارَةُ إِلَّا مَعَ سَطْحِ الْمَسْجِدِ»[13] .
يعني أن هذا تقرير الامام لوجود المنارة، فالمنارة كانت موجودة في عصر الامام علي ولكنه أمر بهدمها لأجل طول المنارة بشكل غير متعارف، لاجل بناء المنارة!
ويوكد ذلك ما صرح به الامام في ذيل الحديث من جهة عدم تعليتها زيادة على سطح المسجد.
هذا الذي ذكرناه هنا عبارة عن تاريخية المنارة في الاسلام وفي المساجد في عصر النبي وبعده؛ وأما أصحاب التاريخ وعلماء تاريخ السلام قد ذكروا ترتيب بناء المنارة في المساجد بعد عصر النبي الى يومنا هذا، فمثلا ذكر البعض بأن أول منارة احدثت في الاسلام وفي المسجد عبارة عن المنارة التي احدثت فی عام اربع واربعون أو خمس واربعون من الهجرة في جامع البصرة بيد زياد بن ابيه حيث كان هو واليا آنذاك للبصرة من جانب معاوية. راجع خلاصة وفاء الوفاء (للسمهودي).
وذكر بعض آخر: ان أول منارة احدثت في المساجد انما هي كانت بمصر في الجامع بفسطاط وهو المعروف بجامع عمرو بن العاص.
يقول المقريزي:
«ولد تقي الدين أبي العباس أحمد بن علي بن عبد القادر العبيدي المقريزي في القاهرة سنة 766 هـ / 1363 م. تتلمذ على ابن خلدون وغيره ... تولّى في القاهرة منصب القضاء ثم الاحتساب. هاجر إلى دمشق وتصدى للتدريس وشؤون الأوقاف في سنة 811 هـ. وبعد عشر سنوات عاد إلى القاهرة ومن حينها قضى وقته بالتأليف في مجال التاريخ حيث كان شديد الحب بهذا العلم. وفي عام 834 هـ سافر مع عائلته إلى الحج وبقي في الحجاز مدة تعرف فيها على السعودية والحبشة وهذا ما هو ظاهر في مؤلفاته التاريخية. وفي سنة 839 هـ عاد من الحجاز إلى القاهرة وبقي فيها حتى سنة 845هـ وهي سنة وفاته»[14] .
يقول:
«وأوّل من زاد في هذا الجامع مسلمة بن مخلد الأنصاريّ سنة ثلاث وخمسين وهو يومئذ أمير مصر من قبل معاوية. قال الكنديّ في كتاب أخبار مسجد أهل الراية: ولما ضاق المسجد بأهله شكى ذلك إلى مسلمة بن مخلد، وهو الأمير يومئذ، فكتب فيه إلى معاوية بن أبي سفيان، فكتب إليه يأمره بالزيادة فيه، فزاد فيه من شرقيه مما يلي دار عمرو بن العاص، ... وأمر بابتناء منار المسجد الذي في الفسطاط، وأمر أن يؤذنوا في وقت واحد، وأمر مؤذني الجامع أن يؤذنوا للفجر إذا مضى نصف الليل، فإذا فرغوا من أذانهم أذن كلّ مؤذن في الفسطاط في وقت واحد ...
وقيل أنّ معاوية أمره ببناء الصوامع للأذان، قال: وجعل مسلمة للمسجد الجامع أربع صوامع في أركانه الأربع، وهو أوّل من جعلها فيه، ولم تكن قبل ذلك. قال: وهو أوّل من جعل فيه الحصر، وإنما كان قبل ذلك مفروضا بالحصباء، وأمر أن لا يضرب بناقوس عند الأذان يعني الفجر، وكان السلّم الذي يصعد منه المؤذنون في الطريق، حتى كان خالد بن سعيد، فحوّله داخل المسجد»[15] .