1402/08/30
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد /منارة المسجد
ازجمله مواردی که شایسته است در نظام مهندسی مسجد از آن بحث شود، مناره مسجد است. شکی در این نیست که امروزه مسجد بدون مناره ساخته نمیشود. مناره در زمان ما تبدیل به نشانهای برای شناخت مسجد شده است. اگر امروزه در شهر یا روستا، یک مسجد بدون گنبد و مناره ساخته شود تشخیص اینکه مسجد است امکانپذیر نیست؛ بهویژه اگر خانهها و مساجد بههمپیوسته و در کنار یکدیگر ساخته شده باشند.
یکی از راههای شناخت مسجد برای کسیکه از راه دور نگاه میکند توجه به مناره است؛ پس امروزه مناره درحقیقت علامت آشکاری برای تشخیص مسجد است؛ ازاینرو شایسته است که درباره مناره مسجد گفتوگو شود و از نگاه فقهی در مهندسی مسجد تحقیق شود آیا ساخت مناره برای مسجد جایز است یا نه؟
بحث از مناره در چندین مقام است؛ ازجمله:
1. مفهوم المنارة لغة و اصطلاحا: مناره در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ به چه چیزی مناره میگویند؟ آیا مناره با آنچه در ذهن ماست همخوانی دارد یا نه؟
2. تاريخية المنارة: تاریخچه مناره از کجا سرچشمه میگیرد؟ ساخت مناره از چه زمانی بوده است؟ آیا ساخت مناره در زمان پیامبر بوده یا نبوده است؟
3. مشروعية اتخاذ المنارة للمساجد: آیا ساخت مناره برای مساجد یا غیر مساجد مانند حسینیهها، حرمها و ورودی و خروجی شهرها جایز است؟ آیا ساخت یک مناره در میان شهر جایز است یا جایز نیست؟
4. جزئية المنارة للمسجد: اگر منارهای برای مسجد ساخت شود؛ آیا جزء مسجد بشمار میآید یا نه؟
5. تعلية المنارة: ارتفاع مناره باید به چه اندازه باشد؟ از نگاه مهندسی مسجد و فقه آیا میتوان مناره با ارتفاع بیشتر ساخت یا باید برای این کار اجازه گرفت؟
6. الاذان في المنارة: یکی از کاربردهای مناره اذان گفتن است. حکم اذان در مناره چیست؟
7. حكم اتخاذ المنارة في وسط المسجد: حکم ساخت مناره در وسط مسجد چیست؟ آیا این کار جایز است یا جایز نیست؟
هفت مقام در مرحله اولیه برای بحث مناره قابل گفتگوست که به آنها میپردازیم.
مقام نخست: مفهوم المنارة لغة و اصطلاحا
واژه «مناره» در منابع لغوی در معانی فراوانی استعمال شده است و این نشاندهنده کاربرد این واژه در معانی مختلف است؛ ازجمله «مأذنه» که در ذهن ما نقش بسته است.
اما دو عبارت از ابن منظور و طریحی را درباره «مناره» میخوانیم که این دو باهم تفاوت اندکی دارند، اما میتوانند مکمل یکدیگر باشند.
ابن منظور:
ابن منظور در لسان العرب چندمعنا از این واژه میکند و میفرماید: «والمَنار: العَلَم وَمَا يُوضَعُ بَيْنَ الشَّيْئَيْنِ مِنَ الْحُدُودِ. وَفِي حَدِيثِ النَّبِيِّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ[آلِهِ] وَسَلَّمَ: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ غَيَّر مَنارَ الأَرض» أَي أَعلامها. والمَنارُ: عَلَم الطَّرِيقِ. وَفِي التَّهْذِيبِ: الْمَنَارُ العَلَمُ وَالْحَدُّ بَيْنَ الأَرضين. والمَنار: جَمْعُ مَنَارَةٍ، وَهِيَ الْعَلَامَةُ تُجْعَلُ بَيْنَ الْحَدَّيْنِ. ومَنار الْحَرَمِ: أَعلامه الَّتِي ضَرَبَهَا إِبراهيم الْخَلِيلُ، عَلَى نَبِيِّنَا وَعَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ، عَلَى أَقطار الْحَرَمِ وَنَوَاحِيهِ وَبِهَا تُعْرَفُ حُدُودُ الحَرَم مِنْ حُدُودِ الحِلِّ، وَالْمِيمُ زَائِدَةٌ. قَالَ: وَيُحْتَمَلُ مَعْنَى قَوْلِهِ «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ غيَّر مَنَارَ الأَرض»، أَراد بِهِ مَنَارَ الْحَرَمِ، وَيَجُوزُ أَن يَكُونَ لَعَنَ مِنْ غَيْرِ تُخُومِ الأَرضين، وَهُوَ أَن يَقْتَطِعَ طَائِفَةً مِنْ أَرض جَارِهِ أَو يُحَوِّلَ الْحَدَّ مِنْ مَكَانِهِ. وَرَوَى شَمِرٌ عَنِ الأَصمعي: المَنار العَلَم يُجْعَلُ لِلطَّرِيقِ أَو الْحَدِّ للأَرضين مِنْ طِينٍ أَو تُرَابٍ. والمَنارَةُ: الَّتِي يُؤَذَّنُ عَلَيْهَا، وَهِيَ المِئْذَنَةُ. والمَنارُ: مَحَجَّة الطَّرِيقُ، وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبِينٌ؛ قِيلَ: النُّورُ هَاهُنَا هُوَ سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ[آلِهِ] وَسَلَّمَ، أَي جَاءَكُمْ نَبِيٌّ وَكِتَابٌ»[1] ؛ منار یک عَلَم و نشانهای است که میان دو چیز بهعنوان حدومرز قرار میدهند؛ [مثلاً میخواهند آخر مشهد و ابتدای گلبهار معلوم شود؛ علامتی برای تشخیص حدومرز میان این دو میگذارند؛ به این منار میگویند. در روزگار قدیم و اکنون در برخی از شهرها دروازههایی بوده است که در دو طرف آن منارههایی قرار میدادند؛ مثلاً در مکه برای تشخیص اطراف حرم منارهای است که اصطلاحاً همان عَلَمی است که در آنجا قرار داده میشود. پس یکی از معانی منار که کاربرد دارد معنای عَلَم و نشانهی تعیین حدود و سقور است].
ابن منظور برای این معنا بهحدیثی از پیامبر استشهاد میکند که فرمودند: لعنت خدا بر کسیکه منار زمین را تغییر دهد؛ منار بهمعنای نشانههای زمین. [جلوتر درباره مقصود پیامبر در این روایت و برخی تفاسیر میپردازیم]؛ سپس ابن منظور میفرماید: منار بهمعنای نشانهی راه است؛ [یعنی علامتی است که راه را نشان میدهد. مثلاً رزمندگان در جنگ تحمیلی پس از پیروزی در یک عملیات، مسیر را با پرچمهایی علامتگذاری میکردند تا مسیر را اشتباه نروند. برخی از تابلوهای راهنمایی و رانندگی نیز در راهها به این معناست؛ پس به اینها نیز میتوان منار گفت].
ابن منظور از «تهذيب اللغة» نقل میکند که منار، نشانه و مرز میان زمینهاست. منار، جمع «منارة» است و علامتی است که میان دو مرز قرار میدهند. [این معنا شبیه معنای نخست است]. منار الحرم نیز به مناره میگویند که از نشانههای حرم است که حضرت ابراهیم برای آن قرار داد که بهواسطه آن حدود حرم از حِلّ شناخته شود؛ [مثلاً در عمره نمیخواهد از میقات محرم شویم؛ ازاینرو اگر کسی بخواهد محرم شود میتواند از ابتدای حلّ (خارج حرم) محرم شود. امروزه نیز این نشانهها هست].
ابن منظور میفرماید: احتمال دارد این روایت پیامبر که فرمود: خدا تغییردهنده منار زمین را لعنت کند؛ ایشان اراده منار الحرم (علامتهای حرم) کرده باشد؛ یعنی خدا لعنت کند کسیکه حدود حرم را تغییر دهد و ممکن است بگوییم مقصود زیرزمین است، نه روی زمین؛ یعنی مقصود این نیست که کسی بیاید از زیرزمین تغییری ایجاد کند که مردم بتوانند روی زمین استفاده کنند. اصمعی نیز میگوید: منار نشانهای است که برای راه یا مرز میان دو سرزمین از خاک یا گِل میسازند. معنای دیگر مناره، مأذنه است؛ بهمعنای آن چیزی که بر آن اذان میگویند. [مؤذن اوقات نماز بالای آن میرود و اذان میگوید که اصطلاحاً بهجای مناره، به آن مأذنه نیز گفته میشود. معنای دیگر مناره، روشنای راه است؛ یعنی آن چیزی که راه را برای ما روشن میکند.
پس معلوم شد که «مناره» در چندمعنا استعمال شده است؛ ازجمله: نشانه راه، أَعلام حرم، مأذنه، نشانه تعیین حدود و مرزها میان شهرها و زمینها.
طریحی:
طریحی در مجمعالبحرین چندمعنا را بیان میکند و برداشت خوبی نیز دارند. ایشان میفرماید: «والْمَنَارُ بفتح الميم: علم الطريق. والْمَنَارُ: الموضع المرتفع الذي يوقد في أعلاه النَّارُ. وَفِي حَدِيثِ وَصْفِ الْأَئِمَّةِ «جَعَلْتَهُمْ ...أَعْلَاماً لِعِبَادِكَ وَمَنَاراً فِي بِلَادِكَ»[2] . أي هُدَاةً يَهْتَدَى بهم. ومثله فِي وَصْفِ إِمَامٍ «يُرْفَعُ لَهُ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ مَنَارٌ يَنْظُرُ مِنْهُ إِلَى أَعْمَالِ الْعِبَادِ». وَفِي حَدِيثِ يُونُسَ عليه السلام قَدْ كَثُرَ ذِكْرُ الْعَمُودِ فَقَالَ لِي: يَا يُونُسُ مَا تَرَاهُ أَتَرَاهُ عَمُوداً مِنْ حَدِيدٍ؟ قُلْتُ: لَا أَدْرِي. قَالَ: لَكِنَّهُ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِكُلِّ بَلْدَةٍ يَرْفَعُ اللهُ بِهِ أَعْمَالَ تِلْكَ الْبَلْدَةِ[3] »[4] ؛ المَنار (بفتح المیم)، بهمعنای نشانهی راه است. همچنین بهمعنای جایگاه مرتفعی است که در بالای آن آتش روشن میکنند، [چون منار از ریشه نار (نَوَرَ) است. مَنار، اسم محلی است که در آن آتش روشن میکنند؛ البته این کار بههدف روشنایی راه است، وگرنه به ستونهای شعلهور در پالایشگاهها نیز که بر روی آن گاز میسوزد باید مناره بگویند، حالآنکه اینطور نیست، شاید مثلاً از باب اینکه پالایشگاه را نشان میدهد اصطلاحاً به آن نیز منار بگویند، اما روشنایی آن بههدف روشن کردن و نشان دادن راه نیست.
در روایتی معنای «روشنایی راه» درباره ائمه معصومین نیز بیان شده است و ایشان را اینگونه توصیف کرده است]: ایشان را نشانهایی برای بندگانت و مناری در شهرها قرار دادی؛ یعنی بهسبب ایشان مردم هدایت میشوند. [امام، بزرگ یک جامعه است؛ منار یک جامعه است؛ مردم ابتدا سراغ امام جامعه را میگیرند. مثلاً در قدیم اینگونه بوده است که اگر کسی وارد جایی میشده است، ابتدا سراغ امام جامعه را میگرفتهاند؛ ازاینرو پس از پیامبر بهمدینه میآمدند سراغ بزرگ و عَلَم شهر را میگرفتند و از جانشین ایشان سؤال میکردند.[5] این جهت معنویاش است؛ یعنی هم منار جسمی و فیزیکی داریم و هم منار معنوی که وجود حضرات معصومین است]. این روایت به این معناست که مردم بهسبب آنها هدایت پیدا میشوند.
همانند روایت بالا در وصف امام آمده است که در هر شهرى براى امام مناری برافراشته گردد كه بهوسيله آن اعمال مردم را میبيند؛ [یعنی امام، اعمال بندگان را با او میسنجند]. در روایت یونس اینگونه آمده است که [مردم] درباره عمود، فراوان سخن میگویند. امام به یونس میفرماید: ای یونس! تو چه عقيده دارى؟ خيال ميكنى عمودى از آهن است؟
یونس پاسخ میدهد: من نمیدانم. امام میفرماید: او فرشتهای است كه خدا در هر شهر گماشته است و بهوسیله او اعمال مردم بالا میبرد و در [لوح محفوظ ثبت میکند. این روایت نیز اشاره به این دارد که از منار معنوی در اینجا به یک ملک تعبیر شده است]. معنای دیگر منار این است که بهبرخی از پادشاهان و بزرگان لقب ذو المنار داده شده است؛ ازجمله آنها پادشاهی از پادشاهان یمن است که نام او «ابرهة بن حرث الرائش» است و به او ذو المنار گفته میشده است، زیرا او نخستین کسی بود که مناری را در جنگهای خود روشن کرده و در راه خود قرار میداد تا هنگام بازگشت بهوسیله آن هدایت شود. همچنین مناره جایی است که بالای آن اذان گفته میشود. این آخرین معنا از مناره بود که طریحی بیان کرده بود.
بنابراین ما چندین معنا درباره واژه «مناره» داریم و کسی معنای اصطلاحی برای آن بیان نکرده است، اما آن منارهای که در باب فقهالمسجد و نظام مهندسی مسجد بحث میشود، همان منارهای است که امروزه مکان مرتفعی برای رسیدن صداست؛ مثلاً بلندگوی مؤذن روی آن نصب است و در روزگار قدیم نیز برای اذان گفتن بالای مناره میرفتند، برای اینکه صدای اذان بهمردم برسد.
الدرس الواحد والثلاثون: (سهشنبه 30/08/7 جمادي الأولى 1445)
الباب الثالث: هندسة المسجد
منارة المسجد
مما ينبغي الكلام حوله في هندسة المسجد انما هو الحديث حول منارة المساجد. لأنه لا شك في أن المنارة اليوم تعتبر جزءا من المسجد ومن هندسته.
يعني اليوم لايبنى المساجد بدون المنارة، ففي الحقيقة أن المنارة أصبحت معلما من المعالم البارزة للمساجد.
فينبغي أن نتكلم حولها بشكل نفصيلي كي يتضح الأمر لنا في هندسة المسجد.
وهنا عدة مقامات من البحث:
منها: مفهوم المنارة لغة واصطلاحا.
منها: تاريخية المنارة.
منها: مشروعية اتخاذ المنارة للمساجد.
منها: حكم اتخاذ المنارة في وسط المسجد.
منها: جزئية المنارة للمسجد.
منها: تعلية المنارة.
منها: الاذان في المنارة.
فهذه العناوين لابد من البحث حولها.
المقام الأول: مفهوم المنارة لغة واصطلاحا
حسب مراجعة مصادر اللغة يظهر أن هذه المفردة قد استعملت في معان عديدة قد أشار الى ذلك ابن منظور في «لسان العرب»:
«والمَنار: العَلَم وَمَا يُوضَعُ بَيْنَ الشَّيْئَيْنِ مِنَ الْحُدُودِ.
وَفِي حَدِيثِ النَّبِيِّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ[آلِهِ] وَسَلَّمَ: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ غَيَّر مَنارَ الأَرض» أَي أَعلامها.
والمَنارُ: عَلَم الطَّرِيقِ.
وَفِي التَّهْذِيبِ: الْمَنَارُ العَلَمُ وَالْحَدُّ بَيْنَ الأَرضين.
والمَنار: جَمْعُ مَنَارَةٍ، وَهِيَ الْعَلَامَةُ تُجْعَلُ بَيْنَ الْحَدَّيْنِ.
ومَنار الْحَرَمِ: أَعلامه الَّتِي ضَرَبَهَا إِبراهيم الْخَلِيلُ، عَلَى نَبِيِّنَا وَعَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ، عَلَى أَقطار الْحَرَمِ وَنَوَاحِيهِ وَبِهَا تُعْرَفُ حُدُودُ الحَرَم مِنْ حُدُودِ الحِلِّ، وَالْمِيمُ زَائِدَةٌ. قَالَ: وَيُحْتَمَلُ مَعْنَى قَوْلِهِ «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ غيَّر مَنَارَ الأَرض»، أَراد بِهِ مَنَارَ الْحَرَمِ، وَيَجُوزُ أَن يَكُونَ لَعَنَ مِنْ غَيْرِ تُخُومِ الأَرضين، وَهُوَ أَن يَقْتَطِعَ طَائِفَةً مِنْ أَرض جَارِهِ أَو يُحَوِّلَ الْحَدَّ مِنْ مَكَانِهِ. وَرَوَى شَمِرٌ عَنِ الأَصمعي: المَنار العَلَم يُجْعَلُ لِلطَّرِيقِ أَو الْحَدِّ للأَرضين مِنْ طِينٍ أَو تُرَابٍ.
والمَنارَةُ: الَّتِي يُؤَذَّنُ عَلَيْهَا، وَهِيَ المِئْذَنَةُ.
والمَنارُ: مَحَجَّة الطَّرِيقُ، وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبِينٌ؛ قِيلَ: النُّورُ هَاهُنَا هُوَ سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ[آلِهِ] وَسَلَّمَ، أَي جَاءَكُمْ نَبِيٌّ وَكِتَابٌ»[6]
وفي مجمع البحرين للطريحي:
«والْمَنَارُ بفتح الميم: علم الطريق. والْمَنَارُ: الموضع المرتفع الذي يوقد في أعلاه النَّارُ.
وَفِي حَدِيثِ وَصْفِ الْأَئِمَّةِ «جَعَلْتَهُمْ ...أَعْلَاماً لِعِبَادِكَ وَمَنَاراً فِي بِلَادِكَ»[7] .
أي هُدَاةً يَهْتَدَى بهم. ومثله فِي وَصْفِ إِمَامٍ «يُرْفَعُ لَهُ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ مَنَارٌ يَنْظُرُ مِنْهُ إِلَى أَعْمَالِ الْعِبَادِ».
وَفِي حَدِيثِ يُونُسَ عليه السلام قَدْ كَثُرَ ذِكْرُ الْعَمُودِ فَقَالَ لِي: يَا يُونُسُ مَا تَرَاهُ أَتَرَاهُ عَمُوداً مِنْ حَدِيدٍ؟ قُلْتُ: لَا أَدْرِي. قَالَ: لَكِنَّهُ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِكُلِّ بَلْدَةٍ يَرْفَعُ اللهُ بِهِ أَعْمَالَ تِلْكَ الْبَلْدَةِ»[8] .
«وذو الْمَنَارِ» ملك من ملوك اليمن، واسمه أبرهة بن الحرث الرائش، وإنما قيل له ذوالْمَنَارُ لأنه أول من ضرب الْمَنَارَ على طريقه في مغازيه ليهتدي بها إذا رجع والْمَنَارَةُ: التي يؤذن عليها»[9] .