استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1402/08/22

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد /محراب المسجد (تفصيل جديد)

 

بحث در نظام مهندسی مسجد به محراب رسید. درباره ادله قول به‌کراهت اتخاذ المحاريب في المساجد مناقشه کردیم و در پایان گفتیم ما دلیل معتبری نیافتیم که بر کراهت اتخاذ المحاريب في المساجد دلالت کند.

پس از تعرض به اقوال و ادله آن‌ها، به‌عبارت برخی از فقها می‌رسیم که نیاز به‌تأمل دارد؛ ازجمله شهید ثانی و محقق کرکی که از فحول فقهای امامیه هستند. این دو فقیه و محقق بزرگوار درباره کراهت اتخاذ المحاریب في المساجد قیدی را اضافه کردند و درنتیجه به‌تفصیل تازه‌ای قائل شدند که چنین سخنی را غیر این دو نزدند.

آن‌ها فرمودند: محراب، هنگامی کراهت دارد که ابتدا محراب ساخته شود، سپس مسجد، اما اگر برعکس بود؛ این حرام می‌شود و دیگر کراهت ندارد. این دو فقیه کراهت محراب را مقید به‌زمانی کردند که محراب ابتدا ساخته شود و سپس مسجد بسازند، اما در جایی‌که ابتدا مسجد ساخته شود، سپس محراب در داخلش بسازند؛ این حرام می‌شود.

تأمل در عبارت برخی از فقها

عبارت شهید ثانی این است: «و لا بد من تقييد الكراهة -بالمعنى الثاني- بسبقها على مسجدية محلها و إلّا حرمت»[1] ؛ ناچاریم کراهت را مقید کنیم به اینکه این محراب بر مسجدیت محل محراب سبقت بگیرد؛ [یعنی ابتدا محراب بسازند، سپس در آن محل، مسجد ساخته شود] وگرنه حرام است؛ [یعنی اگر ابتدا مسجد ساخته شود، سپس محراب در داخل آن بسازند؛ حرام می‌شود. پس در مسجد نمی‌شود محراب ساخت].

عبارت محقق کرکی نیز این است: «والظاهر كراهية كل منهما، إلا أن يسبق المسجد الداخل في المسجد فيحرم»[2] ؛ و ظاهر کراهت هرکدام از این دو قسم (محراب مقصوره و محاریب [ظاهری]) است [که سقف و حائلی ندارد]، مگر اینکه مسجد بر آن محراب داخل در مسجد سبقت بگیرد؛ یعنی ابتدا مسجد ساخته شود، سپس محراب را داخل مسجد بسازند؛ این حرام می‌شود.

این دو عبارت در بیان محقق کرکی و شهید ثانی وجود داشت و از معنای واحد برخوردار است. آنچه از عبارت ایشان برداشت می‌شود این است که ساخت محراب داخل در مسجد پس از احراز مسجدیت مکان حرام است، اما اگر ابتدا محراب ساخته شود و آن‌را مسجد قراردادیم؛ اینجا مکروه می‌شود.

مناقشه در عبارت

اشکالی که درباره عبارت ایشان باید گفت این است که؛ اولاً: کسی غیرازاین دو بزرگوار این تفصیل را قائل نشده است؛ ثانیاً: دلیلی هم نداریم که اگر محراب ابتدا ساخته شود، سپس مسجد بسازند؛ کراهت داشته باشد؛ ثالثاً: سیره متشرعه متصل به‌زمان معصومین تاکنون خلاف این مطلب است، زیرا اغلب مسجد می‌سازند، سپس برای آن محراب می‌سازند و این‌گونه نبوده است که ابتدا محراب ساخته شود، سپس مسجد بسازند.

سؤال: اگر محراب را برای امام جماعت در فضای باز بسازند، سپس مسجد ساخته شود؛ آیا این فرض قابل‌تصور است؟

پاسخ: خیر، ما نمی‌خواهیم در اینجا تصور عقلی کنیم، زیرا ما فلسفه نمی‌گوییم، بلکه می‌خواهیم تصور عینی سیره متشرعه را بگوییم که [تاکنون] خلاف این بود‌ه است. هم‌چنین جایی را سراغ ندارید که ابتدا محراب ساخته شود، سپس مسجد بسازند!

سؤال: آیا به‌خاطر نبود بودجه می‌توانند ابتدا محراب بسازند، سپس مسجد بسازند؟

پاسخ: آنجایی‌که این کار را می‌کنند، مسجد نیست، بلکه جایی است که برای نماز مشخص کردند.

سؤال: اگر دور محراب دیوار شده، اما سقفی نداشته باشد؛ آیا بازهم این‌چنین است؟

پاسخ: خلاصه اینکه در این فرض که دورش را دیوار کرده‌اند، مسجد است. مسجدالنبی نیز در ابتدا سقف نداشت و تنها دورش دیوار کشیده بودند؛ سپس محراب معین کردند. درهرحال تا مسجد نباشد، با ساخت محراب در ابتدا، عنوان محراب مسجد را به‌خود نمی‌گیرد؛ به‌عنوان‌نمونه شما می‌توانید در یک ورزشگاه محراب بگذارید و نماز بخوانید، اما آنجا مسجد نیست. امکان خلاف این هست، اما عمدتاً در ساخت مسجد، ابتدا مسجد می‌سازند، سپس محراب ساخته می‌شود. در سیره متشرعه نیز این‌چنین است؛ پس به‌نظر می‌رسد دلیلی بر این مطلب وجود ندارد یا دست‌کم هم‌زمان با ساخت مسجد، محراب را نیز می‌سازند، اما اینکه ابتدا محراب ساخته شود، سپس مسجد بسازند؛ این‌چنین به‌نظر نمی‌آید.

سؤال: اگر برفرض این‌چنین باشد و محراب را ابتدا ساخته شود، سپس مسجد بسازند؛ آیا موقت است؟

پاسخ: بله.

پس بازهم می‌گوییم ما دلیلی بر کراهت اتخاذ المحاريب في المساجد نیافتیم. آنچه تاکنون گفته شد این بود که ما معتقد به‌کراهت نیستیم و درباره ساخت محراب در مساجد معتقد به‌جواز هستیم، مگر اینکه محراب مقصوره باشد که شبیه مذابح یهود است و میان مردم و امام جماعت فاصله می‌اندازد.

استحباب اتخاذ المحاریب

ممکن است کسی از برخی روایات استحباب اتخاذ المحاريب را برداشت کند و مدعی شود در مسجد ساخت محراب مستحب است؛ مثلاً محراب به‌عنوان علامتی برای قبله باشد. ازجمله فقهایی که این ادعا را مطرح کردند، محقق بحرانی است. ایشان فرمودند: «أقول: المفهوم من تتبع السير و الاخبار وكلام جملة العلماء ولا سيما علمائنا الأبرار هو استحباب المحاريب في المساجد واستحباب صلاة الإمام فيه لا كراهته، ومما يشير الى ذلك ما ذكروه في بحث القبلة من التعويل على محاريب المساجد وان محراب المعصوم موجب للعلم بالقبلة دون الظن»[3] ؛ می‌گویم آنچه از تحقیق در سیره، اخبار و کلام گروهی از علما، به‌ویژه علمای صالح (امامیه) فهمیده می‌شود‌ این است که محراب در مساجد و نماز امام در آنجا استحباب دارد و کراهت ندارد. از مواردی که به آن اشاره دارد چیزهایی است که در جستجوی قبله می‌توان به محراب مساجد تکیه کرد؛ [یعنی اگر کسی از بیرون به‌مسجد بیاید محراب خودش علامت و دلیلی بر قبله است]، به‌ویژه اگر محراب معصوم باشد، نه از روی ظن، بلکه یقیناً موجب علم به قبله می‌شود؛ [یعنی اگر ثابت شود این محراب، محراب امام یا پیامبر است، حتماً قبله را تعیین می‌کند]. روایاتی نیز دراین‌باره است.

محقق بحرانی برخی از این روایات را به‌صورت خلاصه اشاره کرده است و از آن‌ها استحباب را برداشت کرده است. ما تعدادی از این روایات را می‌خوانیم، اما آنچه از آن‌ها برداشت می‌شود دست‌کم این است که در زمان معصومین محراب وجود داشته است و دلیل معتبری نیست که ثابت کند ایشان با ساخت محراب مبارزه کرده یا آن‌را خراب می‌کردند. آن دو روایتی که در مقام دلیل به‌کراهت بدان استدلال شده بود در سند و دلالتش مناقشه کردیم و از آن‌ها گذشتیم.[4]

بنابراین آن دسته از روایات را می‌خوانیم که اصل محراب را در زمان معصومین اثبات می‌کند و گاهی امام با دیدن محراب در آنجا نماز می‌خوانده است؛ ازجمله:

روایت نخست

رَوَى -أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ‌اللَّهِ قَالَ: «لَا أَرَى بِالْوُقُوفِ بَيْنَ الْأَسَاطِينِ بَأْساً»- وَلَا بَأْسَ بِالْوُقُوفِ لِلْإِمَامِ فِي الْمِحْرَابِ»[5] .

امام صادق فرمود: درباره ایستادن ميان ستون‌ها در نماز، من اشكالى نمى‌بينم.

شیخ طوسی در ذیل روایت می‌فرماید: ایستادن امام در محراب اشکالی ندارد. اگرچه اینجا حکم صف نماز و جایگاه امام و مأموم را مشخص می‌کند، اما در ضمن اشاره دارد که به‌دلالت التزامی مسجد محراب دارد و اشکالی ندارد امام در آنجا بایستد و نماز بخواند. پس محراب هست و امام با دیدن محراب اشکالی نگرفته است و رفتن در محراب و نمازخواندن در آن‌را نیز مکروه ندانسته است و نفرموده ستمگران و جباران محراب را ساختند و آنچه آن‌ها ساختند محراب نبوده است، بلکه مقاصیر را ساختند تا در آن نماز بخوانند و از ترور درمان باشند.

پس این محراب وجود داشته و امام نیز با آن مبارزه نکرده است، بلکه امام در بیان خویش، ایستادن در محراب را اشکال ندانسته است.

روایت دوم

رَوَى- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ النَّخَعِيِّ، عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي أُصَلِّي فِي الطَّاقِ يَعْنِي الْمِحْرَابَ فَقَالَ: «لَا بَأْسَ إِذَا كُنْتَ تَتَوَسَّعُ بِهِ».

وَيَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ قَدْرُ مَا يَتَخَطَّاهُ الْإِنْسَانُ وَ لَا يَجُوزُ الْجَمَاعَةُ وَ يَكُونُ بَيْنَ‌ الصَّفَّيْنِ‌ حَائِلٌ‌ مِنْ‌ حَائِطٍ وَ غَيْرِهِ»[6] .

منصور بن حازم گفت: به امام صادق گفتم همانا من در طاق به‌معنای «محراب» نماز می‌خوانم؛ امام فرمود: اگر محراب بزرگ است و وسعت دارد، نماز در آن اشکالی ندارد.

شیخ طوسی در ذیل روایت می‌فرماید [این محراب باید میان صف سمت چپ و راست باشد] و شایسته است میان دو صف به‌اندازه گام برداشتن انسان فاصله باشد؛ [یعنی محراب جایی است که میان صف عقب با صف جلو به‌اندازه یک گام بیشتر فاصله نباشد؛ البته این گام میان سجده‌گاه انسان و جای امام است، نه جایی‌که ایستادند؛ یعنی از جایی‌که در صف اول سجده می‌کنند با جایی‌که امام می‌ایستد نباید بیشتر از یک گام فاصله باشد.] و در جماعت جایز نیست دیوار یا غیر آن میان دو صف فاصله بیندازد.

این روایت نیز دلالت می‌کند که نمازخواندن در محراب اشکالی ندارد. این روایت مرسل است، زیرا شیخ طوسی مستقیم از سعد بن عبدالله روایت نقل کرده است که به‌لحاظ زمانی با او فاصله دارد.[7]

محقق بحرانی از این روایات استحباب برداشت کرده است، اما دست‌کم مؤید جواز است که محراب وجود داشته است.

روایت سوم

حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْفَارِسِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ الرُّمَيْحِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ إِسْحَاقَ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ هَارُونَ الْوَاسِطِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْمَكِّيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي مُنِيفٌ مَوْلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي سَيِّدِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: «كَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يُصَلِّي فَمَرَّ بَيْنَ يَدَيْهِ رَجُلٌ فَنَهَاهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ، قَالَ: لَهُ لِمَ نَهَيْتَ الرَّجُلَ؟ قَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَظَرَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الْمِحْرَابِ فَقَالَ: وَيْحَكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَقْرَبُ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَحْظُرَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُ أَحَدٌ»[8] ؛

مرا منیف غلام آزادشده امام صادق خبر داد که گفت: مولایم برای من حدیث کرد از پدرش (امام باقر) و ایشان از جدشان (امام سجاد) که فرموده است: امام حسین[9] نماز می‌خواند؛ مردی از جلوی ایشان عبور کرد؛ پس یکی از کسانی‌که نشسته بود او را از رد شدن جلوی امام نهی کرد [که چرا از جلوی ایشان عبور کردی؟ و با دست از عبور او جلوگیری کرد؛ همانند کاری‌که اکنون در مسجدالنبی و مسجدالحرام می‌کنند، زیرا معتقدند رد شدن از جلوی نمازگزار موجب بطلان نماز می‌شود؛[10] البته پسندیده نیست از جلوی نمازگزار رد شد، اما موجب بطلان نماز نمی‌شود]؛ پس هنگامی‌که امام نمازش را خواند به کسی‌که نهی کرده بود فرمود: چرا آن مرد را نهی کردی [و مانعش شدی]؟ گفت ای فرزند رسول خدا او آمد و میان شما و محراب فاصله انداخت؛ پس امام فرمود: وای بر تو همانا خدای عزوجل نزدیک‌تر از آن است که یک نفر میان من و او فاصله بیندازد. این روایت به‌مسئله حضور قلب در نماز می‌پردازد، اما به‌وجود محراب نیز اشاره دارد؛ البته امام داخل محراب نرفته است و جلوی محراب ایستاده بودند و آن مرد با عبور از جلوی امام میان ایشان و محراب فاصله انداخته بود و از این کار او را نهی کرده بودند، اما آن‌ها را از این کار بازداشتند؛ بنابراین معلوم می‌شود محراب در زمان امام حسین وجود داشته است و ایشان بااینکه محراب را دیدند، اما دستور به تخریب نیز نداده‌اند.

روایت چهارم

این روایت داستان پیش از رحل پیامبر را بازگو می‌کند و شیخ مفید آن‌را نقل کرده است:

«ثُمَّ عَادَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَمَكَثَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مَوْعُوكاً، ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ مَعْصُوبَ الرَّأْسِ، مُعْتَمِداً عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيُمْنَى يَدَيْهِ، وَ عَلَى الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ بِالْيَدِ الْأُخْرَى، حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَجَلَسَ عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ، قَدْ حَانَ مِنِّي خُفُوفٌ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ، فَمَنْ كَانَ لَهُ عِنْدِي عِدَةٌ فَلْيَأْتِنِي أُعْطِهِ إِيَّاهَا، وَ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَيَّ دَيْنٌ فَلْيُخْبِرْنِي بِهِ ... اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟

ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى بِالنَّاسِ صَلَاةً خَفِيفَةً وَدَخَلَ بَيْتَهُ، وَكَانَ إِذْ ذَاكَ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَأَقَامَ بِهِ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ.

فَجَاءَتْ عَائِشَةُ إِلَيْهَا تَسْأَلُهَا أَنْ تَنْقُلَهُ إِلَى بَيْتِهَا لِتَتَوَلَّى تَعْلِيلَهُ، وَ سَأَلَتْ أَزْوَاجَ النَّبِيِّ فِي ذَلِكَ فَأَذِنَّ لَهَا، فَانْتَقَلَ إِلَى الْبَيْتِ الَّذِي أَسْكَنَهُ عَائِشَةُ، وَاسْتَمَرَّ بِهِ الْمَرَضُ أَيَّاماً وَثَقُلَ.

فَجَاءَ بِلَالٌ عِنْدَ صَلَاةِ الصُّبْحِ وَ رَسُولُ اللَّهِ مَغْمُورٌ بِالْمَرَضِ فَنَادَى: الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ، فَأُوذِنَ رَسُولُ اللَّهِ بِنِدَائِهِ، فَقَالَ: يُصَلِّي بِالنَّاسِ بَعْضُهُمْ فَإِنَّنِي مَشْغُولٌ بِنَفْسِي.

فَقَالَتْ عَائِشَةُ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ، وَ قَالَتْ حَفْصَةُ: مُرُوا عُمَرَ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: حِينَ سَمِعَ كَلَامَهُمَا وَ رَأَى حِرْصَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا عَلَى التَّنْوِيهِ بِأَبِيهَا وَ افْتِتَانِهِمَا بِذَلِكَ وَ رَسُولُ اللَّهِ حَيٌّ! اكْفُفْنَ فَإِنَّكُنَّ صُوَيْحِبَاتُ يُوسُفَ! ثُمَّ قَامَ مُبَادِراً خَوْفاً مِنْ تَقَدُّمِ أَحَدِ الرَّجُلَيْنِ، وَ قَدْ كَانَ أَمَرَهُمَا بِالْخُرُوجِ إِلَى أُسَامَةَ، وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ أَنَّهُمَا قَدْ تَخَلَّفَا.

فَلَمَّا سَمِعَ مِنْ عَائِشَةَ وَ حَفْصَةَ مَا سَمِعَ، عَلِمَ أَنَّهُمَا مُتَأَخِّرَانِ عَنْ أَمْرِهِ، فَبَدَرَ لِكَفِّ الْفِتْنَةِ وَ إِزَالَةِ الشُّبْهَةِ، فَقَامَ وَ أَنَّهُ لَا يَسْتَقِلُّ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الضَّعْفِ، فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ فَاعْتَمَدَهُمَا وَ رِجْلَاهُ تَخُطَّانِ الْأَرْضَ مِنَ الضَّعْفِ.

فَلَمَّا خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَجَدَ أَبَا بَكْرٍ قَدْ سَبَقَ إِلَى الْمِحْرَابِ، فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ أَنْ تَأَخَّرْ عَنْهُ، فَتَأَخَّرَ أَبُو بَكْرٍ وَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ مَقَامَهُ فَكَبَّرَ وَ ابْتَدَأَ الصَّلَاةَ الَّتِي كَانَ قَدِ ابْتَدَأَ بِهَا أَبُو بَكْرٍ وَ لَمْ يَبْنِ عَلَى مَا مَضَى مِنْ فِعَالِهِ ...» [11] ؛

با توجه به مسمومیتی که برای پیامبر ایجاد شده بود [دور یا نزدیک اقوال دراین‌باره مختلف است] پیامبر مسجد رفتند و هنگامی‌که به خانه برگشتند و سه روز ديگر با كسالت و ناتوانى شديد در منزل بود آنگاه درحالی‌که سر مبارک را بسته بود از طرف راست به امیرالمؤمنین و از طرف چپ به فضل بن عباس تکیه دادند و به‌مسجد آمدند از منبر بالا رفتند، سپس بر آن نشستند و فرمودند: مردم بدانید وقتش رسیده که من خودم را از پیش شما سبک کنم [حکایت از رفتن از دنیا می‌کند]؛ پس هر که حق یا طلبی نزد من دارد بیاید تا حقش را ادا کنم و طلبش را بپردازم...

[ایشان همه مطالب را فرمودند و در آخر فرمودند]: خدایا شاهد باش من رساندم؛ سپس از منبر پایین آمدند. وقت نماز شد و نماز را سبک و صحیح خواندند و بعد به خانه رفتند و آن زمان به حجره ام ‌سلمه رفتند و یک یا دو روز در آنجا ماندند، سپس عایشه نزد ام ‌سلمه آمد و خواست تا پیامبر به خانه او انتقال پیدا کند تا او متولی بیماری پیامبر شود. زنان دیگر پیامبر نیز این درخواست را داشتند، اما عایشه از آن‌ها خواست تا پیامبر به خانه‌ای بیاید که او ساکن است؛ آن‌ها نیز اجازه دادند؛ پس پیامبر به آنجا رفتند، چند روز بیمار بودند و بیماری ایشان نیز سنگین شد. صبح، بلال هنگام نماز بر پیامبر وارد شد و بیماری ایشان را فراگرفته بود؛ پس بلال، نماز صبح را اعلام کرد؛ پیامبر نیز به ندای او اذان گفتند، اما نتوانستند از جای خود برخیزند و به‌نماز بروند؛ ازاین‌رو فرمودند: یکی از مسلمانان در مسجد [به‌عنوان امام جماعت] نماز بخواند و دیگران به او اقتدا کنند. من مشغول خودم هستم و توان رفتن به‌مسجد را ندارم. عایشه آنجا بود و گفت: پدرم ابوبكر اقامه جماعت کند، حفصه گفت: به عمر بگویيد نماز صبح را امامت کند.

هنگامی‌که پیامبر کلام این دو را شنید و دید هرکدام از این‌ها به‌دنبال این هستند تا پدرشان امام جماعت شود و در زمان حیات ایشان دنبال آشوب و فتنه‌گری هستند؛ پیامبر فرمودند: [ساکت شوید! جلوی دهانتان را بگیرید] دست از آشوبگرى خود برداريد و فتنه به‌پا نكنيد. شما مانند زن‌هاى فتنه‌گر زمان يوسفيد كه هر يك پنهانى به يوسف پيغام فرستادند. پس پیامبر برخاستند تا مبادا یکی از این دو اقامه جماعت کنند درحالی‌که دستور داده بود همراه جيش اسامه به خارج شهر بروند و خيال نمي‌كرد تخلف كرده باشند. با همان حال ناتوانى كه داشتند خود را براى رفتن به‌مسجد مهيا كردند و از آن‌طرف وقتى متوجه شدند عايشه و حفصه در پی امامت پدر خود هستند، دانست كه ابوبكر و عمر تخلف کرده و همراه اسامه نرفتند. اين معنى بيشتر پیامبر را متوجه مسجد ساخت تا مگر بدین‌وسیله بتواند آتش فتنه را خاموش کنند و رفع شبهه نمايد.

بالاخره پیامبر با ضعف بى‌اندازه كه داشتند و نمي‌توانستند روى زمين آرام بگيرند درحالی‌که على و فضل بن عباس زير بغل ایشان را گرفته بودند و آن‌حضرت پاهاى مبارك را بر روى زمين مي‌كشيدند؛ بااین‌حال به‌مسجد وارد گرديده و ديدند ابوبكر داخل محراب شده است؛ [این جمله مقصود ما از این روایت است]؛ با دست مبارك خود به او اشاره فرمودند كه از محراب کنار رود، او نیز کنار رفت؛ [نکته مهم اینجاست]؛ پيامبر به‌جای ابوبکر ايستاد، سپس تكبير نماز گفتند و نمازى را كه ابوبكر شروع كرده بود را از سر گرفتند و دنبال نماز او را نگرفتند‌... .

پس مسجدالنبی محراب داشته است، اما محراب به‌صورت محراب مقصوره نبوده است و محراب امروزی نیز نبوده است، اما جایی به‌عنوان محراب در قسمتی از مسجد برای نماز معین کرده بودند و در آنجا می‌ایستادند. این روایت طولانی است، اما برای وجود محراب در زمان پیامبر [استشهاد شده است]؛ البته آن محراب به نشانه جهت قبله بوده است و محراب مقصوره هم نبوده است.

خلاصه اینکه همه این‌ها بر وجود محراب در زمان پیامبر و ائمه معصومین دلالت می‌کند و ایشان یا در آنجا و یا در مقابل محراب می‌ایستادند و در این مسئله هیچ نهی معتبری نیز از سوی معصومین وارد نشده است.

پس ممکن است کسی به‌استحباب قائل شود، اما ما دراین‌باره به‌جواز قائل هستیم و سراغ استحباب اتخاذ المحاريب نمی‌رویم.

 

الدرس السابع والعشرون: (دوشنبه 22/08/27 ربيع الثانی 1445)

الباب الثالث: هندسة المسجد

محراب المسجد (تفصيل جديد)

بعد أن تعرضنا للقول بالكراهة وأدلتها والمناقشة فيها، قد عثرنا علة كلمة لبعض فحول الفقهاء كالشهيد الثاني والمحق الكركي بما أنهما قد أضافا قيدا للقول بالكراهة وهو يوجب القول تفصيلا في كراهة اتخاذ المحراب.

لأنهما يعتقدان بأن كراهة اتخاذ المحراب في المسجد لابد وأن تكون قبل احداث المسجد؛ وأما ان كان اتخاذ المحراب بعد بناء المسجد فهو حرام قطعا.

قال الشهيد الثاني: «و لا بد من تقييد الكراهة -بالمعنى الثاني- بسبقها على مسجدية محلها وإلّا حرمت»[12] .

وقال المحقق الكركي: «والظاهر كراهية كل منهما، إلا أن يسبق المسجد الداخل في المسجد فيحرم»[13] .

الذي يظهر من قول هذين المحققين أنه لابد من سبق المحراب على المسجد حتي يمكن القول بكراهته؛ وأما لو سبق بناء المسجد على بناء المحراب فهو حرام قطعا.

لكننا نقول: أن هذا التفصيل أولا: لم يقل به أحد من الفقهاء.

وثانيا: لم نعثر على دليل يدل عليه.

وثالثا: أن سيرة المسلمين شيعة وسنة جارية على أنهم كانوا يبنون المساجد ثم يبنون المحراب في المساجد. أو كانوا يبنون المساجد والمحاريب في زمان واحد.

بناء على ذلك كما قلنا سابقا ما وجدنا دليلا يدل على كراهة اتخاذ المحراب في المساجد لا مطلقا ولا بالتفصيل.

نعم، نحن وان نعتقد بجواز اتخاذ المحراب في المساجد من دون كراهة، لكنه يمكن أن يستفاد استحباب اتخاذ المحراب في المساجد مستندا الى بعض الروايات.

كما قال المحقق البحراني في الحدائق:

«أقول: المفهوم من تتبع السير والاخبار وكلام جملة العلماء ولا سيما علمائنا الأبرار هو استحباب المحاريب في المساجد واستحباب صلاة الإمام فيه لا كراهته، ومما يشير الى ذلك ما ذكروه في بحث القبلة من التعويل على محاريب المساجد وان محراب المعصوم موجب للعلم بالقبلة دون الظن ...» [14] .

وهذا الكلام مستند الى بعض الروايات الموجودة في بعض مصادر الامامية والعامة. وذكرها المحقق البحراني في كتابه.

     منها: الشيخ الطوسي:

رَوَى -أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ‌اللَّهِ قَالَ: «لَا أَرَى بِالْوُقُوفِ بَيْنَ الْأَسَاطِينِ بَأْساً»- وَلَا بَأْسَ بِالْوُقُوفِ لِلْإِمَامِ فِي الْمِحْرَابِ»[15] .

     ومنها: الشيخ الطوسي:

رَوَى- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ النَّخَعِيِّ، عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي أُصَلِّي فِي الطَّاقِ يَعْنِي الْمِحْرَابَ فَقَالَ: «لَا بَأْسَ إِذَا كُنْتَ تَتَوَسَّعُ بِهِ».

وَيَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ قَدْرُ مَا يَتَخَطَّاهُ الْإِنْسَانُ وَلَا يَجُوزُ الْجَمَاعَةُ وَيَكُونُ بَيْنَ‌ الصَّفَّيْنِ‌ حَائِلٌ‌ مِنْ‌ حَائِطٍ وَغَيْرِهِ»[16] .

     روى المجلسي:

عَنْ مُنِيفٌ مَوْلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي سَيِّدِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: «كَانَ الْحُسَيْنُ‌ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يُصَلِّي، فَمَرَّ بَيْنَ يَدَيْهِ رَجُلٌ فَنَهَاهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ، قَالَ: لَهُ لِمَ نَهَيْتَ الرَّجُلَ؟

قَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، حَظَرَ فِيمَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الْمِحْرَابِ!

فَقَالَ: وَيْحَكَ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَقْرَبُ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَحْظُرَ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَهُ أَحَدٌ»[17] .

روي الشيخ المفيد في الارشاد قصة قرب رحيل النبي الأعظم ...

«ثُمَّ عَادَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَمَكَثَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مَوْعُوكاً، ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ مَعْصُوبَ الرَّأْسِ، مُعْتَمِداً عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيُمْنَى يَدَيْهِ، وَعَلَى الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ بِالْيَدِ الْأُخْرَى، حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَجَلَسَ عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ، قَدْ حَانَ مِنِّي خُفُوفٌ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ، فَمَنْ كَانَ لَهُ عِنْدِي عِدَةٌ فَلْيَأْتِنِي أُعْطِهِ إِيَّاهَا، وَمَنْ كَانَ لَهُ عَلَيَّ دَيْنٌ فَلْيُخْبِرْنِي بِهِ ... اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟

ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى بِالنَّاسِ صَلَاةً خَفِيفَةً وَدَخَلَ بَيْتَهُ، وَكَانَ إِذْ ذَاكَ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَأَقَامَ بِهِ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ.

فَجَاءَتْ عَائِشَةُ إِلَيْهَا تَسْأَلُهَا أَنْ تَنْقُلَهُ إِلَى بَيْتِهَا لِتَتَوَلَّى تَعْلِيلَهُ، وَسَأَلَتْ أَزْوَاجَ النَّبِيِّ فِي ذَلِكَ فَأَذِنَّ لَهَا، فَانْتَقَلَ إِلَى الْبَيْتِ الَّذِي أَسْكَنَهُ عَائِشَةُ، وَاسْتَمَرَّ بِهِ الْمَرَضُ أَيَّاماً وَثَقُلَ.

فَجَاءَ بِلَالٌ عِنْدَ صَلَاةِ الصُّبْحِ وَرَسُولُ اللَّهِ مَغْمُورٌ بِالْمَرَضِ فَنَادَى: الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ، فَأُوذِنَ رَسُولُ اللَّهِ بِنِدَائِهِ، فَقَالَ: يُصَلِّي بِالنَّاسِ بَعْضُهُمْ فَإِنَّنِي مَشْغُولٌ بِنَفْسِي.

فَقَالَتْ عَائِشَةُ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ، وَقَالَتْ حَفْصَةُ: مُرُوا عُمَرَ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: حِينَ سَمِعَ كَلَامَهُمَا وَرَأَى حِرْصَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا عَلَى التَّنْوِيهِ بِأَبِيهَا وَافْتِتَانِهِمَا بِذَلِكَ وَرَسُولُ اللَّهِ حَيٌّ! اكْفُفْنَ فَإِنَّكُنَّ صُوَيْحِبَاتُ يُوسُفَ! ثُمَّ قَامَ مُبَادِراً خَوْفاً مِنْ تَقَدُّمِ أَحَدِ الرَّجُلَيْنِ، وَقَدْ كَانَ أَمَرَهُمَا بِالْخُرُوجِ إِلَى أُسَامَةَ، وَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ أَنَّهُمَا قَدْ تَخَلَّفَا.

فَلَمَّا سَمِعَ مِنْ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ مَا سَمِعَ، عَلِمَ أَنَّهُمَا مُتَأَخِّرَانِ عَنْ أَمْرِهِ، فَبَدَرَ لِكَفِّ الْفِتْنَةِ وَإِزَالَةِ الشُّبْهَةِ، فَقَامَ وَأَنَّهُ لَا يَسْتَقِلُّ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الضَّعْفِ، فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَالْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ فَاعْتَمَدَهُمَا وَرِجْلَاهُ تَخُطَّانِ الْأَرْضَ مِنَ الضَّعْفِ.

فَلَمَّا خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَجَدَ أَبَا بَكْرٍ قَدْ سَبَقَ إِلَى الْمِحْرَابِ، فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ أَنْ تَأَخَّرْ عَنْهُ، فَتَأَخَّرَ أَبُو بَكْرٍ وَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ مَقَامَهُ فَكَبَّرَ وَابْتَدَأَ الصَّلَاةَ الَّتِي كَانَ قَدِ ابْتَدَأَ بِهَا أَبُو بَكْرٍ وَلَمْ يَبْنِ عَلَى مَا مَضَى مِنْ فِعَالِهِ ...»[18] .

جميع هذه القصص والروايات تدل على وجود المحراب في زمان النبي وفي المسجد النبوي وكذلك في عصر الائمة المعصومين وكانوا يقفون في المحراب للصلاة أو أمام المحراب ولم يرد عنهم نهي معتبر يدل على منعه أو كراهته، وهذا يدل على الجواز لو لم نقل بالاستحباب.


[1] مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، الشهيد الثاني، ج1، ص328.
[2] جامع المقاصد، المحقق الثاني (المحقق الكركي)، ج2، ص146.
[3] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، البحراني، الشيخ يوسف، ج7، ص282.
[4] - ر.ک: خبر طلحه بن زید و داود بن قاسم الجعفری.
[5] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج3، ص52.
[6] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج3، ص52.
[7] - برای مطالعه بیشتر ر.ک: جلسه 25 فقه‌المسجد، سال 1402-1403.
[8] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج3، ص329.
[9] - شیخ صدوق در توحید، «حسن» را به‌جای «حسین» آورده است، اما علامه مجلسی. در بحارالانوار «حسین» را به‌جای «حسن» آورده است
[10] - ر.ک: المغني ويليه الشرح الكبير (ط - المنار)، ج2، ص76؛ نيل الأوطار، ج3، ص7؛ عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج4، ص292.
[11] الإرشاد، الشيخ المفيد، ج1، ص182.
[12] مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، الشهيد الثاني، ج1، ص328.
[13] جامع المقاصد، المحقق الثاني (المحقق الكركي)، ج2، ص146.
[14] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، البحراني، الشيخ يوسف، ج7، ص282.
[15] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج3، ص52.
[16] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج3، ص52.
[17] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج3، ص329.
[18] الإرشاد، الشيخ المفيد، ج1، ص182.