استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1402/07/30

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد، سقف المسجد - فروع ثلاثة /الفرع الثاني: تعلية المسجد - مناقشة في أدلة القول بالكراهة (مناقشة في الدليل الأول)

 

در باب هندسة المسجد به سقف المسجد رسیدیم و از فروعات آن به فرع دوم (تعلية المساجد) پرداختیم که مرتبط با سقف و دیوارهای مسجد می‌شد. فقها به‌کراهت تعلية المساجد فتوا دادند و چهار دلیل نیز برای آن ذکر کردند. این چهار دلیل قابل مناقشه است و باید دید آیا امکان پذیرش این ادله هست یا اینکه از استدلال خواهد افتاد؟

مناقشه در ادله چهارگانه

دلیل نخست، استدلال به‌بخشی از روایت حسنه عبدالله بن سنان بود که ایشان فعل و سنت پیامبر را در ساخت مسجدالنبی نقل کرد که تعبیر روایت این بود: «وَكَانَ جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ قَامَةً فَكَانَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً وَهُوَ قَدْرُ مَرْبِضِ عَنْزٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَإِذَا كَانَ ضِعْفَ ذَلِكَ صَلَّى الْعَصْر»[1] ؛ ديوار مسجد، پيش از آنکه به اين صورت مسقّف شود، به ارتفاع يك قامت [انسان] بيشتر نبود و هنگامی‌كه سايه اين ديوار به‌اندازه يك ذراع اضافه مى‌شد و يك بز مى‌توانست در آن سايه بخوابد و علف بخورد، رسول خدا به‌نماز ظهر مى‌پرداخت و هنگامی‌كه سايه ديوار، دو برابر مى‌شد، به‌نماز عصر می‌پرداخت.

مناقشه در دلیل نخست (ويكره تعليتها، لأنه مخالف للسنة الفعلية)

به‌نظر می‌رسد این استدلال از چند جهت قابل مناقشه و اشکال است:

جهت نخست: آنچه روایت از آن حکایت و نقل می‌کند، فقط اندازه ارتفاع مسجد است که در زمان پیامبر به‌اندازه قامت انسان بوده است و دلالت دیگری ندارد، بالاتر از این نیز «تعلية المساجد» مرجوح است، [اما] دلالتی ندارد.

این روایت حکایت‌گر این است که در زمان پیامبر، دیوار مسجد را به‌اندازه قامت انسان ساختند.

اما این‌که آیا بیش از این اندازه، مرجوح است که بگوییم مکروه است؟ این روایت دلالتی بر این مسئله و چیز دیگر ندارد.

علاوه‌براین، این روایت در مقام حصر ارتفاع مسجد به‌اندازه قامت انسان نیست و نمی‌خواهد بگوید تنها باید به‌همین اندازه باشد. در روایت فرمودند: ديوار مسجد، پيش از آنکه به اين صورت مسقّف (سایه‌بان‌ دار) شود، به ارتفاع قامت [انسان] بيشتر نبود، اما بیش از این جایز است یا نه؛ مکروه است یا نه؛ این روایت ساکت است و هیچ دلالتی ندارد. همچنین این روایت در مقام بیان ضابطه، ملاک و معیار هم نیست و نمی‌خواهد بگوید ملاک ارتفاع مسجد باید به‌اندازه قامت انسان باشد، بلکه تنها نقل این بخش از سنت پیامبر را نقل کرده و درباره ساخت مسجدالنبی فرموده است: ديوار مسجد، پيش از آنکه به اين صورت مسقّف (سایه‌بان ‌دار) شود، به ارتفاع قامت [انسان] بيشتر نبود. تنها همین مقدار را بیان کرده است و جواز این اندازه، بیشترین چیزی است که فعل، سیره و عمل پیامبر بر آن دلالت می‌کند؛ یعنی به‌اندازه قامت انسان جایز است، اما بیش از این مرجوح است که بگوییم مکروه است؟ این روایت هیچ دلالتی در این جهت ندارند. پس با این جهت، دلیل نخست از مقام استدلال می‌افتد و نمی‌تواند بر کراهت دلالت کند.

جهت دوم: در روایت قید «قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ» است که کار را در مقام استدلال مشکل می‌کند. در روایت می‌فرماید: ديوار مسجد، پيش از آنکه به اين صورت مسقّف (سایه‌بان ‌دار) شود، به‌اندازه قامت بوده است، اما پس از سایه‌بان دار شدن، چه اندازه بوده است؟ آیا پس از تظلیل نیز به‌همین اندازه بوده است؟ آیا پس از تظلیل، دیوار را بلندترش کردند؟ این روایت نسبت به بعد التظلیل ساکت است. ما نمی‌گوییم بوده یا نبوده است، بلکه می‌گوییم این روایت دراین‌باره ساکت است.

درباره دلالت این روایت نیز بحث می‌کنیم، اگر شما بخواهید بگویید این کار سنت فعلیه پیامبر است، مطابق این روایت این سنت فعلیه مربوط به «قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ» است، اما نسبت به بعدازآن دلیلی نیست؛ بنابراین احتمال دارد که بگوییم ارتفاع مسجد پس از تظلیل بیشتر از این بوده است و به‌نظر می‌آید مؤید نیز داشته باشد که پس از تظلیل بلندتر نیز شده باشد، چون هنگامی‌که سایه‌بان و سقف ندارد، دیوار اگر کوتاه بوده قدبلند و قدکوتاه ایستادند، اما قامت انسان، قامت متوسط است. اگر قرار باشد سقف بزنند و آدم قدبلند وارد مسجد شود باید سرش را خم کند و اگر سایه‌بان زده باشند، حتماً یک تغییراتی پس از تظلیل ایجاد شده است، دست‌کم مقداری آن‌را مرتفع کردند تا با قامت‌های گوناگون انسان تطبیق کند؛ بنابراین امکان گفتن این هست که بعد التظلیل، از قامت انسان بیشتر بوده است تا برای قامت‌های گوناگون قابل‌استفاده باشد. پس جهت دوم نیز دلیل نخست را از استدلال می‌اندازد.

جهت سوم: این سنت فعلیه، معارض دارد و با دلیل چهارم فقها در کراهت «تعلية المساجد» تعارض دارد. دلیل چهارم، روایاتی بود که مرتفع ساختن مطلق خانه را بیش از هفت یا هشت ذراع نهی می‌کردند، اما به‌طورمعمول قامت انسان بیشتر از دو متر نیست و این اندازه با هفت ذراع متفاوت می‌شود و تعارض پیدا می‌کند.

اگر بنا بر استدلال به این روایت باشد و بگوییم مسجد از خانه‌ها تعلیه نداشته باشد، در حالی است که ارتفاع خانه‌ها را هفت ذراع (5/3 متر) و مسجد را به‌اندازه قامت انسان گفتند! پس استدلال به‌دلیل نخست با اخبار بی‌شماری تعارض دارد که ارتفاع خانه را بیشتر از هفت یا هشت ذراع نهی کرده است. [با توجه به‌دلیل نخست] اگر بگوییم بالاتر از قامت انسان کراهت دارد با هفت ذراعی که در روایات آمده است تعارض پیدا می‌کند.

جهت چهارم: اگر با استناد به‌سنت فعلیه پیامبر در ساخت مسجدالنبی بگویند قامت انسان ملاک است و تعلية المساجد نباید بیشتر از آن باشد، وگرنه کراهت دارد؛ این را باید گفت که اگر کراهت را در «زیاده» می‌گوییم در «نقیصه» نیز باید بگوییم؛ پس چگونه می‌شود فقط در «زیاده» بگوییم مکروه است؟!‌ یعنی اگر قامت انسان ملاک تعلية المساجد است؛ پس کمتر از یک قامت نیز باید مکروه باشد، حال‌آنکه شما به یک‌طرف (زیاده) فتوا داده‌اید و گفتید فقط بیشتر از قامت انسان در تعلية المساجد مکروه است. اگر کسی ارتفاع مسجد را کوتاه‌تر از قامت انسان کرد؛ بازهم باید مکروه باشد، حال‌آنکه هیچ فقیهی این را نگفته است.

با این جهت‌های چهارگانه، استدلال به‌دلیل نخست در کراهت «تعلية المساجد» مورد مناقشه قرار گرفت. به‌نظر می‌آید این چهار اشکال، قابل جواب نیز نباشد. پس قول به‌کراهت نمی‌تواند منسوب به‌دلیل نخست باشد.

مناقشه در دلیل دوم (أن التعلية مخالفة لمواظبة السلف على عدم تعلية المساجد)

دلیل دوم این بود که تعلية المساجد کراهت دارد، زیرا با سیره سلف و گذشتگان مخالفت دارد که مراقب بلند نساختن مسجد بودند. این دلیل نیز از جهت‌هایی قابل مناقشه است:

جهت نخست: این یک بحث صغروی است. در اصل معلوم نیست که سلف چنین مواظبتی داشتند یا نه؟! بلکه ممکن است یک نفر برعکس آن‌را مدعی شود که سلف مساجد را بیشتر از قامت انسان می‌ساختند. ممکن است مؤید آن، بنای کعبه باشد و هیچ شکی در این نیست که کعبه اشرف المساجد است؛ ارتفاع کعبه بلند است و اگر کسی بگوید ممکن است این بلندی برای کعبه به‌جهت خصوصیتی در آن بوده باشد؛ اشکال ما در بحث صغروی «سلف» است که آیا سیره سلف این‌گونه بوده است یا نه؟ و این به احراز نیاز دارد که آیا چنین سیره‌ای در سلف برای ساخت مسجد بوده است یا نه؟ برای ما که این مورد احراز نشده است.

جهت دوم: برفرض پذیرفتیم که سلف مواظب بودند؛ این چه ارتباطی به‌ما دارد؟ آیا مواظبت سلف حتماً مستند به امر شرعی است؛ یعنی مواظبت سلف ملتزم به‌حکم شرعی بوده است؟ این معلوم نیست، بلکه ممکن است عده‌ای از مردم مواظب بودند که مسجد کوتاه ساخته شود یا ممکن است به‌جهت سلیقه شخصی بوده باشد. اینکه بگوییم مواظبت سلف نسبت به بلند نساختن مساجد از شریعت سرچشمه می‌گیرد، نیازمند احراز است، بلکه ممکن است کسی به‌خلافش بگوید این اهل عرف، بنا بر عادتشان مسجد را به‌همان اندازه‌ای می‌ساختند که تصور می‌کردند؛ یعنی هم‌اندازه ارتفاع همان خانه‌ها می‌ساختند.

جهت سوم: اگر برفرض، سیره سلف این‌چنین بوده است؛ مثلاً بگوییم این سیره ناظر بر یک امر شرعی مطابق با برداشت آن‌ها بوده است؛ آیا سیره سلف بر ما حجت است یا نه؟

سیره سلف نزد عامه حجت است و علمای عامه سیره سلف صالح را حجت می‌دانند و به آن تأسی می‌کنند، اما نزد امامیه سیره سلف حجیت ندارد و دارای اعتبار و ارزشی نیست؛ البته سیره متشرعه در صورتی درست است [و اعتبار دارد] که مستند در عصر معصومین یا زیر نظر معصوم باشد. پس این استدلال موافق منهج عامه است، نه منهج خاصه و امامیه؛ پس این دلیل دوم نیز قابل مناقشه شد و امکان استدلال به آن وجود ندارد.

مناقشه در دلیل سوم (أن التعلية توجب مفسدة اجتماعية وأخلاقية وهي الاطلاع على عورات الناس وعورات بيوت الناس)

دلیل سوم این بود که تعلية المسجد موجب مفسده اجتماعی و اخلاقی می‌شود که همان اطلاع بر عورات الناس است؛ یعنی هنگامی‌که مسجد بلند ساخته شود مفسده اجتماعی به‌همراه دارد، زیرا ممکن است کسی بالای مسجد برود و خانه‌ها مردم را نگاه کند. عورات الناس باید پوشیده باشد حال‌آنکه با تعلیه عورات الناس اظهار می‌شود و ازاین‌جهت مکروه است؛ ازاین‌رو مورد مناقشه است.

جهت نخست: تعلية المسجد مقدمه‌ی اطلاع بر عورات الناس است. اشراف بر خانه‌های مردم نیز ممنوع است، مسجد نیز با تعلیه، مقدمه این اشراف و اطلاع را فراهم می‌کند؛ پس تعلية المساجد به‌خودی‌خود ممنوع نیست، بلکه از باب مقدمی ممنوع است. تعلية المساجد زمینه‌ی اطلاع بر عورات الناس را فراهم می‌کند یا می‌توانیم بگوییم مقارن با آن است؛ یعنی مسجد که بلند ساخته شد، هم‌زمان و مقارن با او بر خانه‌های مردم نیز اشراف پیدا می‌کنند؛ در آن هنگام می‌گوییم اطلاع بر عورات الناس مکروه است، اشراف بر خانه‌های مردم کراهت دارد، اما چه کسی گفته است مقدمه مکروه، مکروه است؟ اینکه تعلية المساجد مقدمه اطلاع است و ما بگوییم این مکروه یا حرام است، دلیلی بر آن نداریم؛ البته تعلية المساجد این مقدمه را فراهم می‌کند.

افزون بر این اگر مسجد بلند ساخته شود؛ مثلاً کسی برای ایزوگام بالای مسجد برود و به خانه‌های مردم نیز نگاه نکرد و برگشت؛ آنچه مکروه یا حرام است اطلاع بر عورات الناس است، اما تعلية المسجد به‌خودی‌خود مکروه نیست؛ البته اگر کسی بالای مسجد رفت و نگاه کرد؛ کار حرامی انجام داده است. اگر مشخص باشد این تعلیه هیچ استفاده‌ای غیر از اطلاع و اشراف بر خانه‌های مردم نداشته باشد آنجا می‌توانیم این حرف را بگوییم، حال‌آنکه این‌گونه‌ نیست. استفاده‌های گوناگونی ممکن است از این [تعلیه] شود. پس دلیلی نداریم که مقدمه مکروه، شرعاً مکروه است یا دلیلی نداریم که مقارن امر مرجوح خودش نیز مرجوح است. به‌علاوه اینکه ممکن است کسی بالای مسجد برود، اما به خانه‌های مردم نگاه نکند.

جهت دوم: اگر این مسجد را هم‌تراز خانه‌های مردم ساختیم؛ نه کوتاه‌تر و نه بلندتر؛ آیا امکان اطلاع وجود ندارد؟ یعنی خانه‌ها هم‌عرض‌اند؛ یک نفر بالای پشت‌بام برود و به خانه‌های مردم نگاه ‌کند. پس اطلاع و اشراف هم در فرض تعلية المساجد و هم در فرض توسط المساجد قابل تحقق است؛ پس اطلاع در هر دو فرض حرام است و نگاه کردن به عورات الناس مکروه است؛ بنابراین این مفسده (اطلاع بر عورات الناس) در فرض توسط المساجد نیز قابل تحقق است؛ پس استدلال به‌دلیل سوم نیز غیر تام است.

 

الدرس الخامس عشر: (يکشنبه 30/07/1402 - 6 ربيع الثانی 1445)

الباب الثالث:هندسة المسجد - سقف المسجد (فروع ثلاثة)

الفرع الثاني: تعلية المسجد - مناقشة في أدلة القول بالكراهة

مناقشة في الدليل الأول:

كما ذكر الفقهاء في مقام الأدلة أنهم استدلوا في بأن التعلية مخالفة للسنة الفعلية في بناء مسجد النبي. لأن الرسول الله حينما بنى بناء مسجده كان الحائط قبل أن يظلل قدر قامة انسان. كما ورى في حسنة عبدالله بن سنان «... وَكَانَ جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ قَامَةً فَكَانَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً وَهُوَ قَدْرُ مَرْبِضِ عَنْزٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَإِذَا كَانَ ضِعْفَ ذَلِكَ صَلَّى الْعَصْر»[2] .

أما المناقشة من جهات:

الأولى: أن ألرواية تحكي مقدار علو جدار المسجد فقط وتدل على أنه كان بمقدار قامة الانسان؛ ولكنه لا تدل على شيء أمر آخر من مرجوحية زيادة تلك المقدار ولا على تدل على حصر الجدار بمقدار قامة الانسان ولا شيئا آخر.

ويمكن القول بأن الرواية لم تكن في مقام الحصر ولم تكن في مقام اعطاء الضابطة لا تحريما ولا تنزيها ولاكراهة.

الثانية: أن الرواية تدل على أن علو جدار المسجد النبوي كان قامة قبل أن يظلل. وأما بالنسبة الى بعد التظليل تكون ساكتة ولا تدل على أن بعد التظليل كان كذلك أو لا؟

من المحتمل كون علو المسجد بعد التظليل كان أكثر وأعلى من قبله؛ يعني أكثر من قامة الانسان كي يكون على مستويات مختلفة حسب اختلاف قامة الافراد.

الثالثة: معارضة هذا الخبر مع الأخبار العديدة التي استدل بها في الدليل الرابع.

يعني أن تلك الأخبار تدل على جواز علو البيوت الى سبعة أذرع أو ثمانية وهذه الرواية تدل على قامة الانسان.

الرابعة: لو كان الملاك والمعيار في مقدار علو المسجد قامة الانسان، فلابد من القول بالكراهة في كلا الطرفين من الزيادة والنقيصة. يعني ما زاد على القامة وما نقص منها يكون مكروها، ولايختص بالزيادة فقط كما ورى في الاستدلال بالخبر.

فبعد هذه المناقشات الأربعة لايصح الاستدلال بها على القول بكراهة تعلية المسجد فوق قامة الانسان.

مناقشة في الدليل الثاني:

ان الدليل الثاني كما ذكرناه سابقا عبارة عن أن التعلية مخالفة لمواظبة السلف على عدم تعلية المساجد.

هذا يناقش من جهات:

أولا: أنه ليس من المعلوم أن السلف كانوا مواظبين على عدم تعلية المساجد، بل يمكن القول بـأنهم كانوا يبنون المساجد المرتفة فوق قامة الانسان، ويويده بناء الكعبة مرتفعا مع تعلية الجدار والسقف، مع أنه لاشك في كونه من أشرف المساجى.

وثانيا: أنه على فرض مواظبتهم ليس من المعلوم أن هذا أمرشرعي وناش من الشريعة! بل يمكن أن يكون بناوه بيد أهل العرف وحسب عادتهم كانوا يبنون المساجد بمستوى علو البيوت.

وثالثا: أن سيرة السلف وان كان من السلف الصالح لكنه ليس حجة عند الامامية لأن الامامية لايعتبر سيرة السلف حجة الا بعد احراؤ كونه واحد منهم معصوما، وانما هذه يوافق منهج العامة فقط.

مناقشة في الدليل الثالث:

كما قلنا أن الدليل الثالث عبارة عن أن التعلية توجب مفسدة اجتماعية وأخلاقية وهي الاطلاع على عورات الناس وعورات بيوت الناس.

وهذا يناقش بأن أكثر ما تدل عليه تعلية المساجد أنها مقدمة للأطلاع والاشراف على البيوت وعورات الناس. أو ملازم مع الاطلاع على عورات الناس أو مقارن معه!

ولكنه اذا كان الاطلاع والاشراف على بيوت الناس وعوراتهم مكروها أو حراما فلا يوجد دليل يدل على أن تعلية المساجد كذلك مكروه أو حرام!

لأن لايوجد دليل يدل على أن مقدمة المكروه مكروه شرعا، أن مقارن أمر مرجوح مرجوح!

وأضف الى ذلك أنه على فرض تعلية المساجد يمكن أن يرقى أحد على المسجد ولكنه لاينظر الى بيوت المجاورة.

وأضف ثانيا أنه لو قلنا ببناء المسجد وسطا كذلك يمكن لأحد أن يرتقي الى سطح المسجد المساوي للبيوت وينظر الى بيوت الناس.

يعني نفس هذه المفسدة يمكن القول بوجودها حتی في فرض توسط المسجد.فالاستدلال بهذا الدليل غير تام.


[1] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص296.
[2] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص296.