استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1402/07/29

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثالث: هندسة المسجد، سقف المسجد - فروع ثلاثة /الفرع الثاني: تعلية المسجد (اقوال در مسئله)

 

بحث در نظام مهندسی مسجد بود، به‌مسئله سقف المسجد رسیدیم که از فروعاتی برخوردار بود. فرع اول پیرامون سطح المسجد (پشت‌بام) بود و از آن گذشتیم. فرع دوم نیز درباره «تعلية المسجد» بود؛ یعنی بلند کردن دیوار مسجد که روی آن سقف قرار می‌گیرد. تاکنون این فروع مطرح شده است، اما «تعلية المسجد» چگونه است؟ آیا از نگاه فقه اجازه ساخت مسجد مرتفع را داریم یا اینکه ارتفاع مسجد حد و اندازه‌ای دارد و باید در ساخت مسجد آن‌را رعایت کرد؟

سه تعبیر درباره «تعلية المسجد» در عبارات فقها وارده شده است:

     استحباب الترك: مرتفع نساختن مساجد و ترک آن استحباب دارد.

     الکراهة: بلند ساختن مسجد کراهت دارد.

     استحباب التوسط: بلندای دیوار مسجد به‌اندازه متوسط باشد.

میان این تعابیر امکان جمع وجود ندارد و ما نمی‌توانیم بگوییم این سه تعبیر صحیح یا ادقّ است، حتی به‌لحاظ فقه و اصول نیز نمی‌توان میان این تعابیر جمع کرد، زیرا هرکدام از این‌ها نیاز به احراز مصلحت یا احراز مفسده دارند؛ مثلاً کراهت نیاز به احراز مفسده دارد و باید مفسده‌ای باشد تا بگوییم اینجا کراهت دارد، زیرا کراهت از نهی برداشت می‌شود و نهی را حمل بر کراهت می‌کنیم؛ نهی هر جا وارد شود حتماً مفسده‌ای در آن مورد وجود دارد یا استحباب از امر برداشت می‌شود و هر جا امر وارد شده باشد، حتماً مصلحتی در آن مورد هست؛ بنابراین در استحباب نیز باید مصلحت احراز شود تا بگویم اینجا مستحب است.

هرکدام از این دو (کراهت و استحباب) نیازمند وجود مصلحت و مفسده است و هرکدامشان نیز یک دلیل مستقل می‌خواهد، زیرا نمی‌شود ما یک دلیل داشته باشیم و مفسده و مصلحت را از آن احراز کنیم؛ یعنی ما نمی‌توانیم با وجود نهی، بگوییم نهی حکایت از آن دارد که فعلش مفسده و ترکش مصلحت دارد، زیرا استحباب نیاز به امر دارد تا راجح شود و نمی‌توان از یک دلیل برای هر دو (کراهت و استحباب) استفاده کرد؛ بنابراین لازم و ملزوم هم نیستند؛ یعنی این‌گونه نیست که هرکجا مکروه شد، ترک آن مستحب می‌شود یا هرکجا مستحب شد، ترک آن مکروه شود؛ بنابراین لازمه استحباب الترک، قول به‌کراهت نیست و بالعکس، زیرا یکی به‌فعل تعلق می‌گیرد و دیگری به ترک تعلق می‌گیرد؛ بنابراین این دو تعبیر قابل‌جمع نیستند. تعبیر سوم (استحباب التوسط) نیز از دلیل برخوردار نیست؛ یعنی دلیلی نداریم که تعبیر «توسط» در آن وارد شده باشد.

کراهت، بهترین تعبیر

پس بهترین تعبیر از میان آن‌ها تعبیر به‌کراهت است که در ادله نیز وارد شده است. تعبیر استحباب نیز به‌دلیل مستقل نیاز دارد.

ادله در مقام

چرا فقها گفتند «تعلية المساجد» کراهت دارد؟ دلیل آن‌ها چیست؟ فقها بر کراهت «تعلية المساجد» به‌ادله اربعه (قرآن، سنت، اجماع و عقل) استدلال کردند. مرحوم صاحب جواهر نیز آن‌ها را بیان کرده است:

    1. ويكره تعليتها، لأنه مخالف للسنة الفعلية[1] : بلند کردن مسجد با سنت عملی پیامبر در بنای مسجدالنبی مخالفت دارد. پیامبر مسجدالنبی را بلند نساخت، بلکه دیوارهای آن به‌اندازه قامت یک انسان بود و قامت یک انسان نیز حداکثر حدود دو متر است.

روایت حسن کالصحیح از عبدالله بن سنان نیز ساخت مسجدالنبی را در زمان پیامبر توضیح می‌دهد. در وسط این روایت آمده است: «وَكَانَ جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ قَامَةً فَكَانَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً وَهُوَ قَدْرُ مَرْبِضِ عَنْزٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَإِذَا كَانَ ضِعْفَ ذَلِكَ صَلَّى الْعَصْر»[2] ؛ ديوار مسجد، پيش از آنکه به اين صورت مسقّف شود، به ارتفاع يك قامت [انسان] بيشتر نبود و هنگامی‌كه سايه اين ديوار به‌اندازه يك ذراع اضافه مى‌شد و يك بز مى‌توانست در آن سايه بخوابد و علف بخورد، رسول خدا به نماز ظهر مى‌پرداخت و هنگامی‌كه سايه ديوار، دو برابر مى‌شد، به نماز عصر می‌پرداخت.

کیفیت استدلال به‌روایت

کیفیت استدلال این‌گونه است که می‌گویند عمل پیامبر این‌چنین بوده است که اندازه مسجد را بیشتر از قامت یک انسان نساخته است؛ پس اگر دیوار مسجد را مرتفع بسازیم؛ این تعلیه، مخالف سنت پیامبر است. این دلیل را بر کراهتش استدلال کرده‌اند؛ بنابراین نتوانستند نهی را به‌معنای حرمت حمل کنند، زیرا قول به حرمت مؤونه بر بود و نیاز به‌استدلال قوی‌تری داشت، اما برای کراهت گفتند از باب تسامح در ادله سنن در اینجا اشکالی ندارد و می‌توان قول به‌کراهت را برداشت کرد. پس نخستین دلیل استدلال آن‌ها به حسنه عبدالله بن سنان است که قابل مناقشه است و ما در اینجا فقط دلیل را بیان می‌کنیم.

    2. أن التعلية مخالفة لمواظبة السلف على عدم تعلية المساجد: صاحب جواهر آنچه از «جامع المقاصد» حکایت شده را نقل می‌کند[3] که تعلیه با مواظبت سلف و گذشتگان بر بلند نساختن مساجد مخالفت دارد[4] ؛ پس تعلية المساجد با سیره و سنت سلف مخالفت دارد. علما و بزرگان سلف از اصحاب پیامبر و پس از پیامبر اصرار داشتند این کار صورت نگیرد؛ پس تعلية المساجد مخالف با سیره گذشتگان است و استدلالش نیز روشن است.

    3. أن التعلية توجب مفسدة اجتماعية وأخلاقية وهي الاطلاع على عورات الناس وعورات بيوت الناس[5] : تعلية المساجد یک تالی فاسد دارد؛ یعنی مفسده اجتماعی و اخلاقی دارد و آن مفسده این است که اگر مسجد را مرتفع بسازیم آن‌هایی‌که به‌مسجد می‌آیند می‌توانند به خانه‌های مردم نگاه کنند و ازآنچه آگاه شوند که مردم نمی‌خواهند در خانه‌هایشان دیگران اطلاع یابند.

اکنون بحث ما در اینجا سقف یا غیر سقف نیست، بلکه تعلية المساجد است که شاید مسقف یا بدون سقف باشد. پس از پیامبر حجره‌هایی را در مساجد ایجاد ‌کردند که مربوط به‌تعلیم و تربیت و مانند آن بود. [اگر یک نفر] از داخل و در طبقه دوم بیرون از پنجره را نگاه ‌کند یا از بالای سقف، بیرون را نگاه کند، خانه‌ها مردم پایین است و درون حیاط آن‌ها مشخص است؛ [ازاین‌رو تعلية المساجد را مکروه دانستند].

    4. الروايات الناهية رفع البناء زيادة على سبعة أذرع أو ثمانية وأن الزائد مسكن الشياطين والجن: یک گروه از روایات است که مختص مسجد نیست، بلکه درباره مطلق خانه‌هاست و در آن‌ها فرمودند: خانه‌ها را بیش از هفت یا هشت ذراع که حدود سه متر و نیم تا چهار متر است، نسازید، زیرا بیشتر از این، محل سکونت جن و شیاطین می‌شود، زیرا آن‌ها نه در آسمان و نه در زمین ساکن‌اند، بلکه در هوا هستند[6] ؛ در این نقل، بلند کردن ساختمان را بیشتر از 7 یا 8 ذراع نهی کردند. این روایات مربوط به‌مطلق البناء و مطلق البيوت است، اما استدلال کردند به اینکه وقتی از بلند ساختن خانه‌ها نهی کردند، به‌طریق‌اولی در مسجد نیز باید رعایت شود؛ البته درباره این ادله باید بحث و گفتگو شود. این ادله، همه‌ی آن چیزی است که فقها در مقام استدلال بر کراهت «تعلية المساجد» به آن استناد کرده‌اند؛ البته فقها «استحباب الترک» نیز گفته‌اند، اما ما گفتیم دقیق‌ترین تعبیر همان کراهت است و استحباب نیاز به‌دلیل مستقل دارد.

محقق کرکی به دو دلیل اشاره کرده است و صاحب جواهر از تعبیر کراهت استفاده کرده و فرموده‌اند بیش از یکی از اصحاب به آن تصریح کرده‌اند. ایشان با به چهار دلیل اشاره می‌کنند:

    1. تعلية المساجد، مخالف سنت فعلی و عملی پیامبر است، زیرا دیوار مسجدالنبی به‌اندازه قامت یک نفر بود.

    2. سلف و گذشتگان مراقب بودند که مساجد مرتفع ساخته نشود.

    3. مرتفع ساختن مساجد، اطلاع بر عورات الناس (همسایگان مسجد) است. صاحب جواهر در ادامه ذکر ادله می‌فرماید یا اینکه کسی بالای مناره برود که و بر عورات الناس اطلاع پیدا ‌کند.

    4. به‌خاطر آن روایاتی که از مرتفع ساختن ساختمان‌ها بیش از 7 یا 8 ذراع نهی کرده است، زیرا محل سکونت جن و شیاطین می‌شود و گفتند از جهت ارتفاع متوسط ساخته شود، اما مرجع متوسط بودن و تشخیص آن کجاست؟ از کجا بفهمیم این مسجد بلند، کوتاه یا متوسط ساخته شده

است؟ مرجع تشخیص آن عرف است. آن‌چنان‌که شهید در روضه فرمودند: مرجع تشخیص تعلیه و توسط عرف است.[7]

هرکدام از این ادله قابل مناقشه هستند و درباره آن‌ها باید بحث ‌شود، اما چند مطلب در عبارت صاحب جواهر هست که باید گفته شود:

مطلب نخست اینکه ایشان در عبارت خود حرفی زدند که اندکی عجیب است و باید روی آن تأمل کرد؛ البته خود صاحب جواهر «فتأمل» گفته است و به‌نظر می‌آید ایشان نیز متوجه عجیب بودن این حرف شده است. ایشان فرمودند: «بل لا يبعد القول بأنها تبنى دونه كي لا تساوي المساكن التي تعليتها وسطا، فتأمل»[8] ؛ بلکه بعید نیست قائل شویم و بگوییم باید مسجد از حد متوسط پایین‌تر ساخته شود؛ یعنی اگر خانه‌ها از جهت ارتفاع متوسطند، مسجد نیز از متوسط خانه‌های مردم کوتاه‌تر ساخته شود و در اندازه خانه‌ها نباشد تا ارتفاع خانه‌ها که متوسط است با ارتفاع مساجد یکسان نباشد. این حرف اندکی عجیب است؛ به چه دلیلی بگوییم مسجد کوتاه‌تر از خانه‌های مردم باشد؟ این نیاز به‌تأمل دارد؛ البته خود صاحب جواهر نیز به این مطلب رسیده است و بلافاصله فرموده: «فتأمل»؛ در این حرف تأمل‌کن شاید قابل‌پذیرش نباشد. این مطلبی است که صاحب جواهر اضافه کرده است.

مطلب دوم در عبارت ایشان یک دفع اشکال است؛ ممکن است کسی اشکال کند و بگوید مسجد کوفه سقف و دیوارش بلند بوده است، این بلندی دیوار مسجد کوفه را چگونه پاسخ دهیم؟ دلیل این ارتفاع چیست؟ زیرا مخالف با سیره پیامبر بوده است؛ چون شما می‌گویید مسجد پیامبر کوتاه بوده است، اما مسجد کوفه بلند ساخته شده است؛ صاحب جواهر فرمودند: «وعلو جدار مسجد الكوفة لم يعلم أنه من فعل من فعله حجة على العباد»[9] ؛ صاحب جواهر در اینجا فرمودند: بلند بودن دیوار مسجد کوفه معلوم نیست کار کسی باشد که عمل وی بر مردم حجت هست؛ یعنی معلوم نیست زیر نظر معصوم بوده انجام شده است یا نه؟! ازاین‌رو اشکال وارد نیست.

 

الدرس الرابع عشر: (29/07/1402- 5 ربيع الثانی 1445)

فقه المسجد (هندسة المسجد) سقف المسجد. (فروع ثلاثة)

الفرع الثاني: تعلية المسجد

كما قلنا أن تعبير الفقهاء في تعلية المساجد مختلفة، ففي بغضها: الكراهة وفي بعض آخر: استحباب الترك وفي ثالث: استحباب التوسط.

وكما قلنا أن هذه التعابير الثلاثة لا يمكن الجمع بينها فقها ولا أصولا. لأن كل واحد منها يحتاج الى احراز المصلحة أو المفسدة لايمكن القول باحراز المصلحة والمفسدة في الجانبين بدليل واحد؛ يعني أن وجود المفسدة في فعل شيء لا يستلزم كون المصلحة في تركه. وكذلك بالعكس.

فأحسن التعبير هنا في تعلية المساجد هو التعبير بالكراهة ولا غير؛ لاسيما أن تعبير استحباب التوسط لم يرد في دليل ولايدل عليه دليل.

أما الأدلة في المقام:

قد ذكر الفقهاء على كراهة تعلية المساجد أدلة أربعة كما في كلام صاحب الجواهر:

«ويكره تعليتها كما نص عليه غير واحد من الأصحاب، لأنه مخالف للسنة الفعلية، إذ حائط مسجد النبي قامة: والمحكي من حال السلف في جامع المقاصد، ولما فيه من الاطلاع على عورات الناس لو رقي عليها أو على المنارة المساوية لها، ولما ورد من النهي عن رفع البناء لأزيد من سبعة أذرع أو ثمانية، وأن الزائد مسكن الجن والشياطين، بل تبنى وسطا مرجعه إلى العرف، كما في الروضة بل لا يبعد القول بأنها تبنى دونه كي لا تساوي المساكن التي تعليتها وسطا، فتأمل، وعلو جدار مسجد الكوفة لم يعلم أنه من فعل من فعله حجة على العباد»[10] .

يستفاد من كلام صاحب الجواهر الاستدلال بأدلة أربعة:

    1. أن التعلية مخالفة للسنة الفعلية في بناء مسجد النبي. لأن الرسول الله حينما بنى بناء مسجده كان الحائط قبل أن يسقف قدر قامة انسان.

وقد ذكرنا سابقا أنه في حسنة عبد الله سنان التي تحكي قصة بناء مسجد النبي وكان فيه:

محمد بن يعقوب الكليني: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ومُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ:‌ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَنَى مَسْجِدَهُ بِالسَّمِيطِ، ثُمَّ ... وَكَانَ جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ قَامَةً فَكَانَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً وَهُوَ قَدْرُ مَرْبِضِ عَنْزٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَإِذَا كَانَ ضِعْفَ ذَلِكَ صَلَّى الْعَصْر»[11] .

    2. ان التعلية مخالفة لمواظبة السلف على عدم تعلية المساجد.

    3. أن التعلية توجب مفسدة اجتماعية وأخلاقية وهي الاطلاع على عورات الناس وعورات بيوت الناس.

    4. الروايات الناهية رفع البناء زيادة على سبعة أذرع أو ثمانية وأن الزائد مسكن الشياطين والجن. وأشار الى هذين الدليلين المحقق الكركي في جامع المقاصد:

«قوله: (وتكره تعلية المسجد، بل يبنى وسطا). اقتداء بالسلف، ولأن فيه اطلاعا على عورات المجاورين له»[12] .


[1] - ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج14، ص107.
[2] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص296.
[3] - ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج14، ص107.
[4] - ر.ک: جامع المقاصد فی شرح قواعد، ج2، ص144.
[5] - ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج14، ص107.
[6] - ر.ک: کافی، ج6، ص528، بَابُ تَشْيِيدِ الْبِنَاء.
[7] - ر.ک: الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية، ج1، ص545.
[8] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج14، ص107.
[9] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج14، ص107.
[10] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج14، ص107.
[11] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص296.
[12] جامع المقاصد في شرح القواعد‌، المحقق الثاني (المحقق الكركي)، ج2، ص144.